ب- تأثیرازشیطان
اگرچه شیطان خود به تنهایی عامل روانی خطا نمی تواند باشد ؛ اما از آنجایی که باز بحث اراده انسان مطرح است به طوری که اگر انسان از اراده پولادینی برخوردار باشد هرگز تسلیم خواسته ها و وسوسه های شیطان نمی شود.از سوی دیگر شیطان این دشمن خطرناک راه نفوذش به انسان از طریق سلاحی است که آن ، وسوسه نام دارد و وسوسه هم می تواند یک نوع عامل روانی درانسان باشد.
وسوسه تنها درعمل آدمی تجلی نمی کند؛ بلکه به اندیشه او نیزراه می یابد. وسواس و وسوسه،حالت روحی است که گاه به آدمی دست می دهد و او را در یک و یا چندین کار و اندیشه خاص ، به شک و دودلی وا می دارد.[۴۷۷]
سرچشمه وسواس ، خیال و نگرانی فکری است ، به طوری که آدمی درعین سلامتی ، خود را مریض می بیند ودرکمال امنیت ، شدیدترین ترس را احساس می کند و کارهای درستش را باطل و غلط پنداشته و خود را انجام دهنده آنها نمی داند، در حالی که آن کارها را به پایان رسانیده است … وسواس بیماری بزرگی است که پایانش دیوانگی است .
وسواس نوعی بیماری روانی مذهبی است که از نظر خداوند ، نامقدس ودرنظر وسواسی مقدس است. وسواس مرضی است که اغلب اشخاص به آن مبتلا می شوند.[۴۷۸]
نقش مهم شیطان در به خطا انداختن انسان به قدری مهم است که تمام عوامل ذکر شده را تحت شعاع خود قرار می دهد. به طوری که درقرآن حدود۸۶ آیه از شیطان نام برده است.[۴۷۹]
قرآن کریم علاوه بر اشاره به اشتباه بعضی از اندیشه ها،شیطان را به عنوان فاعل و کسی که با بهره گرفتن از حق به عنوان ابزار کار خود دست به این تلبس زده یاد نموده و می فرماید:«یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِین[۴۸۰] ؛ اى مردم! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید وسوسه های شیطان را تبعیت نکنیدکه او دشمن آشکار شماست».[۴۸۱]
حال در اینجا سوالاتی مطرح می شودکه اگر بگویید ما که شیطان را نمىشناسیم و او را نمىبینیم، از کجا بفهمیم گام جاى گام شیطان مىگذاریم؟
این سوال را قرآن چنین پاسخ می دهد:«یا ایُّهَا الَّذینَ امَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَانَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ[۴۸۲]؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! از گامهاى شیطان پیروى نکنید! هر کس پیرو شیطان شود (گمراهش مىسازد، زیرا) او به فحشا و منکر فرمان مىدهد».
مىگوید این دیگر دیدن نمىخواهد، شیطان را از وسوسههایش بشناسید. آنجا که شما مىبینید یک وسوسهاى در قلب شما پیدا شد که شما را به یک عمل زشت و منکر و ناپسند دعوت مىکند بدانید که آنجا پاى شیطان در میان است، شیطان جلو افتاده و به شما مىگوید: بیا. آن وسوسه، «بیا» ى شیطان است. نمىخواهد شیطان را به چشم ببینى، به دل ببین. ” وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ” آن که جاى گامهاى شیطان گام مىگذارد باید بداند” فَانَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ” شیطان دعوت به کارهاى زشت و ناپسند مىکند.[۴۸۳]
پس سلاح شیطان همانا وسوسه است وبدان انسان را به خطا می کشاند.واین عبارت را به شکل گویا درتفسیر نمونه ذیل آیه ۶۲ سوره اسراء مشاهده می کنیم:« قالَ أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلاً؛گفت:«به من بگو، این کسى را که بر من برترى دادهاى (به چه دلیل بوده است؟) اگر مرا تا روز قیامت زنده بگذارى، همه فرزندانش را، جز عده کمى، گمراه و ریشهکن خواهم ساخت».
