بدبینی یا سوء ظن، به گمان سوئی گفته می شود که شخص آگاهانه و با اختیار، آن را پذیرفته و باور می کند و سپس آن را در ذهن تقویت می کند و به آن، ترتیب اثر می دهد و به مقتضای آن، حکم و قضاوت می کند[۴۲۵]. بنا براین، بدبینی سرچشمه ناراحتی روح و عذاب جسم و اضطراب و نگرانی خاطر است. افراد بدبین غالباً ناراحت هستند و بر اساس توهماتی که درباره اشخاص و حوادث دارند، فوق العاده رنج می برند و به همین دلیل غالباً افسرده، بی نشاط و غمگین هستند. و لذا این افراد از صفای روح بی بهره هستند؛ زیرا همیشه در دل خود مشغول غیبت افراد دیگر هستند و به همین ملاحظه برخی از علمای اخلاق، سوء ظن و بدبینی را به عنوان غیبت با قلب، عنوان نموده اند.[۴۲۶]
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
سوء ظن، گاهى نسبت به خویشتن است و گاهى نسبت به دیگران و گاه نسبت به خدا؛ سوء ظن نسبت به خویشتن در صورتى که به حد افراط نرسد، نردبان تکامل است؛ و سبب مىشود که انسان نسبت به اعمال خود سختگیر و مو شکاف باشد، و جلوى عجب و غرور ناشى از اعمال نیک را مىگیرد. به همین دلیل على ع در خطبه معروف” همام” در توصیف پرهیزکاران مىفرماید:
“فهم لانفسهم متهمون، و من اعمالهم مشفقون، اذا زکى احد منهم خاف مما یقال له، فیقول: انا اعلم بنفسى من غیرى، و ربى اعلم بى منى بنفسى، اللهم لا تؤاخذنى بما یقولون، و اجعلنى افضل مما یظنون، و اغفر لى ما لا یعلمون”[۴۲۷]؛ آنها خویشتن را متهم مىکنند، و از اعمال خود بیمناکند، هر گاه یکى از آنها ستوده شود از آنچه در باره او گفته شده ترسان مىگردد، و مىگوید: من از دیگران نسبت به خویشتن آگاهترم، و پروردگارم نسبت به اعمالم از من آگاهتر است! خداوندا! به آنچه آنها مىگویند مرا مؤاخذه مکن، و مرا از آنچه آنها فکر مىکنند برتر قرار ده، و آنچه را آنها نمىدانند بر من ببخش"!
اما اگر این سوء ظن در مورد مردم باشد ممنوع است، مگر در مواقعى که فساد بر جامعه غلبه کند که در آنجا خوشباورى درست نیست. و اما"سوء ظن” نسبت به خداوند، یعنى نسبت به وعدههاى او، نسبت به رحمت و کرم بى پایان او، نشانه ضعف ایمان و گاه نشانه عدم ایمان است.[۴۲۸]
قرآن کریم، یکی از صفات منافقان را، تفکر بدبینانه آنان معرفی می نماید:
“….. یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَهٍ عَلَیْهِمْ….."(سوره منافقون، آیه ۴)؛ (منافقان) هر فریادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مىپندارند.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند:” آنها(منافقان) چنان تو خالى و فاقد توکل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند که” هر فریادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مىپندارند” (یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَهٍ عَلَیْهِمْ). ترس و وحشتى عجیب همیشه بر قلب و جان آنها حکمفرما است، و یک حالت سوء ظن و بدبینى جانکاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته، و به حکم” الخائن خائف” از همه چیز، حتى از سایه خود مىترسند، و این نشانه دیگرى از نشانههاى منافقان است.”[۴۲۹]
قرآن کریم، کرارا از سوء ظن افراد بى ایمان، و یا ضعیف الایمان، مخصوصا به هنگام بروز حوادث سخت اجتماعى و طوفانهاى آزمایش یاد مىکند،[۴۳۰] که چگونه مؤمنان در این مواقع با حسن ظن تمام، و اطمینان به لطف پروردگار ثابت قدم مىمانند؛ اما افراد ضعیف و ناتوان زبان به شکایت مىگشایند؛ همان طور که در داستان فتح"حدیبیه” نیز منافقان و همفکران آنها گمان بد بردند و گفتند: محمد ص و یارانش به این سفر مىروند و باز نمىگردند، گویى وعدههاى الهى را به فراموشى سپردند، و یا نسبت به آن بد بین بودند. [۴۳۱] قرآن کریم در این باره می فرماید:
“بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلیهِمْ أَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً"(سوره فتح، آیه ۱۲)؛ ولى شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز به خانوادههاى خود بازنخواهند گشت و این (پندار غلط) در دلهاى شما زینت یافته بود و گمان بد کردید و سرانجام (در دام شیطان افتادید و) هلاک شدید.
