« فنا چیزی جز شکستن مرز تعینات نیست، انسان با عبور از ماده به معنا و از ظاهر به باطن، قلمرو اندیشه وا ستدلال را پیموده و به ماورای طبیعت و فراتر از زمان و مکان ترقی نموده، به کشف و شهود و معرفت باطنی دست مییابد، او به تدریج جنبه بندگی و قیودات را پشت سر نهاده، به قلمرو خدا گونگی، کلیت و اطلاق نزدیک میشود.» (همان : ۲۹)
شهود یا مشاهده دیدار حق به چشم و دل پس از گذراندن مقامات و درک کیفیات احوال میباشد. « شهود معیت حق است بدون این معیت، انسان که « مابقی» وجودش او را همواره در عالم جماد پایبند میکند چه محل دارد تا بتواند در قلمرو جبار تصرف کند؟ در واقع مشاهده عجز خود بر فعل و ترک، انسان را به نفی قدرت و فعل خود را همچون فعل و حرکت سنگ و جماد تلقی کند مانع میآید، احساس جباری حق در عین حال وی را از تسلیم به یأس سیاه مانع میآید، چون وقتی در شهود وی هرچه هست حق است این نومیدی دیگر جای پیدا نمیکند.» (زرین کوب، ۱۳۷۷: ۲۲۷)
نگارنده بر این عقیده است که : شهود و مشاهده عرفانی از طریق چشم دل صورت میگیرد، نه با چشم ظاهر، و چشم سر، از این رو کسی به مرحله مشاهده عرفانی میرسد که دارای روحی متکامل، و بیآلایش و بیعیب باشد، آنگاه بتواند این روح متکامل را به بهترین نحو تزکیه داده به گونهای که عشق هیچ معبودی جز واحد حقیقی در دلش قرار نگیرد. و با تسری ادعیه، صلوات، عمل به شریعت دین، به این مهم دست یابند. کسی که در مسیر و سلوک باطنی با فداکردن جان خود در راه خداوند به این تکامل دست یابد، مانند امواجی بوده که در اثر برخورد با صخرههای ساحل تبدیل به هزاران قطره میگردند؛ به این ترتیب انسان متوجه شده که نقش طریقه معنوی در تکامل وی تنها از طریق حضور الهی و برکت وجود او صورت میگیرد، این نوعی شهود، و مشاهده عرفانی بوده که در نهایت افرادی دارای روح بلند، به آن دست مییابند.
« در مرحله فنا انسان مشاهده میکند که چگونه اشیاء این جهان صلابت ظاهر خود را از دست میدهند و سرانجام در آن بینهایت هستی واحد و مطلق محو میگردند.» (رحیمیان، ۱۳۸۸: ۵۵)
« صوفی و عارف، با کسب مقامات و دریافت حالات، و تزکیه نفس و تصفیه باطن، چشمش به نور حق و پرتو انوار حقیقت معنوی و مخفی روشن میشود و دلش به آن نور تابناک میگردد.» (سجادی، ۱۳۸۳: ۴۴)
فنا در واقع نوعی از خود رهایی، به ماورای دنیای نیازها، و تعلقهاست، خط سیری روحانی است که میبایست انسان را از خود آزاد، و در مراتب کمال انسانی به تکاپو اندازد. فنا نقطه نهایی از خود گذشتن، و قطع پیوند با تعلقات خودی است. « حیات انبیاء و امامان که فقط و فقط محض حضرت حق بود، و کاری جز برابر با خواسته او انجام نمیدادند نشان دهنده مقام فنای آنان بود، و همین فنا علت بقای آن ها تا عمق ابدیت گشت سالکان راه و عاشقان جمال، فنا را چهار مرحله شمردهاند.