“أَحْتَنِکَنَّ ” از ماده” احتناک” به معنى از ریشه کندن چیزى است، لذا هنگامى که ملخ زراعت را به کلى بخورد عرب مىگوید: احتنک الجراد الزرع، بنا بر این گفتار مزبور اشاره به این است که من کل بنى آدم را جز عده کمى از جاده اطاعت تو برمىکنم.
این احتمال نیز وجود دارد که” أَحْتَنِکَنَّ” از ماده” حنک” به معنى زیر گلو بوده باشد، هنگامى که طناب و افسار به گردن حیوان مىافکنند،عرب تعبیر به"حنتک الدابه” مىکند درواقع شیطان مىخواهد بگوید من به گردن همه آنها ریسمان وسوسه مىافکنم و به خطا مىکشانم.[۴۸۴]
۱- ب)چگونگی عامل خطابودن شیطان برانسان
سوال مهمی که در این زمینه پیش می آید این است که شیطان چگونه ما را به خطا می کشاند؟با تأمل در آیات قرآن پاسخ آنرا در می یابیم.
۱ - ب) شیطان، تسلط براندیشه و خیال
درقرآن کریم آمده است :
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِین [۴۸۵]؛عاد و ثمود را به یادآور که مسکنهاى آنان براى شما مردم مکه هویدا و کشف شد، و شیطان اعمال زشت آنان را براى آنان جلوه داد، و از این راه آنان را از راه خدا بازداشت با این که مردمى بینا بودند.
” وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ": جمله حال است با اینکه در اثر سخنان پندآمیز رسولان قوم عاد و هم چنین قوم ثمود حق و خداشناسى را از باطل و بتپرستى و خودپرستى تمیز می دادند و چه از طریق استدلال و چه به حکم فطرت و خرد به آفریدگار جهان معتقد بوده،ولى از نظر غفلت از مسیر خود درزندگى و در اثر القاء و نیرنگ شیطانى در مقام تفکر بر نمی آمده و نمی اندیشیدند.[۴۸۶] در حالى که عاقل بوده و قدرت تمیز بین حق و باطل را داشتند و با تفکر و استدلال راه درست را از نادرست تشخیص می دادند ولى غفلت زده شده و تفکر ننمودند.[۴۸۷]
یا درآیه دیگری از قرآن نیز چنین آمده است:«إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون[۴۸۸] ؛ در حقیقت، کسانى که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسهاى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند».
” طائف” به معنى” طواف کننده” است،گویا وسوسههاى شیطانى همچون طواف کنندهاى پیرامون فکرو روح انسان پیوسته گردش مىکنند تا راهى براى نفوذ بیابند، اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد،آنها را از خود دور ساخته و رهایى مىیابدوگرنه سرانجام در برابر این وسوسهها تسلیم مىگردد.[۴۸۹] "طائف"از مصدر"طیف” به معنى خیال نیز آمده است.دراین صورت یعنى آنگاه که به آنان خطور ذهنى یا وسوسهاى از شیطان برسد به ذکر حق بپردازند؛زیرا که انسان به ندرت از وسوسه خیال جدا مىشود، پس گویا که وسوسه خیال بر آنان احاطه دارد، یا این که طواف کننده و شیطانى از جانب ابلیس بر او احاطه داردو یا خیال منفى بر او چیره شده است. به هر حال قبل از هجوم اینگونه خیالات و وسوسهها اوامر خداى تعالى و نواهى او را به یاد آوردند، یا خود را به ذکرى که از ولىّ امرشان گرفتهاند مشغول دارند یا به فکرى که از ذکر مأخوذ حاصل مىشود که آن مثال شیخ آنها مىباشد، توجّه نمایند.[۴۹۰]
انسان پیوسته با وسوسه های شیطان روبرو است که با دسیسه خود حق را جای باطل وباطل را جای حق می نشاند و رأی انسان سالک را جای وحی و یا عقل مبرهن قرار می دهد تا انسان را از مشاهده ملکوت بازدارد.
