تحقیقات بر اهمیت عوامل شخصیتی، که روی فرایند ارزیابی مرکزی اثر میگذارند و آسیبپذیری افراد نسبت به تجربه تهدید و اضطراب تحت تأثیر قرار میدهند، تأکید کردهاند. یکی از عوامل شخصیتی که روی فرایند ارزیابی اثر میگذارد، و بر به وجود آمدن فرسودگی مؤثر است، کمالگرایی است (لمن و همکاران، ۱۹۹۷).
فرسودگی ورزشی تعاملی پیچیده از فشارزاهای چندگانه، تجدیدقوای ناکافی، و محرومیت از انتظارات برآوردهنشده است که تا حدی بوسیله خصایص و اهداف کمالگرایانه توضیح داده میشود. این فرایند با گرایشی قوی به تأیید اعتبار ارزش شخصی، گاهی متصل با احساسات بهدامافتادن است (آ.جاداس[۲۸۷] و دیسیالحداد[۲۸۸]، ۲۰۰۹).
۲-۵-۷- مدلهای فرسودگی در ورزشکاران
پژوهشگرانی که فرسودگی را در ورزشکاران بررسی کردهاند، چندین مدل و تئوری برای راهنمایی و توضیح تلاشهایشان جهت درک این پدیده، ارائه دادهاند. این مدلها عبارتند از: مدل استرس شناختی-عاطفی اسمیت (۱۹۸۶)، مدل کنترل بیرونی و تحول هویت تکبعدی کواکلی (۱۹۹۲)، مدلهای استرس تمرینی منفی سیلوا (۱۹۹۰) و کنتا و هسمن (۲۰۰۱)، و چندین نظریه انگیزشی: گیرافتادن ریدیک (۱۹۹۷)، کاربردهای اخیر نظریه خودمختاری اکلوند و کرسول (۲۰۰۵الف، ۲۰۰۵ب، ۲۰۰۵جیم، ۲۰۰۷الف، ۲۰۰۷ب)، رویکرد تعهد لانسدیل، هاگ و جکسون (۲۰۰۷) (به نقل از گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مدل استرس شناختی-عاطفی:
اسمیت رویکردی مبتنی بر استرس برای فهم فرسودگی ورزشی دارد. همخوان با تئوریهای استرس، اسمیت فرسودگی را به عنوان فرایندی شامل ۴ مرحله مفهوم سازی کردهاست. این مراحل عبارتند از: تقاضاهای موقعیتی، ارزیابی شناختی، پاسخهای فیزیولوژیکی و پاسخهای رفتاری. این فرایند هنگامی آغاز میشود که ورزشکار با چند تقاضای موقعیتی مانند حجم تمرینی بالا و/یا انتظارات شدید و بالای موفقیت، مواجه میشود. مرحله دوم فرایند، شامل ارزیابی شناختی فرد از آن موقعیت است. ورزشکار تعیین میکند که آیا تقاضاهای موقعیت فراتر از توان او هستند یا خیر. این مرحله تحت تأثیر تنوعی از عوامل انگیزشی و شخصیتی مانند اضطراب صفتی، جهتگیریهای هدف، و کمالگرایی، قرار میگیرد. اگر ورزشکار چنین نتیجهگیری کند که تقاضاهای موقعیتی فراتر از حد توان او هستند، پاسخهای فیزیولوژیکی را مانند تغییراتی در تنش، بیخوابی، خستگی و اضطراب، تجربه خواهد کرد. مرحله نهایی این مدل، پاسخهای رفتاری ورزشکار است. این شامل تکلیفهای خاص رفتاری و پاسخهای سازگاری مانند عملکرد کاهشیافته و پسرفت در فعالیتها است (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
مدل کنترل بیرونی و تحول تکبعدی هویت:
در سال ۱۹۹۲، روانشناسی ورزشی به نام کواکلی، نگرشی تناوبی را به مدلهای استرس جسمی و روانشناختی فرسودگی، پیشنهاد کرد. او به این نتیجه رسید، که گرچه استرس قطعاً در فرسودگی ورزشی دخیل است، اما علت آن نیست. او معتقد بود که استرس درحقیقت نشانهای از فرسودگی است. به نظر او، علت حقیقی فرسودگی مخصوصاً در افراد جوان درگیر در فعالیتهای ورزشی شدید، بیشتر مربوط به مسائل جامعهشناختی است. ورزشهای سازمانیافته طوری ساخت یافتهاند که افراد در آن کمترین کنترل را در تصمیمگیری دارند. علاوه بر این، ساختار ورزشهای با عملکرد بالا، در جامعه معاصر، اغلب عرصه را بر تحول بهنجار هویت برای افراد جوان تنگ میکنند. افراد جوان جهت تمرکزکردن بر موفقیتهای ورزشی تربیت میشوند، که این منجر به شکلگیری هویت مبتنی بر ورزش[۲۸۹]، که فرصت تحول بقیه ابعاد هویت را از بین میبرد، میشود (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
مدلهای استرس تمرینی منفی:
