۱-۱-۴- راه رهایی از تبعیض زن؛
تنها راه رهایی زن از تبعیض ایجاد شده، ورود او در صحنه اجتماع و مشارکت کامل – نه حاشیه ای – او در کنار مردان است تا این تفاوت اجتماعی ایجاد شده،برطرف گردد و زن و مرد را یکسان بسوی انسان شدن سوق دهد.لذا همه گروه های زنان در همه جای دنیا باید برای از میان برداشتن تفاوت های اجتماعی میان زن و مرد مبارزه کنند.[۴۶۴]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱-۱-۵- دگرگون ساختن مبانی جامعه.
فمنیسم لیبرال پس از پایه ریزی مبانی فکری بدنبال راهکارهای عملی برآمد و سعی نمود تا از نظریه پردازی خودداری کرده و به بیان فریدن، به دنبال «دگرگون ساختن جامعه» از راه های «عملی» برآید.[۴۶۵]رهبران آن ها در صدد برآمدند تا زنان را از قید و بندهای ناشی از محدود ماندن در سپهر خصوصی که فرض می شود، مانع از رشد و تعالی و کمال نفس زنان می شود و آنان را از تحقق توانایی های ذاتی شان باز می دارد، رها سازند و بیان داشتند که اگر نهادها به نحوی تغییر کنند که زنان به آزادی و برابری بیشتر برسند و مشارکت بیشتری داشته باشند،امکان تغییر جامعه فراهم می شود.[۴۶۶]بر این پایه آن ها می خواهند«زنان در ارزشها-ی تعیین شده در جامعه-و نهادها مشارکت کامل و برابر داشته باشند و به عنوان عضو جامعه، از طیف فرصت ها برای موفقیت بهره ببرند و از حقوق و اعتبار عمومی که مردان از آن بهره مند هستند برخوردار شوند».[۴۶۷]تا از موقعیت فرودستی و در حاشیه بودن رها گردند و در امتیازات و مسئولیت ها به برابری کامل با مردان دست یابند. فریدن در بیانیه اهداف سازمان ملی زنان این موضع را به خوبی بیان می سازد:«سازمان ملی زنان به این اصل باور دارد که زنان در وهله نخست و مهم تر از هر چیز انسان هستند و مانند بقیه اشخاص باید در جامعه فرصت آن را داشته باشند که توانایی های انسانی خود را به کمال تحقق بخشند. ما معتقدیم زنان می توانند با پذیرش کامل چالش ها و مسئولیت هایی که با همه اشخاص دیگر در جامعه در آن سهیمند، به عنوان بخشی از جریان اصلی تصمیم گیری در زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی امریکا به این برابری نائل شوند».[۴۶۸]همو از دولت می خواهد تا قانون را پشتوانه برابری کامل زن و مرد قرار دهد:«ما معتقدیم که قدرت قانون امریکا و حمایتی که قانون اساسی ایالات متحده از حقوق مدنی افراد به عمل آورده باید به هر شکلی مؤثر اعمال و اجرا شود تا الگوهای تبعیض جنسی کنار گذاشته و مرتفع شوند و برابری فرصت در اشتغال و آموزش و برابری حقوق و مسئولیت های مدنی و سیاسی برای زنان و نیز سیاهان و سایر گروه های محروم تضمین شود. ما معتقدیم که زنان باید اکنون حقوق و مسئولیت های سیاسی خود را به عنوان شهروندان امریکایی اعمال کنند . . »[۴۶۹] ییتس یاد آور می شود که تأکید بر برابری شغلی به معنای پذیرش معیارهایی است که مردان در نظام اشتغال و بازار کار ایجاد کرده اند و زنان فقط می خواهند در آن سهیم باشند.[۴۷۰]البته فمینیست لیبرال به موقعیت خاص زنان به عنوان مادر توجه دارد و رفع تبعیض را زمانی محقق می داند که به مسائل خاص زنان توجه شود تا برابری در عمل نیز امکان تحقق یابد.بر این اساس از دولت می خواهد تا برای زنان شاغل، امتیازات ویژه دوران بارداری، مرخصی های دوره زایمان و خدمات مهد کودک لحاظ نماید.[۴۷۱] تا مانعی در راه حضور زنان در عرصه عمومی ایجاد نگردد. فریدن و سایر فمنیست های لیبرال بر آن بودند که زنان باید از تعلق خود به خانه بکاهند و با این باور که «خانه» جایگاه مناسبی برای زنان است، مقابله کنند.