مهمترین شیوه تسلط او پس از تهاجم و نزدیک شدن به انسان ، تصرف در اندیشه و خیال اوست. انسان از قوه ای به نام قوه متخیله برخوردار است و کار قوه متخیله احضار خاطرات و تجزیه و ترکیب آنها و برقراری ارتباط بین آنهاست . شیطان اگر بخواهد عالمی را بفریبد وهم و خیال را به جای عقل و موهوم و متخیل را به جای معقول می نشاندو او را گرفتار مغالطه می کند در نتیجه او را از دیدن حقایق شهودی یا گرایش به فضیلت تقوا محروم می کند.
قوه متخیله از مهمترین ابزار شیطان است ؛ زیرا اگر عارفی معنای مجرد معقول را یافت هنگام ترسیم ، تصویر و تمثیل آن معنای مجرد معقول به صورت متخیل ، قوه متخیله که وسیله شیطان است صورت دلخواه خود را ترسیم می کند نه صورتی که مطابق آن معنای مجرد معقول است این خطر چه در حالت نوم(رویا) وچه در حالت منامی دامنگیر کسی می شودکه نیروی تخیل خود راریاضت و تمرین نداده و مهذب نکرده است.
گاه کمین گاه شیطان حوزه تعقل است و کاری می کند که تا انسان در مقام فکر و اندیشه به جای این که معارف الهی را با برهان تحلیل کند و آنها را با یقین بفهمدو بپذیرد برهان نما را به جای برهان واقعی بنشاند و از تعقل ناب محروم شود.[۴۹۱]
پس وقتی شیطان بر اندیشه و خیال انسان تسلط پیدا کندنتیجه و ثمره آن همانا بی بصیرتی است و بصیرت هم که نباشدپیدا کردن راه درست از نادرست هم ممکن نیست وقرآن هم به این مطلب اشاره می کند که در آیه فوق گذشت.
آنچه که درآیه مشهوداست همانا بیانگربصیرت پیدا کردن انسان پس ازغلبه بر شیطان است. می توان چنین گفت که وقتی شیطان بر انسان مسلط گرددآن بصیرت از بین می رود.
همانا انسان به واسطه نیرویى که در او به ودیعت نهاده شده (یعنى نیرویى که با آن، خیر و شر، نافع و مضر را تشخیص مىدهد) راه صحیح زندگى را یافته است. این وضع انسان معمولى است، اما انسانى که ممسوس شیطان شده، یعنى شیطان با او تماس گرفته و نیروى تمیز او را مختل ساخته، نمىتواند خوب و بد، نافع و مضر و خیر و شر را از یکدیگر تمیز دهد و حکم هر یک از این موارد را در طرف مقابل آن جارى مىسازد، (مثلاً به جاى اینکه خیر و نافع و خوب را بستاید، زشتىها و شرور و مضرات را مىستاید، و یا به جاى اینکه دیگران را به سوى کارهاى خیر و مفید دعوت کند به سوى شرور مىخواند و این به آن جهت نیست که معناى خوبى و خیر و نافع را فراموش کرده و نمىداند خوب و بد کدام است، براى اینکه هر چه باشد انسان است، و اراده و شعور دارد و محال است که از انسان، افعال غیر انسانى سر بزند، بلکه از این جهت است که زشتى را زیبایى و حسن را قبح و خیر و نافع را شر و مضر مىبیند، پس او در تطبیق احکام و تعیین موارد، دچار خبط و اشتباه شده است. و چنین انسان مخبط، در عین اینکه مخبط است این طور نیست که همیشه عمل غیر عادى را نمىبیند، براى اینکه لازمه این فرض، آن است که صاحب آراء، و افکارى منظم باشد، عادى و غیر عادى را تشخیص بدهدو (مانند مستان مخمور که درخت سرو را نى و نى را سرو مىبیند)، این را به جاى آن و آن را به جاى این بگیرد، بلکه عادى و غیر عادى براى او به هم مخلوط شده، نمىتواند این را از آن تشخیص دهد، عادى آن عملى است که او عادى بداند، و غیر عادى آن عملى است که او غیر عادى تشخیص دهد، پس در نظر او عادى و غیر عادى یکى است، اگر او عملى را کرد عادى است، و گرنه غیر عادى، عینا مانند شترى که در راه رفتن مىلنگد، او در عین اینکه خلاف عادى راه مىرود، عادى را مثل خلاف عادت مىپندارد، بدون اینکه این در نظرش بر آن مزیتى داشته باشد، پس او هیچ وقت مشتاق آن نیست که از خلاف عادت به حال عادى برگردد. [۴۹۲]
شهید مطهری در این زمینه چنین می نویسد:
