۲-۱-۳۵-خصم ۴۸
۲-۱-۳۶- سنم ۴۹
۲-۱-۳۷-قصم ۵۰
۲-۱-۳۸-رهن ۵۱
۲-۲-احادیث براساس جناس لفظ ۵۲
۲-۲-۱-حلا ۵۲
۲-۲-۲-ادا ۵۳
۲-۲-۳-درا ۵۴
۲-۲-۴-دأب ۵۴
۲-۲-۵-رب ۵۵
ب
۲-۲-۶-هیج ۵۶
۲-۲-۷-جلب ۵۷
۲-۲-۸-جیب ۵۸
۲-۲-۹-برد ۵۹
۲-۲-۱۰-جدد ۵۹
۲-۲-۱۱-رصد ۶۰
۲-۲-۱۲-صعد ۶۱
۲-۲-۱۳-صلد ۶۳
۲-۲-۱۴-صید ۶۴
۲-۲-۱۵-بتر ۶۵
۲-۲-۱۶-تبر ۶۶
۲-۲-۱۷-خرر ۶۷
۲-۲-۱۸-سعر ۶۸
۲-۲-۱۹-عثر ۶۹
۲-۲-۲۰-رفف ۷۰
۲-۲-۲۱-دهق ۷۰
۲-۲-۲۲-زهق ۷۱
۲-۲-۲۳-صعق ۷۲
۲-۲-۲۴-قلل ۷۳
۲-۲-۲۵-جمم ۷۴
۲-۲-۲۶-ردم ۷۵
۲-۲-۲۷-سهم ۷۶
فصل سوم: احادیث تفسیری ۷۸
۳-۱-اتا ۷۸
۳-۲-اتا ۸۰
۳-۳-اذی ۸۱
۳-۴-خشی ۸۳
۳-۵-نبا ۸۴
۳-۶-وفی ۸۶
۳-۷-هدا ۸۷
۳-۸-دبب ۸۸
۳-۹-ذنب ۹۰
۳-۱۰-سحب ۹۲
۳-۱۱-سیب ۹۳
۳-۱۲-غضب ۹۴
۳-۱۳-سحت ۹۶
۳-۱۴-توب ۹۸
۳-۱۵-رسخ ۹۹
ج
۳-۱۶-دبر ۱۰۰
۳-۱۷-شجر ۱۰۲
۳-۱۸ -ترب ۱۰۳
۳-۱۹-نکث ۱۰۳
۳-۲۰-قصد ۱۰۴
۳-۲۱-وقذ ۱۰۵
۳-۲۲-شور ۱۰۶
۳-۲۳-عبر ۱۰۷
۳-۲۴-محص ۱۰۸
۳-۲۵-اسف ۱۰۹
۳-۲۶-حلف ۱۱۱
۳-۲۷-زخرف ۱۱۲
۳-۲۸- زلف ۱۱۳
۳-۲۹-دلک ۱۱۴
۳-۳۰-سقم ۱۱۵
۳-۳۱- کظم ۱۱۶
۳-۳۲-عصا ۱۱۷
۳-۳۳-عما ۱۱۸
۳-۳۴-عنا ۱۱۹
۳-۳۵-غلا ۱۲۰
نتیجه کلی ۱۲۳
پیشنهادات ۱۲۴
منابع ومآخذ ۱۲۵
د
مقدمه
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاه والسلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین نبینا محمد و آله الطاهرین.
کتاب مجمع البحرین طریحی کتابی با رویکرد تفسیری وغیرتفسیری ا ست، که با توجه به تخصص وتبحر طریحی در علوم مختلف نگاشته شده است. مولفه ها ی این کتاب از جمله واژگان غریب القرآن وحدیث و عنصر حدیث گزاری در ذیل واژگان قرآنی از گزینش وگزارش حدیثی گرفته تاتحلیل آنهاتابع رویکرد تفسیری وغیر تفسیری است.
طریحی بهسان بسیاری از مفسران دیگراز روایات اسلامی برای تبیین مصداق های مقصود بر خی آیات بهره گرفته است.واژه قرآنی راذکر می کند؛ سپس آیاتی که واژه مورد نظر درآن به کار رفته رابیان میدارد، ودرآخر به بیاناحادیث روی میآورد.این پژوهش می کوشد،تا زوایایی از کوشش طریحی در روش شناسی استفاده از احادیث را بکاود،که از نوعی تمایز وخصوصیت بر خوردار است.برای تحقیق در خصوص بعد روش شناسی اول باید بعد لغوی این کتاب رامد نظر قرار داد،وسپس رویکرد ونقش احادیث در ذیل واژگان قرآنی مورد توجه قرار گیرد. منظور از روش شناسی طریحی در بکار گیری روایات در واقع بیان کار کردها و رویکرد حدیثی وی است.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
این پژوهش که درسه فصل آمده است. درفصل اول، به مفهوم شناسی پروژه پرداخته شده است؛ فصل دوم به بیان احادیث غیرتفسیری می پردازد،که این احادیث خود در دوقسمت احادیث بر اساس اشتقاق لفظ واحادیث بر اساس جناس لفظ طرح ومورد پژوهش قرار گرفتهاند، فصل سوم به بیان احادیثی می پردازد،که تفسیری هستند و به منظور توضیح وتبیین وتفسیرواژگان قرآنی بیان شده اند.در فصل دوم وسوم واژگان ابتدا در نگاه طریحی بیان گردیدهاند؛وسپس آیه وحدیث شاهد مثال طرح گردیده است ودر ذیل آنها نظر دیگر لغت شناسان ومفسرین بیان شده است. در آخر به بیان نتیجه گیری از این پرو ژه تحقیقاتی و نتایج و پیشنهادات پرداخته شده است. با روشن شدن کار کرد های حدیثی وروش شناسی طریحی در واقع می توان به تفسیری وغیر تفسیری بودن این احادیث پی برد؛و هم چنین با ارتباط معنایی این احادیث با آیات آورده شده در صدر آنها می توان به چنین نتیجه ای دست یافت.
با روشن شدن روش شناسی طریحی، تفسیری یا غیر تفسیری بودن این احادیث درکتاب مجمع البحرین، اینکتاب علاوه بریک کتاب غریب القرآن ولغوی به عنوان یک منبع تقسیری دردسترس پژوهشگران می تواند قرار بگیرد.به عنوان نمونه یکی از کتاب های معانی القرآن که به عنوان یک مکتب لغوی در روش تفسیر قرآن بکار رفته است، کتاب معانی القران فراء بغوی است ایشان در روش تفسیری خود از تفاسیر روایی واهل لغت بهره گرفته است.
با روشن شدن روش شناسی کتاب مجمع البحرین، و آورده شدن واژگان از نظر معنا های مختلف در آیات پراکنده در سوره ها و تفسیر آنهابه وسیله بیان احادیث تفسیری و احادیث غیر تفسیری که درارتباط با آیه نیستند،دسترسی به تحقیق های علمی پژوهشی برای اندیشمندان سهل وآسان خواهد شد.
کلیات تحقیق
۱-بیان مساله
کتاب مجمع البحرین اثرفخرالدین بن محمد طریحی که به توضیح واژگان مشکل قرآن وحدیث در کنار هم پرداخته است. وی این کتاب راپس از تالیف دو کتاب دیگرش غریب القرآن و غریب الحدیث نگاشت؛ این کتاب در شش جلد نوشته شده است؛ ایشان در بیان معنای واژگان ابتدا شواهد قرآنی راذکرسپس وجوه معنایی یک کلمه رادر کاربرد های مختلف تبیین کرده است ودرذیل هرآیه حدیث هایی را ذکر می کند،که واژه قرآنی مورد نظر در این احادیث ذکر شده است.
دانش غریب القرآن دانشی است، که به شرح وتبیین معنای کلماتی از قرآن که برای عامه مردم غریب و نامأنوس است،می پردازد؛ و ویژگی بارز کتاب های غریب القرآن این است،که مولف به شرح وتبیین کلماتی منتخب ازقرآن، که به نظر وی نامأنوس و نیازمند شرح است، به ترتیب آیات وسوره های مصحف می پردازد.
از دیگرکارکردهای کتاب های غریب القرآن این است،که مولف در دانش غریب القرآن به بیان مقصود هر واژه درسیاق آیهی خاصی که قرار گرفته است،می پردازد.
این پژوهش برآن است، تا روش شناسی طریحی در به کارگیری احادیث وجایگاه این احادیث دریک کتاب غریب القرآن را مورد پژوهش قراردهد.چرا که یکی از منابع مهم معناشناسی واژه ها حدیث است، که از سوی پیامبر (صلی الله وعلیه وآله) و خاندان مطهرش برای ما به یادگارمانده است، که مفسرین رادرنیل بهتفسیردرست از قرآن رهگشا میباشد.این احادیث می- توانندکارکردها ونقش های متعددی بگیرند.برخی از احادیث ذکر شده در کتاب طریحی در جهت تفسیرآیه نیستند، ومخاطب را به سمت این سوال سوق می دهد، که نقش این احادیث درکتاب مجمع البحرین چیست؛ وهدف مولف ازآوردن این احادیث چه بوده است، واین مساله محقق را برآن داشت، تا به روش شناسی این کتاب بپردازد، و بارسیدن به پاسخ تحقیق، ابهامات مخاطبین رادرمواجه با کتاب مجمع البحرین برطرف نماید.
واژه های به کار رفته در قرآن ممکن است، دارای معانی متعددی اعم از حقیقی و یا مجازی باشند، که با توجه به سیاق آیه نتوان آن را تشخیص داد، تعیین معنای مقصود از واژه در کاربرد خاص قرآنیاش گاه از چنان دشواری برخوردار است، که بدون بیان معصوم مخاطب به خطا افتاده و نمیتواند به معنای مقصود آیه راه ببرد؛ در این جابیان معصوم می تواند معنای واژه را برای مخاطب تعیین وتبیین نماید؛ احادیث تفسیری معنای این چنین واژگانی را بیان داشته اند؛ اما ممکن است مخاطب در نگاه اول معنای این چنین احادیثی هم برایش مشکل باشد، محقق واژگان قرآنی را هم درنگاه طریحی وهم در نگاه دیگر لغت شناسان ومفسرین بیان کرده است؛ تا مخاطب به آسانی تفسیر احادیث را درک کند؛همه این مطالب این امررا می طلبدکه کتاب مجمع البحرین روش شناسی شود،باانجام این هدف خوانندگان این کتاب بهتر میتوانند ازآن بهره مند شوند.
۲-اهمیت وضرورت تحقیق
احادیث اهلبیت(علیهمالسلام) ازآیات قرآنی برای ما از جایگاه بلندی برخوردار است، واز ابعاد مختلفی دارای اهمیت است؛اهل بیت(علیهم السلام)آگاهترین افراد به تفسیر قرآن کریم ومعانی آیات آن هستند؛ به رغم آثاری که در بیان تفسیر اهل بیت صورت گرفته اما به طور یقین باز کاستیهایی در این آثار وجود دارد، که به نقشها وکارکردهای حدیثی کمتر توجه شده است وهم چنین نقش وکار کرد،این احادیث در بیان لغت و واژگان چه تاثیری بر روند تفسیر از سوی مفسر دارد؛اینپژوهش برآن است،تاباتحقیق بررویاحادیث بکاررفته در مجمع البحرین طریحی که خود عالم به علم غریب القرآن وغریب الحدیث است،کارکرد ها ونقش های حدیثی این احادیث در ذیل واژگان کتاب مجمع البحرین را مورد پژوهش قرار داده؛ وبا مشخص شدن این نقش هایحدیثیتاثیر این کارکردها رابر روی تفسیرهای انجام شده از سوی مفسران وهم چنین تاثیر آن برروی واژگان قرآنی را پیبرد.با مشخص شدن این اهداف پژوهشگران قرآن آسان- ترمیتوانندپژوهش های علمی خود را با درکنارهم قرارگرفتن واژه قرآنی وحدیث ومشخص بودن کارکرد ونقش این احادیث انجام دهند.
۳-سوال های تحقیق
۱-هدف وانگیزه طریحی از بکار گیری حدیث در ذیل واژگان قرآنی در یک کتاب غریب القرآن چیست.؟
۲-رویکرد و نقش حدیث در کتاب مجمع البحرین در ذیل آیات قرآنی چیست.؟
۳- روش شناسی طریحی در کتاب مجمع البحرین چیست.؟
۴-فرضیه ها
۱- طریحی از احادیث برای رساندن بیان معنایی بیشتر واژگان ورساندن معنای واضح تر وتفسیر بیشتر واژگان برای فهم مخاطب استفاده کرده است.
۲- نقش وکاربرد حدیثی در کتاب مجمع البحرین بیشترمتوجه تفسیر واژه در قرآن است.
۳-طریحی برای بیان معنا شناسی واژگان قرآنی در استفاده از احادیث بیشترین استفاده را از احادیث تفسیری کرده است.
۵-اهداف تحقیق
در این پروژه تحقیقاتی اهداف کلی وجزئی برای این رساله پژوهشی در نظر گرفته شده است که عبارت است از:
الف)-هدف کلی: روش شناسی مجمع البحرین طریحی در بکار گیری روایات
ب)-هدف جزئی:
۱-آشنایی با رویکردهای حدیثی ونقش آنها دربیان معنای واژگان
۲-آشنایی با دیگر رویکرد ها ونقش های حدیثی در کتاب محمع البحرین.
۶-پیشینه تحقیق
از آثار قابل توجه در زمینه غریب القرآن، ازدانشمندان متاخرکتاب غریب قرآن فخرالدین طریحی است، که در ضمن شرح واژگان غریب قرآن به شرح کلمات غریب حدیث نیز نظر داشته است؛ براین کتاب حاشیهها ومستدرکاتی نوشته اند،که از جمله علمایی مانند میرزا محمد بن میرزا علی اصغر حسنی حسینی طباطبایی تبریزی براین کتاب حاشیه نوشته است، و همچنین حکیم عارف ملقب به صدر الافاضل میرزا لطف علی شیرازی متولد۱۲۶۸ هجری تعلیقه ای بر این کتاب به نام رساله أواسط القلائدنوشته است. هم چنین مستدرک صفی الدین بن فخرالدین طریحی نجفی فرزند مولف بر این کتاب است؛ این مستدرک شامل مجموعه هایی از تعلیقات وحواشی است؛ صفی الدین ملحقاتی نیز بر این کتاب دارد، که در آن لغاتی رابر مجمع البحرین افزوده است؛ولی در مورد رویکرد حدیثی طریحی ونقش این احادیث در کتاب مجمع البحرین مطلبی ننوشته اند، که این پژوهش درصدد بیاننقش وکار کرد احادیث در کتاب مجمع البحرین است.
فصل اول
مفهوم شناسی وبیان اجمالی زندگی فخرالدین طریحی
مفهوم شناسی و معرفی اجمالی فخرالدین طریحی
۱-۱-معرفی اجمالی فخرالدین طریحی
۱-۱- ۱-ولادت طریحی
فخرالدینالدین طریحی المسیلمی،ابن بن محمدعلی بن احمدبن طریح الرماحی النجفی،مشهور به طریحی،درروزجمعه در سال۹۷۹ درمحله آل طریح در نجف اشرف به دنیا آمد،وپدرومادرش اسم وی را فخرالدین نامیدند،به امید اینکه سبب فخردین باشد،اودانشمند لغوی وسرشناس فقیه ومحدث گران قدر شیعه است.[۱]
او را طریحی گویند،چرا که منسوب به شیخ طریح بن خفاجی است،واو را مسلمی گویند چرا که منسوب به خاندان بنی مسلم،یکی ازطوایف بنی اسد است.[۲]
طریحی که ازخاندان طریحی برخاسته است،ازمشهور ترین خاندان های ریشه دار علمی شیعه است.
یکی از نویسندگان میسحی به نام اب انستاس ماری کرملی،درباره آل طریح این چنین می نویسد:«آل طریح از تبارعلم،فضل وادب،وتقوا درنجف وازقدیمی ترین ومشهورترین وریشه دار ترین خانواده ها درمجد وشرف است،زمانی که رجال علم واصلاح رابه شمرند خاندانی معروف تر از آنان در نجف نیست».[۳]
۱-۱-۲-زهد وتقوا
به گفته نویسندگانوعلما طریحی ازعابدترین وزاهدترین عالم زمان خود بود؛در کتاب ریاضالعلماآمده است،که«ویعابدترین وباتقواترین اهل زمان خود بود،ودر تقوای وی همین بس که لباسی را که با نخ ابریشم دوخته شده بود،به تن نمیکرد بلکه لباسهای اورا بانخ پنبها ی میدوختند».[۴]
هم چنین آمده است،که طریحی عالم فاضل،محدث باتقوا،زاهد،فقیه، شاعر،ازعابد ترین و باتقواترین اهل زمان خود بود.[۵]
مولف ریاض العلما براین باوراست،که درسال ۱۰۸۰ق،طریحی در ماه مبارک رمضان معتکف شده بود،ومولف در مسجد کوفه با وی دیداری داشته است.[۶]
۱-۱-۳-مشایخ وشاگردان وی
مولف درریحانه الادب براین باوراست،که طریحی بایکی دو واسطه ازشیخ بهایی روایت نموده است،وخودشازمشایخ روایت پسرخودش صفی الدین وعلامه مجلسی و هاشم بحرانی می باشد.[۷]
طریحی به واسطه محمد بن حسام المشرقی، از شیخ بهایی روایت کرده است.[۸]
پسرش صفی الدین شرحی برمجمع البحرین وملحقاتش به نام حواشی المجمع نوشته است،وهم چنین شرحی بر کتاب رساله فخریه به نام الریاض الزهریه نوشته است.[۹]
۱-۱-۴-آثار مولف
طریحی آثار فراوانی دارد،ازجمله در قرآن وحدیث مانند کتاب مجمع البحرین المنتخب فی جمع المرائی و الخطب وکتاب غریب الحدیث،که آن را قبل ازکتاب مجمع البحرین تالیف کرد.[۱۰]
مولف مراقدالمعارف براین باوراست، که مهمترین کتابهای طریحی مجمع البحرین در لغت،وکتابهایی در فقه وتفسیراست،واز دیگر آثار طریحی المنتخب و فخریه درفقه وجامع المقال درحدیث ودرایه و رجال است.[۱۱]
از دیگرآثار طریحی الاحتجاج فی مسائل الاحتیاج،الاربعون حدیثا،ایضاح الحساب،جامعه الفوائد،الاثنی عشریه فی اثنی عشرمبحثا فی مباحث اصول الفقه،تحفه الواد عقال الشارد،شرح اثنی عشریه صاحب معالم،غریب القرآن،غریب الحدیث للخاصه،فوائدالاصول است.[۱۲]
طریحی آثارفراوانی دارد،مخاطبین برای آشنایی با دیگر کتاب های طریحی، به مقدمه مجمع البحرین مراجعه کنند.
۱-۱-۵-وفات طریحی
مولف آورده است،که طریحی درسال۱۰۸۵هجری درشهررماحیهی مدینه وفات یافت وجنازه اش به نجف منتقل شد،مرقد وی درمحله براق شهر نجف است.[۱۳]
رماحیه به تشدید میم شهری از عراق عرب است.[۱۴]
۱-۲-کتاب مجمع البحرین
کتابمجمعالبحرین،کتابیغریبالقرآنولغویدرششجلدنگاشتهشده است،ساختارکتاب به این گونه است، که با مقدمه تحقیقی درباره شرح حال اساتیدوآثار علمی طریحی آغاز شده است،متن کتاب به سبک صحاح اللغه جوهری مرتب شده است.
مولف درسال ۱۰۷۹ ق به نگارشکتاب مجمع البحرین پرداخت، وی درابتدای کتاب انگیزه خود را از نگارش آن این طور بیان میدارد،که «من دیدم درشرح روایات واحادیث منسوب به غیر معصومین واهل بیترسولخدا(صلیالله علیه وآله)و اجمعین،کتاب های متعددی نگاشته شده است، واز میان اصحاب وعلمای بزرگ نیزکتابی مستقل در شرح اخباروروایات معصومین(علیهالسلام)نگاشته نشده است لذا بر آن شدم تادر شرح سخنان واحادیث اهل بیت (علیه السلام)این کتاب را به نگارش درآورم،من دراین کتاب واژهای غریب وناآشنای قرآنی را نیز برآن افزودم تااز کتاب وسنت به همراه هم بهره مندشویم.».[۱۵]
مولف احتمالاً نام کتاب خود را از آیه سوره کهف گرفته است،چرا که دو دریای قرآن وحدیث رادرکنارهم جمع کرده است؛آیه عبارت است از:«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً»(کهف/۶۰)«و (به یاد آر)وقتى که موسى به شاگردش(یوشع که وصى و خلیفه او بود.) گفت:من دست از طلب برندارم تا به مجمعالبحرین (به محل برخورد دو دریا) برسم،یا سالها عمردرطلب بگذرانم».
درمجمعالبحرین طریحی درمورد معنای هرواژه ابتدا شواهدقرآنی راذکرکرده،و وجوه معنایی یک کلمه رادرکاربرد های مختلف تبیین کرده است،وسپس درذیل آیات احادیثی را ذکر کرده است؛بیشتر احادیث ذکرشده درکتاب مجمع البحرین بدون ذکر سند واحادیث به شکل قسمتی از کل حدیث آورده شده اند،طریحی بیشتر آن قسمت حدیث را ذکر کرده که به صوردت شاهد مثال مدنظرش بوده است.
واژگان درمجمعالبحرین براساس نظام قافیه و براساس ریشه کلمات مرتب شده اند، برطبقاین نظام ابتدادرمرتبه اول،حرف پایانی کلمه سپس حرف نخست ودرآخر حرف میانی کلمه مد نظر است،وهر یک از حروف الفبا رادر عنوان کتابی مستقل بیان کرده است.
مولف ریاض العلما آورده است،که این کتاب بهترین کتاب درجمع بین غریبالقرآن وغریبالحدیث است،وهیچ کس از امامیه قبل از وی این تالیف را نداشته است،وی این کتاب را در کنارحرم امام رضا(علیهالسلام) نوشته است.[۱۶]
هم چنین مولف درطبقات اعلامالشیعه براین باور است،که طریحی مجمع البحرین را درسال ۱۰۷۹ق نوشته است.[۱۷]
۱-۳-مفهوم روش
روش به معنای رفتن،عمل کردن،راهرو است،و روش شناسی به معنای معرفت، شناخت است.[۱۸]
روش به معنای چگونگی انجام دادن یک کار،چگونگی رفتار یک شخص،درمورد معین است.[۱۹]
هم چنین روش به معنای طرز،طریقه،قاعده، قانون،راه ،اسلوب،سبک،رفتار است.[۲۰]
۱-۴- کتاب غریب القرآن
غریب القرآن مصطلحی است مرتبط با مفردات ومعنی شناسی واژه های قرآن،وهمواره یکی از دانش های زیر مجموعه ی علوم قرآنی به شمار می آمده است،در تعریف این دانش باید گفت،دانش غریب القرآن دانشی است که به شرح وتبیین معنای کلماتی از قرآن که برای مردم نامانوس است،می پردازد،نهضت غریب القرآن نویسی از سده دوم هجری آغاز وتا زمان حاضر نیز ادامه دارد.[۲۱]
۱-۵-محسنات لفظی
۱-۵-۱-جناس
جناس همانندی دولفظ درگفتارو ناهمانندی آنها درمعنا است،جناس دونوع است، لفظی ومعنوی،جناس لفظی،خود دو نوع است،جناس تام وجناس غیرتام،جناس تام آن است که دو لفظ متجانس در چهار نوع اتحاد دارند،نوع حروف،عدد حروف،هیات هایی که پدیده حر کت ها وسکون ها است،تر تیب حروف.[۲۲]
جناس غیرتام آن است،که دو لفظ متجانس دریکی یابیشتر از یکی درچهارچیز در جناس تام با هم اختلاف دارند،وآناختلاف یا به افزایش یک حرف دراول کلمه یا وسط،یا آخر کلمه است.[۲۳]
دراین پژوهش،فقط به بررسی جناس لفظی درمجمع البحرین پرداخته شده است، وهم چنین دربررسی جناس به جناس تام وغیرتام اشاره نشده است،وفقط این مطلب بیان شده است،که کلمه جناس دارد،یا اینکه جناس ندارد،واز نوع دیگرمحسنات لفظی ماننداشتقاق است.
۱-۵-۲-اشتقاق
اشتقاق به عنوان یکعمل عبارت است،از اینکه ازیک لفظکلمات دیگریکه در ترکیب حروف با آن لفظ اصلی تناسب دارند،گرفته شود،تا برمعنایی متناسب با لفظ اصل دلالت کند.[۲۴]
در بحث بیان اشتقاق دراین پژوهش فقط به این مطلب اشاره شده است،که واژه در حدیث از نوع اشتقاق هست یانه،و انواع اشتقاق مطرح نشده است،به دلیل این که موضوع این پژوهش روش شناسی مجمع البحرین است،واز بیان جزئیات خودداری شده است.
۱-۶-روایات تفسیری
در تفسیر روایی که معروف به تفسیر اثری است،تفسیر قرآن با روایاتی است که از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)وائمه(علیهالسلام)صادر شده اند،و ازامتیازات آن میتوان به کشف وتبیین مراد الهی آگاهی از بطون وتاویل آیات نام برد.[۲۵]
مولف آورده است،که پس ازآیات قرآن کریم روایات معصومین،مهم ترین منبع تفسیر به شمار می آید،منبع بودن سخن معصوم در توضیح و تبیین کتاب خدا هم زمان با نزول قرآن مطرح بوده است.[۲۶]
۱-۷-روایات غیر تفسیری
روایاتی هستند،که درصدد تفسیرآیه نیستند،بلکه کلام وسخنان حکمت آمیزمعصوم هستند،که درموارد مختلف آنان برای مخاطبین خود بیان داشته اند.
فصل دوم
احادیث غیر تفسیری
فصل دوم:احادیث غیرتفسیری
دراین فصل احادیثی مورد نقدوپژوهش قرار گرفته اند،که در صدد تفسیر آیه نیستند،وطریحی آنها رابراساس اشتقاق لفظ و جناس لفظی بیان کرده است؛ هم چنین متذکرمیشوم که، با توجه به موضوع این پروژه تحقیقاتی که روش شناسی بکار گیری روایات درکتاب مجمع البحرین است، فقط به اصل روش اشاره شده است، واز بیان جزئیات روشخوداریشده است، هم چنین تعداد در انتخاب این احادیث گزینشی بوده است واگربرخی واژگانتکرارشده اند، این کاملاً گزینشی بوده واحادیث آنها نیز، با حدیث قبلی فرق دارد.
درآوردن برخی احادیث باتوجه به این که متن حدیثی شاهد مثال، در قسمتی از یک حدیث طویل بوده، فقط آن قسمت از حدیث آورده شده است، که به عنوان شاهد مثال است، ودراین احادیث از آوردن سند حدیثی، به دلیل طویل بودن سند حدیثی خوداری شده است.
احادیث غیرتفسیری دراین فصلدردو عنوان۱- احادیث براساس اشتقاق لفظ و۲-احادیث بر اساس جناس لفظی بیان شده اند، که به شرح ذیل می باشند.
۲-۱-احادیث براساس اشتقاق لفظ
۲-۱-۱-ادا
مولف بر این باور است، که واژه ادا به معنی دادن وپرداختن ورساندن است.[۲۷] آیهی آورده شده دراین قسمت عبارت است، از:«وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفیفٌ مِنْ رَبِّکُم» (بقره /۱۷۸)« و با [رعایت] احسان[خونبها را]به او بپردازد؛این[حکم]تخفیفو رحمتىاز پروردگار شماست.» حدیثی که در ذیل آیهی بالا آمده است، عبارت است از: وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا کَانَ فِی آخِرِ یَوْمٍ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَوَّلِ یَوْمٍ مِنَ الْآخِرَهِ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ وَ وُلْدُهُ وَ عَمَلُهُ فَیَلْتَفِتُ إِلَى مَالِهِ وَ یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکَ لَحَرِیصاً شَحِیحاً فَمَا ذَا عِنْدَکَ فَیَقُولُ خُذْ مِنِّی کَفَنَکَ فَیَلْتَفِتُ إِلَى وُلْدِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ لَکُمْ مُحِبّاً وَ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکُمْ لَمُحَامِیاً فَمَا ذَا عِنْدَکُمْ فَیَقُولُونَ نُؤَدِّیکَ إِلَى حُفْرَتِکَ وَ نُوَارِیکَ فِیهَا فَیَلْتَفِتُ إِلَى عَمَلِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنَّکَ کُنْتَ عَلَیَّ لَثَقِیلًا وَ إِنِّی کُنْتُ فِیکَ لَزَاهِداً فَمَا ذَا عِنْدَکَ فَیَقُولُ أَنَا قَرِینُکَ فِی قَبْرِکَ وَ یَوْمِ حَشْرِکَ حَتَّى أُعْرَضَ أَنَا وَ أَنْتَ عَلَى رَبِّک[۲۸] امیر المومنین (علیه السّلام) فرمود: هنگامى که بنده در آخرین روز زندگیش دردنیا و نخستین روز از آخرت قرار می گیرد، مال او و فرزند او و عملش در برابر او ممثّل و مجسّم مىشود؛پس روى به مال خود کرده میگوید: سوگند به خدا من در طلب تو حریص و آزمند بودم و بر صرف تو بسیار بخل می ورزیدم، حال تو چه دارى که مرا در این سفر به کار آید؟ مال جواب می دهد؛ کفنت را از من برگیر، بعد متوجه فرزندانش مىشود، و می گوید: به خدا قسم مندوستدارشمابودمومنبودم که،از شما پشتیبانى می کردم اکنون نزد شماچیست؟که دستگیر من باشدو با من چه همراهى توانید کرد؟آنان به او پاسخ می دهند: ما فقط می- توانیم تو را به گورت رسانده وآنجا دفن کنیم، آنگاه به عمل خویش روى می کند،ومی گوید: به خدا قسم که تو بر من سخت گرانبار بودى و من به تو بی رغبت بوده، و از تو روى می- گرداندم اکنون تو چه همراه من میکنى؟ و عمل به او پاسخ می دهد: من در گورت و در آن روز که محشور خواهى شد با تو همنشین و همراه خواهم بود، تا من و تو بر پروردگارت هر دو عرضه شویم.
