بافت شهری که حد فاصل گذر از شهرنشینی آرام به شهر نشینی سریع است، بافت قدیمی می نامند. بافت قدیمی انعکاس کالبدی تحولات اجتماعی- سیاسی اوائل قرن حاضر است، اگر چه بر اساس دسترسی موتوری شکل می گیرد. لیکن تأثیر وسائط موتوری در آن بسیار کم است. شکل گیری این بافتها تا اواسط دهه ۳۰ ادامه داشته است(همان منبع، ص ۲۲).
۲-۲-۳- فرسودگی شهری:
فرسودگی یکی از مهمترین مسائل مربوط به فضای شهری است که باعث بی سازمانی، عدم تعادل، عدم تناسب و بی قوارگی آن می شود. فرسودگی عاملی است که به زدودن خاطرات جمعی، افول حیات شهری واقعه ای و شکل گرفتن حیات شهری روزمره ای کمک می کند. این عامل با کاهش عمر اثر و با شتابی کم و بیش تند، باعث حرکت به سوی نقطه پایانی اثر می گردد(حبیبی و مقصودی، ۱۳۸۶، ص۱۸).
۲-۲-۴-بافت فرسوده:
بافت فرسوده شهری به عرصه هایی از محدوده قانونی شهرها اطلاق می شود که به دلیل فرسودگی کالبدی، عدم برخورداری مناسب از دسترسی سواره، تأسیسات، خدمات و زیر ساختهای شهری آسیب پذیر بوده و از ارزش مکانی، محیطی و اقتصادی تازه ایی برخوردارند. این بافتها به دلیل فقر ساکنین و مالکین آنها امکان نوسازی خود به خودی را نداشته و نیز سرمایه گذاران انگیزه ای جهت در آن را ندارند( شورای عالی شهرسازی و معماری ایران، ۱۳۸۳، ص ۴).
۲-۲-۵-بازسازی:
بازسازی به معنای از نو ساختن است چه از مواد و مصالح جدید یا قدیمی یا از هردو، هدف از آن ساختن مجدد عناصر تخریب شده یا عناصری است که از وضعیت خود خارج گردیده یا بخشی از آنها تخریب شده است( فخاری تهرانی و دیگران، ۱۳۷۲، ص ۹).
۲-۲-۶- نوسازی شهری:
عبارتست از هر اقدام و عملی که برای رفع فرسودگی شهرها یا جلوگیری از آن به عمل آید که ممکن است شامل یک، دو یا سه اقدام(نوسازی، بهسازی و حفاظت) باشد( هاشمی، ۱۳۶۲، ص ۷۷).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲-۲-۷- بهسازی شهری:
بهسازی شامل سلسله اقداماتی است که به منظور بهبود کالبد، که در نتیجه فرسایش فعالیت تحقق یافته است، در کوتاه مدت صورت می پذیرد. در واقع بهسازی زمانی صورت می گیرد که فرسودگی نسبی فضا از لحاظ عملکردی حادث شده باشد(حبیبی، ۱۳۸۶، ص ۱۸).
۲-۲- ۸- ساماندهی شهری:
ساماندهی شهری عبارت است از نظام مند ساختن فضاهای شهری با توجه به روابط فضایی آنها به منظور انسجام فضاها و دسترسی راحت و سریع به آنها و ایجاد محیطی زیبا و موزون در شهر می باشد( شماعی، ۱۳۸۰، ص ۳۶).ساماندهی فضایی برای بافتهای قدیمی یعنی آرایش دادن و منظم کردن این بافتها جهت تأمین محیطی مساعد و قابل زیست برای افراد ساکن در بافت به نحوی که این سکونتگاه ها و فضاهای کالبدی، نیازها و فعالیتهای امروزی جامعه را برآورده سازند و در تأمین معیشت و زندگی افراد مشکل به وجود نیاورند( شماعی و پوراحمد، ۱۳۸۴، ص ۷۸).