«همه وسوسهها، وسوسه آگاهى است، پس شیطان وسوسهگر همان عقل است.و شیطان وسوسهگر همواره بر ضد عقل و مطابق هواى نفس حیوانى وسوسه مىکند و آنچه در وجود انسان مظهر شیطان است نفس امّاره است نه عقل آدمى قلمروى شیطان دروجود بشرنیز محدود است به نفوذ در اندیشه او نه تن و بدن او. نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر است به حدّ وسوسه کردن و خیال یک امر باطلى را در نظر او جلوه دادن. قرآن این معانى را با تعبیرهاى «تزیین»، «تسویل»، «وسوسه» و امثال اینها بیان مىکند».[۴۹۳]
۱ - ب)شیطان ،سبب زینت دادن باطل برانسان
درآیه ۲۴ سوره نمل چنین بیان شده است:«وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیل فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ ؛ و شیطان اعمالشان را برایشان آراسته و آنان را از راه [راست] بازداشته بود، در نتیجه [به حق] راه نیافته بودند».
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
زینت دادن شیطان اعمال ایشان را کنایه به استعاره است از اینکه شیطان اعمال زشتشان را مورد علاقه و محبتشان قرار دادو علاقه به آن را در آنان تشدید کردو معناى این که فرمود: ازراه بازشان داشت،این است که،ازراه خدا که راه فطرت است، بازشان داشت.[۴۹۴]
درآیه دیگر نیزچنین آمده است:«وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ …[۴۹۵] ؛ و [یاد کن] هنگامى را که شیطان اعمال آنان را برایشان بیاراست و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد».
زینت دادن شیطان عمل آدمى را به این است که بوسیله تهییج عواطف درونى مربوط به آن عمل، در دل آدمى القاء مىکند که عمل بسیار خوبى است، و در نتیجه انسان از عمل خود لذت مىبرد و قلباً آن را دوست مىدارد، و آن قدر قلب متوجه آن مىشود که دیگر فرصتى برایش نمىماند تا در عواقب وخیم و آثار سوء و شوم آن تعقلى کند.
و بعید نیست که جمله" وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ …” تفسیر و یا به منزله تفسیر همین زینت دادن شیطان باشد، و این در صورتى است که منظور از اعمال، نتیجه مادى آن باشد که همان نیرو، اسلحه، نفرات، غلامان و ابزار طرب و شرابهایى بوده که تهیه دیده بودند و شترانى که با خود مىراندند، و ممکن هم هست مقصود خود اعمال باشد، و آن انواع لجاجت و اصرارى بوده که در گمراهى خود و در دشمنى با خدا و رسول مىورزیده و آن بى بند و بارى که در ظلم و فسق داشتهاند، و در این صورت جمله" لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ” تفسیر زینت دادن شیطان نیست، بلکه تتمیم آن است. شیطان با گفتن این جمله کفار را در آنچه که تصمیم گرفتهاند یعنى در قتال با مسلمین تشویق و خوشدل ساخته و در تکمیل این غرض گفت:" وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ“. [۴۹۶]
یا در آیه دیگری نیزچنین می فرماید:«یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَمایَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً [۴۹۷] ؛شیطان به آنها وعدهها (ى دروغین) مىدهد و به آرزوها، سرگرم مىسازد در حالى که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمىدهد».
شیطان جز غرور و فریب بر آنان وعده نمىدهد بدین گونه که باطل را در صورت حقّ، و خطا را در صورت صواب زینت مىدهد. [۴۹۸]
اصولاً شیاطین برنامههاى خود را با مخفى کارى مىآمیزند، و گاه چنان در گوش جان انسان مىدمند که انسان باور مىکند فکر، فکر خود او است، و از درون جانش جوشیده، و همین باعث اغوا و گمراهى او مىشود! کار شیطان تزیین است و مخفى کردن باطل در لعابى از حق، و دروغ در پوستهاى از راست، و گناه در لباس عبادت، و گمراهى در پوشش هدایت.
خلاصه هم خودشان مخفى هستند، و هم برنامههایشان پنهان است، و این هشدارى است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند، یا برنامههایشان را در شکل انحرافى مشاهده کنند، هرگز چنین نیست، آنها وسواس خناسند، و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا کارى و ظاهرسازى و مخفى کردن حق. اگر آنها در چهره اصلى ظاهر شوند، اگر آنها” باطل” را با” حق” نیامیزند، و اگر آنها صریح و صاف سخن بگویند مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نمىشود. آنها همیشه قسمتى از” این” مىگیرند، و قسمتى از” آن"، و به هم آمیزند تا بر مردم مسلط شوند.[۴۹۹]
در سوره «حجر» از قولِ خود شیطان مىخوانیم که وقتى از درگاه خداوند مطرود شد و کمر به دشمنى فرزندان آدم و گمراه ساختن آنها بست، چنین گفت: «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛ من (لذّات مادّى را) در زمین، در نظر آنها زینت مىدهم؛ همگى را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان مخلَصت را ».
این زینت دادن شیطان است که انسان درتشخیص راه حق از باطل دچار اشتباه می شود.حق را باطل می داند در حالی که واقعاً حق است و باطلی را حق دانسته درصورتی که آن، باطل است.
۱- ب)شیطان ، سبب طول امل
یکی از چیزهایی که شیطان ما را وسوسه می کند وبه عنوان ابزاردست آن است همانا پروراندن آرزوهای باطل در ذهن است واین(طول امل) خود عاملی بود که قبلاً بدان اشاره شد.
شیطان آرزوها و خیالاتی را برای انسان مطرح می کند « ولامنینهم » و چیزهایی را در نظر انسان زینت می دهدکه زینت ارض است ، نه زیور قلب و جان انسان .( لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْأَرْضِ) زینت جان انسان، ایمان به خدای سبحان است ( حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُم)[۵۰۰] نه خانه و باغ و امکاناتی که زینت زمین محسوب می شود(إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَها)[۵۰۱] اگر کسی خانه خوبی ساخت زمین را مزین کرده است ، نه خود را . این مغالطه ، کار شیطان است که زینت های زمین را از طریق امنیه و آرزو زینت انسان وانمود می کند.[۵۰۲]
۱- ب )شیطان،تسلط بر نفس
قرآن کریم این گونه بیان می کند: «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ [۵۰۳]؛ بىگمان، کسانى که پس از آنکه [راهِ] هدایت بر آنان روشن شد [به حقیقت] پشت کردند، شیطان آنان را فریفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت».
” سَوَّلَ ” از ماده” سؤل” به معنى حاجتى است که نفس آدمى نسبت به آن حریص است و” تسویل” معنى ترغیب و تشویق نسبت به امورى که به آن حریص است، و نسبت این امر به شیطان به خاطر وسوسههایى است که او در جان انسان مىکند، و مانع هدایت او مىشود.[۵۰۴]
عامل قریب نفوذ شیطان دراندیشه آدمی ، نفس اماره اوست . اگر نفس اماره که عامل نفوذی ابلیس است ، نباشد نظیر این است که سمی وارد دهان انسان شود؛ولی به دستگاه گوارش او نرسد یا دستگاه گوارش آن را قبول نکند . برهمین اساس خدای سبحان همین وسوسه و ازلال منسوب شیطان را در بعضی از آیات به نفس اماره منسوب می سازد.
درآیه دیگری نیزآمده :« وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»[۵۰۵]. این اسناد نشان می دهد که اگرچه راه نفوذشیطان اندیشه وفکر انسان است امامحوراندیشه های شیطانی نفس اماره آدمی است.[۵۰۶]
۲- ب)راهکار
۲- ب)پناه برخدا
درگام اول می بایست به خداوندتبارک و تعالی پناه بردواز ایشان یاری خواست.قرآن دراین باره چنین می فرماید: