(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۳۳ : ۳۵۶)
این داستان با حضرت موسی(ع) شباهت زیادی دارد. «به گفتهی فردوسی از آن روی که کودک را در آب روان یافته بودند، او را داراب نام نهادهاند ، بلعمی این نام را آمیزهای از «دار» در معنی درخت و «آب» دانسته است… داستان داراب به داستان موسی میماند که او را نیز مام وی در خردی در تابوتی نهاد و به خیزابههای رود نیل سپرد، آنگاه که آسیه او را در آب گرفت، وی را موشه یا موسی نامید که در معنی«از آب گرفته شده» است.»(کزازی، ۱۳۸۴: ۸۶۱)
در داستان حضرت موسی(ع) مادر هدف مقدسی دارد و فرمان الهی را اجرا میکند. شباهت این دو داستان میتواند قرینهای بر شباهت انگیزهی دو مادر در طرد فرزند نیز باشد. در داستان حضرت موسی، مادر برای انجام خویشکاری(وظیفهشناسی) الهی و به فرمان خدا نوزاد را به آب میاندازد. چنان که در قرآن کریم آمده:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
« إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی . آنگاه که با مادرت آنچه باید وحی کردیم، که او را در صندوق بگذار و آن را در دریا بیفکن، تا دریا او را به ساحل افکند تا دشمن من و دشمن او، او را بیابد و برگیرد؛ و در حق تو مهربانی کردم تا زیرنظرمن بارآیی.»(طه ۳۹-۳۸)
- این که مادری از بیم جان فرزند، وی را از خود دور میکند رفتاری است که در شاهنامه چندبار دیده میشود و در همهی آنها انگیزهی مادر مقدس است. فرانک مادر خردمند فریدون و فرنگیس مادر تدبیرگر کیخسرو نیز فرزندان خود را از بیم هلاک آنان از خود دور کردند و در این راه درد و رنجی فراوان تحمل کردند در هر دو مورد فرزند پس از بازگشت به شهریاری میرسد. لازم به ذکر است که در طرد شدن زال مادرش نقشی ندارد.
- در پایان داستان وقتی همایچهرزاد فرزند را میبیند نشانی از دلگیری و دلخوری در او دیده نمیشود و برعکس خشنود و خوشحال است؛ گنج و دینار میبخشد و بازگشت داراب را دادهای ایزدی میداند:
«کنون ایزد او را به من باز داد بپــیروز نام و پی رشنــواد»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۲۷۱: ۳۶۹)
- در شاهنامه بیتی از زبان همای آمده که قابل تامل است:
«ببازوش بر بستم این یک گهر پسر خوار شد چون بمیرد پدر»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۲۷۰: ۳۶۹)
او در این بیت انگیزهی خود را بیان کرده است. مرگ پدر موجب خواری فرزند شده و مادر احساس خطرمیکند به خصوص که ساسان نیز با خشم از بهمن جدا شده و رفته بود. همای برای دور کردن فرزند از خواری و خطر او را طرد میکند و گوهری به امید بازگشت وی به بازویش میبنند. در جای دیگر به صراحت میگوید:
«بدانید کز بهــــــمن شهریار جزین نیست اندر جهان یادگار»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۳۰۵ : ۳۷۱)
- پایدارترین زن تاجدار شاهنامه دوبار میگرید. اولین بار هنگامی است که نامهای از رشنواد مبنی بر یافتن داراب میخواند و آن گوهر سرخ بسته شده بر بازوی او را میبیند:
«چو آن نامه برخواند و یاقوت دید سرشکش ز مژگان برخ برچکید»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۲۶۱ : ۳۶۸)
و بار دیگر هنگامی است که او را میبیند:
«چو آمد به نزدیـک ایوان فراز همای آمد از دور و بردش نمـاز
برافشاند آن گوهـــر شاهــوار فروریخت از دیده خون برکنــار
پسر را گرفت اندر آغوش تنگ ببوسید و ببسود رویش به چنگ»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۲۸۷ : ۳۷۰)
او خود به صراحت به درد و رنج طولانی خود در طول سالهای پادشاهی اشاره میکند:
«نبود ایچ زاندیشه مغزم تهی پر از درد بودم ز شاهنـشـهی »
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۲۶۴ : ۳۶۹)
همای رازدار و امانتدار رازی بزرگ و امانتی گران (تخت شاهی) بود. پس از سیودو سال رنج بار امانت را به داراب میسپارد.
«همای آن زمان گفت با موبدان که ای نامور با گهر بــخردان
بسی ودو سال آنک کردم برنج سپردم بدو پادشاهی و گنــج
شما شاد باشیــد و فرمان برید ابی رای او یک نفس مشمرید»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۳۱۳ : ۳۷۱)
- در پایان داستان نشانی از قدرت طلبی و سلطنت دوستی همای دیده نمیشود. او به میل خود و با رغبت تمام، بدون هیچ ستیزه و مشاجرهای تاج بر سر فرزند مینهد و از گذشته پوزش میطلبد.
«پسر را گرفت انــدر آغوش تنگ ببوسید و ببسود رویش به چنگ
بیاورد و بر تخــت زریّن نشــاند دو چشمش ز دیدار او خیره ماند
چو داراب بر تخت شاهی نشست همای آمد و تاج شــاهی بدست
بیـــــــــاورد و بر تارک او نهاد جهان را بدیهیــــــم اومژده داد»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۲۹۰ : ۳۷۰)
آنچه ذکر شد نشان میدهد همای با زنانی چون مادر حضرت موسی (ع)، فرانک وفرنگیس قابل مقایسه است و خویشکاری این مادر تاجدار را میتوان از نوع خویشکاری آنها دانست. او ویژگیهای اسطوره ای دارد و همچون مادران مذکور، پس از سپردن پادشاهی به فرزند و انجام خویشکاری خود با آرامش و خشنودی کنار میرود و در حقیقت از درد و رنج یک مسئولیت مهم آزاد میشود.
«بزرگی و شاهی و لشکر وراست بدو کرد باید همی پشت راست»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۶،ب: ۳۰۷ : ۳۷۱)
رمزشناسی داستان پرده از فلسفه کار همای برمیدارد و او را در زمرهی زنان مقدس اسطورهای قرار میدهد که در حماسه و اسطوره نقش آفرین و کارسازند.او را میتوان مقتدرترین ولی مظلومترین زن شاهنامه دانست. مظلومیتی که ناشی از نسبتهایی که در طول حیات این داستان به او دادهاند و چندان روا و شایستهی او نبوده است .
۲ – ۳ – ۵ ) گرد آفرید:
آنگاه که گژدهم به دست سهراب دستگیر میشود دختر او گرد آفرید که خود را نگاهبان دژ سپید میداند؛ ننگ سکوت را برنمیتابد و با پوشیدن زره و پنهان کردن گیسوان خود زیر کلاه همانند یک مرد به نبرد سهراب میرود.آنسان که سهراب به سختی میتواند وی را شکست دهد:
«چو آگاه شد دختر گــــژدهم که سالار آن انجمن گشت کم
زنی بود بر سان گــردی سوار همیشه به جنگ اندرون نامدار
چنان ننــگش آمد ز کار هـژیر که شد لاله رنگش به کردار قیر
بپوشــید درع سواران به جنگ نبـود اندر آن کار جای درنگ
نهــان کرد گیــسو به زیر زره بزد بر سر تـرگ رومیگــره
فرود آمد از دژ به کردار شــیر کمــر بر میان بادپـایی به زیر