دشوار بودن درک اینکه چه اطلاعاتی برای فرایند کار نیاز هست.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
دشوار بودن درک اینکه چه منابعی برای فرایند کار نیاز هست.
۱-۱۰-۲-۷-۲-پیچیدگی هماهنگ:
نیاز داشتن فرایند اصلی کار به هماهنگی های مکرر وظایف با دیگران.
نیاز داشتن فرایند اصلی کار به اشتراک گذاری مکرر اطلاعات با دیگران.
نیاز داشتن فرایند اصلی کار به اشتراک گذاری مکرر منابع با دیگران.
۱-۱۰-۲-۷-۳-پیچیدگی پویا:
دشوار بودن پیش بینی مراحل فرایند اصلی کار به صورت پویا و پیوسته.
دشوار بودن پیش بینی اینکه چه اطلاعاتی برای انجام فرایند اصلی کار نیاز هست به صورت پویا.
دشوار بودن پیش بینی اینکه چه منابعی برای انجام فرآیندهای اصلی کار نیاز هست به صورت پویا.
۱-۱۰-۲-۸-درک ثبات فرایند زنجیره تأمین:
غیر قابل انعطاف بودن فرایند اصلی کار که فرد ناچار است تنها از مجموعه ی ثابتی از مراحل پیروی کند.
عدم وجود تنوع در توالی وظایف فرایند کار.
به طور کلی فرایند اصلی کار قابل انعطاف نیستند.
۱-۱۰-۲-۹-درک تغییرات ریشه ای:
فرد درک کند که وظایف موجود در فرایند کار متفاوت تر از آنچه است که قبلاً انجام داده است.
فرد درک کند که اکنون به اطلاعاتی برای انجام وظایف نیاز دارد که قبلاً هرگز استفاده نکرده است.
فرد درک کند که اکنون به منابعی برای انجام وظایف نیاز دارد که قبلاً هرگز استفاده نکرده است
به طور کل فرد درک کند که فرایند اصلی کارش متفاوت از قبل شده است.
فصل دوم:
ادبیات و پیشینه تحقیق
۲-۱-مقدمه
مدیریت زنجیره تأمین، به ارتباط نزدیک و هماهنگی فعالیت های خرید، ساخت و انتقال محصول اشاره دارد. این زنجیره، فرآیندهای کسب و کار را با اطلاعات سریع، واحد تولید و جریان سرمایه تلفیق می کند تا زمان صرف شده و هزینه های تمام شده کالا را کاهش دهد. مدیریت زنجیره تأمین، شامل فرآیندهای زیادی برای تسریع جریان اطلاعات و مواد سازمان می باشد. این فرآیندها به شرکت ها در شناخت بهتر مسائل مدیریت زنجیره تأمین و تدوین اهدافی برای بهبود آن کمک می کنند. فرآیندهای اصلی زنجیره تأمین عبارتند از: برنامه ریزی، منبع یابی، تولید، تحویل و ارجاع. تدارکات نقش مهمی را در این فرآیندها بازی می کند و برنامه ریزی و کنترل کلیه عوامل مؤثر بر حمل و نقل به موقع کالا یا خدمات به مکان مورد نظر با حداقل هزینه را بر عهده دارد. مدیریت زنجیره تأمین، فرصتی را فراهم می آورد تا حرکت مواد و کالاها در میان اعضای مختلف زنجیره تأمین بهینه شود. با بهره گرفتن از مدیریت زنجیره تأمین، یک سازمان تلاش می کند تا مراحل اضافی و تأخیرها در طول راه را از میان بردارد.(سی لاودن، ۱۳۸۹)
چگونه یک مدیر می تواند محدوده گسترده ای برای تصمیم گیری داشته باشد؟ یک استراتژی موفق زنجیره تأمین در نتیجه ی نگاه به زنجیره تأمین به عنوان یک کل به هم پیوسته حاصل می شود و نه فقط نگاه به تک تک به مراحل آن. لذا با توجه به ابعاد جهانی در سراسر زنجیره تأمین یک مدیر می تواند با کمک فناوری اطلاعات، استراتژی خود را بر اساس تمام فاکتورها و عوامل اثرگذار بر زنجیره تأمین تعیین کند. استفاده از سیستم های فناوری اطلاعات برای گرفتن و تجزیه و تحلیل اطلاعات می تواند اثرات روشنی بر عملکرد شرکت داشته باشد. اطلاعات یک محرک کلیدی زنجیره تأمین است زیرا می تواند به عنوان چسباننده تمام محرک های زنجیره تأمین را برای کار با یکدیگر هماهنگ کند. اطلاعات بر روی عملکرد زنجیره تأمین اثر زیادی دارد زیرا پایه و اساسی را فراهم می کند که در آن فرایندهای زنجیره تأمین اجرایی می شود و مدیران بر اساس آن تصمیم گیری می کنند. (چُپرا،۲۰۰۰)
سیستم های اطلاعاتی، مدیریت زنجیره تأمین را از طریق فراهم آوردن اطلاعات لازم کارآمدتر می سازند و از این طریق به سازمان ها در هماهنگ کردن، کنترل تولید، مدیریت موجودی و تحویل محصولات و خدمات کمک می کنند.(سی لاودن، ۱۳۸۹)
۲-۲-زنجیره تأمین چیست؟
یک زنجیره تأمین شامل همه مراحلی[۲] (اعضای زنجیره) است که چه مستقیم و چه غیرمستقیم، در برآورده سازی درخواست یک مشتری نقش دارند. در یک زنجیره تأمین معمولی، مواد خام از تأمین کنندگان به کارخانه ها ارسال می شوند، سپس محصولات تولید شده در کارخانه ها به انبارهای میانی و انبارهای توزیع کننده ها ارسال می شوند و از آنجا به سمت خرده فروش ها و در نهایت به دست مشتری نهایی یا همان مصرف کننده برسد. پس یک کالا مراحل مختلف زنجبره را طی می کند تا به دست مصرف کننده برسد. در بعضی از این مراحل، کالا انبارش می شود و در بعضی دیگر حمل می شود، یعنی یک زنجیره تأمین مجموعه ای از انبارش ها و حمل و نقل ها است. اعضای یک زنجیره تأمین معمولی عبارتند از: تأمین کنندگان، انبارهای مواد اولیه، مراکز تولید، توزیع کنندگان، خرده فروشی ها و مشتری نهایی.(تیموری و همکاران، ۱۳۸۸)
۲-۲-۱-مدیریت زنجیره تأمین چیست؟
مدیریت زنجیره تأمین مجموعه ای است از راهکارها جهت یکپارچه سازی اعضای زنجیره (تأمین کنندگان، تولید کنندگان، توزیع کنندگان، خرده فروشی ها و مشتری نهایی) که هدف آن کاهش هزینه های سیستم و نیز افزایش سطح خدمت دهی به مشتریان است.
از این تعریف دو نکته روشن می شود:
زنجیره تأمین هزینه های خود را کاهش داده و درآمد خود را افزایش می دهند.
نخست اینکه مدیریت زنجیره تأمین به هر راهکاری که باعث کاهش هزینه ها می شود و نقشی در برآورده کردن نیاز مشتری ایفا می کند- از تأمین کننده و امکانات تولید گرفته تا انبارهای مواد اولیه و مراکز توزیع و نیز خرده فروشی ها و انبارهای محصولات- توجه می کند. در واقع در بعضی از تحلیل های زنجیره تأمین ضروری است که توجه خود را به تأمین کنندگان و مشتریان معطوف کنیم زیرا آنها در شکل گیری زنجیره تأمین تأثیر بسیار زیادی دارند.
دوم اینکه منظور از مدیریت زنجیره تأمین افزایش کارایی و کاهش هزینه در کل سیستم است. با به کارگیری رویکردهای مطرح در مدیریت زنجیره تأمین، هزینه کل سیستم که شامل هزینه های حمل و نقل، موجودی، جابجایی مواد و غیره است کاهش می یابد. ولی تأکید بر این نیست که صرفاً هزینه حمل و نقل و موجودی ها یا… کاهش یابد، بلکه مدیریت زنجیره تأمین با بهره گرفتن از یک رویکرد سیستمی سعی دارد که کارایی کل زنجیره را بهبود داده و سطح خدمت به مشتری را نیز افزایش دهد.
چون مدیریت زنجیره تأمین بر یکپارچه سازی کارایی تأمین کنندگان، توزیع کنندگان و مشتری نهایی تأکید دارد، پس بسیاری از فعالیت های شرکت در سطوح مختلف از سطح استراتژیک گرفته تا سطح تاکتیکی و عملیاتی را در بر می گیرد.(تیموری و همکاران، ۱۳۸۸)
۲-۲-۲-تعریف مدیریت زنجیره تأمین
محققین تعاریف مختلفی از مدیریت زنجیره تأمین ارائه کرده اند. از نظر بری، هدف مدیریت زنجیره تأمین تبادل اطلاعات مربوط به نیازمندی های بازار، توسعه محصولات جدید، کاهش تعداد تأمین کننده برای سازندگان و نیز فعال سازی و آزادسازی منابع مدیریتی در جهت توسعه روابط بلندمدت و با اهمیتی است که از ابتدا بر اساس اعتماد اعضاء شکل می گیرد. کوپژاک در سال ۱۹۹۷ گفت مدیریت زنجیره تأمین شامل مجموعه عناصر تأمین کنندگان، تهیه کنندگان سرویس لجستیک، سازندگان، توزیع کنندگان و فروشندگان است که جریان های مربوط به مواد خام، محصولات و جریان اطلاعاتی در بین این عناصر وجود دارد. ساندرز در سال ۱۹۹۵ گفت مدیریت زنجیره تأمین یک زنجیره خارجی از کل زنجیره تبادلات از مبداء تأمین مواد خام تا درون شرکت های گوناگون است که درگیر در استخراج و پردازش بر روی مواد خام، ساخت، مونتاژ، توزیع و در نهایت فروش به مشتری نهایی است. الرام در سال ۱۹۹۱ گفت مدیریت زنجیره تأمین یک شبکه از شرکت های در تبادل با هم می باشند که در نهایت محصول یا خدمت را به مشتری ارائه می کنند و ارتباط دهی را از گردش جریان مواد خام تا تحویل نهایی را در بر می گیرد. یک زنجیره تأمین شامل همه تسهیلات (امکانات)، وظایف و کارها و فعالیتهایی می شود که در تولید و تحویل یک کالا یا خدمت، از تأمین کنندگان (تأمین کنندگان و تأمین کنندگان آنها) تا مشتریان (و مشتریان آنها) درگیر هستند و شامل برنامه ریزی و مدیریت عرضه و تقاضا، تهیه مواد، تولید و برنامه زمانبندی محصول یا خدمت، انبار کردن، کنترل موجودی و توزیع، تحویل و خدمت به مشتری می شود. مدیریت زنجیره تأمین همه این فعالیتها را طوری هماهنگ می کند که مشتریان بتوانند محصولاتی با کیفیت بالا و خدمات قابل اطمینان در حداقل هزینه به دست آورند. مدیریت زنجیره تأمین می تواند به نوبه خود برای شرکت مزیت رقابتی فراهم کند. تسهیلات در زنجیره تأمین شامل کارخانه ها، انبارها، مراکز توزیع، مراکز خدمت و عملیات خرده فروشی می شود. کالاها و خدمات می توانند به وسیله راه آهن، کامیون، از طریق آب، هوا، خط لوله، کامپیوتر، پست، تلفن و یا به وسیله فرد توزیع شوند.(شاکریان،۱۳۹۱)
۲-۲-۳-تاریخچه و سیر تحول مدیریت زنجیره تأمین
نیاز به تأمین کالا و خدمات تقریباً هم زمان با پیدایش شرکت ها و سازمان ها شکل گرفت. در ابتدا، شرکت ها و سازمان ها با بهره گرفتن از رویه های موردی و بدون برنامه قبلی، کالاها و خدمات موردنیاز خود را تأمین می نمودند. در دهه ۳۰ میلادی، تئوری های تقسیم کار آدام اسمیت منجر به ایجاد گونه جدیدی از سازمان ها شد که وظیفه ای عمل می کردند تا کارایی کارمندان را بالا ببرند. تجمیع وظایف کاری در قالب یک واحد سازمانی، مزیت تمرکز در مهارت و تخصص را به وجود آورد و در نتیجه منجر به پیدایش ساختارهای سازمانی وظیفه ای کنونی گردید.
از همان ابتدا، بخش تدارک و خرید که مسئول تهیه و تدارک کالاها و خدمات موردنیاز جهت ایجاد محصول یک شرکت یا سازمان بود، طرح ریزی شد. وجود چنین کارکرد متمرکزی در قالب یک بخش، منجر به ایجاد نظم بیشتر در فرایند تولید در سازمانها گردید.
بخش تدارک، امور مربوط به خرید را در قالب فعالیتهای زیر انجام می داد:
تهیه سفارش خرید
برنامه ریزی و تحول مواد
انتخاب تأمین کنندگان
زمانبندی استفاده از مواد و خدمات
تنظیم اصطلاحات مذاکره و گفتگو