«آدم صفی ، آن سالک اوّل ، آن چشمه ی لطف ازل ، آن صندوق اعجوبه های قدرت ، آن حقّه ی لطف حقیقت ، آن نهال بوستان کرامت را روزگاری در میان مکه و طائف بداشتند و ابلیس شور بخت شور چشم بر او بگذشت ، به دست حسد نهان او را بجنبانید ،توخالی (اجوف) یافت !گفت: این میان تهی است .و از میان تهی چیزی نیاید ! اقبال ازلی آدم او را پاسخ داد : باش تا روزی چند ، که باز راز او به پرواز در آید ، و اوّل صیدی که کند تو باشی ! آن مهجور لعین از آدم گل دید و دل ندید ، صورت دید ، صفت ندید ، ظاهر دیده باطن ندید ! هرگز بر آتش مُهر نتوان نهاد بلکه مُهر بر خاک توان نهاد که خاک مُهر گیر است و آتش مُهرسوز. ما آدم را که از خاک و گل در وجود آوردیم ،حکمت در آن بود که تا مُهر امانت بر گلِ دلِ او نهیم !
خداوند مشتی گل و خاک در وجود آورد و به آتش محبّت بسوخت ! پس او را بر بساط انبساط جای داد . آن گاه به عنوان امانت بر عالم صورت عرضه داشت ، آسمان ها و زمین و کوه ها همه سر وازدند ! آدم مردانه پیش آمد و دست پیش کرد ! گفتند : ای آدم بر تو عرضه نکردند، چرا در می گیری ؟ گفت : زیرا سوخته منم و سوخته را خود در گرفتن روی نیست !… چون بدیع فطرت و نسیج ارادت بود مردانه درآمد و بار امانت برداشت ! او گفت : آن ها به بزرگی و ستبری بار نگریستند و از آن سر وا زدند و ما به کریمی نهنده ی امانت نگریستیم و بار امانت کریمان به همّت کشند نه به زور و قوّت! لا جرم چون آدم بار برداشت، خطاب آمد که ما انسان را در خشکی و دریا حمل کردیم و جزای نیکی جز نیکی نیست » ( آموزگار ،۱۳۸۳ج۲۶۶:۲).
********
۱۴-«الهی ، حساب هفتاد ساله ی خود برگرفتم و به دست نه سودی می بینم نه مایه ، در حساب آوردم هرچه داشتم از قلب و نفایه ، وام خواستم ، نیافتم از رفیق و همسایه ، دانستم که چون مادر مهربان رفت دل سوزی ناید از دایه» ( انصاری،۳۹۷:۱۳۷۲) .
********
بنیاد گرفته از آیات زیر به روش الهامی است:
۱-آیه ی شریفه ی ۸۸ از سوره مبارکه شعرا : « یَوم لا یَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ».
ترجمه:« آن روزی که دارایی و فرزندان به کار نایند ».
۲-آیه شریفه ی ۱۴ از سوره ی مبارکه اسراء : «اِقرَاء کِتابِکَ کَفی بِنَفسِکَ الیَوم َعَلَیکَ حَسیباً ».
ترجمه :«(او را گویند:)نامه ی خویش را برخوان ، امروز تن تو بر تو داوری است تمام و حسابگری شایسته».
تفسیر ادبی و عرفانی:
« نامه ی خود برخوان و کردار خود ببین ، اگر یک حرف از آن منکر شوی ، همان عضو که آن کردار بر او رفته بر آن گواهی دهد ! چنانکه فرمود : در روز حساب زبان و دست و پا به کارهای بندگان گواهی می دهند ! گویند نامه ی عمل بندگان دو گونه است : یکی نامه کردار و گفتار که فرشتگان نوشته اند ، و یکی نامه ی عفو و رحمت بر بنده که خداوند بر خود نوشته ! که چون عنایت ازلی دست گیر بنده گردد ، از نامه ی رحمت خود بر او شمارد نه از نامه ی کردار و رفتار او ! چون بنده را نامه در دست نهند ، گویند : نامه عمل خود را برخوان، بنده در نامه نگرد، بیند که سطر اوّل نبشته: بِِِِسمِ اللهِ الرّحمن الرَّحیمِ، گوید: بار خدایا، نخست شماره ی این یک سطر را با من برگزار و بر من حکم آن بران، خداوند گوید: بنده ی من، این شمار کردم و تو را به فضل و رحمت خود آمرزیدم، که من در ازل، رحمت تو بر خود نبشتم و خود را گناه آمرزنده و توبه پذیرنده گفتم .
هر کس از دیوان مظالم و حساب قیامت اندکی خبر داد و از معرفت احوال و اهوال رستاخیز شمّه ای راند ، به خوبی دریابد که هر چه با روزگار او سرو کار داشته کم یا زیاد، خرد یا درشت، فردای قیامت او را از آن پرسند و از وی شمار او را در خواهند ، چنان کسی امروز حجاب غفلت از راه خود بردارد و کردار و گفتار خود را به معیار شریعت راست دارد، و صدق معاملت از روزگار خود خواهد برد، پیش از آنکه فردا او را به دیوان داوری حق برند و حرکات و سکنات او را با میزان عدل مقابله و موازنه کنند، اگر نقصانی و خسرانی بود، صد هزار زبان شهادت بر صحت و صدق آن شمار دهند که بنده از شرم، گریختن خواهد در حالی که جای گریختن نیست»! (آموزگار ،۱۳۸۳ج۵۶۷:۱) .
********
۱۵-«الهی ، اگر ابلیس آدم را بد آموزی کرد ، گندم او را که روزی کرد ؟ » (انصاری ،۴۱:۱۳۸۶).
********
بنیاد گرفته از آیه ی شریفه ی ۲۰ از سوره ی مبارکه اعراف به روش تلمیحی« َفَوسوَسَ َلهُمَا الشَّیطانُ لِیُبدِیَ لَهُما ماووُرِیَ عَنهُما مِن سَوآتِهِما وَقالَ ما نَهیکُما ربُّکما عَن هذِهِ الشَّجَرَهِ اِلّا اَن تَکونا مَلَکَینِ اَو تَکونا مِنَ الخالدّین».
ترجمه: « پس شیطان آن هارا وسوسه کرد تا آنچه از عورتهای آنان پوشیده بود نمایان سازد و گفت : خداوند شما را نهی کرد از آن درخت مگر برای آنکه فرشته باشید که هرگز نمی میرید چنانکه فرشتگان نمی میرند و یا آنکه همیشه جاویدان باشید».
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
تفسیر ادبی و عرفانی :
« این هم از امارت عنایت و دلایل کرامت است که گناه ایشان کرده اند و حواله به وسوسه ی شیطان فرمودند : پس از فریب خوردن آن ها ، آدم و ابلیس هردو بهم رسیدند.آدم گفت : ای شقی ملعون کار خود را کردی ! آیا دانی با من چه کردی و چه گردی در راه من بر انگیختی؟ ابلیس گفت : گیرم که من تو را از راه به در بردم، با من بگوی که مرا کی از راه به در برد ؟ آدم و ابلیس هر دو نافرمانی کردند ! لکن لغزش و نافرمانی آدم از روی شهوت بود و از ابلیس از روی کبر و غرور؛ و کبر آوردن سخت تر از شهوت راندن است ، چه گناهی که از شهوت خیزد عفو در آن گنجد ولی گناهی که از کبر و خود بینی و خود پسندی خیزد ایمان در سر آن شود ! » (آموزگار ،۱۳۸۳ج۳۲۵:۱) .
********
۱۶-«الهی،اگر نه از حدیث خاستی، پسر عمران به طلب «اَرنِی » کی بر خاستی، و اگر نه تو را این معنی بایستی، محمّد مصطفی « قاب » نشایستی. یکی را زخم « لن ترانی »گفت. دیگری درخانه ام هانی گفت» (انصاری ، ۱۳۷۳ ، ۸۶ )
**********
بنیاد گرفته از آیات زیر به روش الهامی و اقتباسی است:
۱-آیه شریفه ۲۶۰ از سوره ی مبارکه ی بقره : «وَ اِذ قالَ اِبراهیمُ رَبِّ اَرنی کَیفَ تُحییِ المَوتی قالَ اوّلم تُؤمِن قالَ بَلی و لکِن لِیَطمَئِنَّ قَلبی…».
ترجمه :«یاد بیاور (ای محمّد)هنگامیکه ابراهیم گفت: پروردگارمن، مرده را چگونه زنده کنی ؟ خداوند فرمود:مگر ایمان نیاودی ؟ گفت: آری ولکن تا دلم آرام شود …».
تفسیر ادبی عرفانی:
« این آیه به زبان کشف بر ذوق ارباب حقایق ،رمزی دیگر دارد و بیانی دیگر ،ابراهیم مشتاق کلام حق و سوخته ی خطاب او ،سوزش به غایت رسیده و و سپاه صبرش به هزیمت شده و آتش مهر زبانه زده گفت : خدایا، بنمای مرا تا مرده را چون زنده کنی ؟ گفت: ای ابراهیم آیا ایمان آوردی ؟ گفت : آری لکن دلم از شنیدن کلام تو و سوز عشق خطاب تو ریز ریز شده ،خواستم تا گویی : آیا ایمان نیاوردی ؟ مقصود همین بود که گفتی ودلم آرام شد»(آموزگار،۱۳۸۳ج۱۱۰:۱) .
۲-آیه ی شریفه ۸و۹ از سوره مبارکه ی نجم : « ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی(۸) فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی(۹) ».
ترجمه:«آنگاه(جبرئیل)نزدیک شد و فرودآمد(۸).تا(نزدیکی)به اندازه دوکمان گشت یانزدیکتر(در دانش شما)».
تفسیر ادبی و عرفانی:
« از جمله بندگان خدا در عالم حقیقت کسی بزرگتر از محمّد مصطفی نبود ،و اوّل گوهر که از امر (کن ) خلعت یافت و آفتاب لطف حق بر او مقام قرب دیده و دل او مقام مشاهدت یافته است. آری رفتن مصطفی به آسمان عجیب نبود ، لیکن آرامی وی درآن منزل عجیب بود! زیرا مردم در آن وقت در تاریکی دوری بودند و او در روشنایی قرب بود !چون جبرئیل او را در مقام معلوم بگذاشت، اسرار ظاهر و باطن او را به جاذبه ی حضرت سپرد ، تا اندر دریای نورانی و بزرگی غوص کرد و کنگره های عرش برین مانند آهن ربا او را جذب کردند !و از عرش مجید قصد نزدیکتر رفتن کرد . و مقام قاب قوسین ( فاصله دوکمان) در مسند جمال به وصف کمال در مشاهده جلال حق تعالی تکیه گاه ساخت» (آموزگار،۱۳۸۳ج۴۷۳:۲).
۳-آیه ی شریفه ی ۱۴۳ از سوره مبارکه ی اعراف :« و لَمّا جاء َ مُو سی لِمیقاتِنا و کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ اَرِنِی اَنظُر اِلَیکَ قالَ لَن تَرانی وَ لکِنِ انظُر اِلَی الجَبَل ِ فَاِن ِ استَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوف َ تَرانی… ».
ترجمه: «و چون موسی به میقات(جای مقرّر) آمد و خداوند با او سخن گفت(بی ترجمان و واسطه) ، گفت: خداوندا، خودت را به من بنما، تا نگرم !خداوند گفت: هر گز مرا نخواهی دید لکن به کوه نگاه کن اگر در جای خود آرمید مرا خواهی دید…».
تفسیر ادبی و عر فانی :
« گفته اند آن ساعتی که موسی لَن ترانی شنید ، مقام وی بر تراز وقتی بود که اَرنی انظر اِلَیک گفت ، زیرا این ساعت در مراد حق بود و آن ساعت در مراد خود !و بود موسی د ر مراد حق او را تمام تر از بود او د ر مراد خود ! که این تفرقه است و آن جمع. اگر چه موسی را زخم لَن تَرانی رسید ، اما در حال مرهم بر نهاد. فرشتگان سنگ ملامت در ارادت وی می زدند که ای فرزند زن حیض دیده !تو طمع دیدار حق کرده ای ! تراب کجا و رب ارباب کجا ! خاکی و آبی را چه رسد که حدیث قِدم کند . نبود و بود شده را چه رسد که وصال لَم یزل و لم یزال کند. موسی از سر مستی و بیخودی جواب می دهد که : معذورم دارید که من نه به خویشتن به اینجا آمده ام ، نخست او مرا خواست نه من خواستم ، دوست بر بالین دیدم که از خواب بر خاستم، من به طلب آتش می شدم که بر گزیده گشتم ، بی خبر بودم که آفتاب تقرب و تقریب به حضرت بر آمد که ( و قَرّبناه نجیِا ) … فر مان آمد به فرشتگان که دست از موسی بدارید که آن کس که شراب اصطناع (وَاصطَفَیتُکَ لِنَفسِی) از جام محبّت(وَالقَیتُ عَلَیکَ محبّت مِنّی) من نوشیده باشد، عربده کمتر از این نکند! موسی در آن حقایق مکاشفات از خم خانه ی لطف شراب محبّت چشید، دلش در هوای فردانیّت بپرید، نسیم انس وصلت از جانب قربت بر جانش دمید، آتش مهر زبانه زد و صبر از دل بر مید! و بی طاقت شد و گفت ( ربَّ ارنی انظر الیک ) آ خر نه کم از نظری!» (آموزگار ،۱۳۸۳ج۳۵۰:۱) .