۲-۲-۹- محله:
محله یک واحد جغرافیایی شهری است که حدود آن را نه عوارض طبیعی بلکه بیشتر قابلیت ارائه خدمات شهری تعیین می کند. در گذشته مرز محله ها را ضوابط قومی، مذهبی، دینی و نظایر اینها تعیین می کردند( رهنمایی، ۱۳۷۱، ص ۵).
۲-۳- مبانی نظری
قبل از هر فعالیت پژوهشی باید تحقیقات و تئوریهایی که منطبق با موضوع مورد نظر هستند مورد مطالعه قرار گیرند. آشنایی با نظرات کارشناسان و پژوهشگران می تواند به عنوان راهنمایی برای مطالعات بعدی قرار گیرد، به همین خاطر برای مطالعه در بافتهای قدیم شهر لازم است که از نظرات و تئوریهای مختلف که درباره این بافتها بیان شده، استفاده شود.
به لحاظ زمانی ریشه تمام تئوریها و نظریه های مربوط به شهر و بافت قدیم را باید در نیمه دوم قرن هیجدهم جستجو کرد. بررسی و تحلیل نظریه ها، اندیشه ها، سبک و الگوهای متفاوت مربوط به بافت قدیم، امکان دستیابی به راهکارهای مناسب برای زمان حال و مکان و موقع جغرافیایی مورد نظر برای هر محقق و برنامه ریز شهری فراهم می آورد.
از آنزمان تا کنون نوعی تناسب، همزمانی، تأثیر گذاری میان جریانهای فکری، اجتماعی غالب در هر دوره زمانی و نظریه ها و رویه های شهری وجود دارد. این دو نیز برای فضای اجتماعی، کالبدی شهر تأثیر می گذارند و گونه ای ویژه از شهر را تشکیل ( برک پور، ۱۳۷۸، ص ۱۱۷). در حال حاضر، به دنبال تغییر دیدگاه ها و الگوها در برنامه ریزی شهری، یعنی منسوخ شدن الگوهای طرحهای جامع سنتی و رواج الگوی طرحهای راهبردی مبانی نگرش به بافت قدیم و تغییرات کالبدی و کارکردی آن تا حدود زیادی تغییر کرده است. بنابراین شناخت نوع رویکرد در جهت پیشبرد برنامه ریزی شهری و حل مشکلات در بافت مورد نظر ضرورتی است.
۲-۳-۱- دیدگاه کارکردگرایی
شاید تا کنون در مورد هیچ نظریه ای مانند کارکرد گرایی اختلاف نظر و مشاجره بروز نکرده است، به نحوی که گروهی آن را بکلی مردود دانسته و برخی صاحب نظران از آن به عنوان نظریه ای جامع نام برده اند، علیرغم اینهمه اختلاف آراء کارکردگرایی به عنوان نظریه ای جا افتاده در قرن بیستم به حیات خود ادامه داده است و رسمیت یافته است. این دیدگاه در اوایل قرن بیستم بر بسیاری از تحقیقات جغرافیایی تأثیر گذاشت. بر اساس این دیدگاه منطقه یک واحد کارکردی در نظر گرفته می شود، یعنی ارگانیسمی که بیش از مجموع بخشهای خودش بود. اصول شهرسازی کارکردی در نخستین بیانیه کنگره بین المللی معماری نوین سیام در سال ۱۹۲۸ مطرح شد که بر این اعتقاد راسخ مبتنی است که اشکال( فرمها) باید بیانگر کارکردهایی باشند که بنا به خاطر آنها احداث می شود، بنابراین اهداف اصلی شهرسازی در این نظریه معطوف به تسهیل کارکردهای شهری و تقویت کارایی شهری است (مهدیزاده، ۱۳۸۰، ص ۷۳).
در این راستا براساس اصول خردگرایی و هزینه منفعت، نحوه استفاده و بهره گیری از اراضی شهری، نیز به عنوان ابزاری در جهت تسهیل کارکردهای شهری و تقویت کارایی شهری تلقی گردید و ضرورت استفاده منطقی و استفاده بهینه از زمین و فضا در دستور کار قرار گرفت. با توجه به این اهداف، به تبع بهسازی و نوسازی بخش درونی شهر (بافت قدیم) هم مورد توجه قرار گرفت. در پرتو چنین نگرشی، این نظریه بیش از پیش در عرصه کاربری اراضی شهری و مرمت شهری قوت گرفت.
در این دیدگاه احیاء بافت قدیم از طریق ساماندهی کالبدی و فضایی فعالیتهای مختلف شهر به منظور افزایش کارایی شهر و جلوگیری از بروز بی نظمی و آشفتگی در نظام کالبدی شهر صورت می گیرد، بدیهی است که این رویکرد به نقش زمینهای شهری، ضرورتاًبه نوعی نگرش ایستا و یک جانبه می انجامد و ابعاد تاریخی، حقوقی، اجتماعی و فرهنگی بافت شهری را به طور واقعی کمتر مورد توجه قرار می هد( شماعی و پوراحمد، ۱۳۸۴، ص ۱۶۰) لااقل در این نکته شکلی نیست که کارکردگرایی این واقعیت را مخفی می دارد که کیفیت ساختمانها محصول نظامی از قواعد زییایی شناسی خود آیین است که به صورتی پیوسته و سازگار اعمال می شود(هابرماس،۱۹۹۱، ص ۷۱).
بنابراین می توان نتیجه گرفت که از نظر کارکردگراها، بهسازی و نوسازی بافت قدیم بدون توجه به گذشته و تاریخ و زمان، در راستای توسعه اقتصادی و کارکردی شهر انجام می شود و بدون توجه به موقعیت و مکان و فرهنگ و سنت، فقط و فقط معیارهای فنی و مهندسی و معیارهای کمی و کالبدی بافت قدیم مورد اهمیت قرار می گیرد.
۲-۳-۲-دیدگاه انسانگرا
کریستوفر الکساندر، پاتریک گدس، لوئیز مامفورد و لینچ از جمله اندیشمندان و نظریه پردازان قرن بیستم هستند که در زمینه بهسازی و نوسازی شهری بر اساس دیدگاه انسان گرا اظهار نظر کرده اند،هدف اصلی این گروه توجه به مردم و مشارکت آنها در احیاء شهری است آنان به نقش مطلق انسان در طبیعت اهمیت می دهند و معتقد به ناحیه شهری هستند. این دیدگاه واکنشی به بحران شهری یا نتیجه مستقیم فرایند صنعتی شدن است که تأثیرات نامطلوبش بر طراحی و برنامه ریزی شهری است. زمانی که کارکرد مکانیسمهای هدایت کننده بازار و تشکیلات اداری ودر کل ناحیه بندی عملکردی به گونه ای باشند که پیامدهایشان مخل زندگی انسانها شود، آنگاه تنها راه حلی که می ماند این است که بگذاریم ارتباط و تفاهم مؤثر مشارکت کنندگان با رسانه پول و قدرت رقابت کن (هابرماس،۱۹۹۱، ص ۸).
هدف اصلی این ایدئولوژی ساده گرایانه، معماری توجه به خصوصیت جسمی و روانی انسانهاست. این نظریه به نقش معماران در کاربری اراضی شهری و ساخت شهر حمله می کند و نوعی تفکر مسلط بر انسان و نیازهای وی را در ساخت شهر پیشنهاد می نمایند. این گروه معتقد به منطقه بندی شهرها بر اساس نیازهای انسانی هستند (زیاری، ۱۳۸۱، ص ۱۵).
دیدگاه انسانگرا معتقد است ناحیه بندی یا منطقه بندی عملکردی در شهرهای مدرن سبب هدر رفتن وقت و انرژی و از هم گسیختگی ساختار اجتماعی و محله ای در شهرهای امروزی شده است. بنابراین بسیاری از ویژگیهای یکنواختی و بی هویتی در شهرهای امروزی ناشی از منطقه بندی نارسای شهری است. امروزه مشخص شده که ترکیب عملکردها و فعالیتها در سطح محله های شهری با حداکثر ممکن همجواری بین کاربری های خصوصی و عمومی برای رشد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و روابط متقابل بین شهروندان و فضاهای شهری ضرورتی حیاتی است.
