«ازل عیـن ابـد افـتـاده بـا هـم نــزول عیسـی و ایـجـاد آدم»
شرح گلشن راز، بیت ۱۵۵، ص ۱۰۶
«که آدم را ز ظلمت صد مدد شد ز نـور ابلیـس ملعـون ابـد شد»
همان، بیت۸۱۹، ص۵۱۳
لاهیجی می گوید:
«ابد» که در مقابل ازل است، عبارت از آخریّتی است که اختتام آن به عدم اضافی باشد؛ پس هر فردی را از افراد موجودات، ازلیتّی و ابدیّتی باشد که ازلیّت او به اعتبار عین ثابته اوست که در علم حقّ است، و ابدیّت او به اعتبار وجود عینی که وجود خارجی مراد است».[۶۶]
ابد عبارت است از آن چیزی که آن را پایان و نهایتی نباشد.
هجویری می گوید: «آن چه مر آن را آخر نیست».[۶۷]
امّا دکتر گوهرین می گوید: « ابد، به فتح اول و دوم در لغت به معنی همیشه و روزگار است. و در اصطلاح عبارت از امتداد ظهورات معنی است در صور اسماء قابله و صفات منفعله بر وجهی که مسبوق باشد به مادت و مدت، لیکن دایم و باقی به تجدد ظهور اولیت ذات حق در آخریت او».[۶۸]
ابرو
«جهان چون زلف و خال و خطّ و ابروست که هـر چیـزی به جـای خـویش نیکـوست»
همان، بیت۷۱۹، ص۴۶۵
لاهیجی درباره ی «ابرو» چنین گفته است که: « صفات از آن رو که حاجب ذات است، از آن تعبیر به
«ابرو» می گردد و عالم وجود از آن جمال می گیرد». [۶۹]
دکترسجّادی در فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص۴۹، نیز مطالب بالا را ذکر کرده است.
برتلس در کتاب تصوّف و ادبیّات تصوّف در مورد «ابرو» چنین سخن گفته است: «اعوجاج سالک را گویند از صراط مستقیم شریعت و طریقت که موجب سقوط درجات و حاجب کمالات او گردد از روی کشف در حال شهود چهره ی معنی مقصود و رخسار معشوق مشهود.
شاعر می گوید:
در گوشه ی امید چو نظارکان ماه چشم طلب در آن خم ابرو نهاده ایم»[۷۰]
در آثار عارفان و سالکان این اصطلاح – ابرو- در یک معنا به کار نرفته است و هدف عرفا از به کاربردن آن متفاوت بوده است.
چنان که، دکتر انصاری معنای متفاوتی از این اصطلاح را بیان کرده است، به نظر او: «مراد از «ابرو» قاب قوسین و نقطه ی اتّصال واجب و ممکن و معراج نبی اکرم (ص) است.
ابروی پیوسته قوسین آمده است در تجلّی حاجب عین آمده است»[۷۱]
ابلیس
«یکی هفتصد هزاران ساله طاعت به جا آورد و کردش طوق لعنت»
شرح گلشن راز، بیت ۵۴۳، ص ۳۶۸
«ابلیس» هفتصد هزار سال در میان ملائکه به طاعت و عبادت خداوند مشغول بود و هنگامی که حضرت آدم خلق شد و خداوند ملائکه را جهت بزرگداشت مقام «آدم» مأمور به سجود در برابر او کرد که « و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا »[۷۲] و همه از این امر الهی متابعت نمودند « الّا ابلیس ابی و استکبر» به جز «ابلیس» که در میان ملائکه از سجده بر آدم ابا کرد و کبر ورزید که من از آتشم و او از خاک، پس امر الهی را تبعیّت نکرد و سجّده ی «آدم» را به جای نیاورد و به خاطر عدم تبعیّت، به طوق لعنت « انّ علیک لعنتی الی یوم الدّین »[۷۳] مطوق شد.[۷۴]
«که آدم را ز ظلمت صد مدد شـد ز نور ابلیس ملعون ابد شد»
شرح گلشن راز، بیت ۸۱۹، ص۵۱۳
«ز ابـلیس لعیـن بـی شهـادت شود پیدا هزاران خرق عادت»
همان، بیت ۸۹۳، ص۵۴۸
نجم الدین رازی معتقد است که ابلیس مظهر سر کشی است چون خداوند ابلیس را از آتش آفرید و خاصیّت آتش سرکشی و طلب بزرگی است و از این جا بود که ابلیس اظهارسرکشی نمود و « انا خیر منه » گفت چرا که وجود او از آتش بود و از آتش همه ظلم خیزد.[۷۵]
در مرصاد العباد درباره ی ابلیس سخنان بسیاری گفته شده است از جمله درباره ی مردود و ملعون شدن او، دلایل رانده شدن او از درگاه حق تعالی.
چون ابلیس را در دل آدم بار ندارند و دست رد برسینه اش زدند، مردود و مطرود جهانیان گشت. «مشایخ طریقت از اینجا گفته اند: «هر که را یک دل رد کرد مردود همه ی دلها گردد، و هر که را یک دل قبول کرد مقبول همه ی دل ها گردد». [۷۶]
نجم الدین رازی دو دلیل برای رانده شدن ابلیس از درگاه خداوند ذکر می کند که در ذیل آورده می شود:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اوّل: «خواستند تا تمهید قاعده ی سیاست کنند و یکی را بردار کشند تا در ملک و ملکوت کسی دیگر دم مخالفت این خلافت نیاورد. آن مغرور سیاه گلیم را که وقتی بی فضولی بی اجازت دزدیده به قالب آدم در رفته بود، و به چشم حقارت در ممالک خلافت او نگریسته، و خواسته تا در خزانه ی دل آدم نقبی زند، میّسر نشده، او را به تهمت دزدی بگرفتند و به رسن شقاوت بربستند، تا وقت سجود جمله ی ملایکه سجده کردند او نتوانست کرد».[۷۷]
دوّم: «السعید من سعد فی بطن امه و الشقی من شقی فی بطن امّه»رقم کفر بر ناصیه ی ابلیس پیش از وجود او کشیده بودند، که «و کان من الکافرین»[۷۸]، داغ لعنت بر جبین او نهادند، که «و انّ علیک لعنتی الی یوم الدّین »[۷۹] در ازل حضرت عزّت بدین کلام متکلّم بود، این واقعه امروزین نبود. این رنگ گلیم ما به گیلان کردند».[۸۰]
ملعون شدن ابلیس
سرّ سجود ملایکه این است که چون خداوند در آدم (ع) تجلّی نمود، سجده در حقیقت برای حضرت آدم نبود و برای خداوند بود. چنان که امروزه نیز سجده قبله و کعبه را نیست و برای صاحب کعبه می باشد.
امّا ابلیس یک چشم داشت، و با آن چشم تنها بیت را می دید و چشم دیگرش کور بود و یارای دیدن صاحب خانه را نداشت و در واقع آدم را می دید و حقّ را نمی دید، به همین علّت او از فرمان خداوند
سرپیچی کرد و آدم (ع) را سجده نکرد، پس تا ابد مورد لعنت قرار گرفت، زیرا که « کلّ ناقص ملعون».[۸۱]
«ابلیس، گاه مرادف با شیطان به کارمی رود. در کلمات عرفا غالباً دو معنی از آن اراده می شود. عزیز الدین نسفی گوید: از بهشت دوم سه کس بیرون آمد، آدم، حوّا شیطان و از بهشت سوّم شش کس بیرون آمد؛ آدم، حوّا، شیطان، ابلیس، طاووس و مار. شیطان طبیعت است و ابلیس وهم». [۸۲]
نیکلسون معتقد است که در ادبیات فارسی نخستین کسی که به دفاعیه از ابلیس پرداخت سنایی غزنوی بود. البته اگر به تاریخ وفات احمد غزالی توجه نماییم می بینیم که باید غزالی را بر سنایی مقدم بشماریم، اما مقام سنایی در نشر شعرعرفانی و افکار صوفیانه مقدم بر غزالی است به همین علت او را مقدم شمـرده اند.
پس از سنایی از احمد غزالی به عنوان مدافع ابلیس نام برده اند، که در یک جای از رساله ی سوانح به این موضوع اشاره کرده است.[۸۳]
اتّحاد
«حلول و اتّحاد اینجا محـال است که در وحدت دویی عیـن ضلال است»
شرح گلشن راز، بیت۴۵۱، ص۳۱۹
«حلـول و اتّحـاد از غیـر خیــزد ولـی وحـدت هـمـه از سیـر خیــزد»
همان، بیت۴۵۱، ص۳۲۰
در شرح گلشن راز آمده است که: «اتّحاد» چیزی به عینه ی چیزی دیگر شدن است»[۸۴] و در لغت به معنی یگانگی و یکی شدن می باشد.[۸۵]
دکتر سجّادی می گوید: «در معنی عرفانی عبارت است از شهود وجود واحد مطلق، از جهت آن که تمام اشیاء به وجود واحد حق موجودند و فی نفسه معدومند ».[۸۶] امّا درگلشن راز اتّحاد به این معنی نیامده است و شبستری حلول و اتّحاد را محال و غیر ممکن می داند و آن را به غیر نسبت می دهد و اتّحاد را چیزی همانند چیزی دیگر شدن می داند.
دکتر گوهرین در «شرح اصطلاحات تصوّف»، صص ۵۶ و۵۵؛ و نیز عبدالرزّاق کاشانی در «ترجمه ی اصطلاحات الصوفیه»، ص۵، و همچنین دکتر غنی در تاریخ تصوف در اسلام ص ۵۵۵، تعریف بالا را برای اتّحاد ذکر کرده اند.
احد
«احـد در میـم احمـد گشت ظاهـر دریـن دور اوّل آمــد عیـن آخــر»
همان، بیت۱۹، ص۲۱