قرآن کریم، عذاب های دردناکی برای بدبینان نسبت به خداوند بازگو می کند:
“وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَهُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً"(سوره فتح، آیه ۶)؛ (نیز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مىبرند مجازات کند (آرى) حوادث ناگوارى (که براى مؤمنان انتظار مىکشند) تنها بر خودشان نازل مىشود. خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براى آنان آماده کرده و چه بد سرانجامى است.
قرآن کریم، حسن ظن داشتن به خدا و دیگران و امیدوار بودن به لطف و کرم خداوند را درمان این گونه بیماری ها معرفی می نماید. مساله حسن ظن به خدا و وعده رحمت و کرم و لطف و عنایت او از نشانههاى مهم ایمان و از وسائل مؤثر نجات و سعادت است.[۴۳۲] قرآن کریم می فرماید:
“…. تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ"(سوره فصلت، آیه ۳۰)؛ فرشتگان بر آنان نازل مىشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه می فرمایند: “این آیه شریفه از آیندهاى که در انتظار مؤمنین است، و ملائکه با آن به استقبال ایشان مىآیند، خبر مىدهد؛ و آن تقویت دلها و دلگرمى آنان و بشارت به کرامت است." [۴۳۳]
در حدیثى از رسول خدا (ص) درباره حسن ظن به خدا آمده است:
“لیس من عبد یظن باللَّه خیرا الا کان عند ظنه به”[۴۳۴]؛ هیچ بندهاى گمان نیک به خدا نمىبرد مگر اینکه خداوند طبق گمانش با او رفتار مىکند.
در حدیث دیگرى از امام على ابن موسى الرضا (ع) درباره حسن ظن به خدا می خوانیم:
“احسن باللَّه الظن، فان اللَّه عز و جل یقول انا عند ظن عبدى المؤمن بى، ان خیر فخیر و ان شر فشر”[۴۳۵]؛ گمان خود را به خداوند خوب کن، چرا که خداوند عز و جل مىفرماید: من نزد حسن ظن بنده مؤمنم هستم هر گاه گمان نیکى نسبت به من داشته باشد، به نیکى با او رفتار مىکنم و اگر بد باشد به بدى.
یا در حدیث دیگرى از پیامبر(ص) آمده است:
“ان حسن الظن باللَّه عز و جل ثمن الجنه”[۴۳۶]؛ حسن ظن به خدا، بهاى بهشت است.
مساله حسن ظن به دیگران، یکى از آثار ایمان است که در قرآن بیان شده است؛[۴۳۷] قرآن کریم می فرماید:
“الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل"(سوره آل عمران، آیه ۱۷۳)؛ اینها کسانى بودند که (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: «مردم [لشکر دشمن] براى (حمله به) شما اجتماع کردهاند از آنها بترسید!» اما این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را کافى است و او بهترین حامى ماست.