در این دیدگاه احیاء بافت بر اساس نظرها و مشارکت شهروندان و با توجه به بررسیهای لازم صورت می پذیرد. این دیدگاه نظریه تداوم را به جای قطع با گذشته در تکوین و تکامل بافت قدیم مورد توجه قرار می دهد و معتقد است که فقط با احداث بافت جدید در کنار بافت قدیم مشکل این بافتها حل نمی شود بلکه خواستار یک نوع هماهنگی بین طرحهای بهسازی و نوسازی بافت قدیم با برنامه ریزی آمایش سرزمین است که در نهایت سبب تعادل بین جمعیت و ساختارهای کالبدی اقتصادی و اجتماعی می گردد.
اصول شهرسازی انسان گرا که در شکل گیری بسیاری از مجموعه های شهری در شهرهای قدیمی ایران مؤثر بوده است در سه اصل مهم مطرح می شود، که امروزه این اصول باید در برنامه ریزی بهسازی و نوسازی بافت قدیم مورد توجه قرار گیرد.
- فرایند نظم
امروز بی روح بودن منظر شهری نتیجه مستقیم تجلی یکنواخت کارکرد گرایی است که در نتیجه ناحیه بندی عملکردی و وضع مقررات مربوط به آن پدیده است. بر اساس نظریه پردازان این دیدگاه شهری که بخواهد بر مبنای انسانی احیاء شود باید فرایند مشخصی از ساخت و برنامه ریزی را طی کند. این فرایند از اصول اجرایی خاصی که نظم ارگانیک در بین آنها اهمیتی ویژه دارد، پیروی می کند. در این دیدگاه از فرایندی صحبت می شود که قادر است نظم را از درون مردم پدید آورد (یار احمدی، ۱۳۷۸، ص ۱۸۹). نظمی که نشان دهنده حداکثر سازگاری با محیط جغرافیایی و همجواری ممکن بین کاربری های مختلف است و در جوار این نظم و سازگاری است که سرانه ها، آستانه ها و معیارهای مناسب زندگی مطرح می شود.
- مشارکت شهروندان
بهسازی و نوسازی بافتهای قدیم انجام نمی شود مگر با مشارکت مردم، برنامه ریزان و معماران به کمک مردم و با اقدامات مشخصی قادر به خلق فضاهای ارگانیک در محدوده جغرافیایی مورد نظر می باشند. بدین ترتیب اصل مشارکت در ساخت، پرداخت و نگهداشت محیط زندگی حائز اهمیت است.
- شناخت محیطی
شناخت محیطی برای احیاء و برقراری توازن بین نیازهای اجزاء و عناصر منفرد بافت قدیم، شناخت کل فضای شهری لازم است( شماعی و پوراحمد، ۱۳۸۴، ص ۱۹۹). زیرا در اصول شهرسازی انسانگرا کلیه فضاهای عمومی وخصوصی به سوی هماهنگی و تعادل شهری سوق داده خواهد شد.
۲-۳-۳- دیدگاه سیستمی
جغرافیدانان از همان ابتدای ظهور علم جغرافیا، به شکلهای مختلف روش سیستمی را به کار می گرفتند. اما تا قبل از جنگ جهانی، هیچ گونه روش یا تکنیکی در جغرافیا ( ادیکاری، ۱۹۹۲، ص ۲۲). با به کارگیری نگرش سیستمی در جغرافیا فرم تازه ای از جامعیت مطرح می شود. در این نگرش، سیستم عبارت است از ترکیبی از اجزاء و قسمتهای مختلف یک مجموعه که به یکدیگر وابسته اند و روابط متقابل میان آنها به شکل خاصی سازمان یافته است که بر کلیت سیستم تأثیر قاطع دارد، بنابراین تعریف تفاوت این دیدگاه با دیدگاه های دیگر در به کارگیری اطلاعات و روابط است به عبارتی در این دیدگاه ارزشها و هنجارها(روابط) همراه با اصل و ماده مورد اهمیت قرار می گیرند.
