نظریه کنش اجتماعی پارسونز شامل چهار مرحله است. از نظر پارسونز در نخستین مرحله، کنشگران برای اقدام به کنش به ویژه برای دستیابی به هدفی دلخواه برانگیخته می شوند (مثلا برای اخذ مدرک تحصیلی). منظور پارسونز از دستیابی به هدف، زمان پایان کنش کنشگر است که در آن نتیجه دلخواه به دست می آید. در مرحله دوم کنشگران باید راه های رسیدن به هدف دلخواهشان را پیدا کنند (نظیر امکانات تحصیلی که والدین فراهم می آورند). در سومین مرحله کنشگران باید از پس شرایطی که مانع از دستیابی آنان به هدف می شود برآیند. در مرحله چهارم کنشگران باید در سیستم اجتماعی فعالیت کنند(دیلینی،۱۳۸۷: ۳۵۶).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۲-۲-۵-۵-۷- نظریه زیمل[۱۲۳]
در آرای زیمل به صورت مشخص به کیفیت زندگی توجه نشده است. اما مفاهیمی را در آثار خود به کار برده است که با بهره گرفتن از آنها می توان مفهوم کیفیت زندگی را تبیین کرد. زیمل در مقاله کلان شهر خود به بحث از شرایطی می پردازد که در آن روابط انسانی رو به افول می گذارند. او در تحلیل خود به از میان رفتن روابط عاطفی و صمیمانه و تسلط روابط حسابگرانه توجه دارد. به نظر زیمل کلان شهر جایگاه عقل است. انسان کلان شهری بیش از آن که به عاطفه و قلب خود مراجعه کند به عقل خود مراجعه می کند. این ویژگی با اقتصاد پولی کاملا عجین شده است. زیمل به ما می گوید که کلان شهر فرهنگ ذهن است نه قلب. از دیدگاه زیمل می توان در مورد کیفیت زندگی دو گونه قضاوت کرد، اولا از آنجاییکه زندگی شهری جایگاه عقلانیت است و به قول او کلان شهر جایگاه عقل است و احساس و روابط عاطفی جایگاهی در آن ندارد. لذا رفتار معقولانه و حسابگرانه می تواند به کیفیت زندگی فرد بها داده و از این منظر فرد کیفیت زندگی بالاتری را تجربه کند. ثانیأ از رویکرد دیگر و از آنجاییکه یکی از ابعاد مهم کیفیت زندگی توجه به احساسات و روابط عاطفی افراد در جامعه است بنابراین این ویژگی در کلان شهر ها طبق نظر زیمل گم شده است، پس در نتیجه این جنبه دارای آثار منفی بر روی کیفیت زندگی است(مختاری و نظری، ۱۳۸۹: ۱۱۶).
۲-۲-۲-۵-۶- دیدگاه بوم شناسی بر مفهوم کیفیت زندگی
جامعه شناسی در دانشگاه شیکاگو با تاکید بر بوم شناسی در اواخر قرن ۱۹ شکل گرفت. بوم شناسی به طور کلی بر نحوه توزیع فعالیت های اجتماعی (کیفیت زندگی) در فضا و زمان تاکید دارد. با بهره گرفتن از این دیدگاه بوم شناسان به دو موضوع اصلی توجه داشتند که در تحلیل کیفیت زندگی از اهمیت خاصی برخوردارند. اول اینکه توزیع فعالیتها در فضا و زمان و در محیط شهری چگونه باعث یا مانع دست یابی به اهداف جمعی می شود. دوم اینکه این نحوه توزیع چگونه بر تجربه اجتماعی افرادی که در معرض آن قرار دارند تاثیر می گذارد.
از جمله مفاهیم اصلی که بوم شناسان از آن استفاده می کنند، همزیستی، رقابت، هجوم و استقرار، تعادل طبیعی و انطباق با محیط زیست است. همزیستی به معنای زندگی مشترک اورگانیسم های غیر شبیه است و هجوم به معنی ورود یک نژاد یا یک گروه از افراد به یک منطقه و بیرون راندن اهالی قبلی است. تعادل طبیعی به معنی رابطه میان گیاه و جانور و محیط در صورتی است که تعادل محیط حفظ شود به طوری که موجودات مکمل یکدیگر باشند. در مطالعه این نوع روابط بوم شناسان تاکید می کنند که بقا و انطباق با محیط موجودات با یکدیگر از جمله مسایل مهم در بقای شبکه زندگی در محیط است. (مختاری، نظری،۱۳۸۹: ۱۰۵).
در واقع نظریه پردازان مکتب شیکاگو از مدل بوم شناسی به شکل نسبتأ آزادانه ای استفاده کرده اند تا این موضوع را مطرح سازند که انسانها بر خلاف موجودات دیگر توانایی فرهنگ سازی و ایجاد محدودیتها از طریق هنجارها و آداب و رسوم را دارند که این امر به خودی خود بر میزان احساس کیفیت زندگی و نظم اجتماعی افراد جامعه تاثیر می گذارد(مختاری، نظری،۱۳۸۹: ۱۰۵).
۲-۲-۲-۵-۷- دیدگاه مخاطب محور
این رویکرد بر پایه سطوح متفاوت ادراک محیطی مخاطبان قرار دارد. از مخاطبان در خصوص عواملی که بر روابط متقابلشان اثر می گذارد سوال می شود ومتغییر های کیفیت استخراج می گردد. به عبارت دیگر در این رویکرد معیار کیفیت بر پایه درک مخاطبان عام از چگونگی فهم و انتظارشان از حوزه تعمل اجتماعی متقابل مبتنی است.در اینجا هدف، گروه خاصی نمی باشد بلکه کلیت جامعه مهم است(ون پل[۱۲۴]،۱۹۹۷: ۱۴).
۲-۲-۲-۵-۸- دیدگاه کارشناس محور
در این دیدگاه نظرات کارشناسان مبنای تمامی بررسی ها وتصمیمات مربوطه قرار می گیرد.این دیدگاه از ابعاد مختلفی مورد نقد قرار می گیرد.معمولا سه دلیل عمده جهت طرح ناکارآمدی این روش مطرح می شود.
۱-هیچکدام از این مطالعات منجر به شناسایی فهرست جامعی از عوامل تاثیر گذار در کیفیت محیط سکونت نشده است.
۲-عدم اتفاق نظر متخصصان در تعداد، ماهیت ابعاد اساسی محیط، گروهبندی این ابعاد وغیره تا حدی است که حتی گاه یک کارشناس در طول زمان نظرات مختلفی ارائه داده است.
۳- ثابت شده که شکل کلی کارشناسان ومردم بر روی عوامل تعیین کننده کیفیت محیط توافق لازم را ندارند.این عوامل به عنوان مهمترین عامل مطرح شده است(عظیمی،۱۳۸۹: ۵).
این در حالی است که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که مولفه های سنجش کیفیت بر اساس رویکرد کارشناس محور با سنجه های حاصل از منظر غیر کارشناسان شباهت کمی با هم دارند (ون پل،۱۹۹۷: ۵).
رویکردهای مربوط به کیفیت زندگی از دیدگاه کارشناس محوری را می توان در یک تقسیم بندی کلی به دو دسته توصیفی وتبینی تقسیم کرد.
رویکرد های توصیفی: رابطه کیفیت زندگی را با متغییر هایی چون جنس، سن، سواد بررسی کرده و مسئله محوری آنها، سنجش کیفیت زندگی بر اساس متغییر های زمینه ای است.
رویکرد تبیینی: اما رویکردهای تبیینی معطوف به شناخت عوامل موثر بر کیفیت زندگی اعم از عوامل عینی و ذهنی هستند که رویکردهای تبیینی خود به دو دسته عاملیت گرا وساختار گرا تفکیک می شوند.
۲-۲-۲-۵-۹- رویکرد عاملیت گرا
این رویکردها غالبأ مبتنی بر فردگرایی روش شناختی هستند وجامعه را نه به عنوان یک کلیت بلکه به عنوان جمع جبری افراد مورد توجه قرار می دهند. این گونه تبیین هر چند می پذیرد که عوامل فرافردی برای تبیین مفید هستند اما این عوامل را همچنان به زمینه های فردی فرو می کاهد و بر نقش کنشگری در شکل دهی به فرایند ها تاکید دارد یعنی بیشتر ناظر بر ذهنیات، قابلیت ها وتوانمندی های افراد است تا شرایط ساختاری اجتماعی یا محیط پیرامون. به طور کلی چهار رویکرد عاملیتی را در مواجهه با کیفیت زندگی می توان شناسایی کرد که عبارتند از: مطلوبیت گرایی، ارزش های عام، رویکرد نیاز محور، رویکرد قابلیتی که مورد بررسی قرار می گیرند(غفاری وابراهیمی لویه،۱۳۸۴: ۳۱).
۲-۲-۲-۵-۹-۱- رویکرد مطلوبیت گرایی
نظریه مطلویت گرایی در طول قرن ۱۸ میلادی به عنوان یک نظریه اخلاقی مورد توجه قرار گرفت.مطلوبیت گرایی مجموع هایی از اندیشه هایی است که فلسفه اخلاقی وسیاسی،هر دو را در بر می گیرد. مطلوبیت گرایی یا خیر عمومی،به صورتی که از اثار جرمی بنتام[۱۲۵] وجان استوارت میل[۱۲۶] سرچشمه می گیرد،به چگونگی وبه حداکثر رساندن بهره وخیر عمومی معطوف است(فیتز پتریک[۱۲۷]،۱۳۸۱:۶۳). این نظریه به طور خلاصه بر این اصل استوار است که از میان امکانات وگزینه های مختلفی که در هر زمینه ای در برابر ما وجود دارد باید آن امکاناتی را برگزینیم که بیشترین رفاه را برای بیشترین تعداد افراد ایجاد می کند.
در بحث از کیفیت زندگی دو بعد مطلوبیت گرایی دارای اهمیت اساسی است: بعد نظری که مفاهیم مربوط به ارزش ها وخواست ها را در بر می گیرد و بعد تجربی که به سنجش واندازه گیری مطلوبیت مربوط می شود. در بحث از سنجش، این دیدگاه قائل به اندازه گیری ومقایسه ذهنیت بین افراد نسبت به فایده مندی بوده اما در نتیجه انتقادات اثبات گرایان مبنی بر بی معنا بودن مقایسه ذهنیت افراد، تعدیل هایی در مطلوبیت گرایی به وجودآمد و مصرف حاصل از درآمد واقعی به عنوان عامل اصلی در ارزیابی کیفیت زندگی به کار گرفته شد، مصرفی که بر اساس انتخاب منطقی و لذت خواهانه فرد شکل می گیرد. به بیان دیگر شادکامی عبارت از دسترسی فرد به هر آنچه که می خواهد، از طریق حق انتخاب جهت خرید ومصرف خدمات وکالا های معین می باشد. اما استوارت استنباط می کند که انتخاب فرد در زمینه مصرف، بیشتر بوسیله انتظارات نسبی و هنجار های اجتماعی مقید می شود تا به وسیله منطق و لذت. از این روبه علت نارسایی شاخص درآمد یا سرانه تولید ناخالص ملی که مبتنی بر فرضیات مطلوبیت گرایی و حداکثر رساندن آن در اقتصاد نئوکلاسیک هستند،رویکرد های جایگزینی مطرح شدند که نه به درآمد بلکه به طور مستقیم با کالا ها وخدمات در ارتباطند و تحت عنوان رویکردهای نیاز محور مطرح شده اند(غفاری وامیدی،۱۳۸۸: ۱۷).
۲-۲-۲-۵-۹-۲- رویکرد ارزشهای عام
منظور ارزش های منطقی و سنجیده ایی است که عموم مردم بر آن اجماع داشته باشند. ارزش های عام بر این امر توجه دارند که چه چیزی زندگی شخص را برای او ارزشمند می کند، اینها ارزش هایی هستند که موجب بهبود کیفیت زندگی هر انسانی می شوند و مبتنی بر مفهومی از کیفیت زندگی هستند که بر طبیعت بشر استوار است. این ارزش ها این امکان را فراهم می سازند که زندگی خوب چگونه است و چگونه می تواند بهتر شود وبه دو دسته هسته ای وغیر هسته ای دسته بندی می شوند.ارزش های هسته ای که اساس مطلوبیت گرایی را نیز تشکیل می دهند، عبارتند از: لذت جویی و اجتناب از درد که فقدان هر کدام زندگی را تحت تاثیر قرار می دهد. سایر ارزش های عام وسنجیده غیر هسته ای هستند وارزش هایی که به زندگی انسان هدف وجهت می دهند وموفقیت ومهارت را شامل می شوند. تفاوت این دو دسته از ارزش ها هم مهم وهم مبهم است(غفاری و امیدی، ۱۸:۱۳۸۸).
قزلباش این ارزش ها را به طور روشن تری شناسایی می کند: ۱- حداقل سطح غذا، بهداشت، سرپناه و امنیت ۲- سواد ۳- سطح معینی از عزت نفس،خود مختاری وازادی اراده (ازادی مثبت)۴- اراده منفی ۵- شناخت ۶- روابط مناسب با دیگران ومشارکت در زندگی اجتماعی ۷- موفقیت ومهارت. این ارزش ها در بین افراد متفاوتند وبه تعبیری از دو جنبه متکثرند، یکی از جنبه برداشت های متنوعی که افراد مختلف از کیفیت بالای زندگی ویا زندگی خوب دارند و دیگران از جنبه اهمیت وزنی متفاوتی که هر کدام از این ارزش ها ممکن است برای فرد داشته باشد. مهمترین نقطه قوت این رویکرد، ارائه ارزش های مرتبط با کیفیت زندگی است؛ تصویری که در رویکرد مطلوبیت گرایی وجود ندارد به بیان دیگر فهرستی از ارزش های سنجیده، نمایی کلی از عوامل تشکیل دهنده کیفیت زندگی را به ما نشان می دهد اما آنگونه که فیلیپس[۱۲۸] نشان می دهد این رویکرد دارای نوعی ناسازگاری وعدم انسجام درونی است که ناشی از متکثر بودن ارزش ها وفقدان معیاری روشن برای اولویت بندی آنها می باشد.از دیگر ایرادات وارد در این رویکرد ان است که هیچ معیاری از چگونگی ارزیابی کیفیت زندگی و یا چگونگی ارزیابی کیفیت زندگی ویا چگونگی انجام گزینشهای ممکن از میان این ارزشها ارائه نمیدهد(غفاری و امیدی، ۱۳۸۸: ۲۵).
۲-۲-۲-۵-۹-۳- رویکردهای نیاز محور
این رویکرد در حوزه مطالعات توسعه وکیفیت بسیار رایج است و با بحث از نیازهای اساسی آغاز می شود. برخلاف رویکرد ارزش های عام و سنجیده که با ارزش های انتزاعی سروکار داشت، رویکرد های نیاز محور با امور واقعی در ارتباطند. این رویکرد خود به سه رویکرد متفاوت تقسیم می شود (فرجی ملایی،۱۳۸۹: ۱۱).
۱-رویکرد نیازهای اساسی
رویکرد نیازهای اساسی هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ سنجش و اندازه گیری با رویکرد مطلوبیت گرایی تفاوت بنیادی دارد. تفاوت این دو رویکرد از بعد مفهومی به تمایز میان علایق و نیاز ها مربوط می شود و به لحاظ سنجش در حالی که مطلوبیت گرایی درآمد معیار عمل قرار می گیرد، در رویکرد نیازهای اساسی درآمد ضرورت مطلق کیفیت زندگی نیست چرا که در بسیاری از جوامع به دلیل وجود نابرابری بالا، ممکن است علی رغم بر خورداری جامعه از میانگین درآمد بالا، بسیاری از افراد توان تامین نیازهای خود را نداشته باشند. این رویکرد پایه مشخصی را برای حد معینی از استاندارد های قابل قبول زندگی ارائه می دهد؛ مشخصه ای که رویکردهای مطلوبت گرایی و ارزش های عام فاقد آن هستند. به باور گریفین[۱۲۹] این رویکرد، رویکرد جامعی نیست در حالی که رویکرد ارزش های عام همه ابعاد وجودی انسان، از بقا تا ارزش های والا را پوشش می دهد، رویکرد نیازهای اساسی تنها بر بعد بقا تاکید دارد. از این رو می توان این رویکرد را زیر مجموعه ارزش های عام در نظر گرفت که بیشتر بر کالا و خدمات تمرکز دارد تا بر کیفیت زندگی انسانی، در این رویکرد همچنین تفاوت و تنوع در ویژگی های افراد نادیده گرفته می شود. این رویکرد برای سنجش کیفیت زندگی اولیه در کشور های با محرومیت بالا قابل استفاده است اما ابزار مناسبی برای کیفیت زندگی در کشور های در حال توسعه برخوردار از سطح حداقل زندگی نیست و در صورتی که کیفیت زندگی در سطحی فراتر از نیاز های اولیه مورد نظر باشد، اساسأ این رویکرد نمی تواند در این بحث بهکار گرفته شود (غفاری و امیدی،۱۳۸۸: ۲۰). بعلاوه جهتگیری اصلی راهبرد نیازهای اساسی، نهایتاً توسعه روستایی بود.
۲-رویکرد توسعه انسانی
این رویکرد در ابتدا از سوی دفتر برنامه توسعه سازمان ملل به کار گرفته شد. ایده اصلی این رویکرد عبارت است از اینکه بهزیستی انسان هدف اصلی توسعه است و انسان ها فعل و منبع اصلی توسعه به شمار می آیند. از این منظر مردم ثروت واقعی یک کشور هستند وهدف عمده توسعه ایجاد محیطی مناسب برای مردم به منظور بر خورداری از یک زندگی طولانی خلاقانه توام با سلامتی است، از این رو توسعه انسانی غنا بخشیدن به گزینش های مردم است و اساسی ترین عوامل آن بهره مندی از زندگی طولانی وسالم برای آموزش، یادگیری وبرخورداری از استانداردهای مناسب زندگی میباشد (غفاری و امیدی، ۱۳۸۸: ۲۱).
شواهد و مدارک جهانی نشان می دهد کشورهایی که به تشکیل سرمایه انسانی اولویت داده اند، از نظر رشد، اشتغال، کاهش بی عدالتی، توزیع درآمد وکاهش فقر عملکرد خوبی داشته اند. حوزه های مورد بررسی توسعه انسانی، بیشتر آموزش، بهداشت واشتغال است. اما به طور کل آموزش اساس توسعه محسوب می شود که بنیان بسیاری از موارد دیگر را تشکیل میدهد. این نظریه مردم گرا بودن برنامه ها و اقداماتی است که توسط دولتها در کشورهای جهان سوم در جهت کاهش آسیب های اجتماعی مردم گرا بودن برنامه ها واقداماتی است که توسط دولتها در کشورهای جهان سوم در جهت کاهش آسیبهای اجتماعی و معضلات زیست محیطی انجام می گیرد. توسعه مردم گرا قالبی نمادین با زیر ساخت دموکراسی در جهت توسعه انسانی در کشورهای جهان سوم و مناطق عقب افتاده است. گریفین[۱۳۰] و مک کنلی[۱۳۱] مزیت هایی را برای رویکرد توسعه انسانی قائلند که عبارتند از: ایفای نقش در کیفیت زندگی مردم، مبتنی بودن بر پایه فرصتهای برابر برای افراد جامعه، توزیع متساویتر دستاوردهای توسعه، ایجاد ارتباط بین انواع مختلف سرمایه گذاری، سرمایه انسانی و طبیعی و میسر ساختن بهره گیری از مزایای برنامه های مکمل سرمایه مادی وانسانی (غفاری و امیدی،۱۳۸۸: ۲۱).
۳-نظریه نیازهای انسانی
به زبان ساده میتوان گفت که در واقع نیاز عبارت است از شکاف میان وضعیت موجود با وضعیت مطلوب. معنای دیگر نیاز عیب ونقصان است، یعنی نیاز به عنوان یک نوع کمبود محاسبه می شود. نیاز باعث ایجاد ناهماهنگی ها می شود و توسعه و رفع نیاز ها باعث ایجاد تعادل می شود، پس نیاز کوششی در جهت جبران ناهماهنگیها وعدم تعادل هاست. نیاز، انسان را وادار به کنش و حرکت می کند و حرکت موجب رفتارهای ویژه می شود که این رفتار ها انسان را وارد عمل می کنند که می تواند منجر به دستیابی یا عدم دستیابی به هدف شود (فتاحی،۱۳۸۷).
شاخص اصلی در رویکرد نیاز های اساسی وتوسعه انسانی، امید به زندگی است. به لحاظ ایدئولوژیک دویال وگوف[۱۳۲] (۱۹۹۱) بر این باورند که اگر تامین نیازهای انسان، پیش نیاز مشارکت در زندگی اجتماعی است همه افراد دارای حق مسلم ارضای نیازهایشان هستند؛ زیرا اعضای گروه های اجتماعی وظایفی را بر عهده دارند که بدون برخورداری از سطح مناسبی از تأمین نیازها قادر به انجام وظایفشان نخواهد بود. به لحاظ تئوریک نیز این رویکرد چارچوبی را برای نیازهای عینی به دست می دهد که در دامنه وسیع تری نسبت به رویکرد ارزش های عام قرار دارد. دویال وگوف نیاز ها را به دو نوع اساسی و واسطه ای دسته بندی می کنند. نیاز های اساسی عبارتند از: سلامت فیزیکی و خود مختاری. در عمل سلامت فیزیکی حالتی از بهزیستی فیزیکی، روانی واجتماعی است. خود مختاری در عمل که در رویکرد ارزش های عام نیز وجود داشت به معنای توانایی گزینش آگاهانه در خصوص این امر است که چه کاری و چگونه باید انجام شود. خود مختاری نیازمند اعتماد به نفس است که این خود به سه عامل متکی است: سلامت روانی، مهارت شخصی و تواناییهای لازم جهت به کارگیری در حین مشارکت. سلامت فیزیکی و خود مختاری نیاز های مکمل یکدیگرند وبدون وجود استقلال، آزادی، انتخاب وتصمیم گیری، بشر به طور قابل توجهی از یک نیاز که مانند سلامت جسمی، نیازی اساسی به حساب می آید، محروم می شود. اگر فرد به مثابه یک انسان توانایی درک خواسته ها واهدافش را نداشته باشد استفاده از سلامت فیزیکی هیچ ثمری نخواهد داشت. دویال وگوف، فهرستی از یازده نیاز واسطه ای ارائه می دهند که هرکدام با تأمین یکی از دو نیاز سلامت فیزیکی و خود مختاری مرتبط است؛ این نیاز ها عبارتند از: ۱- مواد غذایی مغذی و آب سالم ۲- مسکن مطمئن ۳- محیط زیست بدون خطر ۴- کنترل زاد و ولد ۵- مراقبت بهداشتی ودرمانی مناسب ۶- امنیت در دوران کودکی ۷- داشتن روابط معنادار اولیه ۸- امنیت فیزیکی ۹- امنیت اقتصادی ۱۰- آموزش مناسب ۱۱- محیط کار بی خطر (غفاری، امیدی،۱۳۸۸: ۲۶).
۲-۲-۲-۵-۹-۴- رویکرد قابلیتی
رویکرد قابلیتی روشی است برای مفهوم سازی کیفیت زندگی و در نهایت ارزیابی توسعه انسانی. قابلیت به توانایی و استعداد شخص برای انجام فعالیت های مفید جهت به دست آوردن موقعیت ها و شرایط مناسب رفاهی به کارکردها مربوط می شود. محور اصلی این رویکرد مجموعه قابلیتی است که به ترکیباتی از آنچه که شخص توان انجام آن را دارد و یا باید داشته باشد، برمی گردد. به عبارتی مجموعه قابلیت نشانگر آزادی فرد در دستیابی به کارکردهای مورد نظراست. آزادی مثبت وکارکردهای اساسی موضوعات اصلی این رویکرد هستند که منابع ابزاری آزادی و بهزیستی بخشی از ایده کارکرد های اساسی است و کیفیت زندگی می بایست در چارچوب توانایی فرد در به دست آوردن بهزیستی مورد قضاوت قرار گیرد. در این دیدگاه گسترش آزادی هم به عنوان هدف اولیه و هم به عنوان ابزار اصلی توسعه مد نظر قرار دارد؛ یعنی آزادی علاوه بر نقش ابزاری به عنوان هدف از طریق تاثیر در غنی کردن زندگی انسان نقش نهادی و اساسی دارد. داده های اقتصادی در افزایش فرصت دسترسی به کارکردها تاثیر دارند اما این تاثیر مستمر و تضمین شده نیست چرا که برخی نارسایی ها مانند ناتوانی های حاصل از بیماری با بالا بودن سن، رابطه بین درآمد وقابلیت را مختل می کند. به عبارت دیگر رابطه درآمد و قابلیت به شدت تحت تاثیر متغیرهایی چون جنس، سن، مکان جغرافیایی و… قرار دارد. این رویکرد انتظار دارد که مجموعه قابلیت با محوریت آزادی مثبت منجر به ارتقای کیفیت زندگی در ابعاد عینی و ذهنی گردد اما این موضوع را می پذیرد که آزادی ها یک موقعیت الزامی مستقل هستند که چه بسا در هنگام ایجاد داده های اقتصادی و با شروع به کار سیستم اقتصادی از طریق شکل گیری و اولویت ها محدود شوند. به طور کلی قابیتی اذعان می دارد که در ارزیابی سیاست گذاری ها به جای تمرکز صرف بر وضعیت ذهنی و یا میزان کالایی که جهت مصرف در اختیار فرد قرار می گیرد، می بایست بر آنچه میتوانند انجام دهند، تمرکز نمود و در این راستا اگر توجه سیاستگذاران از تمرکز محدود بر دستیابی به درآمد به تمرکز جامع قابلیت ها تغییر کند میتوان به درک بهتری از کیفیت زندگی دست یافت. این رویکرد، رویکردی بلند پروازانه است(غفاری و امیدی ،۱۳۸۸: ۳۰).
۲-۲-۲-۶- مفهوم کیفیت زندگی از نگاه سایر نظریه پردازان
کالمن[۱۳۳]
از نظر کالمن وقتی می توان گفت که یک کیفیت عالی برای زندگی وجود دارد که امیدهای افراد با تجارب آنها تطابق داشته باشد. حالت عکس هم صدق میکند؛ به بیان دیگر ادعای کالمن این است که شیوه زندگی با این مفهوم که فرد به خواسته های خود می رسد بهبود می یابد. کالمن اشاره دارد که اهدافی که توسط عوامل ایجاد می شوند باید واقع گرا تر باشند. وقتی آرزوها را واقعی تر کرده و فرد را به توسعه و رشد در راه های دیگر تشویق کنیم فاصله میان امیدها و دستیابی به آنها به خوبی کم می شود (مختاری و نظری ،۱۳۸۹: ۱۲۱).
گودمن[۱۳۴]
گودمن در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که دو عامل بر کیفیت زندگی موثر هستند. عامل اول را ابزاری و عامل دوم را ارتباطی ذکر کرده است که انعکاس کننده کیفیت ارتباط بین فردی است. این دو عامل مشابه نیازهای دوم و سوم مازلو[۱۳۵] یعنی نیاز به امنیت و نیاز به تعلق داشتن می باشد (مختاری و نظری،۱۳۸۹، ۱۲۲).
ریف و سینگر[۱۳۶]
ریف و سینگر کیفیت زندگی را شامل شش مولفه میدانند که عبارتند از:
-
- پذیرش خود: به معنای احترام به نفس بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف
-
- هدف داشتن در زندگی: با بهره گرفتن از هدف در زندگی،افراد می توانند در مقابل سختیها مقاومت کنند
-
- رشد شخصیتی: به صورت شکوفا ساختن کلیه نیروها و استعدادهای خود
-
- تسلط بر محیط: یکی دیگر از مولفه های کیفیت زندگی تحت کنترل داشتن محیط پیرامون است.
-
- خود مختاری: به این معنی که فرد بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل و زندگی کند.
- روابط مثبت با دیگران: عبارتست از توانایی برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران(مختاری، نظری، ۱۳۸۹، ۱۱۹).