بر پایه آن چه بیان شد در نخستین کنفرانس سازمان ملی زنان در سال ۱۹۶۷ اعلامیه حقوقی تدوین شد و به تصویب رسید که محورهای اصلی فمنیسم لیبرال بر آن استوار است:
-
- افزودن اصلاحیه برابری حقوق به قانون اساسی
-
- اجرای قانون منع تبعیض جنسی در اشتغال
-
- حقوق مرخصی برای مادران شاغل و(استفاده زنان از)مزایای تأمین اجتماعی
-
- کاهش مالیات برای هزینه های نگه داری از کودکان در خانه برای والدین شاغل
-
- ایجاد مراکز روزانه نگه داری از کودکان
-
- آموزش برابر و مختلط
-
- حق زنان برای کنترل باروری[۴۷۲]
۱-۲-نظریه پردازان فمینیست لیبرال
رهبران فمینیست لیبرال، خواهان برابری حقوق شهروندی زنان و مردان بودند و تفاوت های بین جنس ها را ناشی از ساختارهای اجتماعی می دانستند. از نظر این گروه، زن و مرد ذاتاً مشابه یکدیگرند. بدین روی نباید دختران در نظام آموزشی برای احراز نقشی خاص تربیت شوند. اینان تعقل فردی را مهم تر از سنت ها و نهاد های مستقر در جامعه می دانند وعدم توجه به قدرت تعقل زنان را موجب تباهی روند جامعه و تفکر انتقادی را مهم ترین وسیله دگرگونی و تعالی اجتماعی بر می شمارند. بنابراین معتقدند در زمینه فرهنگی باید با باورهای سنتی و زن ستیز مبارزه کرد و میزان بهره مندی زنان از امکانات آموزشی را بالا برد. در محیط کار نیز لازم است، امکانات شغلی مشابهی برای زنان و مردان فراهم نمود تا هر دو بتوانند رقابتی برابر داشته باشند. این گروه با استدلال بر این نکته که زنان انسان هستند و توانایی های ذهنی و فیزیکی دختران و پسران تفاوت تعیین کننده ای ندارد، لازم می دانند که بانوان مانند مردان از حقوق طبیعی برخوردار باشند وتبعیض های موجود در جامعه که بر ضد زنان قلمداد می کنند.از جمله این نظریه پردازان می توان به افراد زیر اشاره نمود:
-
- مری ولستون کرافت[۴۷۳]؛
در ژانویه ۱۷۹۲ میلادی، اولین کار اساسی در زمینه نظریه های معتقدین به اصالت حقوق زن به نام «استیفای حقوق زنان» یا «اثبات حقوق زنان»[۴۷۴] توسط مری ولستن کرافت در انگلستان منتشر شد. ولستن کرافت، در هنگام انقلاب فرانسه به انقلابیون پیوست و پس از پیروزی انقلاب کبیر،مانند دیگر روشنفکران انقلابی برای حفظ جان خود مجبور به فرار از فرانسه شد. همو در بازگشت کتاب معروف خود را منتشر کرد. بر اساس نظریات مطرح شده در این کتاب، هیچ گونه تفاوت نژادی، جنسی و یا طبقاتی ذاتی بین زنان و مردان وجود ندارد. بلکه تفاوت های موجود، زاییده محیط اجتماعی است. به عبارتی دیگر ساختارهای اجتماعی، موجب محدود شدن نقش زنان در جامعه و ضعیف و ناتوان جلوه گر شدن آن ها می شود. وی بیان می دارد که با اصلاح جامعه این تفاوت ها از میان می روند و زنان می توانند از حقوق شهروندی مساوی با مردان برخوردار شوند. همو یکی از راهکارهای رفع تبعیض را در امر تعلیم و تربیت کودکان می داند که در این دوران نباید به جنسیت توجه شود و در این راستا لازم است در بازی ها، داستان ها،کتاب های درسی و سایر امور مربوط به کودکان دگرگونی ایجاد شود تا در آینده تساوی بین زن و مرد محقق گردد. ولستون کرافت از تمایز «طبیعی» مطرح شده توسط روسو متنفر است و بر توانایی عام هر دو جنس برای فکر و عمل عقلانی پای می فشارد و این نظر را که زنان صاحب خصلت مشخصی اند که ریشه در جنسیت شان دارد، را رد می کند، هرچند که قبول دارد «سرنوشت خاص» بیشتر زنان، ازدواج و مادر شدن است. وی پیش بینی می کند که زنان استقلال حاصل از تعلیمات مشترک را در حیطه امور خصوصی و خانگی به کار می بندند و وظایف اداره خانواده را از روی عقل و با کفایت انجام می دهند.[۴۷۵]بنابراین بیان می دارد: از زنان موجوداتی عقلانی و شهروندانی آزاد بسازیم تا همسران و مادران خوبی شوند.[۴۷۶]بدین ترتیب وی نه این عقیده که تقسیم کار در خانواده بر مبنای جنسیت باید دگرگون شود را وارد محاسبات می کند و نه این تصور که خانواده مکانی برای ستم بر زنان است. ولستون کرافت در کتابش در دفاع از حقوق زن تلاش می نماید تا مردان را قانع کند که دستاوردهای انقلاب فرانسه، همچون حق شهروندی را، به زنان نیز اطلاق کند. او می خواهد مردان روشنفکر آن زمان را قانع کند که پیشرفت فکری و جسمی زن، وابستگی او به آرایش وحفظ ظاهر را کم کرده و به او اعتماد به نفس بیشتری خواهد داد و در نتیجه روابط زناشویی و خانوادگی نه تنها از هم نخواهد گسست، بلکه تداوم بیشتری نیز خواهد یافت.[۴۷۷]
-
- فرانسیس رایت (۱۷۹۵–۱۸۵۲)
-
- سارا گریمکه(۱۷۹۲-۱۸۷۳)
-
- هاریت تیلور(۱۸۰۶ – ۱۸۷۳)
-
- جان استوارت میل(۱۸۰۶-۱۸۷۳)
این افراد نیز نظراتی مشابه با ولستون کرافت ارائه نموده اند که به دلیل افزایش حجم رساله از ذکر آن خودداری می شود.
در مجموع می توان گفت: فمنیست لیبرال با انجام پژوهش های علمی به رد تفاوت سرشت میان زن و مرد می پردازد و اصل را بر برابری کامل دو جنس می داند و دیدی انتقادی به بنیادهای اجتماعی دارد و بر این نکته تأکید می کند که موقعیت فرودست زنان نتیجه قوانین یا تبعیضات حاکم بر جامعه می باشد که باید در رفع کامل آن کوشش شود.
۱-۳-بررسی و نقد فمنیست های لیبرال
۱- معیار قرار دادن مردان: باید توجه داشت که «برابری زن با مرد» در رویکرد لیبرال فمنیست ها مستلزم این می شود که زنان و مردان تنها در چارچوب مردانه و طبقاتی موجود برابر شوند. برای دستیابی به این برابری، زنان باید به گونه ای عمل کنند که مردان آن ها را از خودشان بدانند یعنی آنان را به عنوان «مردان افتخاری» بپذیرند. در نتیجه، بر کسانی که برابری جنسی را به برابری شغلی محدود می کنند(محدود می کنند، نه این که مشمول بدانند) این انتقاد وارد است که در آرمان شهرآنان، زنان به مردان تبدیل می شوند تا بدین طریق در چشم مردان مقام و منزلتی یابند. در چنین دنیایی زنان، برای آن که خود را با مردان برابر نشان دهند، مجبور می شوند، لباسی به تن کنند که در چشم مردان رسمی بنماید، رفتاری پیش گیرند که در دنیای مردان جدی ورسمی جلوه کند و افکاری داشته باشند که از دیدگاه مردان منطقی و علمی شمرده شود. در دهه ۷۰ یک زن فمنیست، به جهت تیپ ظاهری خود، از جمله موهای کوتاه مردانه، کفش بدون پاشنه، کت و شلوار زمخت و چهره بدون آرایش، به راحتی از دیگران تشخیص داده می شد.[۴۷۸]
۲- فمنیسم لیبرال به بنیادهای معرفت علمی نمی پردازد و مفروضات پایه پژوهش و نظریه پردازی در علوم اجتماعی را به چالش نمی کشد.[۴۷۹]
در این مبارزه زنان به آموزش مناسب تر دست یافتند، برخی قوانین حقوقی در حمایت از آنان و کودکان وضع گردید، برخی تبعیض های حقوقی رفع شد و اصلاحاتی در جامعه صورت گرفت و با کسب حق رأی اصلی ترین حقوق سیاسی خود را بدست آوردند و می خواستند از این طریق به رفع هر نوع تبعیض علیه زنان دست یابند. اما بانوان به دلیل عدم گسترش مبارزه در سطوح فرهنگی- گفتاری نتوانستند موقعیت حاکم بر جامعه را در هم بریزند و همین امر باعث تداوم تبعیض ها و عدم تداوم جدی مقاومت در مقابل آن می شود.
۲-فمنیست های رادیکال[۴۸۰]/انقلابی
فمینیسم رادیکالی (افراطی)که در قالب گروه های کوچکی از زنان آمریکایی، سفید پوست طبقه متوسط که تحصیلات دانشگاهی داشتند، در دهه ۶۰ ظاهر شد. آنان،جنس مؤنث را دارای مشخصه ها و صفات برتر از مردان می دانستند و در پی کسب برابری زنان با مردان نبودند بلکه طبیعت مردان را پرخاشگری و ظلم و ستم به زنان می دانستند که در طول تاریخ موجب فرودستی بانوان شده است. این گروه تمام توجه شان به رهایی زنان و برتر جلوه دادن آنان نسبت به مردان بود. نظریه پردازان این گروه بر خلاف فمینیست های لیبرال نه تنها به تفاوت های ذاتی میان دو جنس معتقد بودند، بلکه بسیاری از صفات مشخصه و ذاتی بانوان را راهبردی جهت بهبود وضع جامعهبر می شمردند وبر خلاف فمنیسنت های لیبرال که می خواستند زنان در کنار مردان و برابر با آن ها باشند، فمنیست های رادیکال بر هر آن چه که نقش زنانه داشت، صحه می گذاشتند.
اینان بدنبال رهایی زنان از هر نوع سلطه مردان بودند و اصل را بر تقابل میان زنان ومردان قرار می دادند و لزوم ایجاد دگرگونی های بنیادی در همه عرصه های حیات خصوصی و عمومی را مطرح می کردند.در دیدگاه آن ها، خانواده اولین نهاد جامعه است که «تقسیم نابرابر کار اجتماعی» در آن صورت می گیرد و تبدیل زن به کالا در جامعه مردسالار، مستقیماً از بطن این نهاد آغاز می شود. بر پایه این اعتقاد، این گروه علاوه بر اصلاحات قانونی و تساوی امکانات در کلیه جنبه های تعلیم و تربیت و حیات اجتماعی و سیاسی برای زنان، خواستار دگرگونی های اساسی در کل جامعه و فرهنگ بودند و اعتقاد داشتند، ریشه ظلم و استبداد به زنان در وابستگی اخلاقی و اقتصادی آن ها به مردان می باشد.
بدین ترتیب بر این عقیده اند که زنان زمانی از استثمار رها می شوند که نظام اقتصادی سرمایه داری در خانه و کارخانه از بین برده شود.[۴۸۱]زیرا منزلت فرودست زنان در نظام سرمایه داری را ناشی از این می دانستند که در این نظام پول تعیین کننده ارزش است و چون کار زنان در خانه ارزش پولی ندارد، فعالیت آن ها و حتی وجود زن بی ارزش تلقی می شوند.[۴۸۲]
فمنیسم های رادیکال، زن(همانند مرد)را مقوله یی سیاسی و اقتصادی می دانند، نه مقوله یی زیست شناختی و تغییر ناپذیر و رابطه میان زن و مرد را رابطه قدرت بر می شمارندکه باید مورد تحلیل سیاسی قرار گیرد. بنابراین انقلاب و مبارزه سیاسی تنها راه رهایی زنان از دیدگاه آن ها می باشد.از منظر فمینیست های رادیکال نخستین وظیفه سیاسی آن ها کشف و بیان حقایق و مبارزه با اعمال ستمگرانه علیه زنان است.[۴۸۳]فمنیسم رادیکال تا حد زیادی از گفتار چپ و مارکسیست ها تأثیر پذیرفته است، با این تفاوت که پدر سالاری جای سرمایه داری، زنان جای کارگران، مردان جای سرمایه داران، نظام جنسی جای نظام طبقاتی را می گیرد. از طرف دیگرمنشأ اصلی استبداد حاکم بر زنان را، کتاب مقدس می دانند و برای اولین بار بطور علنی به نهاد مذهب حمله بردند.