یکی از جدیدترین مدلهای فرسودگی توسط سیلوا[۲۹۰] (۱۹۹۰) ارائه شدهاست. نگرش او این بود که تمرین جسمی، استرس را در سطح جسمی و روانشناختی در ورزشکار، به وجود میآورد. این استرس میتواند آثار مثبت و منفی داشتهباشد. بر اساس نظر سیلوا، فرسودگی زمانی که حجم تمرین بیش از حد بالا و شدید باشد و به سازگاری منفی منجر شود، به وجود میآید. اگر چنین باشد، ممکن است ابتدا منجر به ماندگی و سپس در نهایت فرسودگی شود. کنتا و هسمن (۱۹۹۸) معتقد بودند که به عنوان قسمت بهنجاری از تمرین جسمی، ورزشکاران تمرین بیش از حد میکنند، که منجر به فراتمرینی میشود. این فرایند بیشتمرینی بسیار فردگرایانه است و به این معناست که میزانی از آموزشهای جسمی که منجر به بیشتمرینی میشوند، از یک ورزشکار به ورزشکار دیگر متفاوت خواهد بود. اگر ورزشکارای به وضعیت فراتمرینی برسد، این ضرورتاً منفی نیست، زیرا با استراحت مناسب، بدن دوباره میزان خواهد شد و بهبود جسمی رخ خواهدداد. با این حال، بیشتمرینی منفی هنگامی رخ میدهد که تقاضاهای بدنی بسیار زیاد هستند و بدن نمیتواند به طور مناسبی سازگار شود. این منجر به ماندگی در ورزشکار میشود، و اگر بازیافت و استراحت کافی رخ ندهد، فرسودگی به وجود خواهدآمد. بنا بر این، این مدل حاکی از آن است که فرسودگی محصول نهایی فرایند بیشتمرینی است (کنتا و همسمن، ۱۹۹۸).
مدلهای انگیزشی:
درحالی که، در آغاز محققان به فرسودگی از جنبه های استرس، ساختار اجتماعی ورزش شدید، و بیشتمرینی نگاه می کردند، در دهه های اخیر، علاقه قابل توجهی به مدلهای انگیزشی، به عنوان توصیفگرهای فرسودگی پیدا شده است. تعدادی از این مدلها در زیر آورده شدهاند (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
۱.دیدگاه گیرافتادن[۲۹۱]
ریدیک در سال ۱۹۹۷ مدل انگیزشی خود را ارائه داد. این مدل مبنی بر این است که ورزشکار نسبت به متعهدشدن به ورزش، ۳ پاسخ میدهد: (الف) ورزشکار میخواهد؛ (ب) معتقد است که مجبور است ؛ یا (ج) ترکیبی از هر دو پاسخ. ریدیک ادعا کرد که ورزشکاری که احساس گیرافتادن میکند، و معتقد است که باید تمرین کند، احتمال دارد که فرسوده شود. این ورزشکار گیرافتاده اغلب مشغولیت خود را با وجود این که به دلایل متعدد نمیخواهد تمرین کند، حفظ میکند. اولاً، ممکن است که این ورزشکار تناوبی در ورزش نداشته باشد. ثانیاً، ممکن است چنین احساس کند، که نمیتواند به مشغولیت خود به ورزش ادامه ندهد، زیرا باید انرژی و زمان زیادی برای متوقفشدن بپردازد. نهایتاً، ممکن است هویت شخصی ورزشکار با ورزش گره خورده باشد؛ چنان که در صورت ادامهندادن به ورزش، احساس خلاء شخصیتی کند (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
۲.نظریه خودمختاری
نظریه خودمختاری و فرسودگی ورزشی حاکی از آن است، که انسانها نیازهای روانی پایهای مانند شایستگی، استقلال و خودمختاری و تعلق دارند، که برای رسیدن به بهزیستی بهینه باید ارضا شوند. در بحث ورزشی، کفایت به احساس فرد از داشتن توانایی و فرصت مؤثربودن در یک ورزش اشاره دارد. استقلال و خودمختاری به ادراک فرد از داشتن حق انتخاب و خود جهت دهی اشاره میکند. تعلق داشتن به احساس رشدیافته مراقبت و مرتبطبودن با افراد (برای مثال همتیمیها و مربی) اشاره دارد. به همان میزانی که این نیازها ارضا شوند، نتایج مثبت روانشناختی برانگیخته میشوند و به همان میزان که فرد از آنها محروم باشد، تبعات منفی روانشناختی مانند فرسودگی به وجود میآورند. محرومیت از نیازهای روانی یکی از منابع اصلی پریشانی انسان است. ارتباط بین ارضای نیازها و فرسودگی به طور کلی قوی است (هاج و همکاران، ۲۰۰۸).
محققانی مانند کرسولد، اکلوند، لیمیر، ترشور، روبرت و پرالت، نظریه خودمختاری را در فرسودگی ورزشی به کار بردهاند. وقتی که سه نیاز برآوردهشوند، انگیزه فرد در حد بهینه قرار دارد و به زیستی روانشناختی آنها در بالاترین حد است. ورزشکارانی که احساس شایستگی، خودمختاری و تعلق به دیگران معنادار را دارند، سطوح پایینتر فرسودگی را تجربه خواهندکرد (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹). بنا به نظریه خودمختاری کیفیت انگیزش یک ورزشکار دامنهای از منبع انگیزشی خودمختاری زیاد تا خودمختاری کم دارد. ممکن است چنین فرض شود که هنگامی که انگیزه بسیار خودمختارانه (درونی) است، ورزشکار ادراک کنترل بیشتری روی رفتار خودش دارد و این انگیزش انطباقی است. از سوی دیگر، هنگامی که انگیزش خودمختارانه نیست و رفتار ورزشکار به وسیله عامل بیرونی کنترل میشود، ورزشکار ادراک کنترل کمتری روی عملکرد ورزشی خود دارد؛ که منجر به دستاوردهای غیر انطباقی مانند آسیب ورزشی و بیانرژیبودن و همچنین احساس فرسودگی جسمی و هیجانی، یعنی همه علایم کلیدی بیش تمرینی و فرسودگی ورزشی میشود (لیمیر، روبرتز[۲۹۲] و استری-گاندرسن[۲۹۳]، ۲۰۰۷).
۳.رویکرد تعهد[۲۹۴]
رویکرد تعهد به فرسودگی توسط لاندسدیل و همکارانش مطرح شدهاست. این محققان معتقدند که تعهد به ورزش شامل اعتماد، فداکاری و انرژی است. همچنین حاکی از آن است که تعهد در ورزش، متضاد فرسودگی است (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
پیشینه پژوهش
۲-۶- روانشناسی ورزش
بررسی ارتباط ورزش و ویژگیهای شخصیت، از زمینه های پژوهشی مهم است. هیوز[۲۹۵]، کیس[۲۹۶]، استامفل[۲۹۷] و ایوانز[۲۹۸] (۲۰۰۳، به نقل از کاکس، ۲۰۰۷) با بهره گرفتن از فهرست پنج عاملی شخصیت روی ۲۸ مرد و ۷ زن ورزشکار رشته ماراتون، نشان دادند که این ورزشکاران نسبت به گروه غیرورزشکار در دو عامل گشودگی و برونگردی، نمره های بالاتری کسب کردند. در حالی که بررسی رابطه بین شخصیت و عملکرد ورزشکاران مبین وجود ارتباط معنادار قوی بین این دو متغیر نبود. مقایسه ورزشکاران رشته های گروهی و انفرادی با همتایان غیرورزشکار نیز استقلال، واقعنگری، و هدفمندی بیشتر، و اضطراب کمتر ورزشکاران را مشخص کرد. افزون بر این، مقایسه ورزشکاران رشته های ورزشی گروهی و انفرادی نیز مبین وجود اضطراب، وابستگی، برونگردی بیشتر و تخیلگرایی کمتر در بازیکنان رشته های ورزشی گروهی نسبت به رشته های انفرادی بود. همچنین در ورزشهای گروهی مانند والیبال، بسکتبال، فوتبال و… مشاهده شد که مدافعان عقب در مقایسه با مهاجمان عقب درونگردتر و به طور کلی مدافعان و مهاجمان عقب نسبت به بازیکنان جلو انعطافپذیرتر و سازشیافتهتر و بازیکنان جلو نسبت به بازیکنان عقب منظمترند. نتایج پژوهش مورگان[۲۹۹] (۱۹۷۹، به نقل از کاکس، ۲۰۰۷) نشان داد که نیمرخ خلقی ورزشکاران نخبه نسبت به همتایان غیرورزشکارشان در ۵ عامل منفی تنش، افسردگی، خشم، خستگی، و سردرگمی پایینتر و در عامل نیرومندی بالاتر بود و از سلامت روانی بیشتری نسبت به غیرورزشکاران برخوردار بودند. میزان اضطراب و نوروزگرایی این ورزشکاران در مقایسه با غیرورزشکاران پایینتر و برونگردیشان بالاتر بود.
نتایج پژوهش ناصریتفتی، پاکدامن و عسگری (۱۳۸۷) بالاتربودن میزان رگه های شخصیتی برونگردی، مقبولیت، و وظیفهشناسی، و پایینتر بودن مؤلفه نوروزگرایی را در دانشجویان ورزشکار تأیید کرد.
در مورد سختکوشی ورزشکاران باید گفت که اگرچه سطح سختکوشی ورزشکاران در ورزشهای فردی بیشتر از ورزشهای گروهی است، بین ورزشکاران ورزشهای گروهی و فردی از نظر ویژگی سختکوشی تفاوت معنیدار وجود ندارد. سختکوشی میتواند موفقیت ورزشی را پیشبینی کند. ورزشکاران ورزشهای گروهی بیش از فردی، جامعهگرا و برعکس ورزشکاران ورزشهای فردی بیش از گروهی، خودپیرو هستند (بشارت، عباسی و میرزمانی، ۱۳۸۶).
مطالعات لاندرز[۳۰۰] و پتروزیلو[۳۰۱] (۱۹۹۴) در زمینه بررسی نتایج ۲۷ مطالعه بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۱،حاکی از آن بودند که ۸۱ درصد پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که فعالیت جسمانی با کاهش اضطراب مرتبط است. بررسیهای فراتحلیلی نیز ارتباط بین کاهش اضطراب و فعالیتهای ورزشی را به طور معناداری نشاندادهاست.این کاهش اضطراب برای همه آزمودنیها بدون درنظرگرفتن نوع اضطراب (صفتی، حالتی و روان-زیستشناختی)، شدت یا مدت فعالیتهای ورزشی،و نوع برنامه ورزشی (حاد یا مزمنبودن) رخ دادهاست. بررسی فراتحلیلی کرافت[۳۰۲] (۱۹۹۷) نشان داد که فعالیتهای ورزشی با کاهش معنادار افسردگی در آزمودنیها مرتبط است. بررسی فراتحلیلی خواب توسط کوبیتز[۳۰۳]، لاندرز[۳۰۴]، پترازلو[۳۰۵] و هان[۳۰۶] (۱۹۹۶) نشان داد که فعالیتهای ورزشی به طور معناداری منجر به افزایش زمان کلی خواب میگردد.
فعالیتهای ورزشی به روش های مختلف میتوانند منجر به سلامت روانی افراد شود. یکی از مدلهای موجود در این زمینه، مدل روانشناختی ساناستروم[۳۰۷] (۱۹۷۸) است. این مدل چنین فرض میکند که شرکت در فعالیتهای جسمانی توانایی جسمانی را به طور مثبت افزایش میدهد که این مسئله منجر به افزایش خودباوری فرد میشود و در نهایت منجر به بالارفتن عزت نفس می شود. یافته های مختلف نیز نشان میدهند که فعالیتهای جسمانی منجر به افزایش عزتنفس میشود. بدیهی است که افزایش عزت نفس تغییراتی در جهت مثبت در روابط بینفردی و شبکه اجتماعی فرد به وجود میآورد و چنین تغییراتی به نفع سلامت روانی فرد است. چرا که گسترش شبکه اجتماعی چه به طور مستقیم (یافتن دوستان جدید) چه به طور غیرمستقیم (افزایش عزت نفس و برقراری رابطه بین فردی بر اساس الگوی ارتباطی، جرأتورزانه) فرد را در مقابل رویدادهای استرس زا مقاوم میکند. مدل دیگر در این زمینه فرضیه حواسپرتی است. در این مدل فرض میشود که فعالیتهای ورزشی به عنوان عامل حواسپرتی یا عامل رهاکننده فرد از محرکات و احساسات استرسزا عمل میکنند که این امر میتواند منجر به بهبود روانشناختی فرد شود. تداوم بسیاری از اختلالات روانشناختی، از قبیل اختلالات اضطرابی، اختلالات خلقی، نارسایی در کارکردهای اجتماعی و… به دلیل تمرکز بر تفکرات و نگرشهای منفی است. بر این اساس یکی از مداخلههای روانشناختی، این است که فرد را از تمرکز بر تفکرات منفی و جنبه های استرسآمیز زندگی دور نگه دارند که فعالیتهای ورزشی نیز همین نقش را به وسیله ویژگی حواس پرتی به خوبی ایفا میکند. مدل سوم تأثیر فعالیتهای بدنی بر سلامت روانی مدل زیستشناختی است. در این مدل، گفته میشود که علت تأثیر فعالیتهای بدنی بر سلامت روانی، تغییرات بیوشیمیایی و زیستشناختی است (احمدی، شیخعلیزاده و شیرمحمدزاده، ۱۳۸۴).
افرادی که بهبودهای بیشتری را در عاطفه مثبت، عاطفه منفی و خستگی در طول ورزشکردن نشان میدهند، به گزارشکردن نگرشهای مثبت بیشتر، خودکارآمدی ورزشی، و تمایل به ورزش در سه ماه بعد، گرایش داشتند. پاسخهای عواطف مثبت با تمایلات ثابتتر در طول زمان رابطه داشت. بنا بر این، پاسخهای عواطف مثبت به مسابقات جدی ورزشیمیتواند منجر به ساخته شدن و حفظکردن انگیزه ورزش در طول زمان گردد (امکوآن[۳۰۸] و دیبریان[۳۰۹]، ۲۰۱۰).
در حوزه ورزش، بعضی از پژوهشگران کمالگرایی را بهنجار و قهرمانساز میدانند; صفتی که به تحقق عملکرد عالی کمک میکند (گولد[۳۱۰]، دیفنباخ[۳۱۱] و موفت[۳۱۲]، ۲۰۰۲). عدهای دیگر، کمالگرایی را صفتی نابهنجار توصیف میکنند و معتقدند باعث تضعیف عملکرد ورزشی میشود و آن را به صورت منفی تحت تأثیر قرار میدهد (انشل[۳۱۳] و منصوری[۳۱۴]، ۲۰۰۵; فلت و هویت، ۲۰۰۵; هال، ۲۰۰۶).