در تفسیر نور در باره شان نزول آیه آمده است: “کفّار قریش، پس از پیروزى در احد بسوى مکّه بازگشتند. در بین راه به این فکر افتادند که چه بهتر است به مدینه بازگردیم و باقیمانده مسلمانان را نیز از بین ببریم، تا کار اسلام یکسره شود. این خبر به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسید. آن حضرت فرمان بسیج داد و فرمود: شرکت کنندگان در احد حرکت کنند. مسلمانان آماده شدند. ابو سفیان وقتى از بسیج عمومى مسلمانان آگاه شد، گمان کرد که لشکر تازه نفسى مهیّا شده است تا شیرینى پیروزى احد را بر کام آنان تلخ کند، لذا از حملهى مجدّد منصرف شد و به سرعت به طرف مکّه حرکت نمود. در تاریخ مىخوانیم که در جنگ احد حضرت على علیه السلام بیش از شصت زخم و جراحت برداشت، ولى لحظهاى دست از یارى پیامبر برنداشت. در تفسیر کنز الدقائق آمده است که این آیه دربارهى حضرت على علیه السلام و نه نفر دیگر نازل شده است.”[۴۳۸]
آیهالله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: “این خاصیت ایمان به هدف است که هر قدر انسان مشکلات و مصائب را بیشتر و نزدیکتر ببیند، پایمردى و استقامت او بیشتر مىشود و در حقیقت تمام نیروهاى معنوى و مادى او براى مقابله با خط، بسیج میگردد. این دگرگونى عجیب در این فاصله کوتاه، انسان را بسرعت و عمق تاثیر تربیتى آیات قرآن و بیانات گیرا و مؤثر پیغمبر اسلام ص آشنا مىسازد که این خود در سر حد یک اعجاز است.”[۴۳۹]
نتیجه بررسی تطبیقی: با توجه به آیات قرآنی، تکیه بر پیش گویی منفی و بدبینی، یکی از عواملی است که باعث اختلال در درک واقعیات و شناخت حقایق می شود؛ و لذا سرچشمه ناراحتی روح و عذاب جسم و اضطراب و نگرانی خاطر را به دنبال دارد. قرآن کریم، حسن ظن به خدا و دیگران و امیدوار بودن به لطف و کرم خداوند را درمان این گونه بیماری ها معرفی می نماید.
بنابراین، پس از بررسی این تحریف شناختی پیش گویی منفی و بدبینی و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که این دیدگاه در قرآن، همانند نظریه بک، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به این که بدبینی و سوء ظن یکی از صفات منافقان است، به اصلاح رفتارهای خود، حسن ظن داشتن به خدا و دیگران و امیدوار بودن به لطف و کرم خداوند، به مبارزه با این تحریف شناختی بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع با کمک درمانگر آن ها را تعیین می کنند(بیمار با کمک روان درمانگر در معرض آموزش افکار بهنجار و واقع بینانه قرار می گیرد؛[۴۴۰]). اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است و نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۲-۳٫ تحریف شناختی شماره سه: فاجعه سازی
یکی دیگر از تحریفهای شناختی،"فاجعه سازی"است؛ به این معنا که هر آن چه اتفاق افتاده ویا اتفاق خواهد افتاد، به شدت وحشتناک، فاجعه برانگیز و غیرقابل تحمل است.[۴۴۱]
۳-۲-۳-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
“بک” معتقد است که افکار ناهنجار کیفیتی ذهنی است که روی توانایی شخص در برخورد با تجربه های زندگی، اثر می گذارد. در این تحریف شناختی، انسان ها در مورد رویدادی مهم اغراق می کنند و از آن یک رویداد وحشتناک می سازند.[۴۴۲]
بک معتقد است که وسواس از جمله اختلالات اضطرابی است که ضایعات فراوانی را برای فرد مبتلا ایجاد می کند. این نوع اختلال ها، نشانه های ذهنی و جسمی دارند؛ در میان نشانه های ذهنی، می توان به ترس از بدبختی، ترس از کنترل نداشتن بر خود، ناتوانی در راحت بودن و ….اشاره کرد. و لذا طرز تفکر بیمار وسواسی یا مضطرب این است که او معتقد است که اتفاقی خواهد افتاد.[۴۴۳]
وسواس به طور کلی به دو قسم تقسیم می شود:
الف: وسواس فکری(عقیدتی)
ب: وسواس عملی(رفتاری)
وسواس فکری(عقیدتی)، عبارت است از افکار مزاحم، عقاید، تصاویر ذهنی پایدار که نامناسب و مزاحم هستند(مانند فکر کردن مداوم فرد به این که هر آن چه اتفاق خواهد افتاد، به شدت وحشتناک، فاجعه برانگیز و غیرقابل تحمل است) و به اضطراب یا پریشانی آشکار منجر می شوند. این افکار و تصاویر به طور غیر ارادی وارد فضای اندیشه و ذهن می گردد؛ ولی از سویی فرد توان مقابله در برابر آن ها را نداشته و ساعت ها مجبور به تفکر درباره این افکار، عقاید یا تصاویر می شود. شخصی که به ناهنجاری وسواس فکری مبتلا شده است، قادر نیست توانمندی عظیم خود را در مسیر صحیح به کار گیرد و از این نعمت و قدرت خدادای در جهت شکوفا ساختن خود و استعدادهایش استفاده نماید که البته ضرری بزرگ و جبران ناپذیر است.