فنای آثاری
فنای افعالی
فنای صفاتی
فنای ذاتی » ( انصاریان، ۱۳۷۱: ۲۹۷)
« در فنای آثاری میفرمایند : سالک در مرحله معرفت و توجه و خلوص و پاکی باید در این مقام قرار بگیرد، که آثار تمام موجودات را اعم از غیبی و شهودی در آثار وجود حقیقی مضمحل بینید، چنانکه به غیر آثار او آثاری نبیند و در فنای افعالی تمام حرکات و مجاهدات و ریاضات و کوششت باید مضمحل در فعل حق باشد، و آنچنان خالص و هماهنگ با خواسته او عمل کنی که یک عمل بیشتر در بین نباشد و آن هم عمل و فعل خدا باشد و در فنای صفاتی تمام صفات و اخلاقیات و نفسانیات و حالات سالک مضمحل در صفات حضرت او میشود تا جائی که صفتی در سالک جز صفت الله نماند، و آنهم با معرفت به تمام فضایل و رذایل و پیراسته شدن از کلیه رذایل و آراسته شدن به تمام حسنات و فضائل میسر است و سالک این راه پرپیچ و خم را به کمک معرفت و خلوص و همت گرفتن از انبیاء و امامان میپیماید.»( همان : ۲۹۹)
فنا یکی از بالاترین درجات کمال انسانی است که سبب میشود انسان، صفات بهیمی را از خود دور کرده و خود را به صفات عالی بشری آراسته سازد، به گونهای که از همهی خواستهها و آرزوهای دنیای فانی، رها شده و دلش را محل تجلی نورالهی و بقای ذکر حق قرار دهد. فنا عامل مهمی برای شناخت حقیقت، و حصول به معرفت حق تعالی است، تا انسانها مقبول درگاه خداوند شوند، و به معرفت وی فهم پیدا کنند، و بدانند دنیای مادی و همه موجودات آن نابود شدنی است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۸-۷- راز
از آنجا که حقایق و معانی عالم درون و رویتهای حاصل از کشف و شهود قلبی در ظرف زبان نمیگنجد، لذا عارفان معانی مورد نظرشان را در قالب راز و به صورت رمز گونه بیان میکنند. « این راز بودن از آنجا ناشی میشود که یافتههای عرفانی « نگفتنی»اند و این رمز از آنجا ضرورت پیدا میکند که اگر چیزی هم بگویند، باید با زبان اشاره باشد، این نگفتن به خاطر آن است که در طریقت نباید راز را آشکار کرد، افشای راز، علاوه بر اینکه عارف را در معرض مخالفت و دشمنی عوام الناس و متعصبان قرار میدهد و از لحاظ قواعد طریقت نیز خطا و کفر است و موجب تنبیه و تکفیر.» (یثربی، ۱۳۸۶: ۳۰)
و توضیح اینکه در عالم عرفان زبان رمز مناسبترین ابزار برای بیان تجربههای عرفانی، یافتههای قلبی، تصاویر عالم ماورا است چرا که وصف این معانی به زبان دیگر بیان شدنی نیست.
« رموز عرفانی هم راز آموز و معرفت بخش هستند و هم زیبایی شناسانه و احساس برانگیز، این گونه رمزی در متون دینی و عرفانی جنبه هنری و زیبایی شناختی و محاکاتی دارد و ارکان رمز شناسی عبارتند از : اعتقاد به وجود نظامی مدرج و دارای مراتب وجودی در هستی؛ و وجود تماثل یا هم ارزی و همانندی، و وجود شناختی و معناییی بین مراتب و درجات وجود.» ( رحیمیان، ۱۳۸۸: ۹۲)
نگارنده بر این عقیده است : رموز عرفانی در واقع مرتبه بالاتری از واقعیت میباشند، و آدمی را هم، به مراتب بالاتر راهنمایی میکنند، فهم آن ها، به معنای پذیرش سلسله مراتب عالم وجود است. نکته مهم و قابل قبول در استعارههای عرفانی آن ها که، در کلام خود زبان رمز به کار میگیرند چند جانبه بودن آنهاست. شاید یکی از دلایل راز داری، و با زبان رمز مسائل عرفانی را بیان کردن، ممکن است به دلیل ناآگاهی دیگران نسبت به این رموز باشد، و به خوبی مفهوم آن سخن رمزی را درک نکنند و به بیراهه بیفتند، البته ناگفته نماند، بیشتر مواقع، بیان نکردن تجربههای عرفانی برای دیگران به اخلاص و خلوص نزدیکتر دانسته شده و کتمان سر، هم یکی از وظایف سالک است.