ماهیت ناتوانساز کمالگرایی روانرنجورانه به صورت مشخص در پژوهشهای بالینی و تربیتی شناسایی شدهاست. با این حال، مطالعات معدودی برای بررسی تأثیرات کمالگرایی روی شناختها، عواطف و رفتارهای مربوط به عملکرد در ورزش انجام شدهاست. فروست و هندرسن این فرض را مطرح کردهاند که تمرکز بر اشتباهات و احتمال ارزشیابی منفی اجتماعی ممکن است موجب شود ورزشکاران دارای کمالگرایی روانرنجورانه بلافاصله پس از یک خطا در جریان رقابت، تمرکز بر رفتار مربوط به تکلیف را از دست بدهند. به اعتقاد این پژوهشگران، فقدان تمرکز در نهایت به توقف در سطح عملکرد منجر میشود. با توجه به اینکه عملکردهای بدون نقص در ورزش کمتر پیش میآید، ورزشکاران دارای جهتگیریهای کمالگرایانه روانرنجورانه به ندرت از عملکردشان راضی خواهند شد و خود را شکست خورده تلقی میکنند (بشارت، ۱۳۸۳الف).
۲-۷- بیشتمرینی
تحقیقات مربوط به بیشتمرینی، سؤالهایی را در مورد تفسیر خود به وجود میآورند. استفاده ناهمخوان از اصطلاحات تخصصی، مقایسه این تحقیقات و نتیجهگیری کلی از آنها را مشکل میکند (میهن، ۲۰۰۶). مطالعات مقطعی[۳۱۵] روی ورزشکاران، حاکی از آن است که بیشتمرینی بسیار نادر است، بنابراین اطلاعات کمی در مورد شرح دقیق علامتهای آن وجود دارد. علاوه بر این، این مطالعات اطلاعاتی در مورد به وجود آمدن بیشتمرینی فراهم نمیکنند. بسیاری از پژوهشهایی که قصد سنجش بیشتمرینی را داشتهاند نیز به جای بیشتمرینی، فراتمرینی را سنجیدهاند (مارسلو، ۲۰۰۶).
در کل، اطلاعات علمی در مورد ورزشکاران بیشتمرین بسیار کم هستند (مارسلو، ۲۰۰۶). به منظور بررسی بیشتمرینی و شرایط سلامت وابسته به آن، یک رویکرد چندعاملی مورد نیاز است که شامل پیشگیری پزشکی موفقیتآمیز، تغذیه کامل، انتخاب نشانگر بهینه، و درمان با بازیافت کافی باشد (بین[۳۱۶]، کوانشنگ[۳۱۷]، جانشی[۳۱۸]، ۲۰۰۳).
بیشتمرینی و اختلالات خلقی با هم رابطه دارند؛ به طوری که اختلالات حالت خلقی، رفتار پاسخ-دوز[۳۱۹] را وقتی که محرک تمرینی افزایش مییابد، افزایش میدهد، و این اختلالات خلقی با کمکردن بار تمرینی به وضعیت نرمال برمیگردند، ولی همبستگی معناداری بین متغیرهای تغییر در اختلال خلقی عمومی (TMD[320]) و عملکرد دوچرخهسواری[۳۲۱] در میان ۸ دوچرخهسوار مرکز آموزش و تمرین المپیک آمریکا[۳۲۲] یافت نشد (برگر[۳۲۳]، گراو[۳۲۴]، پراپوسایز[۳۲۵] و باکی[۳۲۶]، ۱۹۹۷).
علاوه بر این، به نظر میرسد برخی تأثیرات جنسیتی نیز در استرس و بازیافت دیده میشود. کلمن[۳۲۷] و گانثر[۳۲۸] (۲۰۰۰) استرس و بازیافت را در ۲۴ زن و ۳۰ مرد، در طول ۶ هفته آمادهسازی برای مسابقات قهرمانی[۳۲۹] جهانی پاروزنی[۳۳۰] اندازه گیری کردند. این محققان پاسخهایی مشابه با مطالعهای که یک سال قبل از آنها انجام شدهبود، یافتند: با وجود اینکه زنان و مردان بار تمرینی یکسانی را تجربهمیکردند، زنان نمره های استرس بیشتر و بازیافت کمتری را در مقایسه با مردان نشان دادند (کلمن و گانثر، ۲۰۰۰).
جوکندروپ[۳۳۱]، هسلینک[۳۳۲]، سنیدر[۳۳۳]، کوایپرز[۳۳۴]، و کیزر[۳۳۵] (۱۹۹۲) ویژگیهای فیزیولوژیکی را بعد از ۱۴ روز تمرین تشدیدیافته بررسی کردند. نتیجه این شد که ۸% کاهش در اوج مصرف اکسیژن[۳۳۶] در دوچرخهسواران رقابتی گزارش شد. سنیدر[۳۳۷]، کوایپرز[۳۳۸]، چنگ[۳۳۹]، سرویز[۳۴۰]و فرنسن[۳۴۱] (۱۹۹۵) کاهش مشابهی را در اوج مصرف انرژی بعد از ۱۵ روز از شروع تمرین تشدیدیافته، نشان دادند.