وسواس عملی(رفتاری) به اعمال و رفتارهای به ظاهر هدفمند و تکراری(مانند شستن، منظم کردن، باز بینی) می گویند که در پی احساسات ذهنی اجباری یا همراه با چنین احساسی بروز نموده و شخص در برابر آن ها مقاومت می کند؛ ولی نتیجه این مقاومت شکست است و فرد به ناچار برای رفع اضطراب، عامل به این رفتار می شود.[۴۴۴]
“بک” در درمان افکار ناهنجار و به عبارتی وسواس فکری(عقیدتی)، معتقد است که فرد باید با کمک روان درمانگر در معرض آموزش افکار بهنجار و واقع بینانه قرار گیرد.[۴۴۵] در رویکرد شناختی به طور اخص دو روش در مورد تفکر وسواسی به کار می رود؛ که یک مورد آن عادت آموزی و مورد دیگر آن توقف فکر است؛ در عادت آموزی، افکار وسواسی آن قدر به درخواست درمانگر تکرار می شوند که اضطراب شخص کاهش یابد؛ و در توقف فکر، درمانگر فهرستی از افکار وسواسی فرد و رویدادهای مولد آن افکار، و افکار خوشایند تهیه می کند و از مراجع درخواست می کند که فکر وسواس گونه را تجسم کند و زمانی که فرد فکر وسواس گونه را تجسم کرد، درمانگر فریاد می کشد “ایست".[۴۴۶]
لازم به ذکر است که این تحریف شناختی مشابهت زیادی با یکی از باورهای غیر عقلانی الیس( اعتقاد فرد مبنی بر وحشتناک بودن و فاجعه دانستن امور به خاطر عدم مطابقت با خواسته و میل او) دارد که در باور غیر عقلانی شماره چهار، مورد نقد و بررسی تطبیقی قرار گرفت.
۳-۲-۳-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
واژه” وسواس” در اصل صداى آهستهاى است که از به هم خوردن زینت آلات برمىخیزد. سپس به هر صداى آهسته گفته شده، و بعد از آن به خطورات و افکار بد و نامطلوبى که در دل و جان انسان پیدا مىشود، و شبیه صداى آهستهاى است که در گوش فرو مىخوانند اطلاق گردیده است.[۴۴۷]
وسوسه، شک و تزلزل و شرک و اشباه آن، از خطرات شیطان و القائات ابلیس است که در قلوب مردم می اندازد؛[۴۴۸] و لذا، اصولا شیاطین، برنامههاى خود را با مخفى کارى مىآمیزند، و گاه چنان در گوش جان انسان مىدمند که انسان باور مىکند فکر، فکر خود او است، و از درون جانش جوشیده، و همین باعث اغوا و گمراهى او مىشود؛ کار شیطان تزیین است و مخفى کردن باطل در لعابى از حق، و دروغ در پوستهاى از راست، و گناه در لباس عبادت، و گمراهى در پوشش هدایت.[۴۴۹] بنابراین، منشا افکار فاسد و پلید و اعمال ناشایست، شیطان است؛ تفکرات و اعمالی که انسان را از راه حق بازداشته و در برابر حق قرار می دهد، از همان وساوس شیطانی است که در اثر عمیق شدن در ذهن و روح آدمی در افعال انسان بروز و ظهور می نماید و اراده و افعال او را در آن مسیر قرار می دهد؛ به گونه ای که خود او مظهر شیطان و اعمالش، مظهر کارهای شیطانی و پلید می شود. در سوره مبارکه ناس به وسوسه و افکار شیطانی اشاره شده است:[۴۵۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ(۱) مَلِکِ النَّاسِ(۲) اِلَهِ النَّاسِ(۳) مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ(۴) الَّذِى یُوَسْوِسُ فىِ صُدُورِ النَّاسِ(۵) مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاس"(سوره ناس، آیات ۱-۵)؛ بگو: پناه مىبرم به پروردگار مردم، (۱) به مالک و حاکم مردم، (۲) به (خدا و) معبود مردم، (۳) از شرّ وسوسهگر پنهان کار، (۴) که در درون سینه انسان ها وسوسه مىکند، (۵)خواه از جنّ باشد یا از انسان.