۲-۱-دیدگاه فمینیست رادیکال
نظرات فمینیست رادیکال را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
۲-۱-۱- جنسیت نشأت گرفته از فرهنگ حاکم بر جامعه؛
رادیکال های فلسفی که افکار خود را عمدتاً از فرانسه قرن نوزدهم گرفته بودند، اعتقاد داشتند که مردم به طور همسان از مادرزاده می شوند و اختلافاتی که در بزرگسالی میان آن ها به وجود می آید، ناشی از تربیت و محیط است.[۴۸۴] بنابراین جنسیت و تمایزات جنسی ریشه طبیعی ندارد، بلکه ساخته ای فرهنگی است که در آن به ارزش های مردانه ارج نهاده می شود و موجب سلطه مردان بر زنان و ایجاد نظام مرد سالاری می شود و نابرابرى اجتماعی حاصل می شود که البته قابل تغییر است و فمنیست ها نیز خواستار دگرگون ساختن آن می باشند. بنابراین هدف خود را جایگزینی جوامع مردسالار کنونی با جوامع زن محور معرفی می کنند[۴۸۵]تا علاوه بر نیل به تساوی حقوق با مردان به اصلاحات اجتماعی دست یابند که آرمان های خشن مرد سالاری(پدر سالاری) بر آن حاکم است و صفات ذاتی مردان آن را به تباهی کشیده، زمینه ساز ستم به زنان گردیده و تجربه آن ها را نادیده انگاشته و به حاشیه جامعه سوقشان داده است.
بدین ترتیب در نظر فمنیسم رادیکال «هیچ گونه خصوصیت، رفتار و یا نقشی را که بر پایه جنسیت استوار است، نباید به هیچ موجود انسانی نسبت داد» خشونت مردانه، درست به اندازه انفعال زنانه نامطلوب و هوش و کارایی مردانه به اندازه ملاطفت و ظرافت زنانه ارزشمند است.[۴۸۶]
۲-۱-۲- تغییر حوزه شناخت؛
فمینیست های رادیکال بر ابعاد عاطفی و انسان دوستی زنان و دیدگاه های متفاوت آنان و در نتیجه تغییر بنیادی در نظریه ها و پژوهش های علوم اجتماعی تأکید داشتند و معتقد بودند موضوعات مورد مطالعه در علوم اجتماعی بر مبنای علایق مردان معطوف می باشد و به عواطف و احساسات توجهی نشان نمی دهد. در نتیجه معیارهای «خشک» و «همراه بافاصله» مردانه را نفی کردند تا از روش هایی همراه با مشارکت به ویژه مشارکت عاطفی استفاده شود. فمنیست های رادیکال نمی خواهند زنان را «وارد» علوم اجتماعی موجود کنند بلکه می خواهند چگونگی تولید شناخت را متحول سازند تا فهم ذهنی زنان ارزش خود را بازیابد.[۴۸۷]بنابراین با تأکید براین که «تولید شناخت یک فعالیت سیاسی است»[۴۸۸]حوزه شناخت به عنوان یک عرصه مبارزه فمنیستی شکل گرفت. بارزترین نمود نهادی این مبارزات را می توان در شکل گیری «مطالعات زنان» دید. فمنیست ها از اوایل دهه ۱۹۷۰موفق شدند، مطالعات زنان را به عنوان «شاخه آکادمیک جنبش آزادی بخش زنان» وارد برنامه درسی دانشگاه ها و کالج های سراسر آمریکا کنند. هدف این مطالعات «تغییر محتوای آموزش یعنی روش های آموزشی و ساختار نهادهای آموزشی به عنوان مانعی در راه رهایی جامعه از کلیشه های جنسیتی نقش ها» بوده است.[۴۸۹]
۲-۱-۳- عدم تقلید از جایگاه مردان؛