۲-۷-۱- بیش تمرینی و فرسودگی
در پژوهشی، انگیزههای خودرأیانه و نشانه های تمرین بیش از حد، به ترتیب به طور منفی و مثبت با ابعاد فرسودگی ورزشی مرتبط بودند. این نتایج حاکی از آن هستند که انگیزههای درونی و تمرین بیش از حد، هر دو به طور مستقلی با نشانه های فرسودگی در ورزشکاران ممتاز مرتبط هستند و اگرچه هیچ تأثیر تعدیلکنندگی یافت نشد، جفتکردن انگیزههای درونی با نشانه های تمرین بیش از حد، پیشبینی فرسودگی را در ورزشکاران در انتهای فصل افزایش داد (لیمیر و همکاران، ۲۰۰۷).
بر اساس مطالعات گودجر[۳۴۲]، گرلی[۳۴۳]، لاوال[۳۴۴] و هاروود[۳۴۵] (۲۰۰۷) بسیاری از مطالعات رابطه مثبت بین حجم تمرینی و فرسودگی ورزشی را ثابت کردهاند (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹). وینبرگ[۳۴۶] و گولد[۳۴۷] (۱۹۹۵) مهمترین عوامل فرسودگی ورزشکاران را بیشتمرینی، سبکهای رهبری مربیان، ایدهآلگرایی، فشار والدین، انتظارهای عملکرد توسط خود و دیگران، دانستند. اسمیت (۱۹۸۶) عواملی مانند تمرینهای ناهماهنگ و بیثبات، صدمههای ناشی از بیشتمرینی و تمرینهای طولانیمدت را در فرسودگی مؤثر دانست.
۲-۷-۲- بیش تمرینی و خستگی
مطالعاتی که توسط لمن و همکاران (۱۹۹۱) و اورهاوسن، گابریل[۳۴۸] و گابریل[۳۴۹] (۱۹۹۸) انجام شدند، همگی حداکثر ضربان قلب را بعد از تمرین تشدیدیافته گزارش کردند (لمن[۳۵۰] و همکاران، ۱۹۹۱؛ اورهاوسن[۳۵۱]، گابریل[۳۵۲]، ویلر[۳۵۳]و کیندرمن[۳۵۴]، ۱۹۹۸). چنین تصور میشود که این میتواند نتیجه بازده قدرتی[۳۵۵] کاهشیافته که در طول تمرین حداکثری مشاهده میشود، به علت عدم توان رسیدن به کوشش حداکثری باشد. با این حال، این واضح نیست که آیا حداکثر ضربان قلب کاهشیافته و بازده قلبی کاهشیافته محتمل[۳۵۶]، نتیجه یا علت خستگی پیشرس[۳۵۷] است (هالسون و جوکندروپ، ۲۰۰۴).
لمن و همکاران (۱۹۹۱) تمایل به سوی حجم آسیب استراحتی[۳۵۸] افزایشیافته را بعد از افزایش حجم تمرین در دوندگان[۳۵۹] مصافتی طولانی و متوسط[۳۶۰]، گزارش کردند (لمن و همکاران، ۱۹۹۱). این در ارتباط[۳۶۱] با حداکثر ضربان قلب کاهشیافته قرار داشت. مطالعهای توسط هدلین[۳۶۲]، ویکلوند[۳۶۳]، بیرل[۳۶۴] و هنریکسون-لارسن[۳۶۵] (۲۰۰۰) حجم پلاسمای افزایشیافته و حداکثر ضربان قلب کاهشیافته را در پی ۵۰% افزایش در حجم تمرین در قایقرانان[۳۶۶] را گزارش کردند (هدلین و همکارن، ۲۰۰۰). ارنست و همکاران (۲۰۰۴) رابطه بین سطوح قابل سنجش کار بدنی سخت[۳۶۷] و ضربان قلب در حال استراحت[۳۶۸] و تغییرپذیری ضربان قلب در غیر حالت استراحت[۳۶۹]، در دوچرخهسواران حرفهای، در طول مواجهه با سه هفته مسابقه مرحلهای دوچرخهسواری، بررسی کردند. نتیجه این بود که ضربان قلب حداکثری میتواند به طور قویای توسط مواجهه با کار بدنی سخت طولانی، تحت تأثیر قرار بگیرد (ارنست و همکاران، ۲۰۰۴).
۲-۷-۳- بیشتمرینی و سایر متغیرها
مطالعات فراوانی مؤید کاهش معنادار سطوح کلیکوژن، در طول جلسه ۲ ساعته تمرین شدید هستند (بروکز[۳۷۰]، فهی[۳۷۱]، وایت[۳۷۲] و بالدوین[۳۷۳]، ۲۰۰۰)، بنا بر این، به احتمال زیاد، گلیکوژن نقشی تعیینکننده بر عهده دارد، زیرا فراتمرینی ناشی از حالت تمرین شدید و عدم بهبودیافتگی است. دو مطالعه متفاوت توسط کاستیل[۳۷۴] و همکاران (۱۹۸۸) و سنیدر و همکاران (۱۹۹۵) برای توضیح نقش کربوهیدرات[۳۷۵] و رژیم غذایی در عملکرد بعد از تمرین تشدیدیافته، انجام شدند (کاستیل و همکاران، ۱۹۸۸؛ سنیدر و همکاران، ۱۹۹۵).
