این رویکرد ما را بر ان داشته که کارکردهای رفتار را در نظر داشته باشیم. با این حال، آشکارا در مورد رفتارهایی که فقط از راه ژنتیکی تعیین نمی شوند، کاربردپذیر نیست و کاربرد این الگو در درمان (مهندسی و مشاوره ی ژنتیکی) به لحاظ اخلاقی مورد شک و تردید است هم چنین آزمودن این عقاید ممکن نیست.
الگوی نظام های خانوادگی
در این دیدگاه بجای درنظر گرفتن بیمار مبتلا به اختلال روانی به عنوان یک فرد، کل خانواده ی وی را به عنوان یک نظام اجتماعی درنظر می گیرند. براین اساس موضع اختلال روانی نمی توان در فرد یافت، بلکه اختلال بیاننگر کژکنشی الگوهای تعاملی در خانواده به مثابه یک کل است (برای نمونه بیتسن[۱۰۳] و همکاران، ۱۹۵۶). نشانه های بیماری ممکن است به عنوان عامل انحراف و دور ساختن توجه از نواحی اصلی تعارض عمل کنند. برای مثال، بروز بی اشتهایی عصبی به خانواده هایی نسبت داده می شود که در انها افراد با یکدیگر بیش از حد در تعامل اند و از بروز آشکار تعارض ها جلوگیری می شود (مینوچین[۱۰۴] و همکاران، ۱۹۷۸).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
خانواده درمانی های مبتنی بر چنین تبینی، بر الگوهای ارتباطی در خانواده متمرکز می شوند و از پس خوراند برای نشان دادن آنچه اتفاق می افتد، به اعضای خانواده استفاده می کنند. این می تواند با عقاید و ادراک های مشترک اعضای خانواده ارتباط داشته باشد.
این نوع درمان ها در مورد کودکان آشفته و درگیری ها و خشونت های زناشویی سودمند واقع شده است. مشکل نظریه پردازان در این مورد از اینجا ناشی می شود که چنین الگوهای تعاملی را به دشواری می توان در پژوهش های علمی به اثبات رسان بنابراین، بیشتر متکی بر قضاوت های بالینی است.
الگوی اجتماعی- فرهنگی[۱۰۵]
این رویکرد همان رویکرد نظام های خانوادگی در مقیاس وسیع تر است که بر آداب و رسوم فرهنگی و عوامل ا جتماعی مانند فقر برای تبیین اختلال روانی تاکید دارد.این رویکرد تفاوت های موجود در بروز برخی از اختلال ها در جوامع مختلف یا گروه های درون جامعه را (مانند طبقه ی اجتماعی و جنسیت) دلیل مستحکمی بر این مدعا می داند که شرایط اجتماعی می توانند به آسیب های خاص روانی منجر شوند. برای مثال، افسردگی در زنان شایع تر است. به ویژه در زنانی با چندین کودک خردسال که در شرایط نامساعد زندگی می کنند. بدین ترتیب افسردگی با انزوا، فقدان حمایت اجتماعی، کم بودن فرصت پیشرفت و احساس ضعف پیوند می یابد . مداخله به شکل کمک در جهت توانمند ساختن افراد، برای مثال در زمینه برپاکردن شبکه های حمایت کننده اجتماعی انها ظاهر می شود. احتمال دیگر، مداخله در سطح اجتماع یا در سطح سیاسی برای ایجاد تغییرات در شرایط اجتماعی است.
الگوی فمینیستی (برابری طلبی زنان)
این الگو اختلال روانی را (بیشتر در زنان) در نقش های جنسیتی که توسط جامعه به افراد تشخیص داده می شود، می داند. تمرکز اصلی این رویکرد، روی اختلالات خوردن است. برای نمونه، بی اشتهایی عصبی با ضعف زنان و نیاز به جذب بودن یا دست یافتن به قدرت از طریق رسیدگی افراطی به ظاهرشان پیوند داده شده است.روزه گرفتن در این دسته از افراد رضایت حاصل از کنترل حداقل یک جنبه زندگی را می دهد (بوسکیند- لودال و وایت[۱۰۶]، ۱۹۷۸). دیدگاه مرتبط (اورباخ[۱۰۷]، ۱۹۷۸) به این صورت است که انکار خویشتن[۱۰۸] یکی از اجزای جدایی ناپذیر نقش زنانه است. هنگامیکه این مسئله توسط یک زن پذیرفته می شود و او از بازشناختن نیازهای واقعی خود باز می ماند، می توان احتمال بروز بی اشتهایی عصبی را داد.
