۴-۲-۱ مراحل نخستین
مقصد ابن بطوطه در آغاز سفر زیارت خانه خدا و تربت پیغمبر ( حرمین شریفین) بود و قصدی بجز ادای فریضه حج نداشت و می خواست که پس از حصول مقصود به زاد وبوم خود باز گردد و بقیت عمر خویش را در جوار خانواده بسر برد. ابتدای مسافرت ابن بطوطه در سال ۷۲۵ بود و از آن تاریخ تا به سال ۷۵۳ تقریباً سی سال تمام مدام آتش اشتیاق دیدار خویشان و خانواده در درونش شعله می کشید و او را از فراز کوهها ونشیب دره ها و پشت دشتها و دل بادیه ها و سینه دریاها دیار به دیار و شهر به شهر و کوه به کوه می کشانیدو آتش این آرزو در تمام این مدت چنان در درونش مشتعل بود که می گوید : « تصمیم داشتم که هرگز از یک راه دوبار نروم »
نخستین شهری که ابن بطوطه پس از ترک زادگاه خود، طنجه، از آن یاد می کند «تِلِمسان» است که پایتخت شاخه ای از خاندان بنی عبدالواد بود؛ خاندانی از قبایل بربر که با بهره گرفتن از ضعف پادشاهان «الموحدین»، در غرب الجزایر حکومتی تشکیل داده بودند و دم از استقلال می زدند. ابن بطوطه در این شهر با دونفر که به سفارت از طرف پادشاه افریقیه ( شامل الجزایر شرقی و تونس امروز ) نزد امیر تلمسان آمده بودند آشنا می شود . یکی از آن دو قاضی بود و دیگری نیکمردی تاجر پیشه به نام شیخ ابوعبداالله زبیدی . ابن بطوطه همراه آنان راه تونس در پیش می گیرد. با بیمار شدن دوستان تازه در میانه راه و وفات یکی از آنان ( قاضی ) ابن بطوطه معطل نمی شود و با عده دیگری از بازرگانان تونسی راه را ادامه می دهد تا الجزایر و آنجا در انتظار شیخ زبیدی می ماند که با ابوطیب (پسر قاضی ) از ملیانه باز گردند. با فرارسیدن او و پسر قاضی ( ابوطیب) از الجزایر از راه متیجهبه جبل الزان به سوی بجایه که سومین شهر بزرگ این نواحی بود رهسپار می شوند.
ابن بطوطه در «بجایه» از ناامنی یاد می کند و می گوید:«این نخستین بار بود که من شاهد ستم و بیدادگری عُمّال و مأمورینالموحدین بودم. در بجایه بیمار می شود. شیخ زبیدی دلش به حال او می سوزد . او میداند که راه پر مخاطره است و اسب ابن بطوطه برای مقابله با خطر حمله دزدان عرب شمال افریقا مناسب نیست. از او می خواهد که آن اسب رابا اضافه باری که داشته بفروشد و خود اسبی رهوارتر و چادری به او می بخشد . ابن بطوطه پس از نزدیک سی سال که داستان خود را می گوید آن لطف شیخ را فراموش نکرده است ، سپاس می گزارد و می گوید: « این نخستین نمونه ای از الطاف الهی بود که در راه حجاز بر من رخ نمود.» این نمونه ای از موضوعات اخلاقی در سفرنامه ابن بطوطه است .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
قلمرو حکومت بنی حَفص آشفته و نا امن بود. علاوه بر تهدید خارجی از ناحیه قوای بنی عبدالوادی اختلافات داخلی اعضای خاندان نیز این آشفتگی را دامن می زد و اعراب بنی هلال که تقریباً سه قرن پیشتر از مصر آمده بودند در تمام این ناحیه مسلط بودند و کارونها از دستبرد آنها امان نداشتند .از بجایه به شهر قسنطینه (کنستانتین ) می رود . در اینجا از شرافت حاکم شهر یاد می کند، لباس های او که براثر باران به کلی خراب می شوند ، حاکم شهر به او رحم می کند و لباسی از منسوجات بعلبک به عنوان جامه احرام با دو دینار پول طلا به او می دهد. ابن بطوطه این دو دینار را پیش درآمد پولهای فراوان دیگری می داند که بعدها از امراو پادشاهان به او رسید: « این اولین فتوحی بود که نصیب من شد». و باز این هم نکته اخلاقی است که ابن بطوطه به آن اشاره کرده است.