کاستیل و همکاران (۱۹۸۸) احتمال آزمودن تأثیر ۱۰ روز حجم تمرینی افزایشیافته را روی عملکرد و سطوح کلیکوژن ماهیچه ای بررسی کردند. ۱۲ شناگر مشارکتکننده در این مطالعه شرکت کردند، که ۴ نفر در تحمل این افزایش از ۴۰۰۰ تا ۹۰۰۰ دقیقه در روز ناتوان بودند و به ناچار غیرپاسخگو طبقهبندی شدند. گروه غیرپاسخگوها تقریباً ۱۰۰۰ کیلو کالری در روز کمتر از میزان انرژی تخمین زدهشده مورد نیاز مصرف میکردند و نسبت به پاسخگوها کربوهیدارت کمتری مصرف میکردند. به خصوص قدرت ماهیچه ای و توان تحمل شناکردن و دو سرعت[۳۷۶]، در هیچ کدام از گروه ها تحت تأثیر قرار نگرفت. چنین نتیجه گیری شد که سطوح گلیکوژن غیرپاسخگوها برای حفظ عملکرد کافی بود، ولی برای انرژی مورد نیاز در طول تمرین کافی نبود و در نتیجه منجر به خستگی شد (کاستیل و همکاران، ۱۹۸۸).
سیندر و همکاران (۱۹۹۵) پاسخهای عملکرد نسبت به تمرین تشدیدیافته همراه با اضافهکردن کربوهیدرات خوراکی کافی را در کوششی جهت مشخصکردن این که آیا فراتمرینی میتواند همچنان در حضور سطوح بهنجار گلیکوژن رخ دهد یا نه، بررسی کردند. در این مطالعه، ۱۶۰ گرم کربوهیدرات مایع در ۲ ساعت بعد از ورزش مصرف میکردند. مقایسه بین ۷ روز تمرین بهنجار، ۱۵ روز تمرین تشدیدیافته و ۶ روز با حداقل تمرین، انجام شد. نتایج نشان دهنده این بودند که گلیکوژن ماهیچه ای ثابت هنگام مقایسه تمرین بهنجار و تشدیدیافته به طور معناداری تغییر نکرد (سیندر و همکاران، ۱۹۹۵). هر دو این مطالعات به این نتیجه رسیدند که نقش مصرف کربوهیدرات و کمبود گلیکوژن در فراتمرینی آشکار نیست (کاستیل و همکاران، ۱۹۸۸؛ سیندر و همکاران، ۱۹۹۵).
مککینون[۳۷۷] و هوپر[۳۷۸] (۱۹۹۶) شدت تمرین ۲۴ شناگر را افزایش دادند. از شناگرانی که فراتمرین تشخیص دادهشدند، یک نفر در هشت نفر (۵/۱۲%)، علامتهای URTI را گزارش کرد. به طور شگفتانگیزی، در گروهی متشکل از۱۶ ورزشکار که به طور مثبتی به تمرین تشدیدیافته واکنش نشان دادند، نه نفر (۵۶%) علامتهای خودگزارششده URTI را نشان دادند. بنابراین، میزان بروز URTI افزایشیافته احتمالاً صرف نظر از پاسخ ورزشکار نسبت به استرس جسمی افزایشیافته، افزایش تمرین را منعکس میکند (هالسون و جوکندروپ، ۲۰۰۴).
در حالی که میزان وسیعی از مطالعات راجع به میزان بروز URTI و مسابقه ورزشی فردی[۳۷۹] و دوره های تمرین افزایش یافته، وجود دارند، مطالعه مککینون و هوپر تنها مطالعه در نوع خود است که میزان بروز افزایشیافته URTI را در رابطه با کاهش عملکرد بررسی میکند؛ کاهشی که نشانگر حالت فراتمرینی یا بیشتمرینی است (مککینون و هوپر، ۱۹۹۶). به طور مشابهی، تعداد محدودشدهای از بررسیهایی که انجام شدهاند، ارتباط بین بازداری ایمنی و ورزشکار بیشتمرین را بررسی میکنند (فری و همکاران، ۱۹۹۴؛ هوپر[۳۸۰]، مککینون[۳۸۱] و ویلسون[۳۸۲]، ۱۹۹۵؛ لمن [۳۸۳]و همکاران، ۱۹۹۷؛ مککینون[۳۸۴]، هوپر[۳۸۵]، جونز[۳۸۶]، گوردون[۳۸۷] و بچمن[۳۸۸]، ۱۹۹۷؛ روباتم[۳۸۹]، کیست[۳۹۰]، گودمن[۳۹۱] و مارتن[۳۹۲]، ۱۹۹۵).
حتی وقتی که تغییرهای معنادار در سطح فعالیت عملکردی[۳۹۳] پارامترهای ایمنی در ورزشکاران مشاهده شدهاست، محققان موفقیت کمی در مرتبطکردن اینها به شیوع بالاتر عفونت و بیماری داشتهاند (مارسلو، ۲۰۰۶).
اورهاسن، گابریل[۳۹۴]، و کیندرمن[۳۹۵] (۱۹۹۸) در مطالعهای که پاسخ هورمونی غده هیپوفیز[۳۹۶] تخریب شده نسبت به تمرین فرسودهکننده در ورزشکاران استقامتی بیشتمرین را بررسی میکرد، تغییر معناداری در کورتیزول ثابت[۳۹۷] هنگامی که آزمودنیها با قبل مقایسه شدند و در طول حالت بیشتمرین کوتاهمدت، دیدهنشد (اورهاوسن و همکاران، ۱۹۹۸). سه مطالعه دیگر یافته های مشابهی را که نشان دهنده این است که تغییری در تراکمهای کورتیزول ثابت خون وجود نداشت، گزارش کردند (فلین[۳۹۸] و همکاران، ۱۹۹۴؛ هوپر و همکاران، ۱۹۹۵؛ مککینون و همکاران، ۱۹۹۷). سنیدر و همکاران (۱۹۹۵) کاهش در تراکم کورتیزول پلاسما را در پی دورهای از تمرین شدید که ناشی از حالت فراتمرینی بود، گزارش کردند (سنیدر و همکاران، ۱۹۹۵). یافته های آنها نشان میدهد که پاسخهای کورتیزول حداکثری در طول فراتمرینی کاهش مییابند. اورهاوسن و همکاران (۱۹۹۸) همچنین کاهش مشابهی را در سطوح کورتیزول حداکثری در ورزشکاران فراتمرینی گزارش کردند (اورهاوسن و همکاران، ۱۹۹۸).
در مطالعهای، نسبت کورتیزول/کورتیزون[۳۹۹] ۲۴ ساعته، به عنوان نشاگر بالقوه تمرین شناگران نخبه، اندازه گیری شد. آنها گزارش کردند که نسبت کورتیزول/کورتیزون ۲۴ ساعته، به طور متعادلی به تمرین و عملکرد مرتبط بود، و سطوح کورتیزون فقط با تمرین مرتبط بود (آتلاایی[۴۰۰] و همکاران، ۲۰۰۴).
سطوح افزایشیافته نورآدرنالین[۴۰۱] ثابت خون، در مطالعه هوپر و همکاران (۱۹۹۵)، در ورزشکارانی که بیشتمرین بودند، مشاهده شد، همچنین سطوح افزایشیافته نوروآدرنالینی ثابت را در پی دورهای از حجم تمرینی افزایشیافته که منجر به بیکفایتی عملکردی شد، مشاهده کردند.
با این حال، اورهاوسن و همکاران (۱۹۹۸) نتوانستند یافته های بالا را تکرار کنند و تفاوت معناداری بین تراکمهای کتکولامین خون حداکثری و زیرحداکثری در ورزشکاران بیشتمرین مشاهده نکردند. تفاوتهای یافته های بالا میتواند به تفاوتهای روششناختی و بین فردی بالا در پاسخ کتکولامین نسبت به ورزش باشد (هوپر و همکاران، ۱۹۹۵).
یکی از تحقیقاتی که در این زمینه زیاد به آن اشاره میشود،تحقیقی است که توسط بارون[۴۰۲]، نوکز[۴۰۳]، لوی[۴۰۴]، اسمیت[۴۰۵] و میلر[۴۰۶] (۱۹۸۵) انجام شد. در این مطالعه، چالش کمی قند خون[۴۰۷] ناشی از انسولین برای ارزیابی عملکرد هیپوتالامو-هیپوفیزی[۴۰۸] در ورزشکاران بیشتمرین، به کار گرفتهشد. ورزشکاران بیشتمرین کاهشی معنادار در GH، ACTH و در نتیجه در پاسخهای کورتیزولی[۴۰۹] در پاسخ به تزریق انسولین، نشان دادند، که به سطوحی مشابه با دوندگان بدون علامت، بعد از ۴ هفته استراحت، بازگشت. این حاکی از آن است که سطح هیپوتالاموسی مختل شده بوده است. پاسخهای هورمونها به عنوان نتیجهای از LHRH و TRH بدون تغییر باقی ماند. این تأیید میکند که شواهدی مبنی بر اختلال هیپوفیزی وجود ندارد و در نتیجه اختلال در سطح هیپوتالاموس بودهاست. به علاوه، این مطالعه که اختلال هیپوتالاموسی در ورزشکاران بیشتمرین را بررسی میکند، یکی از اولین و تنها مطالعاتی بود که مکانیزمهای محتمل بیشتمرینی را مورد پژوهش قرار دادهاند؛ بیتعادلی هورمونی توسط تعدادی از مؤلفان به عنوان مکانیزمی از بیشتمرینی ذکر شدهاست (بارون و همکاران، ۱۹۸۵). در حالی که این پژوهش اطلاعات جدیدی را فراهم کرد، تعداد آزمودنیها بسیار کم بود و تنوع افراد بسیار بالا بود.