«خضوع فرشتگان در برابر مقام محمّدی : چون زمینیان خلعت فرمانبرداری پیامبر را یافتند ، آسمانیان را درد غیرت از محبّت زیاد شد و خزینه ی صبرشان از شوق غارت شد، گفتند : خداوندا ! فرمان ده تا از این عالم بلند به زمین شویم و در پیش حجره ی محمّد صف بر کشیم تا باشد که گرد میدان او بر ما آرام نشیند و نسیم حضرتش بر ما و زد. فرمان رسیدکه ای مقرّبان حضرت آرام گیرد که رفتن شما به زمین سامان نیست، صبر کنید و در انتظار بنشینید تا وقت دیدار او که مقرّر داشته ایم برسد. چون روز مقرّر در آمد، ناگاه سوزی در دل سیّد آمد، بی قرار گشت و چون سوز به غایت رسید فرمان آمد که ای جبرئیل ، پر طاووسی در پوش، تحفه ی اقبال دیگر ، پیامبران را خبر کن، هوای بهشت را معنبر کن، از سوره ی منتهی به زمین سفر کن و دوست ما را در حجره ی امّ هانی از خواب بیدار کن و بگوی: محمّد! برخیز و بیاتا مرا ببینی، من منتظرم ، بی من چه نشینی؟» ( همان،ج۲ :۴۳۳) .
********
۱۷-«الهی من کیم که تو را خواهم ، چون من از قیمت خویش آگاهم» (همان، ۱۵:۱۳۸۶) .
********
بنیاد گرفته از آیه ی شریفه ی ۱۴ از سوره ی مبارکه ی قیامت به روش الهامی : « بَلِ الاِنسانُ عََلی نَفسِهِ بَصیَرهٌ ».
ترجمه :«بلکه آدمی نفس خود را نیک شناسد».
تفسیر ادبی و عرفانی:
« ای در طلب حق به اوّل قدم فرومانده ، ای با هزار مرکب میان بادیه ی تکلیف درمانده ، ای با هزار شمع و چراغ سرِ یک موی دولت نادیده ، ای در خزانه ی تبّت افتاده و بوی مشک به مشامت نرسیده ، ای با همه ی غوّاصان به دریا فرو شده و هیچ چیز به دست نیاورده و خویشتن را نیز از دست بداده ، ای دیر آمده و زود باز گشته ، ای به جای شراب سرور ، سراب غرور خریده ، و دل و دین به بها داده » (آموزگار ،۱۳۸۳ج۵۷۳:۲) .
********
۱۸-«الهی، بحق آنکه تو را هیچ حاجت نیست رحمت کن برآنکه او را هیچ حجّت نیست» (انصاری،۷:۱۳۸۶) .
********
اشاره به آیات زیر به روش الهامی دارد:
۱ـ آیه ی شریفه ۲۱ سوره مبارکه یس : « اِتِّبِعُوا مَن لا یَسئَلُُکُم اَجراًو هُم مُهتَدونَ ».
ترجمه :« بر پی کسانی بایستید که از شما مزدی نخواهند و آنان بر راه راست و بر نشان راستند».
تفسیر ادبی و عرفانی:
« در خبر است که چون بنده مؤمن از سرای فانی رو به سرای جاودانی نهد، او را به تخته ای خوابانند تا شستشوی دهند، از سوی خداوند غفور خطاب آید : ای مقربان درگاه، در نگرید همان گونه که ظاهر تن او را به آب می شویند ، باطن او را به رحمت می شویم و نور جلال ما از باطنش جلوه گر می شود» (آموزگار ،۱۳۸۳ج۲۹۳:۲).
۲ـ آیه ی شریفه ی ۱۰ از سوره ی مبارکه ی کهف : «اِذْ اَوَیاَلفِتیَهُ اِلَی الْکَهْفِ فَتصوّفا رَبَّنا آتِنامِن لَدُنْکَ رَحمهِ وَ هَیِّی لَنا مِن اَمرِنا رَشَداً».