شهر به عنوان یک پدیده در حال تغییر با چنان سرعتی دست خوش دگرگونی و تحول است که دیگر برنامه ریزی و طرح ریزی رایج و معمول نمی تواند پاسخگوی این تغییرات باشد. به علاوه در بیشتر موارد این تغییرات آنچنان وسیع است که تأخیر در پاسخ به آن ممکن است فاجعه آفرین باشد. بنابراین سازگاری با تغییرات سریع جاری نیازمند رویارویی جدیدی با شهر می باشد. این امر به علت ارتباط و وابستگی متقابل و فزاینده عناصر شهری و شهروندان به فضای شهر است که هر روز وسعت یافته، پیچیده تر شده و کمتر قابل پیش بینی می شود. پیچیدگی موضوعات فوق ضرورت نوعی نگرش و بینش جدید را در مواجه با مسائل یاد شده واجب می نمود و آن روش سیستمی است. در دیدگاه سیستمی، عناصر شهری اجزای سیستم را تشکیل می دهند. کارکرد هر یک از عناصر شهری بر کارکرد کل شهر تأثیر دارد و نحوه عملکرد و کارایی هریک از اجزاء به یکدیگر مرتبط و وابسته است( مهندسین مشاور شارمند، ۱۳۷۹، صص ۵۱-۴۸). دیدگاه سیستمی در برنامه ریزی شهری می تواند هدایتگر برنامه ریز در جهت ارائه تصمیمات مناسبتر در انتخاب مکان بهینه کاربریها در سطح شهر و در انطباق با همجواریها باشد. لذا با عنایت به این دیدگاههاست که می توان از سنخیت یا عدم سنخیت یک کاربری با کاربری های دیگر که در مجاورت آن قرار گرفته اند بحث به میان آورد و از این معیار در جهت انتخاب روش به منظور استقرار کاربریها در سطح شهر بهره جست.
برخورد سیستمی در مطالعات بافتهای شهری به مفهوم آن است که جنبه های ارزشی و فنی این مطالعات در همه علوم مرتبط با این مسائل، با یکدیگر تلاقی و تقاطی داده شوند. این نگرش متمرکز شدن در مسائل کالبدی را چاره ساز نمی داند. این در حالی است که مسائل اجتماعی و اقتصادی ساکنان این حوزه ها اهمیتی همسان با مسائل کالبدی دارد. از دیدگاه فوق مطالعات و اجرای طرحهای مرمت بافت قدیم لزوماًمنجر به حذف و نوسازی قطعات بزرگی از بافتها نمی گردد، بلکه منجر به زنده سازی و احیاء گسترده و همه جانبه و اساسی بافتها می شود. ولی آنچه که در غالب طرحها ی اخیر نوسازی و احیاء مشاهده می گردد پیشنهاد حذف قطعاتی از بافتها و جایگزینی قطعات جدید در آنهاست که بیشتر با هدفهای خاص تأمین مسکن انجام می گیرد که مغایرتهای بزرگی را هم بین باقیمانده بافت و بافت ساخته شده ایجاد می کند که قابل چشم پوشی نیست. با توجه به فراوانی مسائل و مشکلات بافت قدیم در کشورهای در حال توسعه بهتر است هنگام بکارگیری نگرش سیستمی طرفدار نظریه کارایی باشیم، تا با شناسایی نقاط مسئله خیز عوامل اصلی عدم کارایی در بافت قدیم از میان برداشته شود.
۲-۳-۴- نگرش موزه ای( تفکر آئینی)
این دیدگاه بر « شالوده حفاظت از میراث فرهنگی بافت استوار است و مداخله در بافتهای قدیمی را جز در جهت حفاظت آنها نمی پذیرد. در این نگرش حفظ هویت و میراث نیاکان بر مقتضیات زندگی معاصر ترجیح داده می شود، در نتیجه ساکنان این گونه بافتها به دلیل عدم امکان انجام تغییرات مقتضی زندگی روزمره مورد نیاز خود و نیز کاستی ها و نارساییهای زیر ساختهای شهری که ریشه در چنین بینشی دارد، ناگریز به ترک بافت می شوند، به دنبال از هم پاشیدگی بافت اجتماعی، بافت کالبدی نیز در معرض تخریب قرار می گیرد.» ( خانی، ۱۳۸۳، ص ۳۴).