از کنستانتین به شهر «بونه» حر کت می کند درراه تونس باز بیمار می شود. ابن بطوطه در گوشه ای پریشان و نگران و تنها مانده بود. احدی اعتنایی به او نمیکرد. احساس غریبی و بی کسی کلافه اش می کرد: « اشک بر دیدگانم حلقه زد. یکی از حجاج حال مرا دریافت و به سوی من آمد و سلام کرد و با هم مأنوس شدیم تا به شهر رسیدیم.» نخستین بار بود که وی با مدرسه ای بزرگ و نامدار چون جامع الکُتبیین آشنا میشد. در مدرسه « کُتبیین » منزل می کند . طنجه به روزگار جوانی وی بندری نسبتاً فعال بود ولی از مراکز علم و ادب شمرده نمی شد اما تونس پر رونق ترین شهرهای مغرب بود . ابن بطوطه دوماهی در این شهر ماند، در مدرسه «الکُتُبیین و جامع اعظم زیتونه»با جماعتی از علمای آن سامان آشنا گردید. چون قافله حاج از تونس به راه افتاد اور ا به عنوان قاضی قافله برگزیدند در اینجا است که ابن بطوطه از تاریکخانه خمول و گمنامی بیرون می آید و سری در میان سرها بر می آورد. در همان قافله در صَفاقُس دختر یکی از رؤسای اصناف را نامزد خویش می کند و در اواخر محرم سال ۷۲۶ پس از آن که به طرابلس ( تریپولی- لیبی ) میرسد ترتیب عروسی را می دهد. سرانجام قافله حاج به «اسکندریه» رسید که در آن روزگار از مراکز مهم دنیای اسلام به شمار می آمد. اسکندریه ابن بطوطه را با دنیای تازه ای آشنا ساخت . عده زیادی از اندلسیها و مردم افریقای شمالی در این شهر می زیستند و مذهب مالکی در آنجا رواجی داشت. به نظر می رسد، توقف چند هفته ای ابن بطوطه در اسکندریه اثراتی دیر پای در شخصیت او بر جای نهاده باشد. تمایلات متضاد و مقاصد و اهداف متنوع از آن جمله است.
۴-۲-۲بزرگان و اولیاء در سفرنامه ابن بطوطه
پیران طریقت روان شناسانی روشندل بودند که به یک نگاه تا اعماق جان مخاطب را می شکافتند و با چند جمله ساده و کوتاه تمایلات خفته او را بیدار می کردند .
ابن بطوطه در اسکندریه صوفی معروف یاقوت حبشی (شاگرد ابوالعباس مرسی)را زیارت کرد که شرح حال او در نفحات الانس جامی آمده است.
با یکی از شیوح تصوف ، از صلحای اسکندریه امام عالم زاهد برهان الدین اعرج (لنگ) ملاقات کرد و سه روز مهمان او بود . شیخ جهان دیده بارقه ای از شوروشوق سفر در نهاد این مهمان جوان کشف کرد و به مهارت آن را دامن زد:
«روزی نزد او رفته بودم « گفت به نظرم تو سیاحت و جهانگردی را خیلی دوست داری گفتم آری دوست دارم که لیکن آن روز اصلا به خاطر من نمیگذشت که تا اقصی بلاد چین و هند خواهم رفت . شیخ گفت: به خواست خدا چنین مقدر است که تو برادرم فرید الدین را در هند و برادرم رکن الدین زکریا را درسند و برادرم برهان الدین را در چین زیارت کنی . می خواهم سلام من به ایشان برسانی » من از این سخن متعجب گشتم اما همین گفتار خیال مسافرت به آن نقاط را در دل من انداخت و سرانجام پیش بینی شیخ درست درآمد چه من در مسافرت های خود هر سه تن مذکور را زیارت کردم و سلام او را به ایشان رسانیدم. (سفرنامه، ج۱ :۱۵).
ابن بطوطه در اسکندریه آوازه شیخ دیگری را به نام ابوعبدالله المرشدی شنید که از کیسه غیب خرج میکرد. این شیخ در «منیه بنی مرشد»، در نزدیکی فوا ، یکی از شهرهای ساحلی مصر، خانقاه داشت. آتش اشتیاق در دل ابن بطوطه زبانه کشید و برای زیارت شیخ حرکت کرد .
تابستانی گرم بود و ابن بطوطه به اشارت شیخ بر پشت بام خانقاه که حصیری و رختخوابی انداخته و ظرفی برای وضو با کوزه آب و کاسه گذاشته بودند رفت و خوابید؛
آن شب خواب دیدم که بر بال پرنده بزرگی نشسته ام و آن پرنده در سمت قبله پرواز می کرد، بعد جهت خود را تغییر داده به سمت راست متمایل شد و آنگاه به ترتیب در جهت مشرق و جنوب به پرواز در آمد. سپس مدت درازی رو به سمت مشرق رفت و در زمین تاریک سر سبزی فرود آمد و مرا فرو گذاشت. من از این رؤیا سخت در عجب ماندم و با خود گفتم اگر شیخ بتواند رؤیای مرا کشف کند این حرفها که درباره اش می گویند درست است . (همان :۲۱)
فردا پس از نماز صبح شیخ ابن بطوطه را فراخواند و درتعبیر خواب او چنین گفت : « تو به زودی به زیارت خانه خدا و قبر پیغمبر می روی و در بلاد، یمن و عراق و ترک و هند مسافرت می کنی و مدت درازی در آنجا می مانی و برادر من دلشاد هندی را ملاقات می کنی و او ترا از گرفتاری که پیدا خواهی کرد نجات می دهد.»شیخ هنگام خداحافظی قدری کاک و مبلغی پول به این زایر جوان می دهد. ابن بطوطه می گوید : « از آن روز باز در سفرها جز خیر ندیدم و برکات شیخ بر من ظاهر شد».(همان :۲۲)
همین طور علاقه ابن بطوطه به مشایخ تصوف ادامه پیدا می کند. در دمیاط به خانقاه شیخ جمال الدین ساوهای پیر قلندران می رود . در قاهره نیز سری به خانقاهها می زند و شرح جالبی از نظام خانقاهی مصر و مراسم درویشان که بیشترایرانی بودند می آورد . در بیت المقدس از دست شیخی از اهالی ارزروم عبدالرحمن که از شاگردان تاج الدین رفاعی بود خرقه می پوشد. در عراق به مرکز درویشان رفاعی که احمدیه نیز نامیده می شدند می رود . در اصفهان به خانقاه شیخ علی بن سهل می رود و از دست شیخ خانقاه خرقه می پوشدو باز شرحی دلکش از وضع خانقاه و آداب صوفیان می نویسد. در شیراز به زیارت
سپس با عبور از آبادیهای کرانۀ رود نیل به عیذاب در ساحل غربی دریای سرخ، رفت تا از راه دریا به مکه سفر کند ولی بندر عیذاب به علت جنگ میان قبایل بِجَه و ترکان( ممالیک مصر) ، شورشیان دریای سرخ ناامن بود، ابن بطوطه که وضعرا آشفته و خطرناک دید بر آن شد که راه خود را عوض کند. و به علت ناامنی راه دریایی ناگریز به قاهره بازگشت( و یک شب بیش درنگ نکرد) و مقارن نیمۀ شعبان ۷۲۶ راه بقاع مشایخ کبار صوفیه چون ابوعبدالله خفیف (ملقب به شیخ کبیر) و شیخ صالحزرکوب و شیخ روز بهان بقلی ( معروف به شیخ شطّاح) می شتابد. پس از شیراز نیز به عزم زیارت تربت شیخ مرشد ابواسحاق کازرونی به کازرون می رود . مریدان این شیخ که به نام مرشدیه یا کازرونیه خوانده می شدند در فارس و سواحل خلیخ فارس و دریای عمان و هندوستان نفوذ فراوان داشتند.
۴-۲-۳خطوط اصلی سفرنامه
ابن بطوطه در ۲ رجب ۷۲۵ به قصد زیارت خانۀ خدا و مرقد پیامبر اکرم( ص) از طنجه زادگاه خود حرکت کرد. ابتدا وارد تِلمِسان شد و از مِلیانه خارج شد و از مسیر الجزیره و قُسنطینه راهی تونس شد. سپس همراه کاروانیان حج، که وی را به قضاوت برگرفته بودند، به سوسه و سپس به صَـفاقُـص رسید و در آنجا با دختر یکی از امنای تونس ازدواج کرد. سرانجام پس از گذر از شهر قابس- که در فاصلۀ سه روز راه ازسفاقص واقع شده بود- و طرابلس به اسکندریه رسید. زیبایی و شکوه شهر اسکندریه و عمارات آن روزگار ملک ناصر محمد بن قلاوون بُرجی مصر( ۷۰۹- ۷۴۲) اعجاب و تحسین او را برانگیخت. دیدار ابن بطوطه از اسکندریه را باید نقطۀ عطفی در زندگی این جهانگرد مسلمان دانست. پس از مدتی اقامت در اسکندریه، مصر و با گذشتن از بسیاری از شهرها و دیه ها به دِمیاط رفت و از راه نیل به قاهره رسید. ابن بطوطه حدود یک ماه در قاهره ماند.
از مصر دو راه به سوی حجاز بود اول از راه خشکی( شبه جزیرۀ سینا) که کاروان ها در حمایت پاسبانان و راهدارهای دولتی پیش می رفتند، دوم از راه دریا. مسافرانی که راه دوم را انتخاب می کردند از مصر علیا به بندر عَیذاب در کنار دریای سرخ می رفتند و از آنجا با کشتی به جده منتقل می شدند. ناصر خسرو چند قرن پیش این راه دریا را انتخاب کرده بود. راه خشکی نزدیک تر و امن تر بود. با این همه ابن بطوطه نیز مانند ناصر خسرو راه دریا را ترجیح داد. مُنُیه- خصیب، ابن بطوطه پیش از آن که به عیذاب برسد توقفی در مُنُیه داشت که آن را منیه الخصیب می گفتند.
شام( فلسطین و سوریه) را در پیش گرفت.
پس از گذشتن از مرز میان مصر و شام، نخستین شهری که پس از عبور از مرز بر سر راه قرار داشت غزه بود که اول بلاد شام به شمار می آمد. از آن جا به حبرون( مدینه الخیل) و سپس به بیت المقدس می رفتند. ابن بطوطه از صور و صیدا گذشت و به طبریه رفت. سپس به طرابلس( تریپولی) و بعد از آن به معره النعمان رفت که موطن ابوالعلای معری شاعر نابینای عرب بود. ابن بطوطه از شهرهای بسیاری از جمله غزه الخلیل، بیت المقدس، بیروت، طرابلس، حلب، انطاکیه، لاذفیه، بعلبک و دمشق دیدن کرد. در دمشق از برخی عالمان، حدیث شنید و از بسیاری از آنان اجازۀ روایت گرفت.
در اول شوال ۷۲۶ با کاروان حجاز از دمشق به راه افتاد و آهنگ مدینه و مکه کرد وبه انجام مراسم حج در ذیحجۀ آن سال موفق شد. پس از زیارت بیت الله الحرام و مدینه النبی در ۲۰ ذیحجۀ ۷۲۷ همراه کاروان عراق از قادسیه به نجف رفت و بارگاه امیر المؤمنین علی( ع)را زیارت کرد. سپس از طریق بصره عازم ایران شد و از شهرهای عَبادان( آبادان) ، ماجول( ماهشهر) ، رامهرمز و تُستَر( شوشتر)،ایذه که مال امیر نیز خوانده می شد و پایتخت اتابکان لر بزرگ بود .اصفهان و شیراز دیدن کرد. در شیراز به ملاقات قاضی مجد الدین شیرازی شتافت و پس از چندی اقامت در شیراز تصمیم گرفت به عراق بازگردد. از راه کازرون و زیدَین و هویزه به کوفه رفت و آنگاه خود را از طریق حلّه و کربلا به بغداد رسانید و در ملازمت ابوسعید بهادرخان (۷۱۶- ۷۳۶ ق) که در آن ایام به بغداد سفرکرده بود، راهی تبریز شد و دوباره به بغداد برگشت. ابن بطوطه که دو ماه از موسم حج باقی بود، در این مدت فرصت را غنیمت شمرده به تکریت- در ۳۰ فرسخی شمال بغداد و موصل و نصیبین و سِنجار و مارِدین، از شهرهای جزیره، مسافرت کرد.
ابن بطوطه میان سال های ۷۲۸ تا ۷۳۰ ق مجاور مکّه شد و پس از آشنایی و مجالست با عالمان محل به سواحل شرقی آفریقا رفت و این بار از ساحل سودان، ولایات بجایان و جزیرۀ سواکن راه خود را دنبال کرد و به یمن، صنعا، عَدَن و مَقدیشُو(مگادیشو) ، سومالی و کنیا و تانگانیکا رفت و آنگاه از طریق ظَفار واقع در غرب اقیانوس هند، راه سواحل شرقی عربستان ،مصیره و قلهات، عُمان و خلیج فارس را در پیش گرفت.سیاح مغربی پس از عمان روی به سواحل ایران آورد و در جزیرۀ هرمز با سلطان قطب الدین تهمتن پادشاه آنجا ملاقات کرد. پس آنگاه از طریق لارستان و خنج بال به جزیرۀ کیش( قیس) رفت و در سال ۷۳۲ ق به الحِسا و قُطیف و یمانه در سواحل شبه جزیرۀ عربستان رفت و به مکه بازگشت. پس از انجام مراسم حج این بار از طریق جده( از راه دریای سرخ) و عیذاب به مصر و شام و غزّه و فلسطین و سپس به آسیای صغیر” بلاد الروم” رفت. در قونّیه تربت عارف و شاعر بزرگ ایرانی، مولانا جلال الدین محمد بلخی(۶۰۴- ۶۷۲ ق) را زیارت کرد. ابن بطوطه در بلاد الروم با رؤسای قبایل ترک مواجه شد و از شهر انطالیه( اودالیا واقع در کرانۀ دریای مدیترانه) دیدن کرد. از شهرهای مهم بسیاری چون اَقصَرا( آق سرا) ، قَیساریّه، ارزروم، بِرکی( برگی= برجی)، یزمیر(ازمیر)، نیجا و … دیدن کرد و خود را به شهرهای ساحل صَنوب( سینوب) در کنار دریای سیاه رسانید.
در سینوب با یک کشتی یونانی به ساحل مقابل در مدخل بحر آزف رفت و وارد شبه جزیرۀ کریمه شد.( روسیه و استانبول) از قرم به ازاق( آزف، سی کیلومتری راستوف در ساحل غربی مصبّ دن). در این شهر در مجلس پذیرایی از امیر و همراهان به شنیدن آوزاهای عربی و تصنیف های ملمّع فارسی و ترکی گوش سپرد. وی در اطراف شهر ماجر(مجار) به اردوگاه سلطان محمد ازبک که دامنۀ حکومتش از بندر کفَار در غرب( فئودوسیا) تا خوارزم در شرق گسترده بود، رفت و با وی ملاقات کرد. پس از مسافرتی کوتاه به سرزمین بلغار، واقع در ۸۰۰ میلی شهر مجار، دوباره به اردوگاه سلطان در بش داغ بازگشت. آنگاه از شهر حاج تَرخان( آستارا خان) بر کرانۀ رود وُلگادیدن کرد. سپس همراه کاروان خاتون بیلون(پیلون)، دختر سلطان روم و همسر خانِ ازبک، عازم قسطنطنیه شد.و در مسیرسفر توانست از شهرهایی چون اُکک، سُرداق( سوداق)، باباسَلطوق و … دیدن کند.
ابن بطوطه پس از مراجعت از استانبول(قسطنطنیه) و ملاقات سلطان در پایتخت او( سَرای) به سوی خوارزم رفت که دربارۀ آن می گوید: «من در همه دنیا مردمی خوشخوی تر رادمردتر و غریب نوازتر از اهل خوارزم ندیده ام.» (همان، ج۱ : ۴۳۵). از خوارزم به بخارا وماوراء النهر( قلمرو حکومت خان جغتای رفت. در بیرون شهر نخشب با سلطان ترمشیرین ملاقات نمود و عطایای بسیاری از او گرفت. سپس به مراکز عمدۀ دیگر ماوراء النهر و خراسان مانند بلخ و سمرقند و طوس و نیشابور و هرات وغزنه روی آورد. مقصد نهایی او هندوستان بود، در راه سفر به هندوستان در اول محرم ۷۳۴ به درۀ سند( پنجاب) رسید. وی عجایبی را که در راه سند به دهلی دیده از قبیل زنده سوزاندن زنان و نیز مشاهدات خویش را از وضع کشاورزی در هند به تفصیل در سفرنامه اش آورده است. در مسیر شهر اَبوهَر به اَجَودهَن( پاکپاتان) در پی حملۀ گروهی از هندوان، تیری به ابن بطوطه اصابت کرد، اما وی جان به سلامت برد. در دهلی با ابوالمجاهد محمد شاه دوم، پسر تُغلُق، پادشاه آن سرزمین ملاقات کرد.پادشاه دهلی وی راه همراه هیأتی به سفارت چین فرستاد. ابن بطوطه پس از تحمل سختی هایی چون جنگ با کفار و اسارت در دست هندیان کافر و آوارگی ناگزیر پس از طّی شهرهایی چون قِنّوج، مَره، کالیِور، جَندیری، دولت آباد و قندهار از راه دریا و از طریق قالِقُوط( کالیکوت) که یکی از بزرگترین بندرهای ممالک ملیبار( مالابار) و مهمترین مرکز تجارتی ساحل مالابار به شمار می آمد، به جزایر ذیِبَه المُهَل( مالدیو) رفت و در آنجا بار دیگر ازدواج کرد و عهده دار سمت قضا شد( قاضی اعظم). پیش از رسیدن به مالدیو در جنگ میان سپاهیان جمال الدین شاه هِنَور با پادشاه کافر سنداپور( گوا) که به فتح این شهر به دست مسلمانان انجامید، شرکت جست. در بازگشت از جزایر مالدیو در جزیرۀ ملوک ازدواج کرد و سپس به جزیرۀ سیلان رفت و از آنجا به معبر رفت، به مالدیو و از راه دریا به بنگاله سفر کرد.
از آنجا به سُدکاوان و وارد بَرَهنگار و جاوۀ کوچک(سوماترا) شد. پس از پیمودن اقیانوس آرام به مُلجاوه و تَوالسی رسید پس از حرکت از توالسی به ساحل چین رسید و از زیتون( چوئن چوفو) بزرگترین بندر دنیا، چین کلان( کانتون) و خَنسا( هانگ چو) دیدن کرد و سرانجام به خان بالِغ( پکن) رسید. راه بازگشت در پیش گرفت و از طریق جاوه به هندوستان و کالیکوت رفت و از راه دریا در محرم ۷۴۸ به طَفار رسید.
به مسقط و هرمز و فسا رفت و از شیراز، ماین، یزد خواست، کلیل، اصفهان، تُستُر( شوشتر)، هویزه، بصره و نجف دیدن کرد. از نجف راهی کوفه، حلّه، بغداد و شام و فلسطین شد و به اسکندریه و قاهره به عیذاب رفت و از راه دریا رهسپار جدّه شد و در ۲۲ شعبان ۷۴۹برای چهارمین بار به زیارت خانۀ خدا شتافت و پس از زیارت مدینه الرسول به شهرهای فلسطین عزیمت کرد. سپس به قاهره رفت و به تونس رسید. از تونس به جزیرۀ سَردانیه( ساردین) رفت و از شهرهای تَنَس و تِلمسان گذشت و به شهر تازَی رسید، خبر در گذشت مادرش را دریافت. سرانجام در اواخر شعبان ۷۵۰ وارد فاس شده و دربار سلطان ابوعنان راه یافت و از فضل و احسان وی برخوردار شد. آنگاه برای زیارت قبر مادر به زادگاهش طنجه رفت و از آنجا عازم سَبته شد. از طریق جبل الطارق رهسپار اندلس شد و از شهرهای رُنُدهَو مالِقه دیدن کرد و سرانجام به عزناطه، پایتخت اندلس رسید. در غرناطه با ابن جزی که بعدها کار تنقیح سفرنامۀ او را بر عهده گرفت، آشنا شد.
سفر به اندلس به خاطر جنگهای مسیحیان طول نیافت. ابن بطوطه در راه بازگشت چندماهی در سَبته و اصیلا و مراکش ماند و سپس به فاس رفت و از راه صحرای معروف آفریقا عازم امپراتوری مالی گشت. در اول محرم ۷۵۳ از سِجلماسه همراه قافله ای به تغاری رسید که آن را پر مگس ترین نقاط عالم می نامد.
مقصد کاروان اِیوالاتَن بود یعنی جنوبی ترین نقطۀ صحرا ابن بطوطه از اِیوالاتَن واقع در غرب سنگال امروزی، وارد مالی شد با پادشاه آنجا منسا سلیمان ملاقات کرد. از مالی راه شمال شرق آفریقا را در پیش گرفت و به میمه و کوکو، تنبکتو و سپس به تکّدا در نیجریه رفت.
در اینجا فرستاده ای از سوی سلطان ابوعنان به سراغ او آمد و فرمان سلطان را به او ابلاغ کرد که هر چه زودتر به فاس بازگردد. ابن بطوطه در یازدهم شعبان ۷۵۴ تکّدا را ترک گفت بعد از دو هفته توقف در سِجلماسه به پایتخت رسید.سفری با عشق به خوشی و سلامت باد.
۴-۳ تحلیل و بررسی محتوایی سفرنامه ابن بطوطه
این بخش به تعریف محتوا و اهمیت محتوای سفرنامه ابن بطوطه، بررسی این سفرنامه و دانشنامه به جلوههای هنری و ادبی آن، میزان نفوذ و گسترش زبان و فرهنگ ایرانی و موضوعات اجتماعی، فرهنگی و تاریخی، سیاسی، اخلاقی و جغرافیایی می پردازد:
۴-۳-۱ تعریف محتوا و اهمیت محتوای سفرنامه ابن بطوطه
محتوا، آن مفهومی است که درون مایه نوشتار را تشکیل می دهد و به معنای فراگیرنده و شامل و دربردارنده آن است.
سفرنامه ابن بطوطه با عنوان رحله ابن بطوطه شناخته شده است . نام اصلی کتاب « تُحفه النُظّار فی غرائب الأمصار و عجائب الاسفار» است به معنی ( تُحفه النُظّارگان در باب غرائب شهرها و سفرها) داستان ها و شرح سفر ابن بطوطه است و گنجینه گرانبهایی که ابن بطوطه دیده های خود را از سرزمین های بسیاری به تصویر کشیده است.او با کسب علم و فضیلت هر چه بیشتر و ذخیره کردن تجربیات فراوان،در ضمن صفر به دانشمندی مبدل شد که دیدگاه های او،برای آنان که از سیر در آفاق،تجربه و کمالاتی کسب می کنند،سرمشقی آموزنده است. با توجه به آن که به مشاهدات نویسنده بیش از منقولات او میتوان اعتماد کرد.
سفرنامه ابن بطوطه اطلاعات با ارزشی در مورد گذشته ادبی ایران و دامنه گسترش زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایران اسلامی در سایر نقاط که استعمال لغات وکاربرد شعر فارسی در سرزمینهای دیگر و وجود عناصر ایرانی در دستگاه های مختلف نمونه بارز آن است و این همه نشان دهنده اعتبار این فرهنگ و ادبیات غنی است.
اطلاعات با ارزشی از اوضاع جوامع اسلامی روزگار و فرهنگ و تمدن جهان اسلام را بدست می دهد و همچنین محتوای آن از نقطه نظر آشنایی با تاریخ و ادبیات ایران و جهان حائز اهمیت می باشد .
بررسی محتوای غنی و ارزشمند سفرنامه ابن بطوطه به لحاظ تحقیق در گذشته ی ملت های مختلف و با توجه به ترسیمی که ابن بطوطه از جوامع بشری در روزگاری بس قدیم و کهنه سال کرده است موجب آگاهی بیشتر می شود و اهمیت آن به چالش کشیدن موضوعات اساسی و حیاتی آن و مقایسه با احوال روزگار امروزمان است از آن رو که تفکر عمیق و اندیشمندانه بانی تفکری نو خواهد شد .
۴-۳-۲ جلوه های هنری و ادبی سفرنامه ابن بطوطه
بخش عظیمی از ادبیات غنّی فارسی ما ماهیّتی « توصیفی» دارد. دقّت نظر ، واقع بینی و توصیف های ابنبطوطه ، سفرنامه او را در زمره یکی از بهترین و جالب توجّه ترین سفرنامه ها در آورده است . به عنوان نمونه وصف دربار و توصیف بازار خنیاگران شهر دولت آباد (طرب آباد دهلی )، وصف کاخ سلطنتی چین، وصف بازار تبریز و توصیفات ادیبانه او از شهر دمشق ، گزارش وی از مدرسه شوشتر و تشکیلات اداری آن و طرح سؤالات مردم بر روی کاغذ پاره ها و پاسخ واعظ به یکایک آنها و به رسمی که در نماز جماعت شوشتر اشاره کرده و شعر فارسی در چین نمونه ای از توصیفات جزئی ابن بطوطه است و همچنین توصیفاتی که از طبیعت هر دیار و از کوه و جنگل و بیابان آن و از بناها و طرز زندگی مردم کرده است با جذبه کلام آنچه را که دیده تصویری جاندار بدست می دهد و اینک گریزی به این توصیفات آشنایی ما را با چهره ادبی صاحب سفرنامه فراهم می سازد.
۴-۳-۲-۱-۱مدرسه امام شوشتری
«در تُستر در مدرسه امام شرف الدّین منزل کردم. این شیخ مردی بود با مکارم اخلاق و فضایل بسیار وجامع بین مراتب دین و دانش. وی مدرسه و زاویه ای بنا نهاده که در آن چهار خادم به نام های سنبل و کافور و جوهر و سروَر به خدمت مشغول بودند. از این چهار تن یکی مأمور اوقاف و دیگری کار پرداز و سوی خادم سِماط و مأمور تنظیم برنامه غذا و چهارمی مأمور سرکشی به آشپزها و سقّاها و فرّاش ها بود.
من شانزده روز در این مدرسه ماندم . نه نظم و ترتیب آن را در جایی دیده ام و نه لذیذتر از غذاهای آنجا غذایی خورده ام. به هرکس به اندازه خوراک چهارتن غذا می دادند. خوراک نوعاً عبارت بود از برنج با فلفل که با روغن پخته بودند به اضافه جوجه بریان و نان و گوشت و حلوا. شیخ مزبور ، هم از حیث صورت وهم از جهت سیرت ممتاز بود. روزهای جمعه پس از نماز در مسجد جامع منبر می رفت و من که مجلس وعظ او را دیدم ، همه وعّاظ دیگر که در حجاز و شام ومصر دیده بودم در نظرم ناچیز نمودند و از کسانی که من به ملاقات آنها رسیده ام، کسی را نظیر او ندیده ام. روزی در باغی از آنِ وی که در کنار رودخانه واقع است، در محضر او بودم. فقها و بزرگان شهر حاضر بودند. دراویش هم از هر گوشه و کنار در آنجا گرد آمده بودند. شیخ همه را اطعام کرد و نماز ظهر را با جماعت به جای آورد و پس به خطبه وموعظه پرداخت . پیش از آنکه شیخ به سخن آغاز کند ؛ قاریان با آهنگ های محزون و نغمه های مهیّج به قرائت مشغول بودند . شیخ خطبه را در نهایت سکون و وقار ادا می کرد و سخن خود را با اشاراتی از فنون مختلف تفسیر و حدیث و غیره چاشنی می داد .پس از پایان موعظه از هر سو رُقعه ها به او فرستادند . چه رسم ایرانی ها بر این است که سؤالات خود را در رُقعه ها می نویسند و به سوی واعظ می اندازند و او یکایک ، پرسش ها را پاسخ می دهد. چون رُقعه ها به شیخ می رسید، او همه را در دست جمع می کرد تا در پایان یکایک ، آنها برگشود و جواب های بسیار بجا ومناسب داد. دراین هنگام، وقت نماز عصر فرا رسید و او به نماز پرداخت. مردم هم اقتدا کردند و پس از نماز هر کس به خانه خود رفت .(همان :ج۱ :ص۲۰۲)
وصف نظم و ترتیب و نوع غذا و فضایل و ترتیب وعظ شیخ که سخنان خود را با فنون مختلف علم تفسیر و حدیث همراه می کرد تا دل نشین ومؤثّر باشد وقاریان و رسم ایرانیان از نمونه توصیف های جزئی ابن بطوطه در این متن می باشد.
۴-۳-۲-۲ شعر فارسی در چین
« … امیر بزرگ «قُرطی» که امیرالأمرای چین است ما را در خانه خود مهمان کرد و دعوتی ترتیب داد که آن را «طُی» می نامند و برزگان شهر در آن حضور داشتند . در این مهمانی آشپزهای مسلمان دعوت کرده بودند که گوسفندها را ذبح کرده غذا را پختند . این امیر با همه عظمت و بزرگی که داشت ، به دست خود به ما غذا تعارف می کرد و قطعات گوشت را به دست خود از هم جدا می کرد و به ما می داد. سه روز در ضیافت او به سر بردیم . هنگام خداحافظی پسر خود را به اتفاق ما به خلیج فرستاد و ما سوار کشتی شدیم و پسر امیر در کشتی دیگری نشست . مطربان وموسیقی دانان نیز با او بودند و به چینی و عربی و فارسی آواز می خواندند، امیرزاده آوازهای فارسی را خیلی دوست می داشت و آنان شعری به فارسی می خواندند، چندین بار به فرمان امیرزاده آن شعر را تکرار کردند. چنان که من از دهانشان فرا گرفتم و آن آهنگ عجیبی داشت و چنین بود:
تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گویی به محراب اندری
(همان، ج۲ :۷۴۹).
در ترکی «طُی» جشن عروسی است ، ابن بطوطه علاوه بر ترتیب مهمانی و اهمیت شعر فارسی در چین و چگونگی ادای آن به این رسم اشاره کرده است .
۴-۳-۲-۳ توصیفات ادیبانه در سفرنامه ابن بطوطه
گزارش دمشق با توصیفاتی ادیبانه ازاین شهر زیبا آغاز می شود . ابن بطوطه بسیاری از تعبیرات خود را در این زمینه از سفرنامه ابن جبیر که یک قرن پیش به این نواحی آمده بود وام گرفته است. توصیف شهر با شرح جامعی از مسجد بنی امیه ، تاریخچه بنا و عرض و طول وگنبدها و صحنها و شبستانها و صومعه ها ومقصوره ها و درها و حوضها و غرفه های آن تکمیل می شود و به همین مناسبت از سیزده پیشنماز مسجد و حلقه های تدریس که در آن تشکیل می شد سخن می رود و در پی آن اطلاعاتی از مدارس دیگر، قضات و دروازه ها و مشاهد و مزارات و مساجد و خانقاه ها و رسوم و عادات مردم شهر داده می شود و گزارش با شرحی درباره مجالس درس و سماع حدیث که خود در آنها حضور پیدا کرده و اسامی استادانی که اجازه روایت و نقل حدیث به او داده اند پایان می یابد .
«دمشق بهشت شرق و مطلع نور تابان آن است . این شهر تا آنجا که ما جسته و دیده ایم خاتمه بلادر اسلام و عروس شهرها است . خود را به گل و ریحان آراسته و در حله ابریشمین باغها به جلوهگری پرداخته، در محفل زیبایی بر صدر نشسته و درحجله جمال بهترین زیورها را بر خود بسته . «ربوه ذات قرار و معین» (آیه ۵۱ سوره مومنون) که مسیح و مادرش به آن پناهنده شدند از این شهر بود و این شرف خاص دمشق را است . سایه گسترده و آب سرسبیل که همچون مار در پیچ و خم کوچه ها فرو می پیچد و باغهایی که نسیم جانبخش آن دل را زنده می سازد در برابر نظارگان به خود آرایی می پردازد و فریاد می زند که «اینک رامشگاه جمال و زیبایی ». آب در این شهر چندان است که پنداری خاک آن از فراوانی آب به تنگ آمده و مشتاق تشنگی است . تو گویی سنگهای سخت این شهر با تو سخن می گویند که « ارکض بر جلک هذا مغتسل بارد و شراب » (آیه ۴۲ سوره ص) باغ از هر سوی گرداگرد آن را فراگرفته چون هاله که بر گرد ماه نشیند یا شکوفه که میوه را در میان گیرد . غوطه (اسم محلی است در دمشق) سرسبز آن از سمت مشرق تا چشم کار می کند امتداد دارد و در هر یک از چهار جهت آن که بنگری ؛ کران تا کران خرمی و سرسبزی خواهی دید وچه خوش گفته اند که اگر بهشت در زمین باشد دمشق جزو آن است و اگر در آسمان باشد این شهر در محاذات آن است ». (همان : ۴-۸۳).