صاحب جوامع الجامع این طور بیان می دارد، که قاتل در صورت امکان بدون سهل انگاری ومعطلی دیهرا بدهد.[۲۹] علامه براین باوراست،که دیه را باید بدون معطلی وآزار و اذیت وبه خوبی پرداختن داد.[۳۰]
در مطالب بالا این نکته به خوبی روشن می شود،که حدیث آورده شده درصددبیان تفسیرآیه نیست، وبراساس اشتقاق لفظ بیان شده است.آیه در موردپرداخت دیه بحث می- کندوحدیث در مورد رساندن بدن میت، به سوی قبر بحث می کند.
۲-۱-۲-ثوی
واژه ثوی که،که به معنای مقام و جایگاه است[۳۱]. آیه آورده شده دراین قسمت عبارت است، از «النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ» (انعام/ ۱۲۸)«جایگاه شما آتش است؛درآن ماندگار خواهید بود،مگرآنچهراخدابخواهد [که خود تخفیف دهد]؛ آرى پروردگار تو حکیم داناست.» حدیث عبارت است، از:عن جابر بن عبد الله قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) إذا حمل عدو الله إلى قبره نادى حملته أ لا تسمعون یا إخوتاه أنی أشکو إلیکم ما وقع فی أخوکم الشقی إن عدو الله خدعنی و أوردنی ثم لم یصدرنی و أقسم لی أنه ناصح لی فغشنی و أشکو إلیکم دنیا غرتنی حتى إذا اطمأننت إلیها صرعتنی و أشکو إلیکم أخلاء الهوى منونی ثم تبرءوا منی و خذلونی و أشکو إلیکم أولادا حمیت عنهم و آثرتهم على نفسی فأکلوا مالی و أسلمونی و أشکو إلیکم مالا منعت فیه حق الله فکان وباله علی و کان نفعه لغیری و أشکو إلیکم دارا أنفقت علیها حریبتی فصار سکانها غیری و أشکو إلیکم طول الثوى فی قبری ینادی أنا بیت الدود أنا بیت الظلمه و الوحشه و الضیق یا إخوتاه فاحبسونی ما استطعتم و احذروا مثل ما لقیت فإنی قد بشرت بالنار و الذل و الصغار و غضب العزیز الجبار وا حسرتى على ما فرطت فی جنب الله و یا طول عویلاه فما لی من شفیع یطاع و لا صدیق یرحمنی فلو أن لی کره فأکون من المؤمنین[۳۲].
علامه براین نظراست،که کلمه مثوی اسم مکان است،به معنایمحلاستقامتبا استقرار است،” النَّارُ مَثْواکُمْ “به معنای این است،که آتش محل اقامتی برای شما است، که درآن استقرار خواهید داشت.[۳۳]
در حدیث بالا بابیان ویژگی های قبر میخواهد، این مطلب رابرساندکه، ثوی جایگاهی است،کهمحلاستقرار است،چرا که ویژگیهای آن رابیان کرده است،که اهمیت آن را برساند؛ این اهمیت و ویژگی ها با مفهوم استقرار آن معنا پیدا می کند،این حدیث از باب اشتقاق لفظ بیان شده است و در صددتفسیر آیه نیست.
۲-۱-۳-خبا
مولف بر این باور است که “خبا “به معنای پنهان بودن است.[۳۴] آیه ی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از: «أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ »(نمل/۲۵)« [آرى شیطان چنین کرده بود] تا براى خدایى که نهان را در آسمانها و زمین بیرونمىآورد،وآنچهراپنهان مىدارید،و آنچه را آشکار مىنمایید، مىداند سجده نکنند.»حدیثی که آمده است، عبارت استاز:قوله(علیه السلام) اطلبوا الرزق فی خبایا الأرض فإنه تعالى بسطها و جعل لها طولا و عرضا و طرح فیها جبالا ثابته و أعلاما یهتدى بها و أخرج منها النبات فیها من کل شیء بقدر معلوم و من الأشیاء التی توزن من الذهب و الفضه و النحاس و الحدید و غیرها.[۳۵] راغب اصفهانی بیان داشته است، که خبا در مورد هرچیز که پوشیده وپنهان باشد، بکار می رود.[۳۶] مولف در مجمع البیان خبارا چیز هایی می داند، که از نظر ها مخفی هستند؛ و پیش از آنکه بیرون آورده شوند؛ ادراک نمی شوند،خبارا چیز هایی می داند که از نیستی به هستی در می آیند.[۳۷]
مولف درتفسیر جوامع الجامع براین عقیده است،که خبا مصدری به معنای اسم مفعول است، و آن تمام چیزهایی است، که خداوند آن را در آسمانها و زمین غیب و پنهان کرده است.[۳۸]
علامه در تفسیر المیزان عبارت «یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ »را استعاره ایی می- داند، که گویا خداوندموجودات را ازپسپرده غیب، یکی پس از دیگری بیرون می آورد و آنها را به عالم وجود در میآورد.[۳۹]
این حدیث براساس اشتقاق لفظ بیان شده است، ومیتوان بیان داشت که، معنایی مجازی را نیز در بردارد،که با توجه به حدیث و تفاسیر گفته شده میتوان گفت معنای مجازی آن هر چیز پنهان می تواند باشد، که وجود ندارد؛ و انسا ن با تلاش و اتکا برخداوند می تواند آنها را بدست آورد. چنان چه آخر حدیث به آن اشاره دارد و این در زندگی امروزی ما صادق است، مانند ذخایر انرژی که از شکافتن اتم بوجود می آید.
۲-۱-۴-خزا
واژه خزا که مولف بر این نظراست، که به معنای هلاک شدن است.[۴۰] آیهی آورده شده دراین قسمت عبارت است از:«فَسیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرین »(توبه/۲)«پس[اىمشرکان] چهار ماه [دیگر با امنیّت کامل] در زمین بگردیدو بدانید که شما نمىتوانیدخدا را به ستوه آورید،و این خداست که رسواکننده کافران است».
حدیثی که درذیل آیه بیان شده، عبارت است از : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَّهُ کَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَهِ إِلَى أَصْحَابِه:واللَّهِ لَا یُطِیعُ اللَّهَ عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی طَاعَتِهِ اتِّبَاعَنَا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا یَتَّبِعُنَا عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ لَا وَ اللَّهِ لَا یَدَعُ أَحَدٌ اتِّبَاعَنَا أَبَداً إِلَّا أَبْغَضَنَا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا یُبْغِضُنَا أَحَدٌ أَبَداً إِلَّا عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ مَاتَ عَاصِیاً لِلَّهِ أَخْزَاهُ اللَّهُ وَ أَکَبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی النَّار[۴۱].
بخدا سوگند هرگز بندهاى فرمانبردارى خدا را نکند، جز آنکه خداوند پیروى ما را در فرمانبردارى او داخل گرداند، و بخدا پیروى نکند بندهاى از ما جز آنکه خدا دوستش دارد و بخدا هیچ گاه بنده پیروى ما را وامگذارد، جز آنکه ما را دشمن دارد و بخدا هیچ گاه کسى ما را دشمن ندارد، جز آنکه نافرمانى خدا را کرده و هر که در حال نافرمانى خدا بمیرد خداوند او را خوار گرداند، و برو در آتش دوزخ اندازد.
راغب در مفردات آورده است،که خواری اگراز ناحیه خود انسان باشد،مذموم نیست اما از ناحیه دیگران باشد، مذموم و ناپسند است[۴۲]. مولف در تفسیر جوامع الجامع خواری را کشتن در دنیا، و در آخرت معذب ساختن وعذاب می داند.[۴۳]
درالمیزان آمده است که، با استکبار ورزیدن خود را دچار خزی الهی وهلاکت ننمایند.[۴۴]
با توجه به معنای حدیث وتفاسیر گفته شده، می توان گفت خواری وهلاکت از جانب خداوند می تواند نتیجه نافرمانی او باشد، وبا توجه به حدیث این نافرمانی در امور مهم می- تواند باشد؛ چرا که نتیجه خوار شدن از جانب خداوند است،واین استکبار ورزیدن به خداوند واهلالبیت است که منجر به چنین عذابی می شود.بنابرین میتوان گفت این حدیث اگر چه درباره خوار شدن بحث می کند، اما براساس اشتقاق لفظ درذیل آیه بیان شده است.
۲-۱-۵-خسا
درمجمعالبحرین آمده است که، واژه خسا به معنای دورشدن است.[۴۵] آیهی آورده شده عبارت است، از:«ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسیرٌ » (ملک/۴) «بازدوباره بنگرتا نگاهت زبون و درمانده به سویت بازگردد».
حدیثی که آمده است، عبارت است از: اللهم إنک وهبت لنا ذکرا وأنت أعلم بما وهبت ومنک ما أعطیت وکلما صنعنا فتقبله منا على سنتک وسنه نبیک ورسولک(صلىاللهعلیه وآله) واخسأ عنا الشیطان الرجیم لک سفکت الدماء لا شریک لک والحمد للهرب العالمین[۴۶]. خدایاتو به ما پسرى دادى و تو به آنچه دادهاى آگاهترى، و از توست آنچه را که دادهاى و آنچه ما کردیم تو آن را از ما بر سنت خودت و سنت پیامبرت و رسولت(صلى الله علیه وآله) بپذیر و شیطان رانده شده را از ما دور بفرما،براى تو خونها ریخته شده،تو بىهمتایى و ستایش ویژه خداوند پروردگار جهانیان است.
مولف درتفسیر مجمع البیان"خاسئا” را دور دانستن در رسیدن به مقصد در حالیکه خوار وشکسته است، می داند[۴۷].
مولف معجم مقاییس اللغه، بر این عقیده است که خسا دلالت بر دوری می کند.[۴۸]
مولف در تفسیر اطیب البیان بیان داشته است که “خاسئا” به معنای دوری وبه مقصد نرسیدن واز فکر دور بودن است.[۴۹]
علامه در ذیل تفسیر آیه بیان می دارد که، هر چند میتوانی در نظام هستی نظر بیفکن و این نظر کردن خسته و ناتوان است، از اینکه تفاوتی بیابد، چرا که این نظام واحد ومتصل الا جزاء است.[۵۰]
این حدیث براساس اشتقاق لفظ درذیلآیه بیان شده است؛حدیث ابتدا ازعلم خداوندی صحبت به میان می آورد، سپس از دور بودن شیطان واین که دور بودن شیطان برای انسان امری بدیهی است، پس میتوان نتیجه گرفت که،دور بودنی منظور است که حاصل و نتیجه ای ندارد.
۲-۱-۶-خوا
مولف براین نظراست،که واژه خوا که کلمه خاویه از این ریشه است، به معنای خالی شدن است.[۵۱] آیهی آورده شده در این قسمت عبارت است از:
«أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى قَرْیَهٍ وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها»(بقره /۲۵۹)«یا چون آن کس که به شهرى که بامهایش، یکسر فرو ریخته بود عبور کرد».
حدیثی که در ذیل آیه آمده،عبارت است از: وَ لَا بَأْسَ بِالْقِیَامِ وَ وَضْعِ الْکَفَّیْنِ وَ الرُّکْبَتَیْنِ وَ الْإِبْهَامَیْنِ عَلَى غَیْرِ الْأَرْضِ وَ تُرْغِمُ بِأَنْفِکَ وَ یُجْزِیکَ فِی وَضْعِ الْجَبْهَهِ مِنْ قُصَاصِ الشَّعْرِ إِلَى الْحَاجِبَیْنِ مِقْدَارُ دِرْهَمٍ وَ یَکُونُ سُجُودُکَ کَمَا یَتَخَوَّى الْبَعِیرُ الضَّامِرُ عِنْدَ بُرُوکِهِ تَکُونُ شِبْهَ الْمُعَلَّقِ لَا یَکُونُ شَیْءٌ مِنْ جَسَدِکَ عَلَى شَیْءٍ مِنْه[۵۲]. و ایستادن و گذاشتن دستها و زانوها و انگشتان ابهام بر غیر زمین اشکالى ندارد؛ (بلکه لزوم بر زمین نهادن بىحائل مخصوص پیشانى است) و بینى خود را بر زمین بگذار یا بساى(حدّاقل اینست که بر زمین برسد)ودرگذاشتن پیشانى بر زمین براى تو کافى است، که از رستنگاه مو تا ابروها به اندازه یک درهم بر زمین گذارى (یعنى این مقدار موضع سجود است)و سجود تو یا حالت تو در هنگام سجود باید همانند فراخى و گشادگى میان اعضاى شتر لاغر به هنگام خوابیدن یعنى همچون کسى باشد که آویخته است؛(که کلیّه اعضاى او بسوى زمین میل کند و کشیده مىشود) و هیچ جزئى یا عضوى از بدنت بر جزئى یا عضوى دیگر متّکى نباشد، و اعضا یک دیگر را نگرفته باشند.
طبرسی در مجمع البیان آورده است، که خوی به معنای خالی وبه معنای خانه ای که از اهلش خالی شده باشد،است.[۵۳]
در مفردات آمده است، که"تَخْوِی خَوَاءً” به معنای این است،که خانه بکلّى خالى و ویران شد.[۵۴]
این حدیث با تمثیلی زیبا که امام آن را در حدیث آورده است، شخص سجود کننده را وصف می نماید،و معنای آن را به وضوح برای شخص مخاطب به تصویر میکشد، وبراساس اشتقاق لفظ بیان شده است، و در حهت تفسیرآیه موردنظر نیست.
۲-۱-۷-دحا
مولف براین باور است که، واژه دحابه معنای گستردگی و وسعت است.[۵۵] آیهی آورده شده توسط مولف، عبارت است از: «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها » (نازعات/۳۰)«و پس از آن زمین را با غلتانیدن گسترد». این دعا در ذیل آیهی بالا آورده شده است؛ که عبارت است، از: اللهم داحی المدحوات و بارئ المسموکات و جابل القلوب على فطرتها شقیها و سعیدها اجعل شرائف صلواتک و نوامی برکاتک و رأفه علی محمد عبدک ورسولک.[۵۶]
امام على(علیه السلام) می فرماید: خدایا! اى گسترنده گستردهها(زمینها)و نگاهدارنده برافراشتهها (آسمانها)و آفریننده دلها بر فطرت آنها، چه خوشبخت آنها و چه بدبخت آنها شریفترین درودها و افزونترین برکات خود را بر محمد بنده وفرستاده ات فرست.
علامه درتفسیر المیزان دحا را گسترش زمین معنا کرده است.[۵۷] اما راغب معنای دحا را جابجایی وحرکت زمین بیان کرده است.[۵۸]
با توجه به دعای آورده شده میتوان گفت گسترش چیزهایی که گسترده شده اند، می تواند معنای جابجایی را نیز داشته باشد، و طریحی این دعا را براساس اشتقاق لفظ بیان کرده است، ودر جهت تفسیر آیه نیست.
۲-۱-۸-رعا
طریحی براین نظراست، که واژه رعا به معنای رعایت کردن ومراعات و حفظ است.[۵۹] آیهی آورده شده، عبارت است از: آیه«وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ» (قصص/۲۳)«و چون به آب مَدْیَن رسید،گروهى از مردم را برآن یافت که[دامهاى خودرا] آب مىدادند، و پشت سرشان دو زن را یافت، که [گوسفندان خود را] دور مىکردند[موسى] گفت: منظورتان [از این کار] چیست؟گفتند:[مابهگوسفندانخود]آبنمىدهیم،تاشبانان[همگىگوسفندانشانرا] برگردانند، و پدر ما پیرى سالخورده است».
حدیثی که درذیل آیهی بیان شده،عبارت است، از: فالعلماء یحزنهم ترک رعایه القرآن و یغمهم عدم فهمهم له و فقد العمل به و عدم اقتدارهم على ذلک و الجهال یهمهم حفظ روایته و یغمهم عدم قدرتهم علیه لما یزعمونه کمالا و فوزا[۶۰].
آنچه مسلم است، این است که این حدیث براساس اشتقاق لفظ بیان شده است ودرجهت تفسیرآیه ی مورد نظر نیست؛ و بیان می دارد، که علما غمگین از ترک حفظ قرآن وعدم فهم آن می باشند،واین معنایی مجازی نیز می تواند داشته باشد،که علما غمگین ازترک عمل قرآن هستند؛ ودر آیه نیز رعا به معنای چوپان است، چرا که این چوپان است که از گوسفندان نگهداری وحفاظت می کندو هم چنین به معنای رهبر نیز آمده است، چرا که در این واژها معنای سرپرستی و حفظ وجود دارد.
۲-۱-۹-رقا
مولف بیان کرده است، که واژه رقا به معنای طبیب ونجات دهنده وشفا دهنده است[۶۱]. آیهی آورده شده، دراین قسمت عبارت است از: « وَ قِیلَ مَنْ راق» (قیامه/۲۷) «و گفته شود: بالا برنده (دعا و برطرف کننده بیمارى) کیست؟».
علامه در تفسیر المیزان بر این باور است،که راق اسم فاعل از مصدر رقی است وبه معنای این است،که چه کسی از اهل وعیال وپرستارانی که پیرامون اویند، میتوانند او را شفا دهند وبه معنای افسون کردن و شفا دادن است.[۶۲]
حدیثی که در ذیل آیه بالا آورده شده است عبارت است از: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) رَقَى النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) حَسَناً وَ حُسَیْناً فَقَالَ أُعِیذُکُمَا بِکَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ وَ أَسْمَائِهِ الْحُسْنَى کُلِّهَا عَامَّهً مِنْ شَرِّ السَّامَّهِ وَ الْهَامَّهِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ عَیْنٍ لَامَّهٍ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ ثُمَّ الْتَفَتَ النَّبِیُّ (صلی الله وعلیه وآله)إِلَیْنَا فَقَالَ هَکَذَا کَانَ یُعَوِّذُ إِبْرَاهِیمُ- إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ (علیه السلام).[۶۳] حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: امیر المومنین (علیه السلام) فرمود: که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) حسن(علیه السلام) و حسین (علیه السلام)را رقیه نمود (رقیه بمعناى: دعا تعویذ افسون و آنچه براى حفظ و نگهدارى بکار برند می باشد.) باین کلمات و فرمود:«اعیذ کما بکلمات اللَّه التامات و اسمائه الحسنى کلها عامه من شر السامه و الهامه و من شر کل عین لامه و من شر حاسد اذا حسد» سپس پیغمبر (صلی الله علیه و آله) رو به ما کرده فرمود: ابراهیم (علیه السلام) این سان اسماعیل و اسحاق را در پناه خدا می نهاد (و تعویذشان میکرد).
طریحی این حدیث رابراساساشتقاق لفظ واژه رقا بیان کرده است،وارتباطی به تفسیر آیه مورد نظر ندارد.
۲-۱-۱۰-غشا
درباب الف کلمه غشا، که طریحی آن را به معنای پرده و پوشش آورده است.[۶۴] آیهی آورده شده،دراین قسمت عبارت است، از:« إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» (اعراف/۵۴)«پروردگار شما آن خدایى است، که آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد، آن گاه بر عرش (فرمانروایى) قرار گرفت، روز را به پرده شب (و به عکس) در پوشاند،که با شتاب درپىآن پوید،و نیزخورشید و ماه و ستارگان را مسخّر فرمان خود آفرید آگاه باشید،که ملک آفرینش خاص خداست، و حکم نافذ فرمان اوست بس منزه و بلند مرتبه است، خداى یکتا که پروردگار عالمیان است».
در ذیل آیه بالا، این حدیث آمده است، که عبارت است از: لَا یَقْعُدُ قَوْمٌ یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا حَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَهُ وَ غَشِیَتْهُمُ الرَّحْمَهُ وَ نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَهُ وَ ذَکَرَهُمُ اللَّهُ فِیمَنْ عِنْدَهُ.[۶۵]-مردمى که ذکر خدا گویند؛ ننشینند، مگر آنکه فرشتگان بر گردشان فراوان آیند، و رحمت ایشان را فرو گیرد و به ایشان آرامش عطا گردد، و خداوند او را در میان بندگان خود از او نام برد.
مولف معجم مقاییساللغه بر این عقیده است،که غشی به معنای پوشاندن شیءبه وسیله شیء است.[۶۶]
راغبدر مفردات آورده است،که غشی غشا چیزی است،که بوسیله همراه وملازمت چیز دیگر پوشیده شود.[۶۷]
طریحی این حدیث رابر اساس اشتقاق لفظ بیان کرده است، وحدیث ارتباطی به تفسیر آیه ندارد؛این آیه مجازآورده شده است، برای پوشاندن روز به وسیله شب و در حدیث مجاز است، برای فرا گرفتن رحمت خداوندی به وسیله فرود آمدن فرشتگان بر کسانی که ذکر خداوند گویند.
۲-۱-۱۱-تبب
کلمهتبب که مولف،آن رابه معنای خسران وهلاکت،بیان کرده است.[۶۸] آیهی عبارت است، از:«وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ»(هود/۱۰۱)«و آنها که به هلاکت رسیدند؛ نه ما بر آنها بلکه خود بر خویشتن ستم کردند،وهنگامى که امر(قهر)خداىتو برهلاکشان دررسید،همه خدایان باطلى که غیر خدا مىپرستیدند، هیچ دفع هلاکت از آنان ننمودند، و جز بر خسران و تباهى آنها نیفزودند.»
حدیثی که در ذیل آیه بالا آمده است، عبارت است از: حَتَّى اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعْدَائِک.[۶۹] تا آنچه (فتح و فیروزى) که در باره دشمنانت (کافرین بتو) خواسته بود بدست آمد.
در تفسیر مجمع البیان آمده است،که تتبیب به معنای خسران وزیان است.[۷۰] هم چنین علامه آورده است، که تتبیب از مصدر تبب به معنای هلاکت و تدمیر است.[۷۱]
با توجه به حدیثی که طریحی آورده است، میتوان بیان داشت،که بر اساس اشتقاق لفظ درذیل آیهی مورد اشاره آمده است،وتبب به باب تفعیل رفته است ومعنایی دیگر گرفته است.هم چنان که در لسان العرب آمده است،که “اسْتَتَبَ” به معنای استقامت واستمرار است.[۷۲] و می توان گفت منظور این است،که آن نتیجه ای که پیامبر خواسته بود، به انجام رسید وتمام شد.
۲-۱-۱۲-حسب
واژه حسب طریحی آن را به معنای کافی،مراقب بودن، هم چنین جاری بودن وشمارش وعذاب بیان کرده است.[۷۳]
آیهی آورده شده، دراین قسمت،عبارت است از:«اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً» (اسرا/۱۴)«تو خودکتاب اعمالت را بخوان (و بنگر تا دردنیا چه کردهاى) که تو خود تنها براى رسیدگى به حساب خویش کافى هستى».
حدیثی که درذیل آیه ی بالاآورده شده است، عبارت است از:
فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ احْتِسَاباً إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ سَبْعَ خِصَالٍ أَوَّلُهَا یَذُوبُ الْحَرَامَ مِنْ جَسَدِهِ وَ الثَّانِیَهُ یَقْرُبُ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ وَ الثَّالِثَهُ یَکُونُ قَدْ کَفَّرَ خَطِیئَهَ أَبِیهِ آدَمَ (علیه السلام) وَ الرَّابِعَهُ یُهَوِّنُ اللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْخَامِسَهُ أَمَانٌ مِنَ الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ السَّادِسَهُ یُعْطِیهِ اللَّهُ بَرَاءَهً مِنَ النَّارِ وَ السَّابِعَهُ یُطْعِمُهُ اللَّهُ مِنْ طَیِّبَاتِ الْجَنَّهِ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّد[۷۴]. نبى اکرم (صلّى اللَّه علیه و آله) و سلم فرمودند: مومنى نیست که ماه رمضان را به امید اجر و پاداش روزه بگیرد؛ مگر آنکه خداوند هفت خصلت برایش مقرّر مىفرماید؛اوّل:حرام را از بدنش ذوب مىکند،دوّم:به رحمت بارى تعالى نزدیک مىگردد،سوّم: روزهاش کفّاره لغزش پدرش حضرت آدم (علیه السّلام) مىباشد؛چهارم: حق تعالى سختىهاى مرگ را بر او آسان مىفرماید؛پنجم: از گرسنگى و تشنگى روز قیامت در امانش قرار مىدهد، ششم: برات آزادى از جهنّم را نصیبش مىگرداند،هفتم: از طیّبات بهشتى بهرهمندش مىکند،یهودى عرضه داشت: اى محمّد راست گفتى.
طبرسی درذیل آیه بالا بیان داشته است،که انسان در روز قیامت برای حسابرسی اعمالش کافی است،چرا که وقتی اعمالش رادر آن روز میبیند، که سزای اعمالش بدون کم وزیادی و عادلانه ثبت شده است، اعتقاد پیدا می کند که خودش برای حساب رسی اعمالش کافی است[۷۵]. و هم چنین طریحی بیان داشته است، که حسب با کسر جیم به معنای اجر است.[۷۶]
این حدیث براساس اشتقاق لفظ بیان شده است، ودرحدیث به معنای طلب وامید اجرو ثواب آمده است.
۲-۱-۱۳-رحب
مولف براین این نظراست،که واژه رحب به معنای گسترش واتساع است.[۷۷] «وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُم» (توبه/۱۱۸)«و [نیز] بر آن سه تن که بر جاى مانده بودند [و قبول توبه آنان به تعویق افتاد] تا آنجا که زمین با همه فراخىاش بر آنان تنگ گردید، و از خود به تنگ آمدند».
حدیثیکه،طریحی بیان داشته است،عبارتاست،از:«وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلیاللهعلیهوآله) بَعَثَ سَرِیَّهً فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَبَقِیَ عَلَیْهِمُالْجِهَادُ الْأَکْبَرُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْجِهَادُ الْأَکْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ ثُمَّ قَالَ (صلیاللهعلیهوآله)أَفْضَلُالْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ.[۷۸]امامعلی(علیهالسلام) فرمود:رسول خدا جوخهاى را به جهاد فرستاد،و چون برگشتند،فرمود:مرحبا به مردمى کهجهاد اصغر را انجام دادند، و جهاد اکبر بر عهده آنها است؛ عرض شد یا رسول الله جهاد اکبر کدامست؟فرمود: جهاد با نفس، سپس فرمود: بهترین جهاد از کسى است، که با نفس خود که میان دو پهلو دار بجنگد.
مولف درتفسیر المیزان آورده است،که کلمه"رحب” به معنای وسعت در مقابل ضیق است.[۷۹]
راغب در مفردات آورده است، که"رحب” به معنای فراخی جا ومکان است، ومرحباً واهلاً به معنای این است، که به مکان فراخ وراحتی رسیده ای.[۸۰]
طریحی این حدیث را در ذیل آیه بالا براساس اشتقاق لفظ بیان داشته است، هرچند مفهوم ومعنای کلمه رحب به معنای اتساع وگسترش است، ومرحبا نیز گسترش تشویق را می رساند، اما حدیث در تفسیر آیه نیست و رحب در آیه به معنا ی گسترش زمین است.
۲-۱-۱۴-ثجج
واژه ثجج مولف بر این عقیده است،که به معنای رونده و جهنده است.[۸۱] آیهی آورده شده، عبارت است از: « وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً» (نبا/۱۴)«و از ابرها آبى بغایت ریزان فرو فرستادیم.»
حدیثی که در ذیل آیهی بالا بیان شده،عبارت است از : عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ رَفَعَهُ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَمَّا أَحْرَمَ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ(علیه السلام) فَقَالَ لَهُ مُرْ أَصْحَابَکَ بِالْعَجِّ وَ الثَّجِّ وَ الْعَجُّ رَفْعُ الصَّوْتِ بِالتَّلْبِیَهِ وَالثَّجُّ نَحْرُ الْبُدْنِ وَ قَالَ قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ مَا بَلَغْنَا الرَّوْحَاءَ حَتَّى بَحَّتْ أَصْوَاتُنَا.[۸۲] چون رسول خدا (صلّىاللَّه علیه وآله) محرم شد جبرئیل نزد او آمد و گفت: اصحابت را به«عجّ» و «ثجّ»مأمور کن پس عجّ بانگ برآوردن به لبّیک و ثجّ قربانى کردن اشتران است.
طبرسی” الثجاج” را این طور معنا کرده است، که به معنای یک دفعه ریختن مثل ریختن خون از بدن است.[۸۳] ومولف اطیب البیان بر این نظراست، که ثجاج به معنای پى در پى و بشدت و اتصال خارج شدن است.[۸۴] ودر تفسیرالمیزان آمده است، که ثجاج ابری است که بسیار آب بریزد.[۸۵]
این حدیث معنای ثجج را در کلام امام برای ما بیان می کند، در صدد تفسیرآیه نیست و بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است.
۲-۱-۱۵-وهج
طریحی بیان کردهاست،که “وهج” به معنای بسیار شعله ورشدن است.[۸۶] آیهی آورده شده، عبارت است از:«وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً »)نبا /۱۳)«و چراغى فروزان گذاردیم».
حدیثی که در این باب آورده شده است، به این شرح است :. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَا تَدْخُلِ الْحَمَّامَ إِلَّا وَ فِی جَوْفِکَ شَیْءٌ یُطْفَأُ بِهِ عَنْکَ وَهَجُ الْمَعِدَهِ وَ هُوَ أَقْوَى لِلْبَدَنِ وَ لَا تَدْخُلْهُ وَ أَنْتَ مُمْتَلِئٌ مِنَ الطَّعَامِ.[۸۷] و از امام جعفر صادق(علیه السلام) نقل است، که به حمام نرو مگر این که در درونت چیزى باشد، که شراره معده را خاموش کند، و آن تن را نیرومندتر کند، و با شکم پر هم بگرمابه مرو.
علامه بر این باور است، که کلمه وهاج به معنای چیزی است، که گرما و حرارت شدید داشته با شد[۸۸].
این حدیث برای ما بیان میدارد، که باشکم گرسنه حمام نرفتن بهتر است ودراین کار حکمتی است، وآن نیرومند شدن بدن است، و اگر می بینیم که این حدیث را ذیل این آیه آورده، از باب اشتقاق لفظ واژگان است.
۲-۱-۱۶-أود
واژه “أود” به معنای مشقت ودشواری است[۸۹]. آیهی آورده شده، در این قسمت عبارت است، از:«وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ» (بقره /۲۵۵)«کرسىِ او آسمانها و زمین رادربرگرفتهو نگهدارى آنها، بر او دشوار نیست و اوست والاىِ بزرگ». دعای آورده شده، در این قسمت عبارت است، از: اللهم اشدد بهم عضدی و أقم بهم أودی و کثر بهم عددی و زین بهم محضری[۹۰]. بار خدایا بازوى من به نیروى فرزندانم توانا گردان، و به آنان نابسامانیهاى من به سامان آور و به ایشان شمار یاران من فزونى ده، و مجلس من به وجود ایشان بیاراى.
طبرسی در تفسیر مجمع البیانآورده است،که “لا یؤده” یعنی او را به زحمت و سختی نمی اندازد.[۹۱]
مولفدرتفسیرالمیزان براینباوراست،که نگهداریآسمانهاوزمینبرای خداوند مشقتی ندارد.[۹۲]
در این دعا نیز اود به معنا مشقت و دشواری بیان شده است، وطریحی آن رابراساس اشتقاق لفظ بیان کرده است،هر چند که در آیه نیز معنای واژه همین است.
۲-۱-۱۷-برد
واژه “برد” که مولف،آن را به معنای تگرگ و سرد بودن آورده است.[۹۳] آیهی آورده شده دراین قسمت عبارت است، از« لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً» (نبا/۲۴) «در آنجا نه خنکى چشند، و نه شربتى».
حدیثی که بیان شده، عبارت است از : قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) إذا اشتد الحر فأبردوا بالصلاه فإن الحر من فیح جهنم و اشتکت النار إلى ربها فإن لها فی النفسین نفسا فی الشتاء و نفسا فی الصیف فشده ما تجدون من الحر من فیحها و ما تجدون من البرد من زمهریرها.[۹۴] رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند: هنگامى که گرما شدت پیدا مىکند، نماز (منظور نماز ظهر و عصر است) را تاخیر بیاندازید، تا هوا خنکتر شود؛ چه آن که این گرما ناشى از زبانه کشیدن آتش جهنم مىباشد، آتش دوزخ از کثرت و غلیان بر مکان خود مستولى شد؛ و در تنگنا قرار گرفت؛ پس حق تعالى به آن اذن داد، که دو نفس بکشد یک نفس در زمستان و یک نفس در تابستان، پس شدت گرما در تابستان از زبانه کشیدن و شعلهور شدن آن بوده، وشدت سرما در زمستان از زمهریر جهنم مىباشد.
علامه در ذیلآیهی بالا بر این نظراست،که برد وشراب در این آیه مقابل یک دیگرند وبرد مطلق هرچیز غیر نوشیدنی است، که انسان با آن خنک شود، و منظور از “چشیدن” مطلق دسترسی به خنکی و تماس با خنکی است، نه مطلق چشید نیها[۹۵].
آنچه به طور واضح در این حدیث در ذیل آیه مشخص است این است که برد را به هوا نسبت می دهد ومنظور سردی هوا است نه خود هوادر آیه نیز مقصود سردی چیزها است آن چنان در تفسیز المیزان آمده است وهم چنین می توان گفت، که در جهنم ازشدت حرارت و گرما،راحتی وجود ندارد، و برد می تواند این معنا را نیز دربرداشته باشد،که راحتی نیز به جهنمیان نخواهد رسید،ودرواقع این حدیث بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است،ودر تفسیر آیهی مورد نظر نیست.
۲-۱-۱۸-حصد
واژهحصد،مولفبراینباوراست،کهبه معنای درو کردنی،که چیزی از آن باقی نماند،است.[۹۶] آیهی آورده شده، دراین قسمت عبارت است، از « وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ» (ق/۹)«و از آسمان آبى پر برکت فرو فرستادیم و به وسیله آن باغها و دانههاى دروکردنى رویاندیم».
حدیث آورده شده،عبارت است، از: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَقَالَ احْفَظْ لِسَانَکَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ احْفَظْ لِسَانَکَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ احْفَظْ لِسَانَکَ وَیْحَکَ وَ هَلْ یَکُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِی النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِم.[۹۷]
مردى خدمت پیغمبر(صلى اللَّه علیه وآله) آمد، و عرض کرد:یا رسول اللَّه! مرا سفارشى کن فرمود: زبانت را نگهدار؛ گفت:یا رسول اللَّه! مرا سفارشى کن فرمود: زبانت را نگهدار؛ گفت:یا رسول اللَّه! مرا سفارشى کن فرمود: زبانت را نگهدار؛ واى بر تو! آیا مردم را جز دروشدههاى زبانشان به رو در آتش اندازد.
علامه بیان کرده است،که منظور از “حب الحصید"حب و دانه درو شده است، و اضافه کلمهحب به حصید،از باب اضافه شدن موصو ف به صفت است.[۹۸]
مولف تفسیر جوامع الجامع بر این باور است،که “حب الحصید” هر دانهای است، که بتوان آن را درو کرد، مانند گندم و جو.[۹۹] هم چنین راغب اصفهانی بیان داشته است که، اصل حصید درو کردن محصول است.[۱۰۰]
این حدیث بیان می داردکه،آدمی در این دنیا با زبانش هر عملی را کشت کند،نتیجه- اش راکه،کلمه حصید آن را بیان می دارد،خواهد دید؛واین حدیث هر چند بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است؛بازتابهای عمل توسط زبان را باکلمه حصید بیان می داردکه، مخاطب با دیدن کشت درو شده، باز تاب عمل زبان را برای خود به تصویر بکشد،وهم چنین میتوان گفت: بیانی مجازی و استعاره نیز نیز دارد، که نتیجه عملکرد زبان رابه کشت درو شده تشبیه می کند.
۲-۱-۱۹-حید
طریحی بیان داشته است،که واژه حید به معنای گریختن است.[۱۰۱] آیهی بیان شده، عبارت است، از « وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِید» (ق/۱۹)«بیهوشى مرگ به حق فرا رسید، و این همان است، که تو از آن مىگریختى».
حدیث بیان شده، عبارت است از:أیها الناس المجتمعه أبدانهم المختلفه أهواؤهم کلامکم یوهن الصم الصلاب و فعلکم یطمع فیکم عدوکم المرتاب تقولون فی المجالس کیت و کیت فإذا جاء القتال قلتم حیدی حیاد ما عزت دعوه من دعاکم.[۱۰۲]
و نیز از سخنان امام علی(علیه السّلام) است،درباره کندىورزیدن آنان که، از یاریش دست برداشتند، فرمود: اى گروه مردمانى که بدنهاشان گرد هم، و اندیشههاشان پراکنده است، سخنان شما (و لاف و گزافتان) سنگهاى سخت را نرم کند، ولى کردار شما دشمنانتان را در شما بطمع اندازد؛ (یعنى گفتارتان چون کردارتان نیست.) در انجمنها چنین و چنان گویید؛ (و بدروغ لاف دلاورى و جنگجویى زنید.) ولى چون جنگ پیش آید؛ «حیدى حیاد» میگویید؛ یعنى اى جنگ از ما دور شو (حیدى حیاد مثلى است که عرب وقت فرار از دشمن بر زبان آرد.) دعوت کسى که شما را بخواند؛ بجایى نرسد، و دل آن کس که در باره شما رنج کشد؛ آسوده و راحت نگشت.
حدیث گریختن کسانی که از جنگ فرار می کنند، رابه تجسم و تصویر می کشد،این حدیث ضرب المثلی رادربیان امام آورده است، که خود مردم جاهلی از آن استفاده کرده و برایشان بدیهی بوده است، و حدیث بر اساس اشتقاق لفظ درذیل آیه بیان شده است.
۲-۱-۲۰-ردد
مولفبراینعقیدهاست،کهواژه ردد،به معنای برگرداندن است[۱۰۳]. آیهی آورده شده عبارت است، از :«وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُراد» (ص/۶)«مهترانشان به راه افتادند،و گفتند:برویدو برپرستش خدایان خویش پایدارى ورزید،که این است چیزى که، از شما خواسته شده.»
در مفردات آمده است،که ردد به معنای بر گرداندن چیزی از ذات خودش، یابه حالتی از حالاتش میگویند[۱۰۴]. مولف مجمع البیان بیان داشته است، که “لَشَیْءٌ یُراد"یعنی کاری که برای ما خواسته شده است، وبر ما اراده شده است.[۱۰۵]
علامه در ذیل آیه بالا، اذعان داشته است؛که مقصود ی که از ظاهر آیه می توان فهمید این است،که اشاره به دعوت رسول خداوند دارد؛و غرضی که مشرکین از دعوت آن حضرت فهمیده بودند، وآن این است که آن حضرت، منظورش از دعوت به توحید ریاست وحکومت به مردم است.[۱۰۶]
حدیثی که ذیل آیهی بالا، آورده شده است، عبارت است، از:قال النبی(صلیالله علیه وآله) لا یرد القضاء إلا الدعاء.[۱۰۷]
این حدیث که، به معنای تغییر قضا و عوض شدن نتیجه آن بوسیله دعا آمده است، بر اساس اشتقاق لفظ ذیل آیه بیان شده است.ردد در آیه به این معنا است که، مشرکین که به بت پرستی مشغول بودند؛ می گفتند: پیامبر آمده است با دعوت به توحید مارا از بت پرستی منصرف گرداند،وبا این دعوت وپذیرش نتیجه اعمال آنان نیز عوض می شدو سرنوشت آنان نیز تغییر میکرد.
۲-۱-۲۱-شید
درکتاب مجمعالبحرینآمده است،که واژه شید،که مشیده، ازاین کلمه گرفته شده است، به معنای قصر طویل ومرتفع است.[۱۰۸] آیهی آورده شده در این قسمت، عبارت است از:
«أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ» (نسا/۷۸)«هر جا باشید مرگ شما را فرا مىگیرد، اگر چه در برجهاى محکم و مرتفع باشید».
حدیث بیان شده،عبارت است، از: إن الإمامه خص الله عزوجل بها إبراهیم الخلیل( علیه السلام) بعد النبوه و الخله مرتبه ثالثه و فضیله شرفه بها و أشاد بها ذکره فقال إنی جاعلک للناس إماما[۱۰۹]. که خداى عز و جل بعد از رتبه نبوت و خلت، در مرتبه سوم به ابراهیم خلیل (علیه السلام) اختصاص داده، و به آن فضیلت مشرفش ساخته، و نامش را بلند و استوار نموده است؛ و فرموده:همانا من ترا امام مردم گردانیدم.
طبرسی بر این باور است،که شید به معنای گچ و بلند کردن ساحتمان است؛ ومشیده ساختمانیاستکه،با گچ تزیین شده باشد.[۱۱۰] هم چنین علامه بیان داشته است، که مشیده از تشیید، به معنای رفع و بلندیاست،که اصلآن ازشیدبه معنایگچ میباشد؛چراکه ساختمانها بوسیله گچ زینت داده و مرتفع داده میشوند[۱۱۱]. و درمفردات آمده است که اشاده که از این ماده است، به معنای بانگ برداشتن و فریاد کردن است.[۱۱۲]
طریحی این حدیث را براساس اشتقاق لفظ بیان کرده است، وارتباطی به تفسیرآیه ندارد.
۲-۱-۲۲-صفد
واژه صفد،که مولف آن را به معنای زنجیر وبندآورده است[۱۱۳]. آیهی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از« وَ تَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفاد» (ابراهیم/۴۹)«مجرمان را در آن روز به غلهایى که دست را به گردن بندد، بسته بینى.» حدیثی که در ذیل آیه آورده شده است،عبارت است از: إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ تُصَفَّدُ الشَّیَاطِینُ وَ تُقْبَلُ الْأَعْمَالُ أَعْمَالُ الْمُؤْمِنِینَ نِعْمَ الشَّهْرُ شَهْرُ رَمَضَانَ کَانَ یُسَمَّى عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْمَرْزُوق.[۱۱۴]
این حدیث درتایید معنای واژه صفد،در بیان امام آمده است، وارتباطی به تفسیرآیه ندارد؛ واز باب اشتقاق لفظ بیان شده است.
۲-۱-۲۳-ندد
در کتاب مجمع البحرین، واژه ندد به معنای مثل ونظیر بیان شده است.[۱۱۵] آیهی آورده شده عبارت است، از: « قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ» (فصلت/۹)«بگو:آیا نسبت به خداوندى که، زمین را در دو روز آفرید، کافر میشوید و براى او کسانى را همتا مىپندارید، این پروردگار جهانیان است.»
حدیثی که آمده است،عبارت است از : ثُمَّ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ قَبِّلْهُ فِی کُلِّ شَوْطٍ فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهِ فَافْتَحْ بِهِ وَ اخْتِمْ بِهِ فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهِ فَامْسَحْهُ بِیَدِکَ الْیُمْنَى وَ قَبِّلْهَا فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهِ فَأَشِرْ إِلَیْهِ بِیَدِکَ وَ قَبِّلْهَا وَ قُلْ- أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ کَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى وَ عِبَادَهِ الشَّیْطَانِ وَ عِبَادَهِ الْأَوْثَانِ وَ عِبَادَهِ کُلِّ نِدٍّ یُدْعَى مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل[۱۱۶].- سپس دست بر حجر الاسود بساى و در هر شوط از طواف آن را ببوس، پس اگر امکان دست سودن و بوسیدنش را نیافتى، طواف را با آن آغاز کن و هم به آن ختم کن، و اگر امکان آن را نیافتى با دست راستت آن را لمس کن و آن دست را ببوس،و اگر امکان آن را نیافتى با دست خود به آن اشاره کن، و آن را ببوس و بگو: «این امانت منست که آن را ادا کردم، و پیمان منست که آن را تجدید نمودم، تا براى من بوفا کردنم شهادت دهی من بخدا ایمان آوردم، و بجبت و طاغوت ولات و عزّى و عبادت شیطان و عبادت هر معبود باطلى که در مقابل خدا ساخته، و آن را بجاى خداى عزّ و جلّ خواندهاند، کافر گشتم.
در اطیب البیان آمده است، که انداد شامل شرکایی است،که برای خدا قراردادند،از بت ها وغیر آنها.[۱۱۷] وعلامه بر این نظراست،که اندادجمع “ند” به معنای مثل وشریک است وشامل شرکایی می شود، که درربوبیت والوهیت مثل خدا باشند.[۱۱۸]
این حدیث براساس اشتقاق لفظ بیان شدهاست،در حدیث معنای “ند"را با ذکر عنوان امثالی ازبت ها،که بت پرستان آن زمان می پرستیدند،و هم چنین پرستش شیطان وطاغوت روشن می سازد،و آن را تعمیم به عبادت هر معبود باطلی می دهد، وبا این شهادت وگواهی دادن یکتای خداوند را تایید مینماید، وربوبیت والوهیت غیرخداوند را باطل می کند.
۲-۱-۲۴-نبذ
باب ذال که مولف کلمه “نبذ” رابه معنای کناره گرفتن وگوشه گیری گرفته است.[۱۱۹]
آیهی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از:«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا» (مریم/۱۶)« در این کتاب مریم را یاد کن، آن گاه که از خاندان خویش به مکانى رو به سوى برآمدن آفتاب دورى گزید.» حدیثی که، ذیل آورده شده، عبارت است از: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله)قَالَ اللَّهُ عَزَّوَ جَلَّ قَدْ نَابَذَنِی مَنْ أَذَلَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِن.[۱۲۰] خدا عزوجل فرموده:هر که بنده مومنم را خوار کند، آشکارا به جنگ با من برخاسته است.
این حدیث بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است، ودر تفسیرآیهی مورد نظر نیست.
۲-۱-۲۵- اجر
مولف بیان داشته است،که واژه اجربه معنای جزای عمل وپاداش است.[۱۲۱] آیهی آورده شده،در این قسمت عبارت است از: « قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» (قصص/۲۷) «گفت که من می خواهم، تزویج کنم به تو یکى از این دو دخترم را،برای آنکه اجیر شوى مرا هشت سال، پس اگر تمام کردى ده سال را پس از نزد تست، و نمى خواهم که سخت گیرم بر تو به زودى مىبینى مرا به خواست خدا از شایستگان.»
حدیثی که در ذیل آیهی، بیان شده،عبارت است از: عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ حَدِّ الْوَجْهِ الَّذِی یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یُوَضَّأَ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الْوَجْهُ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى بِغَسْلِهِ الَّذِی لَایَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یَزِیدَ عَلَیْهِ وَ لَا یَنْقُصَ مِنْهُ إِنْ زَادَ عَلَیْهِ لَمْ یُؤْجَرْ وَ إِنْ نَقَصَ مِنْهُ أَثِمَ مَا دَارَتْ عَلَیْهِ السَّبَّابَهُ وَ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ مِنْ قُصَاصِ الرَّأْسِ إِلَى الذَّقَنِ وَ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ الْإِصْبَعَانِ مِنَ الْوَجْهِ مُسْتَدِیراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ الْوَجْهِ قُلْتُ الصُّدْغُ لَیْسَ مِنَ الْوَجْهِ قَالَ لا.[۱۲۲]به ابو جعفر باقر (علیه السلام) گفتم: بفرمایید،که گردى صورت آن مقدارى که باید شست، و خدا به شستن آن فرمان داده،تا کجا است؟ ابو جعفر گفت: گردى صورتت، از آن حدى که خدا فرموده ،و باید شسته شود،نه کمتر و نهبیشتر؛ که اگر بیشتر بشوید پاداشى نداردو اگر کمتر بشوید خطا کرده است، همان مقدارى است که موقع شستن و دست کشیدن انگشت شهادت و انگشت وسط و انگشت شست بر روى آن مىچرخد؛ و به عبارت دیگر: از بالاى صورت آن قسمتى که موى سر چیده مىشود، تا زیر چانه و از دو طرف صورت، هر مقدارى که دو انگشت شست و انگشت وسط بر روى آن مىچرخد، جز صورت است، و ما بقى جز صورت نیست من گفتم: بنا گوش از صورت نیست؟ابو جعفر(علیه السلام) گفت: نه.
در مفردات راغب آمده است، که اجربه معنای مزد وپاداشی است که به کار تعلق گیردچه کار دنیوی وچه کار اخروی.[۱۲۳]
این حدیث که براساس اشتقاق لفظ بیان شده است،معنای اجر رادر باب شستن اعضای وضو بیان می کندوبیان می داردکه، هر عملی مترتب بر احر وپادا ش است؛ و اگر عملی غیر ازآنچه در سنت آورده شده است عمل شود، اجر وپاداشی بر آن تعلق نمی گیردو هم چنین معنای اجیر را که در آیه آورده شده است، بیان می دارد؛ این که حضرت شعیب یکی از دختران خود رابه حضرت موسی تزویج کرد؛واز وی در خواست هشت سال کار را کرد،در واقع یک نوع قرار داد بست، وبا این مضمون می توان گفت که هر عملی مترتب بر یک اجر وپاداش است، که اگرعملی انجام نشود، منفعتی بر آن تعلق نمی گیرد.
۲-۱-۲۶-بذر
مولف براین عقیده است که، واژه بذر به معنای پخش کردن در غیر آن چه خدا حلال کرده، است.[۱۲۴] آیهی که مولف برای بیان واژه بیان داشته است،عبارت است از:«إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِوَکانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُورا»(اسرا/۲۷) «اسرافکاران با شیاطین برادرند،و شیطان نسبت به پروردگارش ناسپاس بود».
حدیثی که در ذیل آیهی بالا آورده شده است، عبارت است از: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) طُوبَى لِعَبْدٍ نُوَمَهٍ عَرَفَهُ اللَّهُ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ النَّاسُ أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الْهُدَى- وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ یَنْجَلِی عَنْهُمْ کُلُّ فِتْنَهٍ مُظْلِمَهٍ لَیْسُوا بِالْمَذَایِیعِ الْبُذُرِ وَ لَا بِالْجُفَاهِ الْمُرَاءِین.[۱۲۵]رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) فرمود: خوشا حال بنده گمنامى که خدا او را شناسد، و مردم او را نشناسند این- ها چراغهاى هدایت و چشمههاى دانشند، هر فتنه تاریک و سختى از برکت آنها برطرف شود، آنها نه فاشکننده و پخشکننده اسرارند، و نه خشن و ریاکار.
درمفردات آمده است که، تبذیر به معنای تفریق کردن وپخش کردن چیزی است اصلش ازریختن وپاشیدن بذر است، که بطور استعاره به معنای پخش کردن بیهوده مال آمده است.[۱۲۶] وهم چنین مولف معجم مقاییس اللغه بر این باور است، که بذربه معنای پخش و پراکنده کردن چیزی است.[۱۲۷]
علامه این چنین آورده است،که وجه تفسیر مبذرین واسرافکاران با شیطانها این باشد،که هر دوی آنها از نظر سنخیت و ملازمت،ماننددو برادرمهربان اند،وهمیشه باهم اند.[۱۲۸]
این حدیث که بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است، بذررابه عنوان صفت اشخاصی بیان میکندکه،خداوند آنهارا بوسیله فضایل اخلاقی ایشان می شناسد، وآنها همواره در بین مردم گمنامند،وایشانپخشکنندهاسرارمردم نیستند،وهم چنانکه میدانیم دربذرپاشی بذرهاییکهپاشیده شده اند،رشدمی کنند؛و بذرهرماده باعث گسترش جنس آن ماده می- شودودر این حدیث با بیانی زیبا،نشر و گسترش اسرار مردم را که خود سبب ریختن آبروی افراد وتفرق وجدایی در بین افراد می شود، بیان می داردو هم چنین در آیه بیان می- دارد،که کسی که اسراف کار است ملازم شیطان است، که نتیجه ی آن کفر و ناسپاسی نسبت به خدا وند است و این اسراف درهر امری می تواند باشد.
۲-۱-۲۷-حظر
مولفبراین نظراست،که کلمه حظر به معنای منع شده است،وحظیره کسی است که آغل برای شتر درست می کند، برای اینکه از گرما وسرما حفظ شود.[۱۲۹]آیهای که در این باب آمده،عبارت است از:« کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً» (اسرا/۲۰)«همه راچهآنگروه را و چه این گروه را از عطاى پروردگارت پى درپى خواهیم داد، زیرا عطاى پروردگارت را از کسى باز ندارند».
حدیثی که در ذیل آیهی بالا بیان شده،عبارت است از: وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ صَاعٌ وَ سَیَأْتِی أَقْوَامٌ بَعْدِی یَسْتَقِلُّونَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِی وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِی مَعِی فِی حَظِیرَهِ الْقُدْس.[۱۳۰] و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: آب وضو یکمدّ است و آب غسل یک صاع و در آتیه نزدیک پس از من گروههایى خواهندآمد،که این مقدار آب را اندک شمارند، و آن جماعت بر خلاف سنّت من هستند، و هر که استوار و پا بر جا بر سنّت من است، در حظیره قدس (بهشت) با من خواهد بود.
این حدیث با معنایی دیگردربیان مفهوم حظرمعنای آن را بسط داده است، وبر اساس اشتقاق لفظ در ذیل آیه بیان شده است، و درصدد تفسیرآیه مورد نظر نیست.
۲-۱-۲۸-ضمر
طریحی بیان داشته استکه واژه “ضمر” که، کلمه ضامر از این ریشه است، به معنای شتر لاغر اندام است.[۱۳۱] آیهی آورده شده، در این قسمت عبارت است از: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ » (حج/۲۷)«و در میان مردم به (اداء مناسک) حج اعلام کن، تا خلق پیاده و سواره بر شتران لاغر اندام تیزرو از هر راه دور به سوى تو جمع آیند.»
حدیث آورده شده،عبارت است از: أَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْیَوْمَ وَ السِّبَاقَ غَداً .[۱۳۲] -بهوش باشید، که امروز وقت آماده شدن و فردا روز مسابقه است.
درمفردات آمده است که ضامر شتر لاغر اندامی است، که لاغریش بر اثر کار باشد نه لاغری طبیعی، و مضمار مکان اسب دوانی وتمرین کردن اسب است.[۱۳۳]
این حدیث که بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده،استعاره آورده شده است برای بیان عمل، که این دنیا مکان عمل و تلاش است؛ مانند اسبی که برای مسابقات، تمرین وپرداخته شود؛وانسان تا درتوان دارد باید عمل کند،وفردا که روز قیامتاستپایان این عمل و مسابقه است.
۲-۱-۲۹- غور
مولفبراین عقیده است،که کلمه غورکه واژه مغارات ازاین ریشه است،به معنای موضعی که انسان در آن فرو می رود، وخود را پوشیده وپنهان می دارد، است.[۱۳۴] آیهی آورده شده، درذیل واژه عبارت است از:« لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونی»(توبه /۵۷)« اگر پناهگاه یا نهانگاه یا گریزگاهى مىیافتند، شتابان بدان سو رو مىکردند.»
حدیثی که در ذیل آیهی بالا آمده است، عبارت است از: عنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) یَقُولُ بِالْعَقْلِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْحِکْمَهِ وَ بِالْحِکْمَهِ اسْتُخْرِجَ غَوْرُ الْعَقْلِ وَ بِحُسْنِ السِّیَاسَهِ یَکُونُ الْأَدَبُ الصَّالِحُ.[۱۳۵]- امیرمومنان(علیه السلام) مىفرمود: با خردعمق حکمت را بیرون توان کشید،و با حکمت عمق عقل را،حسن سیاست مایه ادب شایسته است.
این حدیث که، بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است،بدست آوردن نهان حکمت توسط عقل و همچنین بدست آوردن نهان عقل، توسط حکمت را بیان می دارد،و هم چنین ملازم وهمراه بودن این دو، که اگر یکی نباشد،دیگری حاصل نخواهد شد.
۲-۱-۳۰-فزز
واژه فزز که به معنای ترساندن و جلب کردن،بیان شده است.[۱۳۶] آیهی آورده شده در این قسمت، عبارت است از: «وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلِیلاً»(اسرا/۷۶)«و نزدیک بود،که تو را از این سرزمین برکنندتا از آنجا آوارهات سازند،و خود پس از تو جز اندک زمانى نمىماندند.»
حدیثی که در ذیل آیه آمده،عبارت است از: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِنَّ قُلُوبَ الْجُهَّالِ تَسْتَفِزُّهَا الْأَطْمَاعُ وَ تَرْتَهِنُهَا الْمُنَى وَ تَسْتَعْلِقُهَا الْخَدَائِع[۱۳۷]-امیر المومنین (علیه السّلام) فرمود:دلهاى نادانان را طمعها از جا برمیکنند،و آرزوهاى بىجا درگروشان میگذارندو نیرنگ ها بدامشان می اندازند.
علامه درتفسیر المیزان،بیان داشته است،که استفزاز به معنای سوق دادن و حرکت خفیف و آسان است.[۱۳۸]
حدیث بیان کننده معناییمجازی است،که طمع بر دل افراد نادان تاثیر فراوانی دارد،وافراد نادان چقدر دلهای آنان تحت گرو طمع است؛طریحی این حدیث را بر اساس اشتقاق لفظی بیان کرده است.
۲-۱-۳۱-خفف
طریحی براین عقیده است،که کلمه خفف به معنای آسانی است.[۱۳۹] آیهی آورده شده عبارت است از:« انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (توبه/۴۱)« به جنگ بروید،خواه بر شما آسان باشد،خواه دشوار و با مال و جان خویش در راه خدا جهاد کنید، اگر بدانید خیر شما در این است.»
حدیثی که درذیل آیهی بالا آمده،به این شرح است: وَ قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام) إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاه[۱۴۰] . امام صادق (علیه السّلام) فرمود: همانا شفاعت ما خاندان سبک شمارنده نماز را در بر نمی گیرد، و به او نمیرسد،و شامل حال او نخواهد شد.
علامه بیان داشته است که، ثقل درآیه شریفه به قرینه مقام کنایه است، از موانعی که نگذارد انسان به جهاد برای خدا بیرون رود، اعم از هر مانعی باشد، مثل مشاغل و علاقه به فرزند،و در مقابل منظور از “خفت به معنای: سبکباری” این است، که هیچ یک از این موارد مانع او نباشد.[۱۴۱]
این حدیث که بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است،بیان می دارد هر آنچه که مانع شود، انسان نماز را سبک به شمارد و انجام ندهد، مشمول این حدیث است، و خفف کنایه از سبک شمردن نماز است.
۲-۱-۳۲-عجف
طریحی بیانداشتهکه،کلمهعجف شتریاست که،به نهایت لاغری رسیده باشد.[۱۴۲] آیه- ای که دراین قسمت آمده، عبارت است از: « وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُءْیایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ» (یوسف/۴۳) «پادشاه گفت: در خواب هفت گاو فربه را دیدهام، که آنها را هفت گاو لاغر مىخورند،و هفت خوشه سبز دیدم و هفت خوشه خشک، اى خاصگانمنخواب مرا تعبیر کنید،اگر تعبیر خواب مىدانید.»
حدیث آورده شده،عبارت است از:وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَا یُضَحَّى بِعَرْجَاءَ بَیِّنٍ عَرَجُهَا وَ لَا بِالْعَوْرَاءِ بَیِّنٍ عَوَرُهَا وَ لَا بِالْعَجْفَاءِ وَ لَا بِالْجَرْبَاءِ وَ لَا بِالْجَدْعَاءِ وَ لَا بِالْعَضْبَاءِ وَ هِیَ الْمَکْسُورَهُ الْقَرْنِ وَ الْجَدْعَاءُ الْمَقْطُوعَهُ الْأُذُن.[۱۴۳]-و رسول خدا (صلّىاللَّه علیه و آله) فرمود:حیوان لنگىکهآثار لنگیش آشکار باشد،و نابینایى که کوریش نمودارباشدو حیوان لاغر و مبتلا به جرب و گوش بریده، و گوش شکافته و شاخ شکسته قربانى نمی شود.
طبرسی براین نظراست، که عجف به معنای لاغر و جمع آن عجاف است.[۱۴۴]
این حدیث که،براساس اشتقاق لفظ بیان شده است، ویژگیهای حیوان مورد قربانی را بیان میدارد.
۲-۱-۳۳-سلق
مولف بیان داشته است،که کلمه سلق به معنای گستاخی با زبان است.[۱۴۵] آیهی آورده شده،دراین قسمت عبارت است از: « أَشِحَّهً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَهٍ حِدادٍ أَشِحَّهً عَلَى الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً » (احزاب/۱۹) « (در حالى که بمعاونت)با شما بخیلانند و چون ترس از دشمن بیایید،مىبینى ایشان را که بسوى تونگاه می کنند،در حالى که چشمایشان (در حدقه بچپ و راست) میگردد، مانند گردیدن چشم کسى که از سکرات مرگ بیهوش شده و چون ترس از میان برود، شما را با زبانهاى تیز برنجانند، در حالى که بر غنیمت بخیلانند این گروه ایمان نیاوردهاند، در نتیجه خدا کردار ایشان را تباه گردانیده است، و این تباه کردن بر خدا آسان است.»
حدیثیکه درذیل آیهی بالاآورده شده،عبارت است از:عن جابر قال قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) لیس منا من سلق و لا خرق و لا حلق.[۱۴۶] یعنى زنان مسلمان و مردان مسلمان نبایستى در مصیبتها ناله و شیون سر دهند، و نباید به صورت خود بزنند و زنان نبایستى با شیون موى خود برکنند، و بر سر و صورت خود بزنند.
علامه براین نظراست،که سلق به معنای زدن و طعنه است.[۱۴۷] طبرسی بیان داشته که اصل سلق،ضرب است، وهم چنین بیان کرده،که سلق به معنای “صاح” یعنی فریاد است.[۱۴۸]
این حدیث که براساس اشتقاق لفظ درذیل آیه بیان شده است سلق را نهی می- کند،وبیان می داردکه آن ناله وفریادی است، که مذموم است و مورد رضایت خداوند نیست.
۲-۱-۳۴-ضیق
مولف بیانکردهاست،که کلمه ضیق به معنای سختی و تنگی است.[۱۴۹] آیه ی آورده شده عبارت است از:«فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ»(هود/۱۲) «مبادکه، برخى از چیزهایى را که بر تو وحى کردهایم، واگذارى و بدان دلتنگ باشى که مىگویند: چرا گنجى بر او افکنده نمىشود؟و چرا فرشتهاى همراه او نمىآید؟جز این نیست،که تو بیمدهندهاى بیش نیستى، و خداست که کارساز هر چیزى است».
حدیثی که در ذیل آیهی آورده شده،عبارت است از :عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) مَنْ غَسَلَ فَاطِمَهَ قَالَ ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَأَنِّی اسْتَعْظَمْتُ ذَلِکَ مِنْ قَوْلِهِ فَقَالَ کَأَنَّکَ ضِقْتَ بِمَا أَخْبَرْتُکَ بِهِ قَالَ فَقُلْتُ قَدْ کَانَ ذَاکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَقَالَ لَا تَضِیقَنَّ فَإِنَّهَا صِدِّیقَهٌ وَ لَمْ یَکُنْ یَغْسِلُهَا إِلَّا صِدِّیقٌ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ مَرْیَمَ لَمْ یَغْسِلْهَا إِلَّا عِیسَى.[۱۵۰]-مفضل گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم:کى فاطمه را غسل داد؟فرمود: امیر المو منین(علیه السلام) من این مطلب را از گفته آن حضرت بزرگ شمردم وتعجب کردم فرمود:گویا ازآنچه بهتو خبردادم،دلتنگ شدى؟عرض کردم:چنیناست قربانت گردم، فرمود: دلتنگ مباش زیرا او صدیقه (معصوم) است،و جز معصوم نباید او را غسل دهد،مگر نمىدانى که مریم را جز عیسى غسل نداد.
طریحی این حدیث را براساس اشتقاق لفظ بیان کرده است، و ارتباطی به تفسیر آیه مورد اشاره ندارد.
۲-۱-۳۵-خصم
طریحی بیانداشته،که کلمه خصم به معنای مجادلهودشمنی است.[۱۵۱] آیهی آورده شده عبارت است از:« ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ» (یس/۴۹)«آنان منتظرجز یک صیحه نیستند،صیحهاى که ایشان را بگیرد،درحالى که سرگرم مخاصمه باشند.»
حدیث بیان شده، در ذیل آیه عبارت است از:عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَى عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(علیه السلام) یَقُولُ إِذَا سَمِعْتُمُ الْعِلْمَ فَاسْتَعْمِلُوهُ وَ لْتَتَّسِعْ قُلُوبُکُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا کَثُرَ فِی قَلْبِ رَجُلٍ لَا یَحْتَمِلُهُ قَدَرَ الشَّیْطَانُ عَلَیْهِ فَإِذَا خَاصَمَکُمُ الشَّیْطَانُ فَأَقْبِلُوا عَلَیْهِ بِمَا تَعْرِفُونَ فَ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً فَقُلْتُ وَ مَا الَّذِی نَعْرِفُهُ قَالَ خَاصِمُوهُ بِمَا ظَهَرَ لَکُمْ مِنْ قُدْرَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.[۱۵۲]-امام باقر (علیه السلام) می فرمود:چون علم را شنیدید، بکارش بندید و باید دلهاىشما گنجایش داشته باشد؛ (زیادتر از استعدادو حوصله خود،علم را فرا نگیرید.) زیرا چون علم دردل مرد به قدرى زیاد شود،که نتواندتحملکند،شیطان براو مسلط شودپس چون شیطانباشما به دشمنى برخاست،با آنچه می دانید به او روى آورید،زیرا نیرنگ شیطان ضعیف است (راوى گوید) گفتم آنچه می دانیم، چیست؟ فرمود: با او مبارزه کنید، به آنچه از قدرت خداى عز و جل براى شما هویدا گشته است.
درتفسیرالمیزانمولف،بیانکرده که مشرکان در مورد این که صیحه آسمانی آنان راچه وقت فرامی گیرد، بحث و گفتگو میکردند،آمدن این صیحهآسمانی برای خداوند آسان است وخدامی فرماید: این صیحه وقتی می آید،که اینان مشغول مخاصمه هستند.[۱۵۳]
طریحی این حدیث رابراساساشتقاق لفظبیانداشته است، چنان که می بینیم در حدیث خصم به شکل اسم فاعل آمده است،یعنی شیطان انسان را به مخاصمه وادار می- کند؛هم چنان که در آیه نیز مشرکان بر سر این مطلب که، آیا صیحه آنان را فرا می گیرد یانه وزمانش کی هست، مشغول مجادله بودند،و هم چنین می توان گفت که، نتیجه مخاصمه می تواند دشمنی باشد.
۲-۱-۳۶- سنم
در مجمعالبحرینآمده است،که سنم به معنی چشمه ایی در بهشت است.[۱۵۴] آیهی آورده شده، دراین قسمت عبارت است از:«وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ»(مطففین/۲۷)« ترکیب طبع آن شراب ناب از عالم بالاست».
طبرسی بر این عقیده است،که تسنیم نام چشمه ایی است، که از بالا جاری می شود و مشتق از سنام است.[۱۵۵]
علامه بیان داشته است، که تسنیم نام چشمه ایی در بهشت است؛ وهم چنین از این ماده کلماتی به معنای بلند کردن و پر شدن نیز مشتق شده است.[۱۵۶]
حدیث آورده شده،در این باب عبارت است از: محَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَهَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَ لَا أُخْبِرُکَ بِأَصْلِ الْإِسْلَامِ وَ فَرْعِهِوَ ذِرْوَتِهِ وَ سَنَامِهِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَصْلُهُ الصَّلَاهُ وَ فَرْعُهُ الزَّکَاهُ وَ ذِرْوَتُهُ وَ سَنَامُهُ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِأَبْوَابِ الْخَیْرِ إِنَّ الصَّوْمَ جُنَّه.[۱۵۷]-ابو عبد اللَّه صادق (علیه السلام)گفت: آیا از ریشه اسلام و شاخه اسلام و قلّه بلند اسلام باخبرت سازم؟ من گفتم: آرى ابو عبد اللَّه گفت:ریشه اسلام نماز است؛و شاخه اسلام زکات است،و قلّه بلند اسلامجهاد در راه خداست،ابو عبد اللَّه گفت: آیا از درهاى خیرباخبرت سازم؟ بدان که روزه سپر آتش است.
این حدیث که براساس اشتقاق لفظ بیان شده است، درآن سنام به معنای قله گر فته شده، تاعظمت جهاد در راه خدا را برای مخا طب به تصویر بکشد،تا مخاطب نسبت به انجام آن تلاش بیشتری بنماید.
۲-۱-۳۷-قصم
طریحی بیان داشته است که، کلمه قصم به معنای در هم شکستن و نابود کردن است.[۱۵۸] آیهی آورده شده عبارت است از: « وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَهٍ کانَتْ ظالِمَهً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِین» (انبیا/۱۱)«چه بسیار مناطق آباد ستمگرى رادر هم شکستیم،و از پس آن گروهى دیگر پدید آوردیم.»
حدیثی که درذیل آیه آورده شده،عبارت است از: عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ مِنَ الْقَوَاصِمِ الْفَوَاقِرِ الَّتِی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جَارُ السَّوْءِ إِنْ رَأَى حَسَنَهً أَخْفَاهَا وَ إِنْ رَأَى سَیِّئَهً أَفْشَاهَا.[۱۵۹]- ابی جعفر (علیه السلام) فرمود:از بلاهاى کمر شکن که پشت انسان را خم کند،همسایه بد است، اگر خوشرفتارى و کار نیکى ببیند، پنهان کند،و اگر بدى از انسان ببیند فاش کند.
طبرسی براین باور است که،قصم به معنای شکستن است.[۱۶۰]علامه آوردهاست که،کلمه قصم دراصل به معنای شکستن است،ولی بطورکنایه به معنای هلاکت نیز استفاده می شود.[۱۶۱]
این حدیث که بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده، بیانی مجازی دارد،برای نشان دادن وبه تصویر کشیدن همسایه بد، به همین دلیل از واژه قصم استفاده کرده است،تا اوج سختی داشتن همسایه بدرا به تصویر کشد.
۲-۱-۳۸-رهن
مولف بیان داشته است،که “رهن” به معنای حبس عمل وهم چنین چیزی در گرو دین قرار گیرد،است مانند وثیقه[۱۶۲]. آیهی آورده شده،دراین باب عبارتاست از:«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ» (طور/۲۱)«کسانى که خودایمانآوردند،وفرزندانشاندرایمانپیرویشانکردند،فرزندانشانرا به آنها ملحق مىکنیم و از پاداش عملشان هیچ نمىکاهیم، که هر کسى در گرو کار خویشتن است.»
حدیثآورده شده،عبارتاست از : أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَهٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَکُفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ وَ ظُهُورُکُمْ ثَقِیلَهٌ مِنْ أَوْزَارِکُمْ فَخَفِّفُواعَنْهَا بِطُولِ سُجُودِکُم[۱۶۳]. ایا مردم، نفس شما گرو کردار شما است، آن را با استغفار رها کنید، دوش شما از گناهان شمابار سنگینى دارد، به طول سجود آن را سبک کنید.
در مفردات آمده است،که چون از ماده رهن وگرو، نگه داشتن تصور می شود، این ماده سپس به طور استعاره برای حبس و نگه داری، هر چیزی بکار برده می شود.[۱۶۴]
این حدیث که بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است، استعاره آورده شده است برای این که نفس انسان، در گرو اعمال وی است.
۲-۲-احادیث براساس جناس لفظ
دسته دوم ازاحادیث غیرتفسیری احادیثی هستند،که بر اساس جناس لفظ بیان شده است، انتخاب در تعداد این احادیث به طور گزینشی بوده است؛واگردر این بخش می بینیم که برخی واژگان تکرار شده اند،از این جهت است که، حدیث آورده شده در ذیل آنها ازجهت جناس لفظ واژه در حدیث مورد بررسی قرار گرفته است.
۲-۲-۱-حلا
مولف واژه حلا رابه معنای زینت از طلا و نقره گرفته است.[۱۶۵] ذیل این واژه آیه ای آورده شده،کهعبارت است از:«وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ » (اعراف/۱۴۸)«و قوم موسى پس از [عزیمت] او از زیورهاى خود مجسّمه گوسالهاى براى خود ساختند.»
حدیثی که درذیل آیهی بالا آمده، عبارت است از: قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) لَمَّا أَنْ وَسْوَسَ الشَّیْطَانُ إِلَى آدَمَ (علیه السلام) دَنَا مِنَ الشَّجَرَهِ فَنَظَرَ إِلَیْهَا فَذَهَبَ مَاءُ وَجْهِهِ ثُمَّ قَامَ وَ مَشَى إِلَیْهَا وَ هِیَ أَوَّلُ قَدَمٍ مَشَتْ إِلَى الْخَطِیئَهِ ثُمَّ تَنَاوَلَ بِیَدِهِ مِنْهَا مَا عَلَیْهَا فَأَکَلَ فَطَارَ الْحُلِیُّ وَ الْحُلَلُ مِنْ جَسَدِهِ فَوَضَعَ آدَمُ یَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ وَ بَکَى.[۱۶۶] پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) فرمود: هنگامى که شیطان آدم(علیه السّلام) را وسوسه کرد، حضرت آدم نزدیک آن درخت رفته و به آن درخت نگریست،پس آبروى او برفت (شاید منظور این باشد،که آب و رنگ او دگرگون شد،چون خود را باخت.)سپس برخاست و به سوى آن درخت رفت، و این نخستین گامى بود که به راه خطا برداشته شد،پس با دست از میوه آن چید،وخورد و زیورها و جامگان زرّین که بر تن داشت، از بدنش پرید و آدم دست خود را بر فرق سرش نهاد، و گریست.
علامه براین عقیده است،که"حلی” به معنای چیزهایی است، که آدمی خود رابه آن زینت میدهد،از قبیل طلا و نقره وامثال آن.[۱۶۷]
مولفتفسیرجوامعالجامع براین نظراست،که« مِنْ حُلِیِّهِمْ»زیورهاییاست،کهاز قوم فرعون به عاریت گرفته بودند،وبعداز هلاک فرعون در دست آنان باقی مانده بود.[۱۶۸]
این حدیث براساس جناس لفظ واژه"حُلِیِّهِمْ درآیه والْحُلِیُّ درحدیث“درذیلآیه بیان شده است.
۲-۲-۲-ادا
مولف درذیل آیهی :«وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفیفٌ مِنْ رَبِّکُم» در بیان معنای واژهی ادا، حدیث دیگری رابیان کرده است، که عبارت است از:فإنه روی عن أبی عبد الله (علیه السلام) أنه من غسل میتا مؤمنا فأدى الأمانه غفر له قیل و کیف یؤدی الأمانه قال لا یخبر بما یرى.[۱۶۹] امام صادق (علیه السّلام) فرمود: هر که جنازه مومنى را غسل دهد،وامانت را درباره او رعایت کند،خداوند او را ببخشاید؛راوى پرسید:چگونه امانت را در باره او رعایت کند؟ فرمود: آنچه را که در تنش مىبیند، باز نگوید.
این حدیث براساس جناس لفظ واژه" اَداءٌ درآیه و فأدى در حدیث” ذیل آیه بیان شده است، اشاره به حفظ امانت دیدن ازطرف شخص غسل دهنده،درمورد اعضای میت می- دهدکه امانت سالم را رعایت کند.
۲-۲-۳-درا
طریحی بیان داشته است، که واژه درا به معنای دفع کردن است.[۱۷۰] آیهی آورده شده در این قسمت، عبارت است از:«الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» (آل عمران/۱۶۸) « همان کسانى که[خود در خانه] نشستند، و در باره دوستان خود گفتند: اگر از ما پیروى مىکردند، کشته نمىشدند؛ بگو: اگر راست مىگویید، مرگ را از خودتان دور کنید.»
حدیثی که بیان شده،عبارت است از:و سئل الصادق(علیه السلام)عن الرجل هل یقطع صلاته شیء مما یمر به؟ فقال: لا یقطع صلاه المؤمن شیء ولکن ادرؤا ما استطعتم.[۱۷۱]
این حدیث بر اساس جناس لفظ واژه” فَادْرَؤُادرآیه وادرؤا درحدیث"بیان شده است ودر جهت تفسیرآیه مورد اشاره نیست.
۲-۲-۴-دأب
مولف بر این عقیده است،که واژه دأببه معنای عادت وشأن واصل آن از “من دأب فی العمل"است.[۱۷۲] آیهی آورده شده، در این قسمت عبارت است از:
«کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدیدُ الْعِقابِ» (آلعمران /۱۱)«[آنان] به شیوه فرعونیان و کسانى که پیش از آنان بودند،آیات ما رادروغ شمردند؛پس خداوند، به [سزاى] گناهانشان [گریبانِ] آنان را گرفت، و خدا سختکیفر است.»
حدیثی که در ذیل آیهی بالا آورده شده، عبارت است از :عن أبی عبد الله(علیه السلام) قال: علیکم بصلاه اللیل فإنها سنه نبیکم و دأب الصالحین قبلکم و مطرده الداء عن أجسادکم.[۱۷۳] امام صادق (علیه السّلام) فرمود: بر شماست که نماز شب بخوانید،زیرا نماز شب سنّت پیامبر شماو شیوه مردان نیکوکارى است، که پیش از شما مىزیستهاند، و نیز باعث دورى بیماریها از بدن هاى شماست.
مولفدر تفسیر اطیب البیان،براین باوراست که دأب به معنای عادت است، و درعلم اخلاق صفتی که به کثرت گراید، عادت می شود، وجز ملکه نفسانی می شود. [۱۷۴]راغب در ذیل این آیه بیان می دارد، که بر عادتی بودند،که پیوسته استمرار داشته است.[۱۷۵]
طریحی اینحدیثرا براساس جناس لفظ واژه”کَدَأْبِدرآیهودأبدرحدیث” بیان داشته است،و درصدد تفسیرآیه نیست، باتوجه به مطالب گفته شده،میتوان بیان داشت که، دأب عادت و روش هم در صفت پسندیده وهم مذموم می تواند باشد.
۲-۲-۵-رب
مولف براین باوراست،که واژه “رب” به معنای مالک و تدبیر کننده و پرورش دهنده است.[۱۷۶] آیهی آورده شده،عبارت است از: «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْن» (رحمن /۱۷)« پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب» .
حدیث آورده شده،در ذیلآیهی بالا عبارت است از: وَ کَانَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) یَقُولُ فِی دُعَائِهِ- اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ وَلَدٍ یَکُونُ عَلَیَّ رَبّاً وَ مِنْ مَالٍ یَکُونُ عَلَیَّ ضَیَاعاً وَ مِنْ زَوْجَهٍ تُشَیِّبُنِی قَبْلَ أَوَانِ مَشِیبِی.[۱۷۷]رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) در دعایش مىگفت: پروردگارا من به راستى به تو پناه مىبرم، از فرزندىکه برمن سرورى کند؛ وازمالى که در راه غیر حقّ صرفش کنم، و از همسرى که مرا قبل از این که پیر شوم، پیر سازد.
راغب اصفهانی بر این عقیده است که، رب به طور مطلق در مورد خداوند بکار میرود و هم چنین درمورد صاحب چیزی می گویند: رب الدار و رب الفرس.[۱۷۸]
این حدیث بر اساس جناس لفظ واژه”رَبُّ درآیه و رَبّاً درحدیث” بیان شده است. اما این کهدراین حدیث کلمه رب را آورده است،خواسته این مفهوم را برساندکه کراهت وزشتی روزی که فرزند در حق والدینش، مانند زیر دست رفتارکند.چرا که واژه رب در مورد خداوند به معنای پرورش وتربیت بندگان است، واین صفت فقط مخصوص اوست، ولی در حدیث با آوردن اینکلمه خواسته به قسمت سروری آناشاره کند،چرا که وقتی فرزندی سرور والدین شد، با او هر رفتاری می کند.
۲-۲-۶-هیج
درمجمع البحرینآمده استکه، واژه هیج به معنای برانگیختن ورسیدن است.[۱۷۹] آیهی آورده شده،درذیل این واژه، عبارت است از: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ » (زمر/۲۱)«مگر ندیدهاى که، خدا از آسمان آبى فرود آورد، پس آن را به چشمههایى که در [طبقات زیرینِ] زمین است،راه داد، آنگاه به وسیله آن کشتزارى را که رنگهاى آن گوناگون است،بیرون مىآورد،سپسخشکمىگردد؛آنگاهآن رازردمىبینى،سپس خاشاکش مىگرداند قطعاً در این [دگرگونیها] براى صاحبان خرد عبرتى است».
حدیث آورده شده، در ذیلآیه عبارت است از: وَ جَاءَ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَهِ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) فَقَالُوا لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ادْعُ لَنَا بِدَعَوَاتٍ فِی الِاسْتِسْقَاءِ فَدَعَا عَلِیٌّ (علیه السلام) الْحَسَنَ(علیه السلام)وَ الْحُسَیْنَ(علیه السلام) قَالَ یَا حَسَنُ ادْعُ فَقَالَ الْحَسَنُ (علیه السلام) اللَّهُمَّ هَیِّجْ لَنَا السَّحَابَ بِفَتْحِ الْأَبْوَابِ بِمَاءٍ عُبَابٍ وَ رَبَابٍ بِانْصِبَابٍ وَ انْسِکَابٍ یَا وَهَّابُ وَ اسْقِنَا مُطَبِّقَهً مُغْدِقَهً مُونِقَهً فَتِّحْ أَغْلَاقَهَا وَ سَهِّلْ إِطْلَاقَهَا وَ عَجِّلْ سِیَاقَهَا بِالْأَنْدِیَهِ فِی الْأَوْدِیَهِ یَا وَهَّابُ بِصَوْبِ الْمَاءِ یَا فَعَّالُ اسْقِنَا مَطَراً قَطْراً طَلًّا مُطِلًّا طَبَقاً مُطَبِّقاً عَامّاً مِعَمّاً رِهَماً بُهْماً رُحْما[۱۸۰]. و گروهى از مردم کوفه نزد على بن ابى طالب (علیه السّلام) رفتند،و گفتند: یا امیرالمومنین دعاهایى در طلب نزول باران براى ما بخوان؛پس امیر المومنین على (علیه السّلام) دو فرزند خود حسن(علیه السلام) و حسین (علیه السّلام)را طلب کرد، و حسن را فرمود:دعا کن، امام حسن(علیه السّلام) چنین دعا کرد: اللّهمّ هیّج لنا- تا آخر دعاى متن؛آمین یا ربّ العالمین را خواند، که ترجمه آن این است: بار خدایا ابرها را به گشودن درهاى رحمتت به وسیله آبى سیل آسا و بادوام برانگیز،ومارابهوسیلهبارانى فراگیر و دامنگستروبهجت انگیزسیرابفرما،خدایافروبستگی- هاى ابرها را بگشاى و روان ساختن اش راآسان گردان.
در مجمع البیان آمده است که، بهیج به معنای گیاه ودرخت خشک شده است، که در خشکی به نهایت خود رسیده باشد.[۱۸۱]
مولف در اطیب البیان بر این باور است،که خشک می شود واز حالت سبز بودنش خارج می شود.[۱۸۲]
طریحی این حدیث را از باب جناس لفظ واژه" یَهیجُدرآیه و هَیِّجْ درحدیث” بیان کرده است، واین حدیث تفسیری نیست.
۲-۲-۷-جلب
مولف براین نظراست،که واژه جلب به معنای بانگ زدن است.[۱۸۳] آیهی آورده شده دراین قسمت عبارت است از: «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً» (اسرا/۶۴)«با فریادخویش هر که راتوانى از جاى برانگیز،و به یارى سواران وپیادگانت بر آنان بتاز و در مال و فرزند با آنان شرکت جوى و به آنها وعده بده، و حال آنکه شیطان جز به فریبى وعدهشان ندهد.»
حدیثی که در ذیل آیهی بالا آمده، عبارت است از:عن غیاث قال سمعت أبا عبدالله (علیه السلام) یقول لا جلب ولا جنب ولا شغار فى الإسلامقال الجلب الذى یجلب مع الخیل یرکض معها والجنب الذى یقوم فى أعراض الخیل فیصیح بها والشغار کان یزوج الرجل فى الجاهلیه ابنته بأخته.[۱۸۴]امام صادق (علیه السلام) فرمود:جلب، جنب و شغار در اسلام نیست؛حضرت فرمود: جلب آن است که، شخص اسبى را با اسبى که دارد، بیاوردکه با آن نیز، مسابقه را ادامه دهد وجنب همان استکه، در پایه کوه مىایستدو از آنجا فریاد مىکشد (و مردم را براى پرداخت زکات دعوت مىکند.) و شغار این است، که مرد در زمان جاهلیت دخترش را،در برابرگرفتن خواهر دیگرى تزویج مىکرد.»
راغب بر این باور است،که اصل جلب به معنای راندن چیزی است؛ وبیان کردهکه جَلَب آن است،که در مسابقات اسب دوانی شخصی جلوتر از همه است،ویک نفر دیگر در این حالت بانگ می زند ومی خواهد با شلاق زدن براسب خود،ازآن شخص جلو بیفتد.[۱۸۵]
علامه بیان داشته است که، جلب اگر به باب افعال رود، به معنای از روی قهرفریادزدن برسرکسی است.[۱۸۶]
حدیث براساس جناس لفظ واژه أَجْلِبْ درآیه،وجلبدرحدیث بیان شده است،ودر صدد تفسیرآیهی مورد نظر نیست.
۲-۲-۸-جیب
در باب باء واژهجیب،مولفبراین عقیدهاست که،به معنای گریبان ویقیه پیراهن است.[۱۸۷]و آیهی آورده شده،عبارت است از: «اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ» (قصص/۳۲)«دست خود را در گریبان برتا بى هیچ نقص (برص و) مرضى سفیدو روشن (چون ماه تابان) بیرون آید، و تا (به ظهور این معجزه)از وحشت و اضطراب بیاسایى، باز دست به گریبان بر(تا به حال اول برگردد)؛ این دو (عصا و ید بیضا) از جانب خدایت دو برهان (کامل و دو معجزه بزرگ الهى بر رسالتتو) است (اینک برو به رسالت)به سوى فرعون وفرعونیان که قومى فاسق و نابکارند.»
حدیثی که درذیل آیه آورده شده،عبارت است از:قالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)أَنْسَکُ النَّاسِ نُسُکاً أَنْصَحُهُمْ جَیْباً.[۱۸۸] رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) فرمود: عابدترین مردم کسى است که، نسبت به همه مسلمین خیرخواهتر و پاکدل تر باشد.
با توجه به حدیث،میتوان بیان داشتکه، طریحی این حدیث را بر اساس جناس لفظ واژه جَیْبِکَ درآیه و جَیْباً در حدیث، بیان داشته است.
۲-۲-۹-برد
باب الف واژه برد، مولف براین نظراست،که به معنای تگرگ و سرد بودن است.[۱۸۹] آیهی آورده شده، عبارت است از:« لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً »(نبا /۲۴)«در آنجا نه خنکى چشند، و نه شربتى».
حدیثی که دراین باب آورده شده،عبارتاست از:اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فِی بَرْدِ الْعَیْشِ- وَ قَرَارِ النِّعْمَهِ وَ مُنْتَهَى الرَّغْبَهِ وَ مُسْتَقَرِّ اللَّذَّهِ- وَ مُنْتَهَى الطُّمَأْنِینَهِ وَ أَرْجَاءِ الدَّعَهِ وَ أَفْنَاءِ الْکَرَامَه. [۱۹۰]بار پروردگارا جمع کن میان ماو او درزندگى خوش و قراردادن نعمت و انتهاى آرزو میل و استقرار لذت و انتهاى آرامش و امیدوارى خوشى و میان کرام.
اینحدیثکهبراساسجناسلفظ،"واژهبَرْداً،درآیهوبرد،درحدیث"بیانشدهاست، استعاره آورده شده است، برای زندگی راحت وزیبا،چرا که کلمه برد،به معنای سرد است؛ ونگفت مطلق زندگی و برد را به آن اضافه کرد، تا دربیانی زیبا مفهوم زندگی راحت وخوش را برساند،چرا که با وصفهایی که از زندگی درآن جهان شده است،با آوردن گرما، مخاطب سختیهای آن را در ذهن به تصویر می کشد، و با اضافه کردن برد به زندگی، مفهوم چنان زندگی راحت وزیبا را بیان می دارد.
۲-۲-۱۰-جدد
در باب دال،طریحی واژه جدد،را به معنای راه ها بیان کرده است[۱۹۱] آیهی آورده شده، عبارت است از: « أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ »(فاطر/۲۷)«آیا نمىبینى که خداى تعالى از آسمان آبى فرو فرستاد،پس به وسیله آن میوههایى که، رنگهاى آنها گوناگون است، بیرون آوردیم و از جمله کوهها داراى راههاى سفید و قرمز است، رنگهاى آنها گوناگون است، و برخى از کوهها در غایت سیاهىاند».
حدیثی که در ذیل آیهی بالا آورده شده،عبارت است از: یَا عَلِیُّ مَنْ حَارَبَکَ فَقَدْ حَارَبَنِی وَ مَنْ حَارَبَنِی فَقَدْ حَارَبَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَا عَلِیُّ مَنْ أَبْغَضَکَ فَقَدْ أَبْغَضَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَنِی فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ وَ أَتْعَسَ اللَّهُ جَدَّهُ وَ أَدْخَلَهُ نَارَ جَهَنَّم.[۱۹۲] اى على هر که با تو جنگد، بامن جنگیده و هر که با من جنگد، با خدا جنگیده، على هر که تو را دشمن دارد، مرا دشمن داشته هرکه مرا دشمن دارد، خدا را دشمن داشته، و خدا او را بخت برگشته کند، و به دوزخ برد.
طریحی این حدیث رابراساس جناس لفظ،واژه جُدَدٌدرآیه وجَدَّهُ درحدیث، آورده است و از جهتی هم میتوان گفت، این مفهوم را میرساند، برای زندگی این شخص، که با این دشمنی زندگی خود را به ورطهی هلاکت می کشاند.
۲-۲-۱۱-رصد
مولف براین باور است، که واژه رصد به معنای نگهبانی و دیده بانی است.[۱۹۳] آیهی آورده شده در این باب، عبارت است از:« فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (توبه/۵)«و چون ماههاى حرام گذشت مشرکانراهرجایافتید،بکشیدودستگیرشانکنید،ومحاصرهکنیدو(براىکشتنو دستگیریشان)درهرکمینگاه بنشینید،پس اگر توبه کردند،و نماز بهپاداشتند، و زکاه دادند راهشان را باز کنید (و آزادشان بگذارید.) که خدا آمرزنده و مهربان است».
مولف در مجمع البیان براین نظراست،که مرصد به معنای راه ومانند آن آمده است.[۱۹۴]
علامه بیان داشته است، که مرصد اسم مکان رصد و رصدبه معنای آمادگی برای مراقبت است.[۱۹۵]در اطیب البیان مولف براین عقیده است،که رصد به معنای کمین گاه وراههایی آمده است، که مشرکین نتوانند از آن فرار کنند.[۱۹۶]
حدیثی که در ذیل آیه آمده،عبارت است از:عن حماد بن بشیر قال سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال الله عز و جل من أهان لی ولیا فقد أرصد لمحاربتی و ما تقرب إلی عبد بشیء أحب إلی مما افترضت علیه و إنه لیتقرب إلی بالنافله حتى أحبه فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها إن دعانی أجبته و إن سألنی أعطیته و ما ترددت عن شیء أنا فاعله کترددی عن موت المؤمن یکره الموت و أکره مساءت[۱۹۷].-حماد بن بشیر گوید: شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده، خداى عزو جل فرماید:هر که به دوستى از من اهانت کند، به تحقیق براى جنگ با من کمین کرده است، و هیچ بنده به چیزى به من تقرب نجوید،که نزد من محبوبتر از آنچه بر او واجب کردهام باشد؛وهمانا او به وسیله نماز نافله به من نزدیک شود،تا آنجا که من او را دوست بدارم و هنگامى که او را دوست بدارم گوش او شوم، همان گوشى که با آن می شنود؛ و چشم او گردم ،همان چشمى که با آن ببیند؛ و زبانش شوم همان زبانى که با آن سخن گوید، و دست او گردم همان دستى که با آن بگیرد؛ اگر مرا بخواند، اجابتش کنم و اگر از من خواهشى کند، به او بدهم و من در کارى که انجام دهم، هیچ گاه تردید نداشتهام مانند تردیدى که در مرگ مومن دارم (زیرا) او مرگ را خوش ندارد، و من ناخوش کردن او را.
این حدیث براساس جناس لفظ “واژه مَرْصَدٍ در آیه و أرصد در حدیث” بیان شده است ودرصدد تفسیرآیه مورد نظر نیست،کمینی که در حدیث آمده است،بیانی مجازی نیز دارد برای کسی که واجباتی که توسط سنت به ما رسیده است؛را انجام ندهد؛ودر حق آن کوتاهی وسهل انگاری کند، رصد هم در آیه به معنای کمین گاه است ،وهم درحدیث با این تفاوت که در آیه مجاز نیست، وبه مسلمین دستور داده شده است،که در کمین مشرکین بنشینند.
۲-۲-۱۲-صعد
طریحی بیان داشته،که واژه صعید به معنای خاک پاک است.[۱۹۸] آیهای که در این قسمت آورده شده،عبارت است، از:« فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورا» (نسا/۴۳)«آبىنیابیدباخاکپاک،صورت ودستهایتان رامسحکنید،کهخداوند بخشاینده و آمرزنده است».هم چنین آیهی دیگری نیزدراین باب آمده است،که عبارت است از:« مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»(فاطر /۱۰)«هرکه براى خود عزّت می خواهد، همه عزّتها از آن خداست، سخنان پاک بسوى خدا بالا می رود،و عمل شایسته سخنان پاکیزه را بالا می برد.»
حدیثیکه در ذیل آیه بیان شده،عبارت است از: عن أبی حمزه الثمالی عن علی بن الحسین(علیه السلام) قال سمعته یقول إذا کان یوم القیامه جمع الله تبارک و تعالى الأولین و الآخرینفی صعید واحد ثم ینادی مناد أین أهل الفضل- قال فیقوم عنق من الناس فتلقاهم الملائکه فیقولون و ما کان فضلکم فیقولون کنا نصل من قطعنا و نعطی من حرمنا و نعفو عمن ظلمنا قال فیقال لهم صدقتم ادخلوا الجنه.[۱۹۹] على بن حسین (علیه السّلام) فرمود:چون روز قیامت شود،خداى تبارک و تعالى پیشینیان و پسینیان را در یک سرزمین گرد آورد، سپس یک منادى فریادکشد، اهل فضل کجایند؟جماعتى از مردم برخیزند،فرشتگان ایشان را استقبال کنند،وگویند:فضل شما چه بود؟گویند:ما به کسى که از ما می برید،میپیوستیم؛ و به آن که ما را محروم می کرد،عطا میکردیم؛و از کسى که به ما ستم می نمود،درمی- گذشتیم، سپس به آنها گویندراست گفتید،داخل بهشت شوید.
راغب براین باور است،که صعد وصعید و صعود،در اصل به یک معنا هستند،ولی صعد وصعودبه فرجام و عاقبت کار دشوار وسخت گفته می شود،ولیبه طور استعاره برای هر سختی بکار می روند،ولی صعید به معنای سطح ورویه زمین گفته می شود.[۲۰۰]
در مجمع البیان مولف، درذیل آیهی(فاطر/۱۰)بر این باوراست،که صعودبه معنای قبول اعمال وپذیرفتن آن است،وهرعملی که خدا طاعت آن را قبول کند،آن را به صعود توصیف می کند،چرا که فرشتگان آن را بالا میبرند.[۲۰۱]و در مورد صعید گفته است،که صعید سطح زمین بدون گیاه و درخت است، و وجه تسمیه آن این است،که اگر از باطن زمین به سطح آن صعود کنیم، سطح زمین پایان این صعود است.[۲۰۲]
علامه بیان کرده است،که صعود کلم طیب به سوی خدا،عبارت از تقرب آن به سوی خدا که آن عمل اعتلا یافته،چون خداوند رفیع الدرجات است، واین که گفتهاند،صعود عمل به معنای قبول عمل است، این صحیح نمی باشد،و از لوازم معنای آن می باشد.[۲۰۳]
این حدیث بر اساس جناس لفظ واژه یصعد، درآیه وصعیددر حدیث بیان شده است.
۲-۲-۱۳-صلد
مولفبراین باور است،که صلد به معنای سنگ سخت است.[۲۰۴] آیه ای که برای شاهد مثال آورده شده، عبارت است از: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین» (بقره /۲۶۴)« اى کسانى که ایمان آوردهاید، همانند آن کس که اموال خود را از روى ریا و خودنمایى انفاق مىکند، و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد،صدقههاى خویش را به منّت نهادن و آزار رسانیدن باطل مکنید؛ مثَل او مثَل سنگ صافى است،که بر روى آن خاک نشسته باشد،به ناگاه بارانى تند فرو بارد،و آن سنگ را هم چنان کشت ناپذیر باقى گذارد،چنین کسان از آنچه کردهاند، سودى نمىبرند،که خدا کافران را هدایت نمىکند.
این حدیث که براساس جناس لفظ بیان شده،از امام علی (علیه السلام )در باب صفات مومن آورده شده ،که عبارت است از:کَثِیرٌ عِلْمُهُ عَظِیمٌ حِلْمُهُ کَثِیرُ الرَّحْمَهِ لَا یَبْخَلُ وَ لَا یَعْجَلُ وَ لَا یَضْجَرُ وَ لَا یَبْطَرُ وَ لَا یَحِیفُ فِی حُکْمِهِ وَ لَا یَجُورُ فِی عِلْمِهِ نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ مُکَادَحَتُهُ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ.[۲۰۵]-دانشش بسیار و بردباریش بزرگ، و مهربانیش زیاد است،بخل نورزدو شتاب نکند،دلتنگىنکند،و مستىننماید،در قضاوت خلاف حق نگوید،و درعملش بیراهه نرود،ازسنگ خارا محکم تراست،ودرکسب و کارازعسل شیرینتر.
طبرسی براین باور است،که صلد به معنای سخت است، و زمین صلد آن زمینی است که چیزی در آن نمی روید.[۲۰۶]
علامه در ذیل این آیه بیا ن میداردکه،حالکسی که در انفاقش ریا می کند،مانند سنگ صافی است،که مختصر خاکی روی آن با شد،که به وسیله آن تزیین شده باشد،و همین که باران تندی بر آن ببارد،این بارانی که مایع سرسبزی خاک است،روی آن اثر ندارد، آن یک کم خاک به وسیله باران شسته می شود، وفقط سنگ صاف می ماند،و هرچندکه باران از اسباب رشد ونمو است، وخاک هم سبب دیگری، اما وقتی محل این آب وخاک سنگ باشد عمل این دو سبب نیز باطل می شود.[۲۰۷]
طریحی این حدیث رابراساس جناس لفظ واژه“صَلْداً درآیه و الصَّلْدِ“درحدیث بیان کرده است،تشبیه آورده شده برای بیان ایمان مومن که در راسخ بودن هم چون سنگ سختی است، که هیچ عمل باطلی در آن اثر نکرده، که باعث تزلزل آن شود،و ایمان وی را کاهش دهد،آب وباران که از اسباب حیاتند،در این سنگ بی اثر است، با این تفاوت که در این حدیث امور نفوذ کننده، اسبابی غیر حق و باطل هستند،و ایمان مومن هم چون سنگ سخت وصاف در برابرهر سببی که بخواهد در ایمان وی اثر کند، بی تاثیر است.
۲-۲-۱۴-صید
درباب دال مولف بیان کرده است،که واژه صید به معنای شکاری است،که از آن کسی نباشد،وخوردنش حلال باشد.[۲۰۸] آیهی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از:« أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَهِ وَحُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماًوَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»(مائده/۹۶)«شکار دریایى و خوردن آن به جهت بهرهمند شدنتان از آن، بر شماو مسافران حلال شده است، و شکار صحرایى تا هنگامى که در احرام هستید،بر شما حرام شده، از خداوندى که به نزد او گرد آورده مىشوید، بترسید.»
حدیثی که در ذیل آیهی بالا آورده شده، عبارت است از: قَالَ یَا مُحَمَّدُ ادْنُ مِنْ صَادٍ فَاغْسِلْ مَسَاجِدَکَ وَ طَهِّرْهَا وَ صَلِّ لِرَبِّکَ.[۲۰۹] اى محمّد نزدیک صاد شو و مساجد (مواضعى که در سجودروى زمین قرار مىگیرد.) خود را بشوى، و طاهر نما و سپس براى پروردگارت نماز کن.
راغب در مفردات،بر این نظر است که “الصیدان” به معنای دیگ های سنگی است، وهم چنین بیان داشته که، آن را صاد نیز گویند.[۲۱۰]
طریحی این حدیث را براساس جناس لفظ، واژه صید درآیه و صاد،در حدیث بیان کرده است، وحدیث ارتباطی به آیه ندارد،چرا که صید درآیه به معنای شکارو صاد درحدیث به معنای چشمه است.
۲-۲-۱۵-بتر
مولف براین باوراست،که واژه بتربه معنای قطع ازخیراست.[۲۱۱] آیهی آورده شده، در ذیل این واژه عبارت است از: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر»(کوثر/۳)« بی گمان دشمن و خصم تو ابتر و بدون عقب خواهد بود.»
حدیثی که، طریحی در ذیل واژه بیان داشته است، عبارت است از:سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یَدَّعِیهِ غَیْرُ صَاحِبِهِ إِلَّا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَه.[۲۱۲] امام صادق (علیه السلام) می فرمود: این امر (امامت) را غیر صاحبش ادعا نکند، جز اینکه خدا عمرش را قطع کند.
مولف معجم مقاییس اللغه بیان کرده،که بتر به معنای قطع شدن قبل از تمام شدن است.[۲۱۳] درتفسیر مجمع البیان مولف براین نظراست،که دشمن تو که واصل بن وائل است منقطع از خیر است.[۲۱۴]
علامه بیان می دارد،که ابتر در آیه به معنای اجاق کور است.[۲۱۵] راغب در مفردات بیان داشته است،که بتر مانند کلمه بتک به معنای بریدن و قطع کردن است، بااین تفاوت که کلمه بتردرمورد بریدن دم بکارمیرود، و سپس به کسانی که فرزندی از آنان باقی نمی- ماند، و کلمه ابتربه معنای کسی است،که یاد خیر از وی منقطع است.[۲۱۶]
این حدیث براساس جناس لفظ واژهابتر،درآیه و بتردرحدیث بیان شدهاست، وشخصی که ادعای امامت کند، خداوند وی را مورد بتر قرار میدهد، و عمرش را قطع می کند؛یعنی عمرش را کوتاه می کند، و ازجهتی دیگر نیز میتوان گفت، شحصی که خدا عمرش را کوتاه کند، در واقع خیری را از وی را قطع کرده است،چرا که یکی از نعمت های خیری که خداوند به انسان می دهد،عمر طولانی است.
۲-۲-۱۶-تبر
مولف در باب راء،کلمه تبر را به معنای هلاکت معنا کرده است. [۲۱۷] آیهی آورده شده، در این قسمت عبارت است از: « إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ »(اعراف /۱۳۹)«آنچه اینان در آنند، نابود شونده، و کارى که مىکنند، باطل است.»
حدیثی که ذیل آیهی بالا آمده، عبارت است از:مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ بَعْضِأَصْحَابِنَا أَنَّهُ قَالَ لَیْسَ فِی التِّبْرِ زَکَاهٌ إِنَّمَا هِیَ عَلَى الدَّنَانِیرِ وَ الدَّرَاهِم[۲۱۸].
طریحی بیان می دارد،که تبر در حدیث به معنای طلای غیرضرب شده، است.[۲۱۹]
در آیه تبر به معنای هلاکت است، اما طریحی این حدیث را بر اساس جناس لفظ واژه “مُتَبَّرٌ درآیه و التِّبْرِ در حدیث” بیان داشته است، وتبردرحدیث به معنای طلا از سکه و درهم است.
۲-۲-۱۷-خرر
واژه خررکه، مولف براین باور است،به معنای سقوط کردن است.[۲۲۰] آیهای که در این قسمت بیان شده، عبارت است از: «وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً»(فرقان /۷۳)« وکسانى که چون به آیههاى پروردگارشان اندرزشان دهند،کر و کور بر آن ننگرند».
حدیثی که در ذیل آیهی بالا آمده،عبارت است از:عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی رَجَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ مَا عَلِمْتُمْ فَقُولُوا وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَمُ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَنْتَزِعُ الْآیَهَ مِنَ الْقُرْآنِ یَخِرُّ فِیهَا أَبْعَدَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض[۲۲۱].- ابو جعفر باقر (علیه السلام) گفت: آنچه را مىدانید،پاسخ بدهید،و آنچه را نمىدانیدپاسخ مدهید، بگویید:خدا داناتر است؛ مبلّغ دین یک آیه از قرآن مىرباید، تا مدعاى خود را به کرسى بنشاند، اما تا آن حد از جاده حقیقت منحرف مىشود، که گویا از آسمان به زمین سقوط کرده است.
مولف در معجم مقایس اللغه براین باور است،که خرر به معنای اضطراب وسقوط همراه با صوت بیان است.[۲۲۲]
علامه بیان داشته است،که خرور بر زمین،به معنای سقوط بر زمین است، و در تفسیر آیهآورده،که کنایه است، از ملازمت گرفتن چیزی به این صورت که، روی آن بیفتند و آیات الهی رابا تفکر و بصیرت و از روی عقل آن را می پذیرند،نه کورکورانه و بدون تفکر.[۲۲۳]
این حدیث که بر اساس جناس لفظ “واژه یَخِرُّوا "و یَخِرُّ "بیان شده است،کسانی را که برای تثبیت جایگاه وموقعیت خود، نظرات وادعاهای خود را به قرآن تحمیل می کنند؛ به کسی که از آسمان به زمین سقوط کند، تشبیه کرده، و از آنجا که فاصله آسمان وزمین خیلی زیاد است، خواسته است دوری این افراد از معارف قرآنی رابه تصویر بکشد،و هم چنین تفاوت اشخاصی که، آیات الهی را کور کورانه نمی پذیرند، با این افراد رابیان دارد، که این افراد آیات را بدون تفکر وتعقل پذیرش کرده اند.
۲-۲-۱۸-سعر
مولف بیان کرده، که کلمه سعربه معنای آتش و لهیب آن است.[۲۲۴] آیهی آورده شده در ذیل این واژه عبارت است، از:
« فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفى بِجَهَنَّمَ سَعِیراً»(نساء /۵۵)«بعضى بدان ایمان آوردند،و بعضى از آن اعراض کردند؛دوزخ آن آتش افروخته ایشان را بس».
حدیثی که در ذیل آیه بیان شده،عبارت است از:وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) لَوْ سَعَّرْتَ لَنَا سِعْراً فَإِنَّ الْأَسْعَارَ تَزِیدُ وَ تَنْقُصُ فَقَالَ (علیه السلام) مَا کُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ تَعَالَى بِبِدْعَهٍ لَمْ یُحَدِّثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئاً فَدَعُوا عِبَادَ اللَّهِ یَأْکُلُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ إِذَا اسْتُنْصِحْتُمْ فَانْصَحُوا.[۲۲۵]-به رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) گفتند: اى کاش براى اجناس قیمت مىگذاردى، زیرا مرتّب نرخ هازیاد و کم مىشود، فرمود:من نمىخواهم، در حالى خدا را ملاقات کنم (از دنیا بروم) که بدعتى گذارده باشم، و دستورى بر آن به من نرسیده باشد؛مردم را رها کنید، از یک دیگر استفاده برند، وهر گاه از شما سعر (نرخ) وقت راخواستند، اخلاص ورزید، و راست بگویید (و اگر نپرسیدند، شما آنها را رها کنید).
در تفسیر مجمع البیانآمده است،که سعیر از ماده سعربه معنای افروختن آتش است وبه طور استعاره به معنای کلمات شر،جنگ،آتش بکار رفته است؛و سعر متاع، به معنای قیمت متاع است، و علت آن این است، که در موقع معامله بازار به حرارت متاع، پر حرارت وگرم می شود.[۲۲۶]
در مفردات مولف براین باور است، کهسعر فی السوق، به معنای افزایش نرخ معامله است، که تشبیه به بالا رفتن شعله آتش شده است.[۲۲۷]
در این حدیث که، براساس جناس لفظ واژه”سَعِیراً درآیه و سِعْراً“در حدیث بیان شده است، استعاره آورده شده، برای قیمت گذاری اجناس که کم وزیاد شدن نرخ اجناس باعث تورم و تغییر بازارمیشود؛وهم بیان این امر که، اگر این تغییرات مبتنی بر یک دستور یا امر از جانب خداوند واسلام نباشد؛ بدعت به شمار می آید،وهم چنین بیان یک فضیلت اخلاقی که اگر پرسش در مورد قیمت اجناس شد، اخلاص باید ورزید.
۲-۲-۱۹-عثر
باب راءکلمه عثر،که به معنای اطلاع بیان شده است.[۲۲۸] آیهاییکه،دراین باب آمده است عبارت است از: « فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثماً» (مائده/۱۰۷)«پس اگربراحوال آن دو شاهد اطلاعى حاصل شد،که مرتکب گناهى شدهاند.»
حدیث آورده شده، در ذیل آیه بالا عبارت است از:اضْرِبُوهَا عَلَى الْعِثَارِ وَ لَا تَضْرِبُوهَا عَلَى النِّفَارِ فَإِنَّهَا تَرَى مَا لَا تَرَوْن.[۲۲۹]-و روایت شده است که، آن حضرت گفت: اسب را بعلّت سر سمزدن بزنید، و بعلّت رمیدن مزنید، زیرا که او چیزهایى مىبیند، که شما نمىبینید.
طبرسی بر این باور است،که عثر از عثور به معنای اطلاع یافتن بر چیزی است.[۲۳۰]وهم چنین علامه بر این عقیده است، که به معنای اطلاع بر هر چیز ویافتن آن چیز است.[۲۳۱]
این حدیث بر اساس جناس لفظ، واژه عثر در آیه و عثار درحدیث بیان شده است.
۲-۲-۲۰-رفف
طریحی بیان داشته است،که کلمه رفف به معنای گسترده وپراکنده است، وبیان داشته است،که رفرف الطایر، یعنی پرنده بالهایش را باز کرد.[۲۳۲]
آیهی آورده شده، دراین عبارت است از: « مُتَّکِئِینَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ» (رحمن/۷۶) «بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زدهاند.»
راغب اصفهانی بیان کرده است،که آیه بالا به معنای نوعی جامعه سبز شبیه به باغ سبز است.[۲۳۳] مولف تفسیرجوامع الجامع آورده است، که بر نوعی بالش و فرش تکیه دادهاند.[۲۳۴]
حدیثی که در ذیل آیه بالا آمده،عبارت است از:رَوَى السَّکُونِیُّ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام) یَدُ اللَّهِ فَوْقَ رَأْسِالْحَاکِمِ تُرَفْرِفُ بِالرَّحْمَهِ- فَإِذَا حَافَ فِی الْحُکْمِ وَکَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَفْسِه.[۲۳۵]-سکونى با سند خود از امیر المومنین (علیه السّلام) روایت کرده، که فرمود: دست رحمتخداوند بالاى سرقاضى در حرکت است،پس هرگاه که قاضى به ناروا حکم کند خداوند دست رحمت از سر او بردارد، و او را به خودش واگذار نماید.
این حدیث بر اساس جناس لفظ، واژه رفرف درآیه وترفرف در حدیث بیان شده است.
۲-۲-۲۱-دهق
باب قاف واژه دهق، مولف آن رابه معنای پرو لبریز بیان کرده است.[۲۳۶] آیهی آورده شده در این باب، عبارت است از :« وَ کَأْساً دِهاقاً» (نبأ/۳۴) «و جامى لبریز از شراب نیز»
حدیثی که طریحی در ذیلآیهی بالا بیان کرده، عبارت است از:الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو یَعْقُوبَ قَالَ رَأَیْتُهُ یَعْنِی مُحَمَّداً قَبْلَ مَوْتِهِ بِالْعَسْکَرِ فِی عَشِیَّهٍ وَ قَدِ اسْتَقْبَلَ أَبَا الْحَسَنِ (علیه السلام) فَنَظَرَ إِلَیْهِ وَ اعْتَلَّ مِنْ غَدٍ فَدَخَلْتُ إِلَیْهِ عَائِداً بَعْدَ أَیَّامٍ مِنْ عِلَّتِهِ وَ قَدْ ثَقُلَ فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ بَعَثَ إِلَیْهِ بِثَوْبٍ-فَأَخَذَهُ وَ أَدْرَجَهُ وَ وَضَعَهُ تَحْتَ رَأْسِهِ قَالَ فَکُفِّنَ فِیهِ قَالَ أَحْمَدُ قَالَ أَبُو یَعْقُوبَ رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ (علیه السلام) مَعَ ابْنِ الْخَضِیبِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْخَضِیبِ سِرْ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ الْمُقَدَّمُ فَمَا لَبِثَ إِلَّا أَرْبَعَهَ أَیَّامٍ حَتَّى وُضِعَ الدَّهَقُ عَلَى سَاقِ ابْنِ الْخَضِیبِ ثُمَّ نُعِیَ قَالَ رُوِیَ عَنْهُ حِینَ أَلَحَّ عَلَیْهِ ابْنُ الْخَضِیبِ فِی الدَّارِ الَّتِی یَطْلُبُهَا مِنْهُ بَعَثَ إِلَیْهِ لَأَقْعُدَنَّ بِکَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَقْعَداً لَا یَبْقَى لَکَ بَاقِیَهٌ فَأَخَذَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی تِلْکَ الْأَیَّام.[۲۳۷] ابو یعقوب گوید:شبى محمد (بن فرج) را پیش از مرگش در برابر امام هادى (علیه السلام) دیدم حضرت به او نگریست،و او فردا بیمار شد،چند روز که از بیماریش گذشت، به عیادتش رفتم سنگین شده بود، به من خبر داد که، امام براى او پارچهاى فرستاده و او آن را پیچیده و زیر سرش گذاشته،سپس او رادر همان پارچه کفن کردند؛ابو یعقوب گوید:امام هادى (علیه السلام) را همراه ابن خضیب دیدم، ابن خضیب به حضرت عرض کرد:راه برو قربانت گردم؛ فرمود: تو جلوترى، چهار روز بیشتر نگذشت، که چوبهاى شکنجه را به پاى ابن خضیب گذاردند، و سپس خبر مرگش رسید.
این حدیث با هدف جناس لفظ، واژه دهاقا در آیه و دهق در حدیث بیان شده است.
۲-۲-۲۲-زهق
مولف براین باور است، که کلمه زهق به معنای باطل شدن و نابود شدن است[۲۳۸]. آیهی آورده شده،عبارت است از: « وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» (اسرا/۸۱)«و (به امت) بگوکه (دین) حق آمد، و باطل نابود شد،که باطل خود لایق محو نابودى ابدى است.»
حدیثی که در ذیل آیه آورده شده، عبارت است از:بَیَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ نَشَرْتُمْ شَرَائِعَ أَحْکَامِهِ وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ وَ صِرْتُمْ فِی ذَلِکَ مِنْهُ إِلَى الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَى فَالرَّاغِبُ عَنْکُمْ مَارِقٌ وَ اللَّازِمُ لَکُمْ لَاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِی حَقِّکُمْ زَاهِقٌ وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ وَ مِیرَاثُ النُّبُوَّهِ عِنْدَکُمْ وَ إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیْکُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَکُمْ.[۲۳۹] فرایضش را مبیّن کردید، و حدودش را به پا داشتید،و شرایع احکامش را گسترش دادید، و سنّت اش را بیان کردید،و در این راه به سوى رضاى او رهسپار گشتید، و به قضاى او تسلیم شدید،و پیامبران گذشتهاش را مورد تصدیق قرار دادید؛پس کسى که از سوى شما روى برتابد، از دین خارج مىشود و کسى که ملازم شما گردد، به شما مىپیوندد،و کسى که در حقّ شما تقصیر روا دارد، به مهلکه مىافتدو حقّ با شما و در خاندان شما و از جانب شما و بازگردانده به سوى شما است؛ و شما اهل آن و معدن آنید،و میراث نبوّت نزد شما، و بازگشت خلق به سوى شما و حسابشان بر عهده شما و حجّت فاصل و فارق بین حقّ و باطل نزد شما است.
هم چنین طبرسی براین باور است،که باطل ثبات ندارد، وسرانجام نابود می شود.[۲۴۰]
در این حدیث که بخشی از یک زیارت است؛بر اساس جناس لفظ واژه زهق در آیه و زاهق درحدیث بیان شده است، می بینیم که کسی که کوتاهی را درحق ائمه (علیه السلام) روا دارد، در واقع مقدمات هلا کت خویش را فراهم می آورد؛ و نابودی خویش را طلب می کند.
۲-۲-۲۳-صعق
درمجمعالبحرینآمدهاست،کهکلمهصعق،بهمعنایعذابنابودکننده وترس شدیداست.[۲۴۱] آیهیآورده شده،عبارت است از: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَوَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» (اعراف/۱۴۳)«چونموسى به میعادگاه ما آمد،وپروردگارش با او سخن گفت،گفت:اى پروردگارمن بنماى تا در تو نظر کنم؛گفت:هرگز مرا نخواهى دید؛ به آن کوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار یافت، تو نیز مرا خواهى دید،چون پروردگارش بر کوه تجلى کرد، کوه را خرد کرد، و موسى بیهوش بیفتاد، چون به هوش آمد گفت: تو منزهى به تو بازگشتم و من نخستین مومنانم.»
حدیثی که در ذیل آیه بیان شده، عبارت است از :وَ لَا یَصْعَقُ لِشَیْءٍ بَلْ لِخَوْفِهِ تَصْعَقُ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَاَ.[۲۴۲] ساحت کبریایى هرگزدر برابر حادثهاى نوسان ولرزان نخواهد گشت، بلکه در اثرخوف و خشیت از عظمت و کبریایى او همه موجودات امکانى خاضع و لرزانند، و پیوسته مقهور اراده و خواسته او و محکوم به تدبیر اویند.
درتفسیر مجمع البیان مولف براین نظر است، که مقصود این است که خداوندآیاتی نازل کرد،که کسانی که نزدیک کوه بودند،یقین کردندکه دیدن خداوندمحال است، ومنطور از تجلی خداوند،تجلی آیات ونشانه های اوست، خداوند امرخود را بر کوه نازل کرد، در نتیجه کوه متلا شی شد.[۲۴۳]
علامه بیا ن میدارد،که کوه در هم کوبیده شد و در فضا متلاشی شد،و حضرت موسی پرتاب شد، تا اینکه بیهوش شد.[۲۴۴]
در مفردات آمده است، که صعق به معنای صدا دراجسام آسمانی است.[۲۴۵]
این حدیث براساس جناس لفظ صَعِقاً درآیه و تَصْعَقُ در حدیث بیان شده است.
۲-۲-۲۴-قلل
مولف بیان کرده است،که کلمه قلل به معنای حمل کردن است.[۲۴۶] آیهی آورده شده در این قسمت،عبارت است از: « وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (اعراف/۵۷)«و اوستکه بادهاراپیشاپیش[باران]رحمتشمژدهرسانمىفرستد،تاآنگاه که ابرهاىگرانبار را بردارند،آن را به سوى سرزمینى مرده برانیم، و از آن باران فرود آوریم، و از هر گونه میوهاى [از خاک] برآوریم، بدینسان مردگان را [نیز از قبرها] خارج مىسازیم، باشد که شما متذکر شوید.»
حدیثی که در ذیل آیه آورده شده،عبارت است از: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَرْکَعَ فَقُلْ وَ أَنْتَ مُنْتَصِبٌ اللَّهُ أَکْبَرُ ثُمَّ ارْکَعْ وَ قُلِ اللَّهُمَّ لَکَ رَکَعْتُ وَ لَکَ أَسْلَمْتُ وَ بِکَ آمَنْتُ وَ عَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ وَ أَنْتَ رَبِّی خَشَعَ لَکَ قَلْبِی وَ سَمْعِی وَ بَصَرِی وَشَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ مُخِّی وَ عِظَامِی وَ عَصَبِی وَ مَا أَقَلَّتْهُ قَدَمَایَ غَیْرَ مُسْتَنْکِفٍ وَ لَا مُسْتَکْبِرٍ وَ لَا مُسْتَحْسِر[۲۴۷]. -ابو جعفر باقر(علیه السلام) گفت: و چون خواستى به رکوع بروىاللَّه اکبر بگو و بعدا رکوع کن؛ و به زبان عربى بگو: خدایا در برابرت سر فرود آوردم، و به فرمانت گردن نهادم؛ خدایا به ذات مقدست ایمان آوردم، و کار خود را به تو سپردم؛ پروردگار من تویى دل من و گوش و چشم و مو و پوست و گوشت و خون و استخوان و پى و هر چه من دارم، و بر روى دو پاى خود مىکشم در برابر تو خاشع و خاکسار است، بىآن که ابا ورزم، یا سر نخوت برفرازم و یا خستگى را بهانه سازم.
طبرسی بیان کرده است،که اقلال حمل چیزی با تمام قدرت است.[۲۴۸] علامه بر این باور است، که اقلال به معنای حملکردن است.[۲۴۹] وهم چنین راغب در مفردات براین عقیده است که قلل دو معنا دارد، یکی به معنای کمی و سبکی، و دومی به معنای کمی وسبکی به نسبت قدرت، و در ذیل آیه آورده است، که آن را برداشتم، و به اعتبار قدرتش سبک یافتم.[۲۵۰]
این حدیث براساس جناس لفظ، واژه أَقَلَّتْ درآیه و أَقَلَّتْهُ در حدیث، بیان شده است.
۲-۲-۲۵-جمم
کلمهجمم،بهمعنایبسیار،زیاد،وگوسفندبیشاخاست.[۲۵۱] آیهیآوردهشده،عبارتاست از: «وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/۲۰)«دوست دارید، مال را دوست داشتنى.»
حدیث آورده شده، در این باب عبارت است از:وَ رَأَى عَلِیٌّ (علیه السلام) مَسْجِداً بِالْکُوفَهِ قَدْ شُرِّفَ قَالَ کَأَنَّهُ بِیعَهٌ إِنَّ الْمَسَاجِدَ لَا تُشَرَّفُ تُبْنَى جُمّا.[۲۵۲]-امیر المومنین على (علیه السّلام) در کوفه مسجدى را دید،که دیوارهاى آن کنگره دارد، فرمود: مانند عبادتگاهها و مساجد یهود است، مساجد را کنگرهدار نباید ساخت، بلکه دیوار آن را هموار و صاف باید ساخت.
در مفردات مولف براین باور است،که جمم به معنای انبوه ومال و گوسفند بی شاخ و گودال ته چاه، که آب در آن مانده و راکد شده باشد، و موی جلو پیشانی معنا شده است.[۲۵۳] و علامه بیان داشته است ،که جمم به معنای بسیار بزرگ و انبوه از هر چیز است.[۲۵۴]
این حدیث براساس جناس لفظ، واژه جماً در آیه و حدیث بیان شده است، وحدیث در صدد تفسیرآیه نیست.
۲-۲-۲۶-ردم
درمجمع البحرینآمده است، ردم بهمعنای سد است.[۲۵۵] آیهی آورده شده، دراین قسمت عبارت است، از:« قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً»(کهف/۹۵)«گفت: آن چیزها که،پروردگارم مرا تمکن آن را داده، بهتر است مرا به نیرو کمک دهید،تا میان شما و آنها حائلى کنم.»
حدیثی که، در ذیل آیه بیان شده، عبارت است از: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِذَا کَانَ یَوْمُ التَّرْوِیَهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَاغْتَسِلْ وَ الْبَسْ ثَوْبَیْکَ وَ ادْخُلِ الْمَسْجِدَ حَافِیاً وَ عَلَیْکَ السَّکِینَهَ وَ الْوَقَارَ ثُمَّ صَلِّ رَکْعَتَیْنِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) أَوْ فِی الْحِجْرِ ثُمَّ اقْعُدْ حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ فَصَلِّ الْمَکْتُوبَهَ ثُمَّ قُلْ فِی دُبُرِ صَلَاتِکَ کَمَا قُلْتَ حِینَ أَحْرَمْتَ مِنَ الشَّجَرَهِ وَ أَحْرِمْ بِالْحَجِّ ثُمَّ امْضِ وَ عَلَیْکَ السَّکِینَهَ وَ الْوَقَارَ فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى الرَّفْضَاءِ دُونَ الرَّدْمِ فَلَبِّ فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى الرَّدْمِ وَ أَشْرَفْتَ عَلَى الْأَبْطَحِ فَارْفَعْ صَوْتَکَ بِالتَّلْبِیَهِ حَتَّى تَأْتِیَ مِنًى.[۲۵۶]-موقع احرامت بر زبان آوردى، سپس براى انجام حج لباس احرام خود را استوار کن و با آرامش و وقار بهسوى منى عزیمت کن، و موقعى که به فضاى وسیع رسیدى آنجا که با سدخاکى نزدیک است، لبیک بگو و موقعى که از سد بالا رفتى، و بر گذرگاه سیل مشرف شدى صدایت را به لبیک بلند کن، تا موقعى که به سرزمین منى وارد شوى.
مولفدرمجمعالبیانبیانکردهاست،کهسد به معنای بستنو ردم به معنای سد است.[۲۵۷]درمفردات مولف براین باور است،که معنای آن بستن سوراخ و منفذ با سنگ است.[۲۵۸]
طریحی این حدیث را براساس جناس لفظ واژه ردم درآیه وحدیث، بیان کرده است.
۲-۲-۲۷-سهم
واژه سهم به معنای تیرو قرعه، بیان شده است.[۲۵۹] آیهی آوردهشده، درذیل واژه سهم عبارت است از: « فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِین» (صافات /۱۴۱) «پس قرعه انداختند، و او از مغلوبین شد.»
حدیثآورده شده، درذیل آیهی بالا به شرح ذیل است:رَوَى الْبَزَنْطِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) أَنََسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) سَاهَمَ قُرَیْشاً فِی بِنَاءِ الْبَیْتِ فَصَارَ لِرَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مِنْ بَابِ الْکَعْبَهِ إِلَى النِّصْفِ مَا بَیْنَ الرُّکْنِ الْیَمَانِیِّ إِلَى الْحَجَرِ الْأَسْوَد»[۲۶۰]- بزنطى از داود بن سرحان از امام صادق (علیه السّلام) روایت کردهاست،که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) در ساختن بیت با قریش سهیم شد، و از باب کعبه،تا نصف ما بین رکن یمانى تا حجر الاسود، در سهم او قرار گرفت.
علامه آورده است، که کلمه ساهم از باب مساهمه است، و به معنای قرعه کشی است.[۲۶۱]
طریحی این حدیث رابراساس جناس لفظ، واژه “فساهم درآیه وساهم درحدیث” بیان کرده است.
فصل سوم
احادیث تفسیری
فصل سوم: احادیث تفسیری
یکیازکارکردهای حدیثی تفسیروتبیین وتعیین واژگان قرآنی است. به این معنا که واژهی بکار رفته شده، درقرآن می تواند دارای معانی متعدد یا تفسیر متعددباشد،که با توجه به ظاهر آیه نتوان آن راتشخیص داده، و شخص مخاطب نتواند به تنهایی به مقصود واژه پی ببرد؛ در اینجا بیان معصوم می تواند راه گشا باشد؛ و مخاطب را به سمت معنای اصلی سوق دهد.دراین فصل احادیثی مورد بررسی وپژوهش قرار گرفته اند،که طریحی آنها را به منظور تفسیر وتبیین وتوضیح واژگان قرآنی بیان کرده است.
دراین فصل ابتدا معنای واژه درنگاه طریحیآمده است؛ وسپس طریحی آیهای که واژه مورد نظر درآن قرارگرفته است، را بیان کرده، سپس حدیثی را ذیل این آیات آورده که در این فصل به پژوهشدر مورد این احادیث و رویکرد حدیثی و روش شناسی این احادیث میپردازیم. در ضمن اگر در ذیل بعضی واژگان از دو حدیث استفاده شده است، این کاملاً سلیقهای وگزینشی بوده است.
هم چنین دوباره متذکر میشوم، که اگردر بعضی احادیث سند ذکر نشده است، از این جهت است،که متن برخی احادیث طولانی بوده و این قسمت از احادیث که به عنوان شاهد مثال هستند، دروسط حدیث قرار گرفته اند.برای پرهیز از طویل بودن متن حدیثی مورد پژوهش فقط قسمتی از حدیث آورده شده، که به عنوان شاهدمثال است؛ هم چنین یادآور میشوم، که درصدرشروع هریک از مطالب، ریشه واژه مورد پژوهش طبق کتاب مجمعالبحرین بیان گردیده است، وسپس واژگان وکلمات مشتق شدهاز این ریشه بیان شده اند.
واژگان قرآنی واحادیث موردپژوهش که طریحی درذیل این کلماتآورده است،به شرح ذیل می باشد.که عبارت اند از :
۳-۱-اتا
مولف براین باور است،که واژه اتا به معنای اعطا کردن و دادن وآمدن است.[۲۶۲]این واژه در آیه مبارکه مقابل آمده است:« ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ » (اعراف/ ۱۷) «آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مىتازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت.»
حدیث بیان شده،توسط طریحی عبارت است از :ما روى عن أبی جعفر(علیه السّلام) قال: «عن الباقر علیه السلام ثم لآتینهم من بین أیدیهم معناه أهون علیهم أمر الآخره و من خلفهم أمرهم بجمع الأموال و البخل بها عن الحقوق لتبقى لورثتهم و عن أیمانهم أفسد علیهم أمر دینهم بتزیین الضلاله و تحسین الشبهه و عن شمائلهم بتحبیب اللذات إلیهم و تغلیب الشهوات على قلوبهم»[۲۶۳]. ازامام باقر(علیه السّلام) نقل شده،که فرمود: منظور از جمله «من بین أیدیهم» پیش روى آنان این است، که آخرت را در نظرشان کم ارزش مىکنم، و منظور از جمله «و من خلفهم» پشت سراین است،که آنان رابه مالاندوزى و ندادن حقوق واجب مالشان تشویق مىکنم، تا براى ورثه آنان باقى بماند، و منظور از«و عن ایمانهم» سمت راست این است، که دین آنان را فاسد مىکنم و گمراهى را درنظرشان نیکو جلوه مىدهم،و منظوراز«و عن شمائلم»سمت چپ این است،که آنهارا به لذتها علاقمندو شهواترا بر دلهایشان چیره مىکنم.
علامهدرتفسیرالمیزان بیانداشته است،که راه خدا امریمعنوی است. ومنظوراز جهات چهار گانهرانیز معنوی میداند، و بیان میدارد،که مقصود از«من بین أیدیهم»:حوادث در زندگی این دنیا است؛ ومنظوراز«من خلفهم»اولاد وعقاب اوست چرا که انسان بقا وسعادت اولاد را بقا وسعادت حود می داند؛ومقصود از سمت راست دین اوست،که وی را از راه دین داری بی دین می کند؛و مقصود از سمت چپ؛ بی دینی میباشد؛ که فحشا و منکرات را برای وی جلوه میدهد.[۲۶۴]
مولف در تفسیرجوامع الجامع جهات چهارگانه راتمثیلی می داند،برای وسوسه شیطان که از هر راهی بتواند وسوسه کند.[۲۶۵]
مولف اطیبالبیان نظر کسی را قبول ندارد،وحدیث امام باقر(علیه السلام)را مرسل میداند، که در کتب اخبار نیامده است.[۲۶۶]
این حدیث علاوه برتبیین وتفسیرمقصود واژه اتا در قرآن ،معنایی مجازی در واژه اتا را نیز دربردارد؛چرا که آمدن شیطان از جهات چهار گانه قابل حس ودیدن نیست؛ این مجاز است واین وسوسه شیطان محدود نشده است؛ بلکه می تواند در هر چیزی باشد، چه دنیوی وچه اخروی، اگر جهات چهارگانه را مثال زد، برای فهم بیشتر مخاطب است، که وسوسه شیطان ازهرسویی و درهرامری ممکن است،انسان باید در همه امور مراقبت براعمال خویش داشته باشد.
حدیث دیگری در ذیل واژه اتا آمده است، که بیانی تفسیری دارد، عبارت است از:
۳-۲-اتا
در باب الف مولف حدیثی دیگری را در مورد واژه اتا بیان کرده است.[۲۶۷] وآیهی آورده شده، در بیان معنایی این واژه عبارت است از:
« وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیاوَمَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(نور/۳۳) «آنانکه استطاعت زناشویى ندارند،بایدپاکدامنىپیشهکنند؛تاخداازکرمخویشتوانگرشانگرداند؛وازبندگانتانآنانکه خواهان بازخریدن خویشند، اگر در آنها خیرى یافتید،بازخریدنشان را بپذیرید،و از آن مالکهخدابهشماارزانىداشتهاست،بهآنانبدهید؛وکنیزانخودرااگرخواهندکهپرهیزگارباشند،بهخاطر ثروت دنیوى به زنا وادار مکنید؛هر کس که آنان را به زنا وادارد،خدا براى آن کنیزان که به اکراه بدان کار وادار گشتهاند، آمرزنده و مهربان است.»
حدیثیکه مولف درذیل آیهی بالا آورده، عبارت است: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) قَالَ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ» قَالَ: «تَضَعُ عَنْهُ مِنْ نُجُومِهِ الَّتِی لَمْ تَکُنْ تُرِیدُ أَنْ تَنْقُصَهُ مِنْهَا وَ لَا تَزِیدُ فَوْقَ مَا فِی نَفْسِکَ» فَقُلْتُ: کَمْ؟ فَقَالَ: «وَضَعَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ مَمْلُوکِهِ أَلْفاً مِنْ سِتَّهِ آلَافٍ».[۲۶۸]
علامه درتفسیرالمیزانآورده است،که دادندرهمه مالمکاتبه یا مقداری از آن است؛به کسانی که خداوند ایشان را«فی الرقاب »خوانده است،یعنی برای کاربرد در امر بردگان.[۲۶۹]
مولف درتفسیرجوامع الجامع، دادن را بهرهمندکردن بردگان از مالی می داند،که خداوند برعهده صاحبان شان گذاشته است، و این امر را استحبابی می داند.[۲۷۰]
طبرسی بیان داشته است،که مقصود از مکاتبه این است، که انسان با بنده خو د قرار داد کند،که هرگاه بنده مبلغ فلان ظرف اقساطی را بپردازد،آزاد باشد.[۲۷۱]
مولف اطیب البیان آورده است،که مکاتبه دو نحو است،مشروط وغیر مشروط،مشروط آن است که بنده و مولی شرط کنند،که غلام یا کنیز مال المکاتبه را در طی مدت قرار دادو به تدریج ودردفعات معین بپردازند، و آزادشوند؛ اگرغلام یا کنیزتمام مال مکاتبه را ادا نکردند،آزاد نشوند، ویک نحو مطلق است که به مقدار ادا کردن، ازمال المکاتبه آزاد شوند؛ مولف مقصودآیه را این میداند،که در مکاتبه شرط نکنید، بلکه در نیت وضمیر شما باشد،که مقداری از مال مکاتبه رابه آنها بدهید.[۲۷۲]
این حدیث معنایی تعیینی وتفسیری دارد،که معنای اتا را درباب قرارداد مکاتبه بیان وتفسیرکرده است.
۳-۳-اذی
مولف واژه اذی رابه معنای بیماری گرفته است.[۲۷۳] آیهی آورده شده، برای رساندن معنای اذی، عبارت است: « فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَهٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَهٍ أَوْ نُسُکٍ »(بقره /۱۹۶) «و هرکس از شما بیمار باشد، یا در سر ناراحتى داشته باشد [و ناچار شود در احرام سر بتراشد] به کفّاره [آن باید] روزهاى بدارد، یا صدقهاى دهد، یا قربانى ای بکند.»
حدیثی که درذیل آیهی بالا آورده شده،عبارت است از:عن علی بن الحسین(علیه السلام) قال:وصیام أذى حلق الرأس واجب قال الله عز و جل- فمن کان منکم مریضا أو به أذى من رأسه ففد یه من صیام أو صدقه أو نسکٍ فَصَاحِبُهَا فِیهَا بِالْخِیَارِ فَإِنْ صَامَ صَامَ ثَلَاثَهَ أَیَّام.[۲۷۴]
علامه درتفسیرالمیزان بیانمیدارد،که اذی کنایه است، از متاذیشدن،حشراتی که در سرمی افتد.[۲۷۵]
طبرسیدرمجمع البیانآوردهاست،کهاگرکسیناراحتیدرسرش پدیدآید،که درمانش تنها سرتراشی است، در این صورت می تواند در حال احرام سر بتراشد، ولی باید فدیه دهد.[۲۷۶]
راغب اصفهانی اذیرا اذیّت و آزارى میداند،که به هرذى روحى را نظرجسمى یا روحى با عواقبش مىرسد، چه دنیایى و چه اخروى. [۲۷۷]
در حدیث تراشیدن سر را واجب کرده در صورت « اذی» در سر، با توجه به مطالب بالا میتوان گفت، اذی هرنوع رنجش در سر است که نتوان آنرا تحمل کرد؛و هم چنین باتوجه به اینکه حدیث با ذکر آیه آمده است، و فدیه آن نیز مشخص شده است، میتوان گفت که این حدیث در صدد بیان مقصود واژه بارویکردی تفسیری است، وبیانگریک حکم است،یعنی «اذی» به گونه ای است، که قابل تحمل نیست وفدیه رابه دنبال دارد.
۳-۴-خشی
طریحی واژه خشی، رابه معنایخوفوترس بیانداشته است.[۲۷۸]آیهی آورده شده، دربیان واژه خشیعبارت است از: «وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً» (نسا/۹) «وآنان که اگر فرزندان ناتوانى از خود بر جاى بگذارند، بر [آینده] آنان بیم دارند، باید [از ستم بر یتیمان مردم نیز] بترسند؛ پس باید از خدا پروا دارند، و سخنى [بجا و] درست گویند.»
حدیث آورده شده، در ذیل آیهی بالا عبارت است از: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ (علیه السلام) أَنَّ أَکْلَ مَالِ الْیَتَامَى ظُلْماً سَیُدْرِکُهُ وَبَالُ ذَلِکَ فِی عَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ فِی الدُّنْیَا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً وَ أَمَّا فِی الْآخِرَهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرا.[۲۷۹] حلبى از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است، که فرمود: در کتاب على (علیه السلام) آمده است:کسى که مال یتیمان را به ستم مىخورد، به زودى وبال این کار را در دنیا در میان نسلش پس از خود خواهددید؛ و در آخرت نیز وبال آن به خودش خواهدرسید؛ امّادر دنیاخداوند فرموده است:« وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً » (نساء/ ۹)
علامه درتفسیر المیزانخشیت را تأثر قلبی از چیزی میداند،که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد، البته ترسی که پر اهمیت باشد.[۲۸۰]
راغب اصفهانی بیانداشته است،که خشی بیمی است، که همراه باتعظیم و بزرگداشت است، و پراهمیت باشد؛ واین حالت از راه علم وآگاهی بدست می آید.[۲۸۱]
علامهبراین باوراست، که خداوند مردم رامامور به خشیت وتقوا کرده است؛واین نیست مگرتهدیدیکه، هر مصایبی که ایشان برسریتیمان مردم بیاورند، به یتیمان خودشان بر میگردد.[۲۸۲] مولف درتفسیر اطیبالبیان در ذیل این آیه آورده است، که اینآیه رابه دو نحو تفسیر کرده اند؛یکی اینکه کسی که، اولاد صغاردارد، زیاده روی واسراف نکند؛ چه در زمان حیاتش و چه بعد از آن که وصیتی کند، تمام مالش را صرف او کنند، بلکه زاید بر ثلث حق ندارد،بلکه ثلث هم زیاد است؛ودوم اینکه کسی که قیم صغار شد، درحق آنان ظلم نکند،چرا که چنین معامله ایی در حق اولاد خودش خواهد شد.[۲۸۳]
آنچه واضح و روشن است، این است که حدیث در جهت بیان تفسیر وتعیین معنای مقصود واژه خشی است؛ واین خشیت پراهمیت جلوه می کند،چرا که باتوجه به حدیث عذاب را هم در این دنیا وهم در آخرت بدنبال دارد، خشیتی که باید ازباب خوردن مال یتیم داشت.
۳-۵-نبا
مولف براین عقیده است،که نبابه معنای خبر و اخبار است.[۲۸۴] ذیل آیهی :« عَمَّ یَتَساءَلُونَ - عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیم» (نبا/۱و۲)« درباره چه چیز از یکدیگر مىپرسند؟ از آن خبر بزرگ.» حدیث ذیل بیان شده، که عبارت است از :
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الشِّیعَهَ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهِ- عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ قَالَ ذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ عَمَّ یَتَساءَلُونَ قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی.[۲۸۵] -ابو حمزه گوید: بامام باقر (علیه السلام) عرض کردم: قربانت گردم شیعهازشما تفسیر این آیه را میپرسند «از چه ازیک دیگر میپرسند؟ از خبر بزرگى میپرسند!» فرمود:اختیاربامن است، اگر خواهم به آنها بگویم، و اگرخواهم نگویم سپس فرمود: ولى من تفسیرش را براى تو میگویم عرض کردم: «از چه از یک دیگر میپرسند؟» فرمود: این آیه در باره امیرالمومنین(صلوات اللَّه علیه) است، آن حضرت (علیه السلام) می فرمود:خدا را آیهاى بزرگتر از من نیست، خدا را خبرى بزرگتر از من نیست.
راغب اصفهانی براین عقیده است، که نبا خبرى است، که فایده و سود بزرگى دارد، که از آن خبرعلم و دانش حاصل می شود؛وبرظنّ وگمان غلبه می کند،هیچگاهگفتن خبر به معنى نبا درست نیست مگر اینکه سه اصل سود وفایده وعلم ودانش وغلبه بر ظن وگمان از آن فهمیده شود؛ وهم چنین راغب بر این باور است، که به خبرى که دروغى در آن نباشد شایسته است، نبا گویند. و هم چنین خبر از سوى خدا و از سوى نبى (علیه الصلاه و السلام)را نبا گویند.[۲۸۶]
علامه درذیل آیه بالا بیان کرده،که این آیه پاسخ از استفهامى است،که خود خداى تعالى کرده بود، خودش پرسید، از چه سوال مىکنند؟پاسخ مىدهد، از خبرى بس عظیم؛ و این توصیفى که از خبر مذکور کرده، توصیفى است که تعظیم آن خبر، از آن هویدا است؛و مراد از"خبر عظیم” خبر بعث و قیامت است، که قرآن عظیم در سورههاى مکى و مخصوصا در سورههایى که، در اوایل بعثت نازل شده، کمال اهتمام را درباره اثبات آن دارد ، علامه بر این باور است، که موید این معنا سیاق آیات سوره نبا است، که در آنها جز به مساله قیامت و صفات یوم الفصل و استدلال برحقیت و واقعیت آن پرداخته نشده است.[۲۸۷]
در تفسیر جوامع الجامع آمده است، که این جمله توضیح شىء مورد اهمیت است، که خبر روز رستاخیز باشد، یا امررسالت و لوازم آن باشد.[۲۸۸]
درمخزن العرفان نیز آمدهاست،که نبا خبرى را گویند، که متضمن سه فایده باشد اول فایدهاش بزرگباشد؛دوم از آن علم یا ظن حاصل گردد؛سوم عارى و خالى ازدروغ باشد،مثل تواتریا خبرى که خدا یا پیغمبر وامام میدهندکه احتمال کذب نمی دهد، وبیان می داردتمام اخباری که بلفظ نبا آمده است، متضمن معنای این سه معنی است.[۲۸۹]
در تفسیرکشاف آمده است،که «عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»شرح مقام با عظمت است.[۲۹۰]
باتوجه به معناههای بالا وتفاسیرگفته شده،که بیان شد، نبا متضمن خبری ا ست، که پراهمیت باشد، و طریحی این حدیث را از حیث تفسیر آیه آورده است، وبا آوردن این حدیث مصداق آیه را بیان کرده است،که منظور امام علی (علیه السلام) ولایت اوست.
۳-۶-وفی
طریحی براین باور است،که وفی به معنای گرفتن به طور کامل به طوری که چیزی از آن باقی نماند، است.[۲۹۱] آیهی آورده شده، در این قسمتعبارتاست از:«وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى»(نجم /۳۷) «و [نیز در نوشتههاى] همان ابراهیمى که وفا کرد». طریحی حدیثی را ذیل این آیه آورده است، که عبارت است از:
الْمُکَارِی عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا عَنَى بِقَوْلِهِ- وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى قَالَ کَلِمَاتٍ بَالَغَ فِیهِنَّ قُلْتُ وَ مَا هُنَّ قَالَ کَانَ إِذَا أَصْبَحَ قَالَ- أَصْبَحْتُ وَ رَبِّی مَحْمُودٌ أَصْبَحْتُ لَا أُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لَا أَدْعُو مَعَهُ إِلَهاً وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیّاً- ثَلَاثاً وَ إِذَا أَمْسَى قَالَهَا ثَلَاثاً قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى..[۲۹۲] ابو حمزه گوید:به حضرت باقر( علیه السلام) عرض کردم:خداى تعالى از این گفتار چه مقصودى دارد (که فرماید): «و ابراهیم که وفا کرده است»؛ فرمود:(مقصودش) کلماتى بوده که ابراهیم در (گفتن) آنها مبالغه می- کرده (و بسیارمی گفته) عرض کردم:آنها چیست؟ فرمود: هر گاه صبح می کرد، سه بار میگفت:«اصبحت و ربى محمود اصبحت لا اشرک باللَّه شیئا و لا أدعو معه الها و لا اتخذ من دونه اولیا»و چون شام میکرد سه بار میگفت؛ فرمود: پس خداى عز و جل در قرآن اش این آیه را نازل فرمود:«و ابراهیم که وفادارى کرد».
علامه بیان کرده که کلمه” توفیه” که مصدر فعل” وفى” است، به معناى آن است که حق صاحبحقراتماموکمال بپردازى و توفیه ابراهیم (علیه السلام) این بود، که آن حضرت هرحق بندگى که به عهده داشت، تمام و کامل ادا کرد؛و به بهترین وجه هم ادا کرد.[۲۹۳]سپس علامه درادامه بیان خود این آیه را می آورد، که خداى تعالى در ستایشاش فرموده:«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» (بقره/۱۲۴)
طبرسی براین باور است، که حضرت ابراهیم فرمان خدا رابه طور کامل وتمام انجام داد.[۲۹۴]
هم چنیندرتفسیرالقرآن الکریم مولف بیان کرده است، که وفی به معنای اتمام امر و فرمان وصبر بر ذبح فرزند وآتش نمرود است.[۲۹۵]
طریحیاینحدیثرادرجهتتفسیرآیهبیان داشته است،و معنای وفا رادر کلامامام برای مخاطب خود بیان وتبیین کرده است،که مقصود از وفاداری امام گفتن این جملههای مورد نظردر حدیث است.اماآنچه روشن است، گفتن این جملهها در لفظ فقط نمیتواند باشد، بلکه در عمل، حضرت ابراهیم آنهارا ادا کرده است.
۳-۷-هدا
طریحی بیان داشته است،که هدا به معنای راهنمایی کردن وثابت قدم نگه داشتن بر صراط المستقیم است.[۲۹۶]
مولف دراین قسمت آیهی ذیل را بیان داشته است، که عبارت است از :« اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» (حمد/۶)« به راه راست ما را راهبر باش.»
حدیث آورده شده، توسط طریحی در این قسمت عبارت است از :
قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ یَقُولُ أَرْشِدْنَا إِلَى الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِیمِ أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِیقِ الْمُؤَدِّی إِلَى مَحَبَّتِکَ وَ الْمُبَلِّغِ إِلَى دِینِکَ وَ الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا فَنَعْطَبَ أَوْ نَأْخُذَ بِآرَائِنَا فَنَهْلِکَ.[۲۹۷]
حضرت صادق( علیه السلام) در باره آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» فرمود: یعنى ما را راهنمایى کن براه مستقیم، که منظور از راهنمایى کن،این است که، براهى که برساند، ما را به محبت تو و دینت، و باز دارد، از آنکه پیرو هواى نفس خویش باشیم، یا از آرا خود پیروى کنیم و هلاک گردیم.
راغب براین باوراست،که هدی به معنای راهنمایی با لطف ومهربانی است؛ وهم چنین بیانداشته استکه،دراین آیات که واژه هدایت درآنها بهکاررفته است،اولایمان ونیکواری باید باشد، سپس افزونی هدایت ازسوی خدا است.[۲۹۸]
در تاج العروس آمده است،که هدی به معنای راهنمایی است، و دلالت می کند به لطفی که مارا به مطلوب برساند.[۲۹۹] در کتاب العین آمده است،هدی به معنای آنچه هدایت می کند به سوی صاحب موده از نیکی است.[۳۰۰]
این حدیث معنای هدایت را، راهنمایی به سوی محبت خداوندی یا راهی که انتهای آن محبت خداوندی است، میداند وتفسیر می کند، و هر چه محبت خدا شامل او شود، یقیناً از هوی هوس به دور می باشد.
۳-۸-دبب
طریحی بیانداشته است، دابه که از ریشه “دبب” است،به این معنا است،که آن خارج می شود، ازبین صفا ومروه و خبر میدهد، به مومن که او مومن است، و به کافرکه اوکافر است.[۳۰۱]
آیهی آورده شده، دراین قسمت عبارت است از : «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ» (نمل/۸۲) «و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد جنبندهاى را از زمین براى آنان بیرون مىآوریم، که با ایشان سخن گوید،که مردم [چنان که باید] به نشانههاى مایقین نداشتند.»
طریحی حدیثی را در این قسمت بیان داشته است، که عبارت است از:
«وَ عَنْ حُذَیْفَهَ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ: دَابَّهُ الْأَرْضِ طُولُهَا سِتُّونَ ذِرَاعاً لَا یُدْرِکُهَا طَالِبٌ وَ لَا یَفُوتُهَا هَارِبٌ فَتَسِمُ الْمُؤْمِنَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ تَکْتُبُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ «مُؤْمِنٌ» وَ تَسِمُ الْکَافِرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ تَکْتُبُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ «کَافِرٌ» وَ مَعَهَا عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ فَتَجْلُو وَجْهَ الْمُؤْمِنِ بِالْعَصَا وَ تَخْطِمُ أَنْفَ الْکَافِرِ بِالْخَاتَمِ حَتَّى یُقَالَ یَا مُؤْمِنُ وَ یَا کَافِرُ.»[۳۰۲] حذیفه از پیامبرخدا روایت کرده است،که حیوانى است،به طول ۶۰ ذراع که هیچ کس نمیتواند،آن را بگیرد واحدى نمیتواند از چنگ او فرار کند؛ میان دو چشم مومن علامت گذاشته مىنویسد: مومن؛ و میان دو چشم کافر اثر گذاشته مىنویسد: کافر؛ عصاى موسى و انگشترى سلیمان با اوست؛ صورت مومن را به عصا روشنى میدهد و بینى کافر رابه انگشترى مهر مىزند،تا به مومن خطاب شود: اى مومن و به کافر خطاب شود: اى کافر.
راغببیانداشتهاست،که الدَّبُ والدُّبِیبُ،بهمعنای آرام راهرفتن است،که درباره حیوانات و حشرات بیشتربهکار مىرود؛ و درحرکت نفوذى آرام آب و رطوبت و نوشیدنى و مانند اینها که حرکتشان را حواس درک نمىکند، به کار مىرود؛ و همچنین درباره تمام جانداران هر چند که عرف مردم فقط اسب را دَابَّه گویند، است.[۳۰۳]
مولف درمعجم مقایس اللغه براین نظر است،که دبب به معنای راه رفتن به آرامی بر روی زمین است، و بیان میدارد،که"دَبَ دبیباً"یعنی هرآنچه بر روی زمین راه برود، و این معنای دابه است.[۳۰۴]
در تاج العروس آمده است، که"دبّ” به معنای راه رفتن مورچه و هر حیوانی غیر از آن بر روی زمین، که راه رفتن آن آرام باشد؛ وسرعت نداشته باشد،است.[۳۰۵]
علامه براین عقیده است،که دابهالارض بیان یک آیت خارق العاده ای است، که درآیهی «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/۵۳) آن را وعده داده، و اما اینکه آن جنبنده ،جنبندهاى باشد که با مردم صحبت کند، از آنجا که کلمه” دابه- جنبنده” به هر صاحب حیاتى اطلاق مىشود، که در زمین راه مىرود مىتواند انسان باشد و مىتواند حیوانى غیرانسان باشد، اگر انسان باشد که تکلم و سخن گفتنش امرى عادى است، نه خارق العاده؛ و اگرحیوانى بى زبان باشد، آن وقت حرف زدنش مانند، بیرون شدنش از زمین امرى خارق العاده است.[۳۰۶]
آنچه میتوان بیان داشت، این است که دابه الارض بیان یک امر خارق العاده است، هم چنان که در بیان علامه به آن اشاره شده است، حدیث آورده شده معنای آن وشگفتی آن را در کلام امام بیان کرده است.
۳-۹-ذنب
طریحی در بیان ذنب بر این باور است که ذنوب،به معنای دلو و سطل بزرگ است.[۳۰۷]
آیهی آورده شده، در این قسمت عبارت است از: « لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً»(فتح/۲)« تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند، و تو را به راهى راست هدایت کند.»
حدیث آورده شده، در این قسمت عبارت است از : عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِیِّهِ مَکَّهَ قَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ عِنْدَ مُشْرِکِی أَهْلِ مَکَّهَ بِدُعَائِکَ إِیَّاهُمْ إِلَى تَوْحِیدِ اللَّهِ فِیمَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ لِأَنَّ مُشْرِکِی مَکَّهَ أَسْلَمَ بَعْضُهُمْ وَ خَرَجَ بَعْضُهُمْ عَنْ مَکَّهَ وَ مَنْ بَقِیَ مِنْهُمْ لَا یَقْدِرُ عَلَى إِنْکَارِ التَّوْحِیدِ عَلَیْهِ إِذَا دَعَى النَّاسَ إِلَیْهِ فَصَارَ ذَنْبُهُ عِنْدَهُمْ مَغْفُوراً بِظُهُورِهِ عَلَیْهِم فَقَالَ الْمَأْمُونُ لِلَّهِ دَرُّکَ.[۳۰۸] پس چون عزّ و جلّ براى حضرت خاتم رّسل مکّه رامفتوح گردانید، ایزد اکبر کریمه« إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» بر آن حضرت منزل فرمود؛یعنى:یا محمّد گناه تو که با اعتقاد مشرکان به واسطه دعوت آن کافران بهیگانگى خداى عزّوجلّ ثابت و حاصل است، از ماتقدّم و تأخّریکسر معفوّ است، و مغفور؛وماتأخّر بواسطه آنمذکوروعیان است؛که مشرکان مکّه بعضى مسلمان گشتند؛وبعضى بعد از فتح مکّه از آن محلّ بیرون رفته، لیکنبرهمان شرکو عصیان بودند؛و جمعى از ایشان که در مکّه باقى و پنهان بودند؛آن طایفه قادر بر انکار توحید در هنگامی که مردمان ایشان را بر آن دعوت مینمودند،نبودند؛پس گناه آن رسول ایزد تعالى و تقدّس معفوّ و مغفور است، به واسطه آنکه توحید و یگانگى قادر مجید برآن طایفه بیّن و ظاهر گردید، مامون گفت: للَّه درّک.
علامه بر این باور است، که مراد از کلمه” ذنب” در آیه شریفه گناه به معناى معروف کلمه یعنى مخالفت تکلیف مولوى الهى نیست؛وهم چنین بیان می دارد،که متبادر از لفظ” ذنب” مخالفت امر مولوى است، که عقاب در پى بیاورد؛ و معنایى است که نظر عرف مردمان متشرع به آن دو لفظ داده و گرنه معناى لغوى ذنب همان بود که گفتیم، عبارت است از هر عملى که آثار شوم داشته باشد؛ حال که معناى لغوى و عرفى این کلمه روشن شد؛ مىگوییم قیام رسول خدا به دعوت مردم و نهضتش علیه کفر و وثنیت از قبل از هجرت و ادامهاش تا بعد از آن وجنگهایى که بعد از هجرت با کفار مشرک به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم و مصداقى بود، براى کلمه” ذنب.”[۳۰۹]
در لسان العرب آمده است،که ذنب به معنای جرم ومعصیت است، وذنب الفرس گیاهی است، که شکل دم اسب است.[۳۱۰]
راغب بیان داشته است،که ذنب دراصل به معنای به دست گرفتن دنباله و دم چیزى است؛ ذنبته: به دمش زدم و آنرا گرفتم؛ و هم چنین بر این باور است، ذَنْب بطور استعاره در هرکارى که عاقبتش ناروا و ناگوار است، و به اعتبار دنباله چیزى بکار رفته است، از این روى واژه ذنب به اعتبار نتیجهاى که از گناه حاصل مىشود، بد فرجامى و تنبیه و سیاست نامیده شده است، و جمع ذنب ذنوب است.[۳۱۱]
حدیث معنای آیه راتفسیر وتبیین معنا می کند،که ذنب به معنای لغوی نمیتواند، باشد بلکه آثار شوم این دعوت و به تبع آن جنگهای پیامبر علیه مشرکین بود،که دارای آثار شومی بود.
۳-۱۰-سحب
طریحی بیان داشته است،که به معنای ابر است.[۳۱۲] طریحی ذیل این واژه آیهای را بیان کرده،کهعبارتاستاز:«هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقال»(رعد /۱۲)«اوست کسى که برق را براى بیم و امید به شما مىنمایاند، و ابرهاى گرانبار را پدیدار مىکند».
حدیث آورده شده، در این قسمت عبارت است از: عنِ ابْنِ الْعَزْرَمِیِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ سُئِلَ عَنِ السَّحَابِ أَیْنَ یَکُونُ قَالَ یَکُونُ عَلَى شَجَرٍ عَلَى کَثِیبٍ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ یَأْوِی إِلَیْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ أَنْ یُرْسِلَهُ أَرْسَلَ رِیحاً فَأَثَارَتْهُ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَائِکَهً یَضْرِبُوهُ بِالْمَخَارِیقِ وَ هُوَ الْبَرْقُ فَیَرْتَفِعُ ثُمَ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَهَ- اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَیِّتٍ الْآیَهَ وَ الْمَلَکُ اسْمُهُ الرَّعْد.[۳۱۳] سند را تاآنجا رسانده که گوید: امیرالمومنین (علیه السلام) درپاسخ اینپرسشکه ابر کجا است؟ فرمود:بردرختى است؛ و روى تل ریگى در کناره دریاکه بدانماوى کند؛وهرگاه خدا عزوجل خواهد، که آن را بفرستد،بادى فرستد،و آن را برانگیزد؛و فرشتهها بدان گمارد،تاآن را باشلاق بزنند؛ و آن شلاق برق است،وآن بالا آید و بر فراز شود؛ وسپساینآیه را خواندکه:«وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَیِّتٍ» فاطر/۹)«وخداهمان کسى است، که بادها را روانه مىکند؛پس [بادها] ابرى را برمىانگیزند؛و [ما] آن را به سوى سرزمینى مرده راندیم، تا آخر آیه- و آن فرشته رانام رعد است.»
راغب براین باور است، که اصلسَحْبکشیدن است، مثل کشیدن دامن برخاک و کشیدن انسان با صورت به زمین و از این واژه واژه سَحَاب است،یعنى ابرها،یا براى این است که باد آن را مىکشاند، یا آب و یا کشیده شدن خودش درحال گذشتن است.[۳۱۴]
درمعجم مقاییساللغهآمدهاست،کهاصل سحببه معنایکشیدنشیمبسوط است.[۳۱۵]
مولف درمجمع البیان بیان داشته است، که خداوند ابرهاى سنگین را بوسیله آب و بخار آن خلق مىکند؛ و از زمین بالا مىبرد، و در جو به حرکت در مىآورد.[۳۱۶]
این حدیث معنای ابر و ویژگی های آن راتفسیر وتبیین معنا می کند.
۳-۱۱-سیب
مولف بیان داشته که، سائبه شتری است،که رها شده باشد.[۳۱۷] آیهی آورده شده در این قسمت،عبارت است:
«ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَهٍ وَ لاسائِبَهٍ وَ لاوَصِیلَهٍ وَ لاحامٍ وَلکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» (مائده/۱۰۳)«خدا [چیزهاى ممنوعى از قبیل:] بحیره وسائبه و وصیله وحام قرارنداده است؛ولى کسانى که کفر ورزیدند، برخدادروغ مىبندند، وبیشترشان تعقّل نمىکنند».
حدیث آورده شده، در این قسمت عبارت است از: رَوَى ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی الْأَحْوَصِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنِ السَّائِبَهِ قَالَ انْظُرْ فِی الْقُرْآنِ فَمَا کَانَ فِیهِ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ فَذَلِکَ یَا عَمَّارُ السَّائِبَهُ الَّتِی لَا وَلَاءَ لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَیْهِ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا کَانَ وَلَاؤُهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ- -جَلَّ فَهُوَ لِرَسُولِهِ وَ مَا کَانَ لِرَسُولِهِ ص فَإِنَّ وَلَاءَهُ لِلْإِمَامِ وَ جِنَایَتَهُ عَلَى الْإِمَامِ وَ مِیرَاثَهُ لَه.[۳۱۸]عمّاربن ابى الاحوص عقرقوفى گوید: از امام ششم (علیه السّلام) پرسیدم «سائبه» کیست؟ فرمود: به قرآن بنگر هرکجا که کفّاره تحریر رقبه بود، آن رقبه سائبه است؛ (یعنى بندگانى که به عنوان کفّاره تعیین شدهاند، همه آنها ولاء ندارند،جز آن کس را که خود معیّن کنند.) و جز خداوند کسى ولاء او را ندارد، و هر چه ولایش با خداست، ولایش با رسول اوست؛ و هر چه ولایش با رسول خدا است، ناچار ولایش با امام مسلمین خواهد بود؛ و امام ضامن جنایات و خسارات او مىباشد؛ و میراثش نیز از آن امام مسلمین خواهد بود.
راغب بر این باور است، که سائبه شترى است، که در چراگاه به حال خود رها مىشود و از آب و علف دورش نمىکنند، و این در صورتى است که پنج بار زائیده باشد.[۳۱۹]
درلسان العربآمده است، که السَّیْبُ: بخشش نیکی ویک چیز زیادی است؛وبیان کرده است، که مَطَراً سائباًیعنی بارانی که ریزان است.[۳۲۰]
هم چنین مولف درکتاب طرازالاول بیان داشته است،که سائبه هرشتری است،که در زمانجاهلیت برای نذربخشیده میشد، بنابراین هرکجا میخواست، میچرید، و آزاد بوده است وعبدنیز آزاد می شود، و برای آزاد کنندگان دیگر سرپرستی نخواهدبود، بنابراین مالش را هر کجا بخواهد می گذارد.[۳۲۱]
در مجمع البیانآمده است،که سائبه شترى بوده، که آن را رها و از منافع آن چشم پوشى مىکردند.[۳۲۲]
طریحی حدیث دیگری را در این قسمت بیان کرده،که عبارت است از:
«رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِیرٍ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ قَالَ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ السَّائِبَهِ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ یُعْتِقُ غُلَامَهُ ثُمَّ یَقُولُ لَهُ اذْهَبْ حَیْثُ شِئْتَ لَیْسَ لِی مِنْ مِیرَاثِکَ شَیْءٌ وَ لَا عَلَیَّ مِنْ جَرِیرَتِکَ شَیْءٌ وَ یُشْهِدُ عَلَى ذَلِکَ شَاهِدَیْن».[۳۲۳] ابو الرّبیع گوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدند؛ سائبه یعنى چه؟ فرمود: آنست که شخص غلام خود را آزاد کند و سپس بگوید؛ هر کجا که خواهى برو نه میراث تو براى من باشد، و نه من ضامن خسارات تو خواهم بود، و بر این گفتار خود دو تن شاهد نیز بگیرد.
طریحی با آوردن این دو حدیث، معنای سائبه را تبیین معناوتفسیر می کند.
۳-۱۲-غضب
طریحی بر این باور است، غضب دو نوع است، غضب خداوندی که خشم او برعصیان و عقاب اوست،وغضب مخلوق که آن نیز به دو نوع مذموم ومحمود تقسیم می شود، غضب محمود در جانبداری ازدین وحق است؛وغضب مذموم درخلاف آن است.[۳۲۴] آیهی آورده شده در این قسمت عبارت است از:« کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى» (طه/ ۸۱)« از خوراکیهاى پاکیزهاى که روزى شما کردیم بخورید، ولى در آن زیادهروى مکنید،که خشم من بر شما فرود آید، و هرکس خشم من بر او فرود آید، قطعاً در [ورطه] هلاکت افتاده است».
حدیث آورده شده، در این قسمت عبارت است از:« عَنِ الْمَشْرِقِیِّ حَمْزَهَ بْنِ الْمُرْتَفِعِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ کُنْتُ فِی مَجْلِسِ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ عَمْرُو بْنُ عُبَیْدٍ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى مَا ذَلِکَ الْغَضَبُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) هُوَ الْعِقَابُ یَا عَمْرُو إِنَّهُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ زَالَ مِنْ شَیْءٍ إِلَى شَیْءٍ فَقَدْ وَصَفَهُ صِفَهَ مَخْلُوقٍ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا یَسْتَفِزُّهُ شَیْءٌ فَیُغَیِّرَه».[۳۲۵]یکى از شیعیان در محضر امام باقر (علیه السلام) شرفیاب بود،که عمرو بن عبید وارد شد و گفت: قربانت خداى تبارک و تعالى که فرماید:«هرکه غضب من به او درآید، سقوط کند.» معنى این غضب چیست؟ فرمود آن کیفراست، اى عمرو کسى که گمان کند خدا از حالى به حال دیگر درآید، او را به صفت مخلوق توصیف نموده است،خداى تعالى را چیزى از جا نکند،تا تغییرش دهد (او مخلوقست که غضب از جایش بکند، و تغییرش دهد).
در مفردات آمده است، که الغَضَب: هیجان و جوشش خون قلب براى انتقام است.[۳۲۶]
در لسان العرب آمده است، که غضب متضاد و ضدخشنودی است.[۳۲۷]
طبرسی درذیل آیه براین باوراست، که هر کس گرفتارخشم من شود، هلاک میگردد وبیان داشته است، که «هوى» سقوط از بالا به زیر است، و این چیزى جز هلاک شدن یا سقوط در آتش جهنم نیست.[۳۲۸]
علامه بیانکرده است، که هرچند به ظاهر، آیه خبر از آینده میدهد؛ولى معنایش این است، که غضب من برشما واجب و لازم شود، و کلمه” یحل” از حلول دین (سر رسیدن مدت قرض) است، و” حل یحل” از باب ضرب یضرب است، و” غضب” یکى از صفات خداى تعالى است، که البته صفت فعل او و مصداق اراده او است؛ اراده اینکه مکروهى به بندهاش برساند به اینکه اسباب رسیدن آن راکه ناشى از معصیت عبد است،فراهم سازد؛ودرتفسیرآیه بیان داشته است،که هرکه غضب من متوجه او شود سقوط مىکند، و این سقوط به هلاکت تفسیر شده است.[۳۲۹]
در تفسیر کشاف آمده است،که غضب خداوند عقوبات او است.[۳۳۰]
درتفسیر روح البیان مولف براین باور است، که غضب عبارت است، از به جوش آمدن خون غلبه هنگام اراده انتقام و هنگامی که، خداوند به این صفت وصف شود، مراد ازآن اراده انتقام است.[۳۳۱]
طریحی با آوردن این حدیث معنای غضب خداوندی را، تبیین معنا وتفسیر می کند،که مقصود از غضب خداندی کیفر وعقاب اوست.
۳-۱۳-سحت
در مجمعالبحرینآمده است،که سحت به معنای آنچه کسبش حلال نیست.[۳۳۲] آیهی آورده شده در این قسمت، عبارت است از: «وَ تَرى کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (مائده /۶۲)« و بسیاری ازآنان را مىبینى که در گناه و تعدّى وحرام خوارى خود شتاب مىکنند؛ واقعاً چه اعمال بدى انجام مىدادند».
حدیث آورده شده، دراین قسمت عبارت است از:«قَالَأَبُوعَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) السُّحْتُ أَنْوَاعٌ کَثِیرَهٌ مِنْهَا مَا أُصِیبَ مِنْ أَعْمَالِ الْوُلَاهِ الظَّلَمَهِ وَ مِنْهَا أُجُورُ الْقُضَاهِ وَ أُجُورُ الْفَوَاجِرِ وَ ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ النَّبِیذِ الْمُسْکِرِ وَ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَهِ فَأَمَّا الرِّشَا یَا عَمَّارُ فِی الْأَحْکَامِ فَإِنَّ ذَلِکَ الْکُفْرُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ بِرَسُولِه».[۳۳۳] امام صادق (علیه السلام) فرمود:حرام انواع فراوان دارد،از جمله مالى است، که از کارمندى دردستگاه دولت، و فرمانداران ستمکار به دست مىآید؛ و از جمله مزد قاضیان است؛ و مزد زنان فاحشه و بهاى شراب فروشى و بهاى نبیذى که مستى آورد،و ربا خوارى، پس از اینکه بفهمد حرام است؛ اى عمار اما رشوه گرفتن در قضاوتها به منزله کافر شدن به خداى بزرگ و رسول او است.
درمفردات آورده است،که “السُّحْت” به معنای پوستى است،که از چیزى برکنده شود؛ درذیلاین آیه«فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ»(طه/۶۱)«یعنى عذابى ریشه برانداز،هلاکتان مىکند».بیان می دارد، که فعلش سَحَتَه و أَسْحَتَه است؛ و از این فعل” السُّحْت” مشتق شده، براى محظور و گناهى که، صاحبش را عار و ننگ ملازم و همراه مىشود، گویى که دینش و جوانمردیش را از ریشه برکنده، و از بین برده و نابود کرده است.[۳۳۴]
درکتاب العین آمده است،هر چیز حرامی که یادش زشت باشد،که باعث ننگ شود مانند بهای سگ، شراب وخوک.[۳۳۵]
مولف درمصباح المنیر براین باور است،که سحت به معنای همه مال حرامی است، که خوردن وکسبش حلال نیست.[۳۳۶]
علامه درتفسیرآیهی بالابیان داشته است،که منظور از گناهان سهگانهاى که در آیه اسم برده شده است؛ گناهانى است، که نسبت به سایرگناهان زبانى و عملیشان کلىتراست و درحقیقت مشتى است، ازخروار و نمونه ایست،از بسیارى که درایشان است؛ چون آنان هم مرتکب به گناهان زبانى وهم به گناهانعملىاند و مقصود ازگناهان عملیشان یا همان تعدى نسبت به مومنین است،ویا گناهانى است که بین خود و خداى خود دارند، مانندخوردن اموال مردم به باطل و سحت، مثل رشوه و ربا و نظایر آنها.[۳۳۷]
۳-۱۴-توب
طریحی براین باوراست،که تابوت از تابوه بر وزن فعلوه است.[۳۳۸] آیهی آورده شده عبارت است از:«وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (بقره/۲۴۸)« وپیامبرشان به ایشان گفت:در حقیقت نشانه پادشاهى او این است،که آن صندوقِ [عهد] که درآن آرامش خاطرى از جانب پروردگارتانوبازماندهاى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون [در آن] بر جاى نهادهاند؛در حالى که فرشتگان آن را حمل مىکنند؛ به سوى شما خواهد آمد، مسلما اگر مومن باشید براى شما در این [رویداد] نشانهاى است».
حدیث آورده شده، عبارت است از : «إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَکُمْ وَ فَضَّلَکُمْ وَ طَهَّرَکُمْ وَ جَعَلَکُمْ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّهِ وَ اسْتَوْدَعَکُمْ عِلْمَهُ وَ أَوْرَثَکُمْ کِتَابَهُ وَ جَعَلَکُمْ تَابُوتَ عِلْمِهِ وَ عَصَا عِزِّهِ وَ ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ نُورِهِ وَ عَصَمَکُمْ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ فَتَعَزَّوْا بِعَزَاءِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یَنْزِعْ مِنْکُمْ رَحْمَتَهُ وَ لَنْ یُزِیلَ عَنْکُمْ نِعْمَتَهُ». [۳۳۹]همانا خدا شما را برگزیده و برترى داده و پاک نموده وخانواده پیغمبرش قرار داده و علم خود را به شما سپرده، و کتاب خود را به شما به ارث داده و شما را صندوق علم و عصاى عزتش ساخته، و از نور خود براى شما مثل زده و شما را از لغزش محفوظ داشته واز فتنهها ایمن ساخته پس شما با دلدارى خداتسلیتیابید،زیراخدا رحمتش را از شما باز نگرفته، و نعمتش را زایل نفرموده است.
علامه براینعقیده است،که کلمه” تابوت” به معناى صندوق است و این کلمه به طورى که گفتهاند، صیغه فعلوت از ماده” توب” است، و توب به معناى رجوع است و اگر صندوق را تابوت گفتهاند، براى این است، که صاحبش همواره و پىدرپى به سراغ او مىرود، و به آن رجوع مىکند.[۳۴۰]
مولف دراطیبالبیان آورده است،که تابوت صندوقى بوده، که ودایع انبیا در آن بوده است.[۳۴۱]
۳-۱۵-رسخ
طریحی بیان کرده است، که “رسخ یرسخ” به معنای ثابت شدن و استواری درموضع وجایگاهی است.[۳۴۲] در ذیل این واژه آیهی آورده شده،عبارت است از:
«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ» (آل عمران/۷ )« اوست کسى که این کتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد؛ پارهاى از آن آیات محکم [صریح و روشن] است؛آنها اساس کتابند و [پارهاى] دیگر متشابهاتند[که تاویلپذیرند]؛ اما کسانى که دردلهایشان انحراف است، براى فتنهجویى و طلب تاویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروى مىکنند، با آنکه تاویلش را جز خدا و ریشهداران دردانش کسى نمىداند؛[آنان که] مىگویند:«ما بدان ایمان آوردیم همه [چه محکم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست»و جز خردمندان کسى متذکر نمىشود».
حدیث آورده شده، در این قسمت عبارت است از: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)قَالَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِهِ. [۳۴۳](علیه السلام).
