۳-۲-۱ ۰ گذری بر زندگی عائشه تیموریه
خاندان پدری عائشه تیموریه در تاریخ ، شهرت بسزایی داشتند . جد او از افسران بلند پایه ی محمد علی پاشا ، خدیو مصر بود . جد دیگر او عبدالرحمان استانبولی ، رئیس منشیان دیوان همایونی در عهد سلطان سلیم سوم و از خواص محمد علی پاشا بود . ( به نقل از زیاده ؛ ۱۹۸۳ : ۲۵ )
عائشه تیموریه شاعر معاصر مصری در سال ۱۸۴۰ م در شهر قاهره در یک خانواده ی بزرگ و اصیل دیده به جهان گشود . پدر وی اسماعیل پاشا تیمور به عنوان رئیس همراهان سلطنتی عمل می کرد و از رجال نامی دوره ی محمد علی پاشا بود و به شش زبان از جمله فارسی و ترکی تسلط داشت . مادرش ماهتاب کنیزی آزاد شده از نژاد چرکسی بود . ( فواز ؛ ۱۳۸۶ : ۳۰۳ )
به خاطر موقعیت اجتماعی که عائشه دارا بود با اعضای خانواده سلطنتی مصر و طبقات مختلف بانوان ارتباط داشت و تحولات کشورش را در عصر هفت تن از حکام آن ، از محمد علی پاشا تا عباس دوم شاهد بود . ( فهمی ؛ ۱۹۴۵ : ۴ )
عائشه تیموریه از سن دوازده سالگی به مطالعه ی کتب های ادبی و دیوان های شاعران نامی پرداخت و نزد پدر ، شاهنامه ی فردوسی و مثنوی مولانا را فرا گرفت و زبان عربی ، فارسی و ترکی خود را نیز تکمیل کرد . ( زکی ؛ ۱۹۴۵ : ۴۷۷ )
پدرش به تعلیم وی اهمیت ویژه ای می داد و برای او معلم های خانگی می گرفت . از مهم ترین معلم های او استاد افندی مونس بود که آموزش قرآن و خوشـنویسی و فقه عائشه را بر عهده داشت و هنچنین استاد خلیل افندی رجائی بود که آموزش علم صرف و زبان عربی وی را مکلف بود . ( خواسک ؛ ۱۹۹۹ : ۱۶ )
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بعدها عائشه خود در مجامع ادبی حضور یافت و در محضر استادان نامی ، شعر و ادب را درک کرد تا این که از فنون به آن جا رسید که کمتر زنی رسیده است ؛ اما این در حالی بود که مادرش از این مسأله چندان خوشحال نبود و اصرار داشت که وی نیز مانند دیگر دختران امور خانه داری را فرا گیرد ؛ اما عائشه بر خلاف میل مادرش که می کوشید او را با هنرهای دستی بانوان اشراف آشنا کند ، بیشتر شیفته ی خواندن و نوشتن بود . این امر موجب مشاجرت متعددی میان آن دو گردید ؛ اما عائشه سرانجام با یاری پدر روشن بین خود پله های ترقی را در وادی دانش و ادبیات یکی پس از دیگری پشت سر نهاد . ( عقاد ؛ بی تا : ۱۲۵ )
پس از چندی در سن چهارده سالگی زندگی خصوصی عائشه با کاتب سابق همایونی محمود بیگ استانبولی آغاز گردید که حاصل این زندگی دو فرزند با نام های توحیده و محمود بک بود . عائشه در باب تعلیم و تربیت فرزندانش بسیار اهتمام می ورزید . کارهای خانه را به دخترش توحیده واگذار کرد تا این که توحیده به مدیر و مدبری قاطع مبدل گردید . عائشه تنها دخترش را پس از گذشت چند ماه که از ازدواج وی می گذشت و در حالی که هنوز هیجده سال سن نداشت ، از دست داد . غم و اندوه سنگینی به خاطر از دست دادن توحیده ، بر عائشه وارد شد . او با اشک سوزان تا حدی خود را سرزنش کرد که دچار ضعف بینایی گشت . وی هفت سال در سوگ دخترش نشست و از شعر و ادب دوری گزید ، تا اندکی بعد با اصرار دوستان دست از زاری کشید و سلامت خود را باز یافت . وی آن گاه درصدد جمع آوری بازمانده ی سروده های خویش برآمد که در این مدت پراکنده شده بود . ( خواسک ؛ ۱۹۹۹ : ۱۶ )
۳-۲-۲ ۰ افکار و عقاید عائشه تیموریه
عائشه تیـموریه در طول دوران زندگی اش به قله مجد و بزرگی مانند دیگر شاعره ها دست پیدا کرد و در این زمان شاعران جوانی مانند احمد شوقی و خلیل مطران و احمد محرم و حافظ ابراهیم حضور داشتند . این نسل از شاعران او را همچون استادی برای خویش تلقی می نمودند و در آنچه که او می نوشت از او تأثیر می پذیرفتند ، تا اینکه هنوز قرن بیستم دو صفحه از کتابش را به خود ندید که شاعره ی بزرگ برای همیشه ساکت شد . هنگامی که وی در سال ۱۹۰۲ م وفات یافت ، بعضی از ناقدان غربی راجع به او سخن گفتند . شعر عائشه در برگیرنده قرن ها بود و باید بگوییم که او رهبـریت شـعر زنانه را به عهده داشت . ( خواسک ؛ ۱۹۹۹ : ۱۸ )
افکار و اندیشه های عائشه بیشتر تحت تأثیر تغییر و تحولات زندگی او بوده است . اگر آثار او را ورق بزنیم به مهم ترین افکار و عقاید وی به روشنی در دیوانش برخورد می کنیم ، افکاری چون : زندگی ، حس مادری ، صبر ، عشق ، سعادت و خوشبختی ، پیروزی و موفقیت .
زندگی : عائشه معتقد است که همه امور به قبر منتهی می گردد ، بنابراین او در تعجب است که چرا مردم آنقدر شیفته آن هستند . ( الخفاجی ؛ ۱۹۹۲ : ۱۲۹)
عائشه در خلال اشعارش به این عقیده خود اشاره می کند و بیان می دارد که نهایت زندگی ، مرگ است ، اما با این وجود بسیاری از انسان ها آنقدر شیفته ی زندگی هستند که به فکر جمع کردن توشه ای برای آخرت خود نیستند ، تا اینکه ناگهان مرگ به سراغ آنها می آید ، در حالی که آنان غرق در گناه ، از خداوند طلب مغفرت و بخشش می کنند :
و لَـم أُعـدِد لـذلک الـحـیِّ زاداً إذالأظعـانَ قَـد قـامَـت بـِحَـمَـلی
أتَـیـتُ ولـی ذنوبٌ لیس تُحصی أقـول لـراحـمـی بـالـعـفـوِ کُن لی
( تیموریه ؛ بی تا : ۴۶ )
ترجمه :
برای آن آخرت و زندگی دوباره توشه ای آماده نکردم آنگاه که مرا به سوی قبر می برند .
آمده ام در حالی که گناهان بی شماری دارم و به خداوند صاحب رحمتم می گویم که مرا ببخش .
حس مادری : در نظر عائشـه تیـموریه حس مادری ، به تنهایی منبع عشق حقیـقی و پاک می باشد . ( الخفاجی ؛ ۱۹۹۲ : ۱۳۰ )
احساسات و عواطف مادرانه در خلال اشعار عائشه به دو صورت نمود می یابد : حس مادری خویش نسبت به فرزندش ، حس مادرش به خودش .
هنگامی که عائشه غم از دست دادن فرزندش را تجربه کرد ، اشعار بسیاری را در وصف حال خویش سرود . در این قسمت به یک نمونه از این اشعار اشاره شده آنجا که شاعر اندوه بی کران خود را به تصویر کشیده و می گوید که قلبش در غم از دست دادن فرزندش همچون شعله های سوزان آتش است که همواره موجب شقاوت و بدبختی اش می شود :
قَلبـی عَلَیـه غَـدَا کَـجَمَـراتِ الـغَضَا ولَـوعَـتـی مِـن حَــــرِّهِ و شَــقَـــائی
فَـلأذرِفَـنَّ أسَــی عَـلَـیــهِمَ دامِـعی مـادامَـت عـائـشَـۀُ بِــخِــدْرِ فَــنـــائی
( تیموریه ؛ بی تا : ۲۱ )
ترجمه :
قلبم در غم او مانند شعـله ی آتش غضـا ( آتش سوزان ) شد ، وای بر من از سوزش و حرارت و شقاوت و بدبخـتی ام .
از غم او اشکم را سرازیر می کنم ، که عائشه پیوسته در پرده ی فنای من است .
صبر : عائشه معتقد است که صبر نوعی از عبادت و رکون به سوی خداوند است ، اما جزع ، کفر به خداوند است که جز از طریق نقص عقل و دین به وجود نمی آید . ( الخفاجی ؛ ۱۹۹۲ : ۱۳۰ )
عائشه در یکی از قصایدش در این خصوص چنین می سراید :
کَم قابَلَتــنی لَیالٍ ریــحُها سَعرُ بَطیئــۀَ السَــیرِ تَرمی بِالشَــرَراتِ
لاقَیتُها بِجَمیلِ الصَبرِ مِن جَـلدی وَبِتُّ أسقی الثَـری مِن غَیثِ عَبَراتی
( تیموریه ؛ بی تا : ۵۴ )
ترجمه :
چه بسیار شب هایی که باد آن آتشین و کند حرکت بود و مرا با شعله ها مورد هدف قرار می داد و در مقابل من می ایستاد .
من با صبری زیبا با او برخورد کردم و شب تا صبح خاک را با باران اشکم سیراب می کردم .
عشق : ملامت و سرزنش قلب ها به خاطر عشق است ، اگر سوزش عشق بتواند بر قلب ها حاکم شود . ( الخفاجی ؛ ۱۹۹۲ : ۱۳۰ )
جَـهـلَ الـعَواذِلُ مـا تُـریـدُ بِشُربِـها نَـفـسِـی و مـا تَـلْـقـی مِـن السَـکَراتِ
و تَـسَـلِّیا عَـن جَـفـوَۀٍ أم صـبــوۀٍ لفـؤادی الـمَـضْنی مِــنَ الــحَـسَــراتِ
شَـتـان بـیـن ظُـنُونهم و سَــرائری و اللهُ یَـعـلَـــمُ مُـنـتَـهـی غــایـــاتــی
( تیموریه ؛ بی تا : ۱۲ )
ترجمه :
سرزنشگران نمی دانند نفس من از نوشیدن آن چه منظور دارد و از مستی به چه می رسد .
از او راجع به خشونت یا صافی شراب برای قلب تنگ شده و تسلی یافتن از غم ها و حسرت ها بپرس .
میان ظن آنها و اسرار من تفاوت است ، درحالی که خداوند پایان مقصود مرا می داند .