در این الگو نیز مداخله می تواند در مقیاس فرد یا جامعه صورت پذیرد. درمان فردی می تواند رهانیدن زن از بند محدودیت های نقش را که توسط جامعه بر وی اعمال شده، هدف خود قرار دهد. در سطح اجتماعی، هدف، ایجاد تغییر در خود نقش های جنسیتی است.
رویکرد التقاطی
در عمل هیچکدام از الگها نمی توانند پاسخ نهایی را برای اختلال روانی فراهم سازند. گروهی از روان شناسان بالینی ترجیح می دهند که رویکردی التقاطی اتخاذ کنند، یعنی استفاده از همه الگوها به نحوی مناسب. انها برای مثال چه بسا از الگوهای متفاوتی در مراحل مختلف درمان (تایرر و اشتاین برگ[۱۰۹], ۱۹۸۷) بهره گیرند، برای مثال نخست به منظور کنترل مشکل توسط داروها می توانند از الگوی زیست شناختی، پس از ان از مداخلات مبتنی بر الگوهای اجتماعی- فرهنگی، رفتاری و خانوادگی بهره گیرند. لگوی زیستی- روانی- اجتماعی[۱۱۰]، نماینده خوبی از این نظریه هاست. یکی از نمونه های این رویکرد، الگوی آسیب پذیری ارثی- تیندگی[۱۱۱] است که بر آسیب پذیری ژنتیکی و در عین حال فشار محیطی در ایجاد اختلال تأکید می ورزند.
اعتقاد صرف به یک رویکرد می تواند بسیار محدودکننده باشد، بویژه به این دلیل که بیماری های روانی ممکن است پیامد یک زنجیره سببی[۱۱۲] باشند. برای نمونه، ممکن است استرس علت بی واسطه ی یک اختلال باشد، اما این مسئله ممکن است فقط برای افرادی مشکل آفرین باشد که سوگیری های شناختی پیدا کرده اند که خود این سوگیری ها می تواند معلول نابهنجاری هایی در مغز باشند. این موضوع در مورد درمان مبنی بر «الگوی عالم- عامل»[۱۱۳] که بر یگانگی بیمار تاکید دارد، اهمیت بیشتری پیدا می کند. بنابراین، ملاحظه دقیق هر بیمار حین فرایند ارزیابی یابد به انتخاب درمانی بیانجامد که مناسب حال وی باشد، سپس می توان کارایی درمان انتخابی را ارزیابی و تغییرات لازم را براساس تحیل علمی ایجاد کرد. اما گاه متخصصان بالینی ممکن است اولویت هایی داشته باشند که بر دیدگاه هایشان در مورد درمان جو حکم فرما شود و مسیر انتخاب درمان خاص را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین، اگاهی از دیدگاه های مختلف اهمیت دارد.
دیدگاه زیست شناختی
-
- تأکید دیدگاه زیست شناختی بر این است که آشفتگی های بدنی علت رفتار پریشان است. بی نظمی های در ژنها ممکن است سبب ساز بعضی رفتارهای غیرانطباقی باشند. ازطریق ماده ای بنام DNA ممکن است آمادگی داشتن ویژگی ها یا بیماری معینبه ارث برسد. تحقیق درباره وراثت در آدمیان از پیشینه های خانوادگی و مطالعه دوقلوها بهره می گیرند.
-
- دیگر تعیین کننده ی زیست شناختی رفتار، مغز و دستگاه عصبی است. آشفتگی در بخش های معینی از مغز می تواند به عیوب رفتاری معینی منجر شود. محققان برق نگاره های مغز را برای تحلیل الگوهای امواج مغز که مشخص حالات رفتاری مختلف هستند بکار می برد. تحقیق روی دستگاه پاداش دهنده ی مغز، خصوصاً موادی موسوم به اندروفین، ممکن است به شناخت بهتر اعتیاد دارویی منجر شود.