فصل سوم :
بررسی، تفسیر و نقد استنادهای قرآنی و حدیثی گفتارهای صوفیانه درکتاب عرفانی کشف المحجوب
در دین اسلام حدیث یا سنت را اعتباری عظیم و بهایی بسیار است، زیرا بسیاری از آیات قرآنی مجمل، مطلق و یا عام است، و این قول و فعل، یا تقریر پیامبر اکرم و معصومان است که آن ها را بیان میکند و یا مقید و مخصص میسازد و مبهمات آن ها را روشن میگرداند، چون قرآن مجید، کتاب دینی ماست، معانی و مفاهیم آن در طول چهارده قرن از جهات مختلف در حیات فردی و اجتماعی ما تأثیر پنهان و آشکار نهاده است، یکی از بارزترین موارد این تأثیر، سرودههای شاعران، نوشتههای نویسندگان، و دبیران است و هر ملتی به سرمایههایی، اعم از مادی و معنوی مینازد، یکی از سرمایههای جاودانی و افتخار آمیز ما ایرانیان نیز سرودههای شاعران، سخنوران، نوشتههای دبیران، نویسندگان، تأملات صوفیان، عارفان، اندیشههای حکیمان، فیلسوفان و متکلمان ایرانی مسلمان است. همه میدانند بسیاری از ابیات و عبارات این بزرگان را «اشاره»، « تلمیح»، «اقتباس»، « تحلیل آیات»، «قصص»، « تمثیل» های گوناگون این کتاب مبین و سخنان پیامبر و معصومان تشکیل میدهد، و همه آن بزرگان در عبارت پردازی، استدلال، بیان مافی الضمیر خود از این دو سر چشمه (قرآن و حدیث) بهرهمند شدهاند، نمونه بارز این نوع نویسندگان هجویری صاحب کشف المحجوب، نخستین کتابی که در تصوّف به زبان فارسی نوشته شده میباشد. پیش از آن مؤلفان بزرگ و معروف صوفیه، مانند ابونصر سراج طوسی، ابوطالب مکی، ابوبکر کلابادی، و ابوالقاسم قشیری کتابهایی به رشته تحریر درآورده بودند، اما هجویری بر آن بود که با بهره گرفتن از کارهای پیشروان خود، طرح جامعی از نظام تصوّف عرضه کند، و مجموعهی عناصری را که برای خواننده خود لازم میدید طرح و شرح کند. شیوه هجویری تلفیقی از اللمع، و رساله قشیریه است : موضوع تصوّف و اثبات صحت مقولات و حقیقت آن نویسنده را ملزم کرده است که در همه جا به منابع اولیه دینی، قرآن و حدیث، روی کند و ابواب کتاب خود را به آیات و احادیث زینت دهد، و علاوه بر موضوع و منابع که، خود به خود، استناد به آیات قرآنی و مأثورات اولیاء را ایجاب میکرد، ذکر اقوال مشایخ و بزرگان صوفیه نیز از ضرورتهای مباحث تصوّف آن روز بود و روایت اقوال به صورت اصلی خود نه تنها اصالت و اعتبار آن را تأیید میکرد بلکه به ارزش سخن نیز میافزود. مهمتر از همه، غرض اصلی نویسنده، مانند دیگر مؤلفان بزرگ صوفیه آن بود که منشأ رشد و کمال همه عناصر فکری خود را از حضور در سایه تعالیم قرآن و شریعت معرفی کند. لهذا نگارنده در این رساله سعی دارد آیات و احادیث مورد استناد هجویری را از باب اول تا آخر کتاب مورد تفسیر، تحلیل و بررسی قرار دهد.
۳-۱- علم
در باب علم، فریضه بودن آن، ارزش و تأثیر (علم) در کتب عرفان و تصوّف به احادیث و آیات فراوانی استناد شده و یکی از قدیمیترین این کتب کشفالمحجوب است، نویسنده یک باب از کتاب خود را به توضیح مطالبی با تکیه بر استنادههای قرآنی و حدیثی پیرامون علم پرداخته است. نگارنده ابتدا مطالبی پیرامون علم و اهمیت آن بیان میکند، و سپس آیات قرآنی ذکر شده در این کتاب پیرامون موضوع مذکور را بررسی می کند. همه ما بر این نکته آگاهیم که دین اسلام به آموختن علم و دانش و آموزش آن به دیگران اهمیت فراوانی میدهد به گونهای که در عقاید اسلامی یکی از صفات کمال پروردگار متعال « علم » شمرده شده و خداوند هم در قرآن کریم در آیات متعددی انسان را به فراگیری آن تشویق کرده است؛ مثلاً در نخستین آیات سوره علق « بخوان به نام پرودگارت که آفرید، آن پروردگار که با قلم آموخت و یاد داد به انسان آنچه را نمیدانست. سخنان فراوانی در فضیلت علم وجود دارد، ابن جوزی در تلبیس ابلیس آورده است که : « شخص بیعلم در واقع اسیر تخیلات خودش قرار میگیرد و شیطان به هر طریقی که بخواهد او را وسوسه میکند و از ضراربن عمر و نقل است که گفت : آن ها که علم آموزی و هم نشینی با اهل علم را ترک گفته و محراب نشین شدهاند و به نماز و روزه پرداختهاند تا آنجا که از ایشان پوست و استخوانی مانده، بدین گونه با سنت مخالفت کرده، هلاک شدند به خدا قسم هرکس طبق جهل، عمل و عبادت کند تباهکاریش بیش از اصلاحگری اوست».(ابن جوزی، ۱۳۶۸: ۲۲۷)
«خاتم ملک سلیمان است علم | جمله عالم صورت جان است علم» (مولوی، ۱۳۸۵: ۳۵۱) |
ابن جوزی در تلبیس ابلیس آورده است که :
« ابن شاهین میگوید : از صوفیه کسانی هستند که علماء را مینکوهند و پرداختن به دانشآموختن را بطالت مینامند و چون درازی راه علم را دیدند به کوتاه کردن جامه وجبه پوشیدن و زاهد نمایی بسنده کردند و بالاترین تلبیس ابلیس بر آدمیان بازداشتن از علم آموزی است، زیرا علم نور است و چون چراغها خاموش شد شیطان هرطور خواست اشخاص را میلغزاند، شیطان بعضی را هم که به علم اندک قانع ساخته از فضیلت علم کثیر محرومشان میدارد و نمیگذارد به طلب حدیث با اسناد عالی برود و به گوشههایی از حدیث قانعشان میسازد با این وسوسه که در این لذتی هست و جنبه دنیوی دارد.»(ابن جوزی، ۱۳۶۸: ۲۲۴)
نگارنده براین عقیده است که : به رغم وجود آیات، و احادیث زیاد در فضیلت معرفت و دانش، مشایخ صوفیه نوشتن و آموختن را به طور کلی مانع و حجاب راه سالک پنداشته و گاهی به انهدام آثار علمی پرداختهاند، از این عبارت چنین برمیآید که برخی از صوفیان در مقام سلوک، علم را حجاب نمیدانند، بلکه پس از پیمودن راه به مقام وصول رسیدند، هرگونه دلیل را به سبب پندار بینیازی به آن، رها میکنند، که علم به گمان آنان از جمله دلیل رهایی است. با دقت در تمامی آیات و احادیث ذکر شده حولِ علم و براساس استنباط نگارنده روشن میشود که : یادگیری علم بر همه چه زن، و چه مرد واجب است، برخلاف عقیدهی عدهای از انسانها که علم را بر عمل رجحان میدهند، در مقابل عدهای دیگر عمل خود را بر علم برتری میدهند، بدون آگاهی از اینکه بدانند علم و عمل قرین و ملازم یکدیگرند بنابراین این گونه تفکر نسبت به علم اشتباه است و علم ما بندگان باید در کارهایی صرف شود که مربوط به پرودگار باشد « علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.