نگرش موزه ای در تسلسلی منطقی به تهدید فرصتهای زندگی منجر می شود و در مواردی نسلهای بعدی محکوم به زندگی با ارزشهای دیگران می شوند. بدین ترتیب، در فضاهایی به سر می برند که از ضرورتهای زندگی آنها ناشی نشده است. اعمال چنین شیوه ای نمی تواند قابل بسط باشد چرا که در گذر زمان، کارکردهای شهری مختل می گردد و حیات شهری به جد تهدید می شود(کلانتری و پوراحمد، ۱۳۸۴، ص ۶۰).
«معضل نگرش موزه ای، وقتی که بجای تک بناها قسمتی از بافت شهری یا مجموعه ای تاریخی مطرح است بیشتر رخ می نماید، چرا که اتخاذ چنین دیدگاهی، مجموعه های با ارزش تاریخی را که باید به ارتقای کیفیت های کارکردی- فضایی زندگی شهری کمک کنند به معضلهای اغماض ناپذیر شهری تبدیل می کند و تأثیرات وجودی آنها را در حیات شهری تا حد پادگانهای نظامی پایین می آورد. در نگرش موزه ای تلاش معطوف به حفظ جنبه های کالبدی- فضایی اثر تاریخی است و از بقیه جنبه های حیاتی اثر یا بافت تاریخی غفلت می شود. صیانت موزه ای ناتوان از مقابله با تخریبهای اجتماعی، فرهنگی و کالبدی ناشی از سیاستهای پاکسازی، طرحهای تفصیلی توسعه مجدد، طرحهای راه سازی و نظایر اینهاست و همواره در معرض تهدید مرزهای توسعه است»( خانی ۱۳۸۳، صص ۳۹-۳۵).
۲-۳-۵-نگرش اندام وار(ارگانیکی)
طبق تئوری ارگانیکی اصالت بافت حفظ می شود و آنچه از گذشته به یادگار مانده است با همه ارزشهایش به نسلهای آینده منتقل می گردد که بار سنگینی در بردارد( کلانتری و پوراحمد، ۱۳۸۴، ص ۶۲).« با اعمال نگرش اندام وار و از طریق تبیین نقشهای بافت تاریخی در سازمان فضایی یک شهر، این بافتها از حالت یک نظام بسته خارج می شود. در این زمینه اتصال بین دو بخش بافت باید به آرامی، با ظرافت و تدریجی انجام شود تا شهر دچار مشکلات عملکردی نشود. به این ترتیب احساس دوگانگی در شهر ایجاد نمی شود اما اگر این اتصال ضعیف باشد، حاصل آن شکنندگی روانی و عملکردی است که خود متعاقباً به تشدید دوگانگی و جدایی این دو بخش می انجامد»(رضا زاده و عباس زادگان، ۱۳۸۰).
بهسازی، نوسازی، تجدید حیات و روان بخشی بافت قدیمی باید متضمن پیوند حیات گذشته و امروز شهر باشد و سمت و سوی توسعه و چشم انداز آینده آن را تعیین کند. همچنین احیای بافتهای قدیمی و تاریخی باید موضعی بوده و از اقدامهای گسترده که الزامات مالی، اجرایی، حقوقی و حتی مدیریتی گسترده می طلبد، پرهیز شود. در عین حال باید توجه داشت که در مداخله اقدامهای مربوط به مرمت بافت بیشتر مورد توجه قرار گیرد تا این کانونها در پیرامون خود منجر به توسعه شهر شوند. مرمت شهری با هدف توسعه پایدار قرابت فراوانی با احیای بافت تاریخی به شیوه اندام وار دارد. ویژگیهای اصلی مرمت شهری در این شیوه عبارتند از: