۱-نوعی نابسامانی فردی در نتیجه نبود قانون و دستورالعمل رفتار
۲-وضعیت اجتماعی که در آن قواعد رفتار اجتماعی با یکدیگر در ستیز بوده و فرد برای انطباق با آنها دچار پریشانی است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-وضعیت اجتماعی که در آن موارد محدودی قواعد اجتماعی وجود دارد.
همان طور که گفتیم هیرشی با بهره گرفتن از نظریه دورکیم، مسئله بزهکاری را بیان می کند.
هیرشی بزهکاری را بی اهمیتی و بی اعتنایی به قید و بندهای اجتماعی مطرح کرده و این قیود را در چهار مفهوم کلی خلاصه می کند:
۱-وابستگی:حساسیتی است که شخص نسبت به عقاید دیگران درباره خود نشان می دهد وابستگی در حقیقت نوعی قید و بند اخلاقی است که فرد را ملزم به رعایت معیارهای اجتماعی می کند. مانند وابستگی فرزندان به والدین، اقوام نزدیک، دوستان.
۲- تعهد:میزان مخاطره ای است که فرد در تخلف از رفتارهای قرارداد اجتماعی می کند. بدین معنا فردی که خود را به قیود اجتماعی متعهد می داند از قبول این مخاطرات پرهیز می کند. مانند تعهد به پیروی از دستورات مذهبی یا حفظ شئون خانوادگی ملی.
۳-درگیر بودن:میزان مشغول بودن فرد به فعالیتهای گوناگون است که باعث می شود برای کار خلاف وقت نداشته باشد، مثل درگیر بودن در کار، ورزش، درس.
۴-باورها:میزان اعتباری است که فرد برای معیارهای قراردادی اجتماعی قایل است و باعث میشود در حالی که می تواند طبق میل خود از آنها تخلف کند، پای بند به آنها باقی بماند، مانند باور به نیکوکاری، باور به حسن شهرت در بین خانواده و همالان، باور به محرمات.
هیرشی معتقد است که افراد بزهکار قادر به ایجاد وابستگی معقول و منطقی با سایرین نیستند. از اینرو، رابطه بین اعمال بزهکارانه و داشتن رفقای بزهکار رابطه ای ظاهری است. (پارسا،۱۳۹۰)
بر طبق نظریه هیرشی در حال حاضر سه دیدگاه اساسی بر جریان مطالعه جامعه شناسی کجرو تسلط دارد:
۱-نظریههای انگیزشی:
انحرافات اجتماعی را نتیجه شرایطی می داند که مانع بر آورده شدن خواستهای مشروع افراد است.
۲-نظریه کنترل:
براساس این نظریه، افراد آزادانه دست به جرم و کجروی می زنند.
۳-نظریه انحرافات اجتماعی:
فرد کجرو از هنجارهایی پیروی میکند که جامعه بزرگتر و قوی تر آن را نمیپذیرد. (پارسا،۱۳۹۰)
۲-۲۰-۲-رویکرد پیوندهای افتراقی:
بنابراین نظریه نزدیکان و همالانی که بزهکار باشند در تشکیل و تقویت نگرش بزهکاری کمک مؤثر میکنند و فرد را به سوی بزهکاری سوق میدهند. نظریه پیوند افتراقی محتوای اجتماعی بزهکاری را در نظر دارد و فرد بزهکار را در جایگاه اجتماعی او از حیث رابطه اش با خانواده، با محله و رفقا و مصاحبین در نظر میگیرد. این نظریه ابتدا از سوی ساترلند و کرسی مطرح گردید و بعدها توسط دوفلور و کوینی به صورت زیر فرمولبندی شد:
انگیزهها، نگرشها و روشهایی بزهکارانه اند که به طور مؤثر به ارتکاب مکرر جرائم می انجامد. پیوستن با بزهکاران یا جدا شدن از غیر بزهکاران (پیوند افتراقی) به فراگیری مطالبی می انجامد که موافق تخلف از قوانین است. تکرار و غالب کمّی مطالبی که تعاریفی موافق بزهکاری و قانون شکنی ارائه میکنند بر فراگرفتههایی که ضد بزهکاریاند منجر به پذیرش بزهکاری میشوند.
نظریه کنترل اجتماعی با تکیه بر نیروهای درونی فرد و به اصطلاح با تمرکز به حضور روان شناختی افراد صاحب نفوذ در ذهن کودک و نوجوان به تبیین و چگونگی جلوگیری از بزهکاری میپردازد. در همین حال از تأثیر نیروهای منفی محیط بیرون غافل میماند. در عوض در نظریه پیوندهای افتراقی با توجه انحصاری به نیروهای بیرونی از تأثیر حفاظتی نیروهای درونی غفلت میکنند. طبیعی است که شخص با توجه به توانایی نسبی این نظریهها و پی بردن به نقص آنها، بتواند نظریه ای تلفیقی که از ترکیب آن دو پدید میآید، بنا نهد.
در یک بررسی تجربی دیگر ناظر به آزمون نظریه پیوند افتراقی، پژوهشگر به کاری فراتر از داشتن پیوندهای ارتباط با همالان بزهکار، والدین بزهکار، و تعاریف بزهکاران از اعمال بزهکاری را بررسی میکند. بررسی بر روی پرسشنامههای گردآوری شده از ۱۵۸۸ دانش آموز غیر سیاهپوست، متغیرهای گوناگونی از قبیل نظارت و حمایت خانواده، دوستان بزهکار و تعداد آن ها، محله جرم خیز، شنیدن تعاریف مساعد و نامساعد برای تخلف از قوانین، کیفیت مدرسه از لحاظ وجود دانش آموزان بزهکار و تأثیر آنها بر شدت بزهکاری، مورد تحلیلهای گوناگون آماری قرار میگیرند. یافتهها حاکی از عدم کفایت نظر ساترلند و کرسی مبنی بر اینکه زندگی خانوادگی وقتی در بزهکاری اهمیت دارد که الگوهای بزهکاری برای تقلید وجود داشته باشند، میباشد.(پارسا، ۱۳۹۰)
۲-۲۰-۳-رویکرد شکل ظاهری:
رویکرد شکل ظاهری یکی از قدیمی ترین نظریههای بزهکاری است که بر اساس ساختار زیستی و ظاهری بدنی بزهکاری را تبیین نموده است. شلدون و کراچمر اندیشه تأثیر ریخت بدنی در پاسخهای فرد را نسبت به موقعیت، مطرح نمودند و بر اساس آن سه تیپ شخصیتی اندومرفیک، مزومرفیک و اکتومرفیک را معرفی کرده اند. در مطالعات شلدون نشان داده شده است که تیپهای شخصیتی تأثیر بسیاری در رفتار بزهکارانه دارند. بعدها مطالعات گلاک(Glueck)، در مورد ۵۰۰ نفر که بزهکاری آنهاثابت شده است در مقابل ۵۰۰ نفر غیر بزهکار، تیپ شخصیت مزومورف را خشمگین تر و مساعدتر برای رفتار بزهکارانه تعریف کرده است.(مشکانی و رضوی، ۱۳۷۷)
۲-۲۰-۴-رویکردساختار زیستی:
این رویکرد بر تأثیر نقش شخصیت زیستی فرد در رفتار بزهکارانه تأکید دارد مثل تأثیر ژنها بر رفتار. در این نظریهها مسئله توارث و ژنها به طور جداگانه بررسی می شوند. در نظریات جدید زیست شناختی تأثیر مستقیم عوامل زیستی در رفتار بزهکارانه مورد حمایت نیست، در عوض شرایط زیستی خاص را در فرد که باعث بروز الگوهای رفتاری غیرعادی است پیش می کشد. به طور خلاصه می توان اذعان کرد رویکرد زیست شناختی به تعامل بین عوامل زیستی و محیط اجتماعی بیشتر تأکید دارد تا تأثیرات خالص زیستی. به همین دلیل در دیدگاههای جدید این مکتب نظریههای زیست شناختی تحت عنوان رویکرد زیستی-اجتماعی بیان می شود. بررسی جرم از دیدگاه زیستی-اجتماعی عواملی مانند توارث، غدد، سیستم عصبی، ژنها و تغییراتی را که در پاسخ تغییرات محیطی به وجود می آید مورد توجه قرار می دهند.(لاندمن،۱۹۹۱)
۲-۲۱- نوجوانی:
دوره نوجوانی بین کودکی و بزرگسالی را دوره ی نوجوانی می نامند. نوجوان در این دوره دارای تغییرات روانی و جسمی می شود و با دوره قبل متفاوت است. به چیزهایی فکر می کند که در گذشته به آن ها فکر نمی کرده است. او به دنبال نوعی الگوی رفتاری است که بتواند خود را با آن عجین کند و از نظر پوشش ظاهری و طرز فکر، از او تبعیت کند. این همان ارتباط اجتماعی نوجوان است.
عده ای از روانشناسان معتقدند که بلوغ و دوره نوجوانی در محیطهای مختلف متفاوت است. آن ها معتقدند، آب و هوا، فرهنگ، خانواده و حالات روحی در سن نوجوان تأثیر گذار است.
عده ی دیگری از روانشناسان معتقدند که دوره ی نوجوانی و بلوغ، بستگی به رشد عقلی دارد. این دسته، این دوره را همراه با ادراک مفاهیم، طرز زندگی، آداب و رسوم و عجین شدن فرد با این شرایط دانسته اند.
در ایران، معمولاً آغاز نوجوانی در پسران را از ۱۲-۱۹ سالگی، و در دختران را از ۹-۱۸ سالگیمیدانند.
هاروکس روان شناس معروف در کتاب نوجوانی، ویژگیهایی برای دوره ی نوجوانی بر می شمارد:
۱-از نظر بدنی در حال دگرگونی و تحول؛ از لحاظ عاطفی نابالغ؛ از لحاظ تجربه محدود و از دیدگاه فرهنگ تابع محیط هستند.
۲-همه چیز می خواهد؛ اما نمی داند چه چیز باید بخواهد.
۳-فکر می کند همه چیز میداند؛ اما چیزی نمی داند.
۴-تصور میکند همه چیز دارد؛ولی در واقع چیزی ندارد.
۵-نه از مزایای کودکی بهره می برد؛ نه از امتیازات بزرگسالی.
۶-در رؤیا و تخیل زندگی میکند؛ اما با واقعیت روبه رواست.
۷-مستی است هوشیار و خوابیده ای است بیدار.
روان شناس دیگری به نام هویگهرست در کتاب رشد و پرورش رفتار نوجوانی، رفتار این دوره ی سنی را چنین بر می شمارد:
۱-نیل به آزادی و رهایی از سلطه ی پدر و مادر.
۲-گرایش به ارتباط با نوجوان دیگر.
۳-علاقه به انتخاب شغل و آمادگی برای قبول مسئولیت.
۴-کوشش در راه تأمین مالی و استقلال اقتصادی.
۵-گرایش به انتخاب همسر و تشکیل خانواده.
۶-آمادگی برای پی بردن به ارزشهای اخلاقی و معنوی.
۷-آگاهی از محدودیتها و تواناییهای خود.