-
- دستگاه غدد درونریز که از غدد متعدد تشکیل می شود، ازطری ترشح هورمون ها بر پاسخ های بدن تاثیر می گذارد. غده هیپوفیز و قشر آدرنال در انطباق زیست شناختی و روانشناختی با فشار روانی نقش هایی ایفا می کنند.
-
- ایمنی شناسی روانی رویدادهای شناختی و ایمن شناختی را بهم پیوند می دهد. داغدیدگی و دیگر تنش زاها غالباً بیماری بدنبال دارند که احتمالاً معلول تغییری در دستگاه ایمنی است. داروشناسی روانی ، علم مطالعه ی اثرات داروها بر رفتار است.
دیدگاه روان پویشی
-
- دیدگاه روان پویشی براین عقیده متکی است که افکار و هیجانات علل مهم رفتارند. متخصصان بالینی باید افکار و هیجانات ناآشکار و غیرقابل مشاهده را از رفتارهای آشکار استنباط نمایند.
-
- براساس روش روانکاوی فروید، مهم آن است که به بیماران کمک شود تا به لحاظ هیجانی به خاطرات نهفته که فراموش شده اند دوباره دست پیا کنند.
-
- نظریه جبرگرایانه روانی فروید بر آن است که همه رفتارها معلول وقایع روانی پیشین هستند، که ممکن است هشیار (که به اگاهی آمدن آنها مشکل است) باشند. سطح آگاهی از وقایع روانی را میزان تعارض درون روانی حول و حوش این وقایع تعیین می کند.
-
- طی پنج سال اول زندگی، زیست مایه بر نواحی شهوانی خاصی متمرکز می شود که به مراحل روانی- جسمی دهانی، معقدی، و آلتی منجر می گردد، که سرانجام به مرحله جنسی بلوغ یافته ختم می شود. ممکن است تعارضات حل نشده باعث شود فرد در یک مرحله تثبیت شود یا باقی بماند یا به مراحل قبل برگشت کند.
-
- فروید معتقد بود که دنیای روان به سه ساختار تقسیم می شود: نهاد لذت طلب؛ خود که از خطر اجتناب کرده یا با آن مقابله می کند؛ و فراخود، که بیانگر مجموعه قوانین اخلاقی جامعه است. طی نوباوگی، اندیشیدن در فرایند نخستین حاکم است که با اصل لذت و تمایل به کامرواسازی فوری مشخص می گردد. سپس، اندیشیدن در فرایند ثانوی بارز شده و کامروایی نیازها می تواند به تعویق افتد. اندیشیدن در فرایند نخستین تا حدی در بزرگسالان هم به چشم می خورد.
۶.اضطراب پاسخ به خطری است ادراک شده که از قابلیت جاندار برای رویارویی با آن فراتر رود. از آنجاییکه اضطراب به هنگام انتظار خطر واقع می شود، می تواند کارکرد حفاظتی داشته باشد.
-
- «خود» مکانیسم های دفاعی را برای ناهشیار گذاردن تعارض وارد عمل می کند. مهمترین این مکانیسم ها واپس رانی است، که اضطراب را از راه دور نگهداشتن افکار و تکانه ها از هشیاری کاهش می دهد.
-
- در روانکاوی بالینی، ازطریق فنونی مثل تداعی آزاد و تحلیل رویاها، خیالبافی ها و خاطرات، علل رفتار غیر انطباقی در تجارب دوران اولیه کودکی جستجو می شود.
-
- نوفروید گرایان و از آنجمله یونگ، آدلر، و اخیراً اریکسون، در بعضی از عقاید فروید تجدیدنظر کرده و دیدگاه روان پویشی را وسعت بخشیده اند. البته، مشکل ارزشیابی علمی نظریه روان پویشی همچنان پابرجا است.
دیدگاه یادگیری
-
- طبق دیدگاه یادگیری، رفتار پاسخی است به محرک های محیط. تقویت کننده های مثبت احتمال پاسخ های خاصی را با پاداش دادن به آنها افزایش می دهند؛ تقویت کننده های منفی چیز نامطلوبی را حذف می کنند؛ تنبیه پی آمدن ناخوشایند برای پاسخ غلط ارائه می دهد، خاموشی رفتار از راه حذف تقویت کننده ها تضعیف می کند.