هر که پرهیز و زهد و علم فروخت | خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت (سعدی، ۱۳۸۴: ۱۷۰) |
وقتی خدای ناکرده طلب علم برای دنیا باشد در واقع با چنین کاری هم قداست و ارزش علم زیر سوال میرود، و هم کسی که صاحب و طالب علم بود آبرویش میریزد و در نهایت آثار سوء اجتماعی در پی دارد. اگر علم به تنهایی فقط هدف زندگی باشد، سد راه انسان میشود و او را از خدا دور میکند، کسانی هم هستند که علم را از متعلم کتمان میکنند، آیات و روایات زیادی در این زمینه وجود د ارد یک نمونه از آن ها سخن حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میباشد که : « و المالُ تَنقُصُهُ النَفَقَهُ و العِلمُ یَزکُو عَلَی الإنفاقِ، مال با بخشش کاستی پذیرد اما علم با بخشش فزونی گیرد.» (دشتی، ۱۳۸۶: ۱۴۷)
کسانی که علم خود را از دیگری که تمایل به فراگیری آن دارند پنهان میدارند، در واقع بخیلان دانش هستند به طوری که در دیگران نیاز به فراگیری علم میبینند لاکن، از تعلیم آن ها خودداری میکنند، اینها بخیلان در امر آموزش دیگران هستند و از آموختن به آن ها بخل میورزند، اگر بر این باور باشند که علمشان کم میشود، باید گفت علم اینها هیچ نقصانی پیدا نکرده بلکه زیادتر میشود. سخن امام علی (ع) که در مباحث فوق به آن اشاره شد میتواند بهترین دلیل قانع کننده و توجیه خوبی برای آن ها باشد، زیرا علم با تعلیم نه تنها کم نشده، بلکه افزونتر هم میگردد ضمن اینکه انسان باید از آفات علم مانند غرور، کبر، حسد دوری گزیند. رسول خدا (ص) سخن ارزشمندی حول «علم» بیان کرده است که « من اِزّ دادَ عِلْماً و لَمْ تَزْدَدْ فی الدٌنیا زُهْدَاً لَمْ یَزَددْ مِنَ اللهِ الا بُعداً، هر که علمش افزون شود و بیرغبتی وی به دنیا افزون نشود درویش از خدا بیشتر شود.» ( پاینده، ۱۳۶۰: ۶۰۶)
یک عالم فقط برای خودش نیست بلکه در رأس یک جریان دینی میباشد میتوان گفت که نوع برخورد و نحوه زندگی و همچنین اسلوب معاش او در شکل دادن به باورهای مردم تأثیر مبرهن دارد زیرا دیدی که مردم نسبت به یک عالم دارند از دیگران ندارند. «خداوند پیش از آنکه از جاهل، پیمان بگیرد که دانش فراگیر از عالم میثاق گرفته است که دانش خود را به نادانان ببخشد، چرا که علم، پیش از جهل بوده است.» ( کلینی، ۱۳۴۸:۴۱)
بهتر آن است پرتوی از سخنان نورانی امامان و معصومین (ع) دینی را الگو قرار دهیم و از عوامل تباهی آفرینی که در سایه علم به سراغ انسان میآید دوری کنیم. آیات مورد استناد هجویری در باب اثبات العلم به شرح زیر میباشد. « ومِنَ الناسِ والدَّوابِّ و الأنعام مُختلفٌ الوانُهُ، کذالِکَ إنَّما یَخشی اللهَ مِن عِبادِه اِلعُلماءا إنَّ اللهَ عزیزٌ غفورٌ، و از اصناف مردم و اجناس جنبدگان و حیوانات نیز به رنگهای مختلف آرید همین گونه (بندگان هم مختلفند) و از (میان) اصناف بندگان تنها مردمان دانا مطیع و خداترسند البته خدا عزیز و توانا و بسیار بخشنده است.» (قرآن کریم، الفاطر/۲۸)
هجویری آیه مذکور را در صفت دانشمندان ذکر کرده است، با این توجیه که از خدا تنها دانایان میترسند، گوئیا منظور این بوده که وظیفه علما، در شناخت پروردگار نسبت به افراد عامی خطیرتر بوده است.
علم انسان اگر باعث هدایت او در مسیر کمال و تقرب به پروردگار باشد برای بشر سودمند بوده و هیچ وقت عامل نابودی او نمیشود.
رضایی اصفهانی در قرآن مهر آورده است :
« در این آیه هراس دانشمندان را پس از دعوت به مطالعه رنگها فرمود؛ یعنی نخست به علوم تجربی اشاره کرد و سپس به واکنش دانشمندان در برابر خدا؛ از این مطلب استفاده میشود که مقصود از دانشمندان در این آیه فقط دانشمندان دینی نیست، بلکه عالمان علوم تجربی را نیز شامل میشود. البته دانشمندانی که از علوم تجربی و مطالعه در پدیدههای طبیعی راهی به سوی درک عظمت و قدرت خدا میگشایند و حتی رنگهای طبیعی را نشانههای خدا میدانند پس لازم است که علم جهتدار باشد و انسان را با خدا پیوند دهد وگرنه آن علم برای بشریت سودمند نیست و گاهی مایه نابودی بشر میشود. (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۵۷۷)
تفسیر نگارنده درباره ترسی که در آیه بکار رفته این گونه است که : ترس دانشمندان وعالمان و اهل علم در قبال مسائل خود، نسبت به دیگر انسانهاست، ترس آن ها ناشی از این بوده که دانستههای خود را آن گونه که سزاوار است، نسبت به جبروت پروردگار، به جانیاوردهاند و از فرمان خدا سرپیچی کردهاند. واژه « یَخْشی» در آیه فوق به معنای ترس به کار رفته، به ویژه ترس عالمان از قدرت پروردگار به دلیل کوتاهی در انجام مسئولیتهای خود، نسبت به شناخت عظمت خالق متعال زیرا ترس از قدرت پروردگار به انسان بینایی و بصیرت داده و مانع از سقوط او در مهلکههای خطر میشود. خداوند آمرزنده و مهربان است و اگر در دنیا وظایف خود را به نحو احسن انجام دهید در آخرت مورد آمرزش الهی قرار میگیرید.
« وکَصَیبٍ مِنِ اَلسماءِ فیهِ ظُلُماتُ وَ رَعْدُ وَ بَرْقٌ یَجْعَلونَ أصابَعَهُمْ فی اذانِهِمْ مِنَ الصَوَائِقِ حَذَرَ المَوتِ واللهُ مُحیطُ بالکافَرینَ، مثل آنان چون کسانی است که در بیابان بارانی تند بر آن ها ببارد و در تاریکی رعد و برق آنان سر انگشت خود را از شدت صدای صائقه از بیم مرگ در گوشها گذارند و عذاب خدا کافران را فراگیرد.» ( قرآن کریم، البقره/ ۱۹ )
هجویری ذیل علم شریعت با اشاره به اینکه علم پروردگار نهایتی ندارد به این آیه قرآنی استناد کرده است.
نگارنده براین عقیده است : در آیه مورد بحث کلام نورانی قرآن، که از علم الهی سرچشمه میگیرد به بارانی تشبیه شده که همراه با رعد و صائقه بوده، ولی فواید فراوانی به همراه دارد مانند رویش هزاران نوع گل و گیاه، در رنگها و طرحهای متفاوت و همچنین درختان سرسبز، باغها، آبها، چشمهها و رودخانهها که سبب آبادانی برای انسانهای میباشند، زیرا علم بیکران خدا و مفاهیم والای قرآنی سبب نورانی شدن مسیر زندگی انسان شده و او را به کمالات و اوصاف متعالی انسانی آراسته میکند.