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند:"وسواس” معنى مصدرى دارد، ولى گاهى به معنى “فاعل” (وسوسهگر) نیز مىآید، و در آیه مورد بحث به همین معنى است. “خناس” صیغه مبالغه از ماده” خنوس” (بر وزن خسوف) به معنى جمع شدن و عقب رفتن است، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مىشود عقب نشینى مىکنند، و از آنجا که این امر غالبا با پنهان شدن توأم است این واژه به معنى” اختفاء” نیز آمده است. بنابراین مفهوم آیات چنین است:” بگو من از شر وسوسهگر شیطان صفتى که از نام خدا مىگریزد و پنهان مىگردد به خدا پناه مىبرم.[۴۵۱]
آیه الله طباطبایی در تفسیر آیات آخر سوره ناس می فرمایند: “مراد از “صدور ناس"، محل وسوسه شیطان است، چون شعور و ادراک آدمى به حسب استعمال شایع، به قلب آدمى نسبت داده مىشود که در قفسه سینه قرار دارد، و قرآن هم در این باب فرموده:"وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ"(سوره حج، آیه ۴۶)؛ و مراد از “مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ"، این جمله بیان"وسواس خناس” است، و در آن به این معنا اشاره شده که بعضى از مردم کسانى هستند که از شدت انحراف، خود شیطانى شده و در زمره شیطانها قرار گرفتهاند، هم چنان که قرآن در جاى دیگر نیز فرموده:” شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ"(سوره انعام، آیه ۱۱۲)”[۴۵۲]
امام صادق(ع) در روایتى از پیغمبر اکرم (ص) مىفرمایند:
“ما من مؤمن الا و لقلبه فى صدره اذنان: اذن ینفث فیها الملک، و اذن ینفث فیها الوسواس الخناس فیؤید اللَّه المؤمن بالملک، فهو قوله سبحانه: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ"؛ هر مؤمنى، قلبش دو گوش دارد، گوشى که فرشته در آن مىدمد، و گوشى که وسواس خناس در آن مىدمد؛ خداوند، مؤمن را به وسیله فرشته تایید مىکند و این است معنى آیه” وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ".[۴۵۳]
امام صادق(ع) درباره وسوسه می فرماید: “وسوسه آن چیزی است که خارج از قلب، ولی با اشاره خیال می آید و اگر در قلب جای گیرد، موجب سرپیچی و گمراهی و کفر می شود.”[۴۵۴]
امام صادق(ع) در پاسخ به سوال کسی که پرسید تکلیف کسی که زیاد در نمازش شک می کند چیست؟ فرمود: “به شک خود اعتنا نکند و به نمازش ادامه دهد.” و سپس فرمود: با شکستن نماز، شیطان پلید را به خودتان عادت ندهید که با این کار او را به طمع اندازید( هر لحظه به سراغ شما آید و وسوسه تان کند) زیرا شیطان خبیث است و به آن چه عادتش دهید، عادت می کند….”[۴۵۵]
وسوسه و وسواس در عبادات از جمله نماز، مورد ابتلای بسیاری از انسان هاست که مورد هجمه افکار وسوسه انگیز قرار گرفتهاند و ظرف وجودی آنان محل تاخت و تاز این افکار و وساوس قرار گرفته است. عبد الله بن سنان می گوید برای حضرت صادق(ع) از مردی که مبتلا به وسوسه در وضو و نماز بود، یاد کردم و گفتم: او مرد عاقلی است. حضرت صادق(ع) فرمود: چه عقلی برای اوست و حال آن که پیروی شیطان می کند. به آن حضرت گفتم : چگونه پیروی شیطان می کند؟ حضرت فرمود: از او سوال کن این که می آید(این حالت) چه چیز است؟ همان می گوید از عمل شیطان است.[۴۵۶]