-
- در شرطی سازی کلاسیک، پاسخی که بطور خودکار به محرک معینی داده می شود ازطریق مجاورت به محرک جدید انتقال مییابد. در آزمایش پاولف راجع به ترشح بزاق سگها نور محرک شرطی است، ترشح بزاق در برابر غذا یعنی (محرک غیرشرطی) پاسخ غیرشرطی، و سرانجام ترشح بزاق در پاسخ به نور به تنهایی پاسخ شرطی شده است. بعضی رفتارهای غیرانطباقی را می توان در قالب اصطلاحات شرطی سازی کلاسیک تبیین نمود.
-
- در شرطی کردن عامل، پاسخ باید مقدم بر تقویت باشد، جاندار روی محیط عمل کرده و اثری بجای می گذارد. بی. اف. اسکینر با بهره گرفتن از شرطی کردن عامل، موشهای آزمایشگاهی را آموزش داد تا جهت دریافت غذا اهرمی را فشار دهند. شکل دهی رفتار عبارت است از تقویت رفتارهای مشابه تر به پاسخ موردنظر.
-
- ازطریق سرمشق گیری یعنی مشاهده اینکه مردم کارها را چطور انجام می دهند؛ و ایفای نقش یعنی تمرین رفتار مشاهده شده نیز یادگیری صورت می گیرد. سرمشق ها ممکن است اثرات مطلوب یا نامطلوبی بر اضطراب و ترس، رشد شخصی، و عزت نفس داشته باشد.
-
- رفتارگراهای افراطی مثل بی. اف. اسکینر معتقدند که بر همه ی رفتارها می توان از راه دستکاری محیط تاثیر گذاشت. نظریه پردازان یادگیری اجتماعی معتقدند که عوامل شناختی نیز بر رفتار تأثیر دارند.
دیدگاه شناختی
-
- تمرکز دید گاه شناختی بر شیوه های کسب اطلاع و تفسیر اطلاعات در راه حل مشکل است. از این نقطه نظر، زندگی روانی از طرحواره ها تشکیل می شودکه شامل اطلاعاتی است که افراد به منظور انتخاب شیوه های حل مسئله یا دستیابی به هدف پردازش می کنند. طرحواره ی خود، شامل اطلاعات مربوطه شخصی و همینطور هیجاناتی است که می توانند ادراکات واقعیت را تحریف کنند.
-
- جان دالر و نیل میلر عناصر دیدگاه های روان پویشی، یادگیری و شناختی را تلفیق کردند. آنها رفتار غیرانطباقی را محصول مشترک تجارب نامطلوب زندگی و تفکر غیرانطباقی می دانند.
-
- جرج کلی معتقد بود که واکنشهای هیجانی بر سازه های شخصی استوارند؛ به این معنی که هرکس از راه مقوله بندی مردم و وقایع، دیدگاهی از دنیا می سازد. او نقش رواندرمانی را جایگزین کردن سازه های مفیدتر بجای سازه های غیرانطباقی درنظر گرفت.
-
- جولیان راتر، نظریه پرداز یادگیری اجتماعی معتقد است ناسازگاری برخاسته از چگونگی روابط با دیگران است و رفتار تحت تاثیر انتظاری است که شخص از رویدادها دارد. مردم می کوشند از خودشان در برابر نارسایی های محتمل دفاع کنند.
-
- آلبرت بندورا معتقد است مردم می توانند با پیش بینی پیامدهای رفتارشان مشکلات را بطور نمادین حل کنند. او بیشتر بر خودنظم بخشی به کمک تقویت درونی تکیه کرده است تا از راه تقویت بیرونی.
- چند روش درمان شناختی می شناسیم. در درمان عقلانی- عاطفی آلبرت الیس، به افراد کمک می شود تا در نظام های اعتقادی خود تردید و آنها را اصلاح کنند. جرج کلی درمان نقش ثابت را پایه گذاشت که طی آن افراد طرق جدید رفتارکردن را کشف می کنند. آرون بک، که بر افسردگی و اضطراب تمرکز داشته است معتقد است درمانگران می توانند مردم را در بازسازی افکار در راه مقابله بهتر با فشار روانی یاری نمایند.