هم چنین حدیث دیگری ذیل آیه آمده است،که عبارت است از:عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام)قَالَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَنَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِیلَه[۳۴۴].از ابی عبدالله(علیه السلام) نقل شده، که فرمود:راسخون درعلم ما هستیم و ما تاویل آن رامی دانیم.
راغب براین باور است، که"رُسُوخ الشّیءِ"یعنى ثابت شدن و استوار ماندن آن چیز در نهایت پایدارى.[۳۴۵]
طبرسیبراینباوراست،کهتفسیرمتشابهاتراجزخداوندوراسخاندرعلمکسى نمىداندومرادازراسخانکسانىاند،کهدردانشخویش ثابت و ریشهدار و متقن و محکماند،و بیانمی- دارد،که در معنای راسخون درعلم دو قول گفته شده است؛اول اینکه راسخون به وسیله واو به اللَّه عطف شده است؛یعنى تفسیر متشابهات را جز خدا و راسخان درعلم کسى نمىداندو راسخان هستند،که آنها را دانستهاند، همه قرآن را مىدانستند،دوم:اینکه واو در راسخون به جاى عطف نبوده و اول کلام است، بنابراین منظور این است که، تفسیر متشابهات راجز خدا کسىنمىداند،بنابرایناینانمىگویندراسخوندرعلم نیزتفسیر متشابهات را نمىدانند،چیزى که هست، همگى می گویند:ما به آنها ایمان داریم.[۳۴۶]
۳-۱۶-دبر
طریحی دراین قسمت، ذیل آیه:«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ» (ق/۴۰)« و پارهاى از شب و به دنبال سجود [به صورت تعقیب و نافله] او را تسبیح گوى».
حدیث ذیل راآورده است، که عبارت است از:« ازعَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ قَالَ یَعْنِی صَلَاهَ اللَّیْلِ قَالَ قُلْتُ لَهُ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى قَالَ یَعْنِی تَطَوَّعْ بِالنَّهَارِ قَالَ قُلْتُ لَهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ قَالَ رَکْعَتَانِ قَبْلَ الصُّبْحِ قُلْتُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ قَالَ رَکْعَتَانِ بَعْدَ الْمَغْرِب»[۳۴۷] در خدمت ابو جعفر باقر (علیه السلام) این آیه را تلاوت کردم، که مىگوید: «کسى که ساعات شب رادر سجده و قیام بسر مىبرد، تا از کیفر آخرت در امان بماند، و رحمت پروردگارش را دریابد»؛ ابو جعفر گفت: این آیه به نافله شب تشویق مىکند؛من آیه دیگرى تلاوت کردم، که مىگوید: «و در ساعات روز هم خدا راتسبیح کن باشد،که به خواستههایت برسى»؛ابو جعفر گفت: این آیه به نافله نیم روز فرمان مىدهد؛منآیه دیگرىتلاوتکردم، که مىگوید:«وبههنگام فرو رفتن ستارگان خداراتسبیح کن»؛ابوجعفر گفت: این آیه به نافله صبح اشاره مىکند؛منآیه دیگرى خواندم، که مىگوید:«ودرپایان همه سجدهها،خدا را تسبیح کن»؛ ابوجعفر گفت: این آیه به دو رکعت نافله مغرب اشاره مىکند.
مولف دراطیب البیان، براین باور است، که« وَأَدْبارَ السُّجُودِ»به معنای نوافل شبانه روزى ظهر و عصروصبح قبلالفریضه و مغرب و عشا بعد الفریضه و صلوه لیل و شفع و وتر یا مطلق اذکار در اوقات مذکوره، و« وَ أَدْبارَ السُّجُودِ» یعنى پىدرپى دردبر یکدیگراست.[۳۴۸]
علامه بیان داشته است،که معنای آن یعنى درپارهاى از شب تسبیح گو، که این نیز مىتواند با نمازهاى مغرب و عشاء منطبق باشد، وهم چنین بیان میدارد، که کلمه” ادبار” جمع” دبر” است، و در عبارت است، از منتهى الیه هر چیز، البته منتهى الیه آن و ما بعدش و گویا مراد از آن تسبیح بعد از همه نمازها باشد،چون سجده در آخر هر رکعت از نماز است و قهرا با تعقیبات نمازهاى پنجگانه منطبق مىشود.[۳۴۹]
مولف درکتاب تبیین قرآن بیان داشته است، که ادبارجمع دبر، به معنای عقب است ومنظور از ادبار سجود، منظور بعد نماز است.[۳۵۰]
مولف در کتاب الوجیز بیان داشته است، که منظور از ادبار سجود، وتر آخر شب است.[۳۵۱]
هم چنین مولف، در کشاف براین نظر است،که منظور از ادبار سجود، تسبیح در آخر نماز و وسجده و رکوع که ازآن تعبیر به نماز می شود.[۳۵۲]
ادبار سجودیعنی، به دنبال آنکه سجده کردی وعبادت نمودی، با دلیل روشن به هنگام اجتماع مردم پروردگارتراتنزیه کن، تا باسجدهکردن،هدایت به دنبال سجده،بندگی برای توحاصل شود.[۳۵۳]
۳-۱۷-شجر
آیهی آورده شده در این قسمت،عبارت است از:« وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبِیراً» (اسرا/۶۰) «و [یاد کن] هنگامى را که بهتو گفتیم:«به راستى پروردگارت برمردم احاطه دارد.» و آن رویایى را که، بهتو نمایاندیم، و [نیز] آن درخت لعنت شده، در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرارندادیم و ما آنان را بیم مىدهیم، ولى جز بر طغیان بیشتر آنها نمىافزاید».
حدیث آورده شده، عبارت است از : فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلَّا فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ یَعْنِی بَنِی أُمَیَّهَ.[۳۵۴] در اینجا بود، که خداوند این آیه را فرستاد، که: «و آن خوابى را که به تو نمودیم و آن درخت نفرین شده در قرآن را جز براى آزمایش مردم نکردیم» و مراد از درخت ملعونه، بنو امیّه است.
علامهبراین باور است،که ازاین وحدتسیاق برمىآید، که داستان رویا و شجره ملعونه، دو امرمهمى است، که یا به زودى در بشریت پیدا مىشود؛ ویا آنکه در ایام نزول آیات پیدا شده، و مردم را دچار فتنه نموده؛ و فساد را در آنان شایع ساخته و طغیان و استکبار را در آنان پرورش داده، ومعنای آیه این شد، که ما شجره ملعونه در قرآن را (که تو با معرفى ما آن را شناختى و در رویا پارهاى از فسادهایش را دیدى) قرار ندادیم، مگر فتنه براى مردم و بوته امتحانى که یک یک مردم، در آن آزمایش گردند، و ما به همه آنان احاطه داریم.[۳۵۵]
مولف در کتاب بحرالعلوم بیان داشته است،که منظور از شجره ملعونه در قرآن فتنه و امتحان و بلا است.[۳۵۶]
دربیان حدیث، معنای شجره ملعونه را بنی امیه دانسته است، این معنا، معنای های دیگری رادر خود، وآنچه به تبع آن می آید، مانند فساد را در بردارد، چراکه همه این امرها در بنی امیه نمایان ومشهود بوده است.
۳-۱۸ -ترب
مولف واژه ترب را به معنای فقرشدید و خاک نشینی بیان کرده است است[۳۵۷]. آیهی آورده شده،عبارت است از: «وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً »(نبا/۴۰) «وکافر گوید:کاش من خاک بودم».
حدیثی که در ذیل آیهی بالا آورده شده، عبار ت استاز:« قال یا لیتنی کنت ترابا یعنی من شیعه علی و ذلک قول الله عز و جل و یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا.»[۳۵۸]
علامه براین باور است، که کافراز شدتآن روز آرزوی خاک بودن میکند؛چرا که خاک فاقد شعور و ادراک است، و اگر او نیز چنین بود، مجازات نمیشد.[۳۵۹]
در اینآیه کافرآرزوی خاک بودن میکند،و در حدیث معنایی تفسیری برای آن میکند ومصداق آن را پیروان ولایت اما م علی (علیه السلام )میداند.
۳-۱۹-نکث
مولف براین عقیده است،که واژه نکث به معنای شکستن عهد وپیمان میباشد.[۳۶۰] آیهی بیان شده،عبارت است از: « وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ » (توبه /۱۲)« واگر سوگندهاى خود را پس از پیمان خویش شکستند؛ و شما را در دینتان طعن زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید؛ چرا که آنان را هیچ پیمانى نیست، باشد که [از پیمانشکنى] باز ایستند».
حدیثی که دربیان آیهی بالا آورده شده،عبارت است از:عن علی(علیه السلام) قال: أمرت بقتال الناکثین و القاسطین و المارقین».[۳۶۱]
علامه درتفسیرالمیزان براین باور است، که آیه مورد بحث درمورد قومی است،که با زمام دارمسلمین عهدی داشته اند؛وآنراشکستهاند،وخداوندقسمهایشان رالغوکرده ودستور کارزارباآنان را میدهد؛تاازعهدشکنیدست بردارند،وآنان راپیشوایان کفرنامیده است.[۳۶۲]راغب اصفهانی آورده است،که نکث به معنای پاره شدن لباس، و هر چیز بافته شده است.[۳۶۳]
باتوجه به آیه وحدیثی که در ذیل آن آمده است، به واضح روشن است، که این حدیث درجهتتعیین معنای واژه است، و ناکثین در حدیث کسانی بودند،که با امام علی«علیه السلام» عهدی بستند، وآن را شکستند؛ با این کار، این لقب را بر روی خود نهادند؛ این نکث، به طور استعاره نامی برای کسانی است که چنین حالتی دارند.
۳-۲۰-قصد
مولف براین نظراست،که واژه قصدبه معنای اعتدال و میانهروی است.[۳۶۴] آیهای که در این قسمت آورده شده،عبارت است از :« وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیر» (لقمان/۱۹)«در رفتارت راه میانه را برگزین وآوازت را فرود آر، زیراناخوشترین بانگها بانگ خران است».
حدیثی که طریحی درذیل آیه بیان کرده، عبارت است از: «واقتصد یا بنی فی معیشتک و اقتصد فی عبادتک و علیک فیها بالأمر الدائم الذی تطیقه و الزم الصمت تسلم و قدم لنفسک تغنم»[۳۶۵]-از نشستن درسرکوى و برزن بپرهیز و بحث و جدل رابا کسىکه عقل و دانشى ندارد رها ساز؛ پسرجانم درزندگانى و نیزدرعبادت خودراه اعتدال و میانه روى را پیش گیرو در عبادت به کارى که مداوم و مورد توان توست، بپرداز و پیوسته خاموش باش تا سالم بمانى و کردار نیکى براى خودت پیش فرست،تا غنیمت برى.
این حدیث بیانیتفسیری وتعیینی دارد، ومعنای قصدرابیان وتفسیرمیکند،واین میانه روی را درزندگی و عبادت سفارش می کند.
۳-۲۱-وقذ
مولف بیان داشته است، که واژه وقذ به معنای زدنی که منجر به مرگ شود، است.[۳۶۶]
آیهیآورده شده در ذیل این واژه، عبارت استاز: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ ماأَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ»(مائده /۳)«حرام شدبر شما مردار وخون وگوشت خوک و هرحیوانى که، به هنگام کشتنش نام دیگرى جز اللّه را بر او بگویند، و آنچهخفه شده باشد؛ یا به سنگ زده باشند، یا از بالا در افتاده باشد؛ یا به شاخ حیوانى دیگر بمیرد، یا درندگان از آن خورده باشند، مگر آنکه ذبح اش کنید.»
حدیثی که درذیل آیهی بالا آورده شده، عبارت است از :«روَى عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیُّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا (علیه السلام) أَنَّهُ قَال:قال عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ قَالَ الْمُنْخَنِقَهُ الَّتِی انْخَنَقَتْ بِأَخْنَاقِهَا حَتَّى تَمُوتَ وَ الْمَوْقُوذَهُ الَّتِی مَرِضَتْ وَ قَذَفَهَا الْمَرَضُ حَتَّى لَمْ یَکُنْ بِهَا حَرَکَهٌ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ الَّتِی تَتَرَدَّى مِنْ مَکَانٍ مُرْتَفِعٍ إِلَى أَسْفَلَ أَوْ تَتَرَدَّى مِنْ جَبَلٍ أَوْ فِی بِئْرٍ فَتَمُوتُ وَ النَّطِیحَهُ الَّتِی تَنْطَحُهَا بَهِیمَهٌ أُخْرَى فَتَمُوتُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ مِنْهُ فَمَاتَ»[۳۶۷]- حضرت فرمود:منخنقه آن حیوانیست، که گلو و راه تنفّسش را بفشارندتا خفه شود و بمیرد، و موقوذه آن حیوانیست، که بیمارى پیدا کندکه نتواند از جاى برخیزدیا بجنبد؛ و همچنین بماندتا بمیرد، و متردّیه آنست که از سطح بلندى چون کوه بیفتد، یا در چاهى افتد و بمیرد؛ و نطیحه آنست که حیوان شاخ دارى او را با شاخش زخم زند، و از جراحت آن بمیرد و آنچه درندهاى آن را پاره کند، و از آن بخورد.
مولف درمجمعالبیان براین باور است،که موقوذه حیوانی است، که از شدت ضرب مرده باشد.[۳۶۸] مولف اطیب البیان، موقوذه را کشتن حیوانات با سنگ وچوب میداند.[۳۶۹] علامه براین باور است، که آن حیوانی است، که کتک خورده باشد.[۳۷۰]
این حدیث معنایموقوذه رادربیان امام تبیین معنا وتفسیر میکند، ومصداق آن رابیان می دارد، آن چنانکه بیان شد، موقوذه به معنای کشتن حیوان به وسیله ضرب است؛ واین حدیثآن را به معنای حیوانیکه مریضاست،طوریکه نتواندازجای برخیزد،بیان میداردوآن را تعیین معنا می کند.
۳-۲۲-شور
طریحی براین عقیده است، که کلمه شورکه کلمه مشاوره از این ریشه است، به معنای مشارکت درکلام است،تاحق آشکار شود.[۳۷۱] آیهی آورده شده،دراین قسمت عبارت است از: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِین»(آل عمران/۱۵۹)«به سبب رحمت خداست، که تو با آنها این چنین خوشخوى ومهربان هستى، اگرتندخو و سختدل مىبودى، ازگردتو پراکنده مىشدند؛پس بر آنها به بخشاى و برایشان آمرزش بخواه و درکارها با ایشان مشورت کن و چون قصد کارى کنى، بر خداى توکل کن، که خدا توکل کنندگان را دوست دارد.»
حدیثیکه درذیلآیهی بالاآوردهشده،عبارتاست از:« قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) لَا ظَهِیرَکَالْمُشَاوَرَهِ وَقَالَ(علیه السلام) لَامُظَاهَرَهَ أَوْثَقُ مِنْ مُشَاوَرَه».[۳۷۲]
-امیر مومنان(علیه السلام) فرمود:پشتیبانىچون مشورت کردن نباشد، وفرمود: همیارى کردنى چون هم شورى نیست.
راغب اصفهانی بیان کرده است،که مشاوره ومشوره وتشاور از ماده “شرت العسل” است، وقتیکه عسلرا از جایش بیرون میآوری، رای را نیز از طرف مقابل بیرون میآوری.[۳۷۳]
این حدیث بیانیتعیینی وتفسیریدارد، کهمشورتباعثمحکم کردنکارهامی شود،هم چنانکه درآیه مشهود است،ابتدا مشورت رادر اولیت انجام کارقرار داده است، و توکل رابعد از آن آورده است، واین پر اهمیت بودن امر مشورت رامی رساند.
۳-۲۳-عبر
مولفبراین نظراست،کهواژه عبر،کهعبره از این ریشه است، به معنای موعظهاییکه برایعقل باشد و مفید فکر باشد، است.[۳۷۴] آیهی آورده شده، عبارت است از:«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرى وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (یوسف/۱۱۱)«براستىکه در داستانهاىایشانعبرتىاست،براىخردمندان و این سخنى نیست که بهم بافته باشند،بلکهتصدیق کتابهایىاست،که نزد او است،وبیان هرچیزى است و هدایت و رحمتى است، براى مردمانى که ایمان دارند.»
حدیثی که، در ذیل واژهی بالا آمده است، عبارت است از: یَا هِشَامُ مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى ثَلَاثٍ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ مَنْ أَظْلَمَ نُورَ تَفَکُّرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَعِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ وَمَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَدُنْیَاهُ.[۳۷۵] -اى هشام هرکه سه چیز را برسه چیز دیگر مسلط سازد،به ویرانى عقلش کمک کرده، آنکه پرتو اندیشهاش به آرزوى دراز تار شود؛ و حکمتهاى نغز را به گفتار بىمغز نابود کند؛ وتابش نورعبرت را به طوفان شهوت خود خاموش نماید، چون هوس یارى بر ویرانى عقل خود اقدام کند، هرکه عقلش را ویران کرد، دین و دنیایش تباه شود.
طبرسیبراین باوراست،کهعبره راهنماییودلیلیاست،که انسان رابه مطلوب برساند.[۳۷۶]در مفردات آمده است، که عبره حالتی است، که انسان را ازشناخت چیزی که دیده شده است به چیزی که دیده نشده و درگذشته رخ داده میرساند.[۳۷۷]
این حدیث بیانیتفسیری دارد، که اگردر کسی صفت عبرت نباشد؛عقل خود را ویران کرده است، و نتیجه ویرانی عقل تباهی دین ودنیا است و همان طورکه درآیه بیان میدارد، عبرت مترتب بر اموری حقیقی است، نه خیالی و وهمی، وعبرت گرفتن راهدایت و رحمتی برای مومنان دانسته است؛وهم چنین میتوان بیان داشت،که صفت عبرت درمورد انسان هایی که ایمان دارند، به عمل می انجامد.
۳-۲۴-محص
باب صاد کلمه محص، که مولف بیان کرده است، که به معنای خالص شدن است.[۳۷۸] آیه- ی آورده شده،عبارت است از:«وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَآمَنُواوَ یَمْ حَقَ الْکافِرِین»(آلعمران/۱۴۱)«وتا مومنان را پاکیزه گرداند و کافران را نابود سازد.»
حدیثیکه در ذیل آیهی بالا بیان شده، عبارت است از: عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ وَیْلٌ لِطُغَاهِ الْعَرَبِ مِنْ أَمْرٍ قَدِ اقْتَرَبَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ مَعَ الْقَائِمِ مِنَ الْعَرَبِ قَالَ نَفَرٌ یَسِیرٌ قُلْتُ وَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ یَصِفُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْهُمْ لَکَثِیرٌ قَالَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ یُمَحَّصُوا وَ یُمَیَّزُوا وَ یُغَرْبَلُوا وَ یُسْتَخْرَجُ فِی الْغِرْبَالِ خَلْقٌ کَثِیر[۳۷۹]-ابن ابى یعفور گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: واى بر سرکشان عرب از امرى که نزدیک است دراین زمان، عرض کردم: قربانت گردم چند نفر از عرب همراه حضرت قائم خواهند بود؟ فرمود:چند نفر اندک،عرض کردم به خدا کسانى که از ایشان از این امر سخن می گویند؛ (اظهارعقیده با امام زمان می کنند.)بسیارند، فرمود: مردم ناچار باید بررسى شوند، و جدا گردند و غربال شوند، و مردم بسیارى از غربال بیرون ریزند.
علامه بیان داشته است، مصدرتمحیص که فعل یمحص ازآن مشتق شده است، به معنای خالصکردن چیزی است، که ناخالصی ها درآن داخل شده است؛ ودرتفسیرآیه آمده است، که معلوم کردن ایمان مومن از غیر مومن یک امر است، و خالص کردن ایمان او از ناخالصیهای دیگر، امری دیگر است.[۳۸۰]
در اطیبالبیان مولف براین باور است، که ممکن است تلخیص ذنوب باشد، که اگر در امتحانات صبر کنند، گناهان آنان از بین برود، و ممکن است تلخیص ایمان باشد؛ ونیز ممکن است، تلخیص مومن از غیر مومن باشد.[۳۸۱]
این حدیث درتفسیر واژه آمده است، و معنای آن را تعیین می کند،که منظور از واژه محص امتحانکردن مردم به وسیلهآزمایشوامتحاناست؛و هم چنین بیان میدارد،که منظور غیرمومن نیست؛ ومیتوان گفت افراد زیادیکه اعتقاد به امام زمان (عج الله وتعالی الشریف) دارند، ولی ازایمان ضعیفی بر خوردار هستند،وسخن خطاب به معتقدین امام است نه کفار.
۳-۲۵-اسف
درمجمعالبحرین آمده است،که کلمه اسف، به معنای حزن وغضب است.[۳۸۲] آیهی آورده شده،عبارت است از:«فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِین»(زخرف/۵۵)«چونمارابهخشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم؛ و همگان را غرقه ساختیم.»
حدیثی که در ذیل آیهی بالا آورده شده؛ عبارت است از: « وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یَأْسَفُ کَأَسَفِنَا وَ لَکِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِیَاءَ لِنَفْسِهِ یَأْسَفُونَ وَ یَرْضَوْنَ وَ هُمْ مَخْلُوقُون.»[۳۸۳]-و به همین اسناد از احمد بن ابى عبد اللَّه از پدرش مرویست، که آن را مرفوع ساخته به سوى حضرت صادق (علیه السلام) که در قول خداى عز و جل« فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ »یعنى«پس آن هنگام که مارا سخت خشمناک و اندوهگین ساختند؛ کینه کشیدیم از ایشان.»فرمود:کهخداىتبارکوتعالىاندوهگیننمی شود؛وخشم نمیگیرد، چون اندوه و خشم مالکین، خداوند دوستانى چند را از براى خود آفریده،کهاندوه میخورند، و خشم می گیرندو خوشنود مىشوند.
طبرسی براین نظراست، که اسف به معنای خشم و اندوه هردو آمده است، ولی در این آیه به معنای صرف غضب است.[۳۸۴]
علامه بیان داشته است، که کلمه آسفونا از مصدر ایساف است؛ که به معنای خشمگین کردن دیگری است؛و معنای آیه این چنین است، بعد از آنکه ما را به خشم در آوردند، از ایشان انتقام گرفتیم و علامه بیان داشته است،که خشم در خداوند به معنای اراده عقوبت است.[۳۸۵] مولف تفسیر جوامع الجامع بر این نظر است، که خشم خداوند بر گناهکاران، اراده خداوند بر کیفر دادن آنها است.[۳۸۶]
این حدیث معنای واژه اسف را در مورد خداوندتفسیر و تعیین معنا می کند، که خشم درخداوندوجود ندارد، واینخشم به معنای اراده او درعذاب است؛ هم چنان که در حدیث آمده است، که خشم و خشنودی در اولیاء او وجوددارد، و این حالت خاص بندگان است، نه خداوند.
۳-۲۶-حلف
مولف براین باوراست،که کلمه حلف به معنای سوگند و همپیمانی است.[۳۸۷] آیهی آورده شده دراین قسمت عبارت است از:«وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِین»(قلم/۱۰) «از هرفرومایهاى که بسیار سوگند مىخورد، پیروى مکن.»
حدیثی که درذیل آیهی بیان شده، عبارت است از: «لا حلف فی الاسلام.» آن سوگندی که در جاهلیت میخوردند، در مسلمانى مثل آن مشروع نیست.
راغب در مفردات براین باور است، که حلف به معنای هم پیمانی است؛ ولی این هم پیمانی قبل ازاسلام به این شکل بود، که دو قبیله با هم پیمان می شدند، تا قبیله دیگر را غارت کنند، و فتنه انگیزی کنند، و دراین غارت آن چه را که به دست آوردند بایکدیگر شریک باشند، اما این عهد وپیمان بعد اسلام نهی شد،چرا که اسلام عهد وپیمان را براساس نیکی و تقوا قرار داده است.[۳۸۸]
علامه براین نظراست، که کلمه حلاف به معنای کسی است، که بسیار سوگند میخورد و سوگند خوردن درهرامر مهم و غیر مهم وحق وباطل لازمه اش این است،که شخص سوگند خورنده احترامی برای صاحب سوگند قایل نباشد، و چون سوگند هابه نام خداوند بوده است سوگند خورنده عظمتی برای خدا قایل نبوده، واین مطلب برای رذلی شخص و رذالت این صفت کافی است.[۳۸۹]
این حدیث واژه حلف را تعیین وتبیین معنا وتفسیر می کند، وباآوردن مصداق آن در اسلام زشتی این مطلب را که، شخصی که بسیار قسم می خورد، بیان می دارد،تا مخاطب تأثیر و اهمیت این امر، یعنی قسم خوردن بسیار، برای او روشن و واضح گردد.
۳-۲۷-زخرف
مولف براین عقیده است،که کلمه زخرف به معنای زینت وآنچه زینت داده شده و مزین شده، است.[۳۹۰] آیهی آورده شده در این قسمت، عبارت است از: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ» (انعام/۱۱۲) «وبدین گونهبراى هرپیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم، بعضى از آنها به بعضى براىفریب[یکدیگر]سخنانآراستهالقا مىکنند؛و اگر پروردگار تو مىخواست چنین نمىکردند،پس آنان را با آنچه به دروغ مىسازند، واگذار».
حدیثی که درذیل آیه بیان شده، عبارت است از: «عنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ کُلُّ شَیْءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْکِتَابِ وَ السُّنَّهِ وَ کُلُّ حَدِیثٍ لَا یُوَافِقُ کِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُف»[۳۹۱]- ابوعبداللَّهصادق(علیه السلام) مىگفت: هرحکمى به کتاب و سنت ارجاع مىشود،و هر حدیثى که، با کتاب خدا موافق نباشد، ساختگى است.
علامه بیان می دارد،که زخرف آن آرایشی راگویند،که انسان را به اشتباه بیندازد، و زخرف القول گفتاری را گویند، که امر رابر انسان مشتبه سازد.[۳۹۲]و هم چنین طبرسی بیان داشته است، که منظور از زخرف، سخنانی که ظاهری آراسته و باطنی تو خالی دارند، است.[۳۹۳]
این حدیث معنای زخرف را هرحکم و سخن غیر مطابق حکم وگفتارخداوند میداند هم چنان که درآیه نیز آمده است؛ این چنین سخنی که به باطل آراسته شده است، زخرف است و آیه را از نظر معنایی تعیین و تایید می کند، که این سخنان به ظاهر زیبا هستند، در حالی که باطن آنان غیرازحکم و کلام خداوندی است، که برای هدایت انسان آمده است؛ وکسانی که این چنین احکام واحادیثی رادر بین مردم نشر می دهند، در واقع پیرو شیاطین هستند، ومیخواهند انسانها را از راه خدا باز دارند، به همین دلیل است، که امام می- فرماید، احادیث و احکام رابه کتاب خدا وسنت ارجاع دهید، و به هر سخنی که به ظاهر زیبا ودل فریب است، اعتنا ننمایید.
۳-۲۸- زلف
طریحی بیان داشته است، که کلمه زلف به معنای زمان ومواقعی از شب است.[۳۹۴] آیهی آورده شده، عبارت است از:« وَ أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرِینَ » (هود/۱۱۴)(و برپا به دار نماز را در دو طرف روز و در نزدیکی هایى از شب، و اعمال نیکو مىبرد، بدیها را و این تذکر است، براى یادکنندگان)
حدیثی که دراین قسمت درذیل آیه بیان شده، عبارت است از : قَالَ زُرَارَهُ بْنُ أَعْیَنَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ( علیه السلام) أَخْبِرْنِی عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الصَّلَوَاتِ قَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ قُلْتُ لَهُ هَلْ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله) أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا فَفِیمَا بَیْنَ دُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ وَ وَقَّتَهُنَّ وَ غَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ ثُمَّ قَالَ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ-إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً فَهَذِهِ الْخَامِسَهُ وَ قَالَ فِی ذَلِکَ- أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ طَرَفَاهُ الْمَغْرِبُ وَ الْغَدَاهُ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ وَ هِیَ صَلَاهُ الْعِشَاءِ الْآخِرَهِ . [۳۹۵]
علامه در ذیل این آیه بیان داشته است، که زلفی صفتی است، که بهجای موصوف خود نشسته است، مانند ساعات وامثال آن وتقدیرش این است، ساعاتی از شب که نزدیک روز باشد، و این با نماز مغرب و عشا تطبیق می کند.[۳۹۶]
این حدیث به طور بدیهی معنای واژه زلفی رابیان میدارد، وآن را برای ما تفسیرو رو- شن می کند.
۳-۲۹-دلک
مولف براین نظراست، که کلمه دلک به معنای زایل شدن و میل کردن است[۳۹۷]. آیهی آورده شده،عبارت است از:«أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلىغَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» (اسرا/۷۸)«نمازرا از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپادار، و [نیز] نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است.»
حدیثی که در ذیل آیه آورده شده، عبارت است از :« قَالَ زُرَارَهُ بْنُ أَعْیَنَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) أَخْبِرْنِی عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الصَّلَوَاتِ قَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ قُلْتُ لَهُ هَلْ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله)- أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا فَفِیمَا بَیْنَ دُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ وَ وَقَّتَهُنَّ وَغَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ ثُمَّ قَالَ وَقُرْآنَ الْفَجْرِإِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِکانَ مَشْهُوداً فَهَذِهِ الْخَامِسَهُ وَ قَالَ فِی ذَلِکَ- أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ طَرَفَاهُ الْمَغْرِبُ وَ الْغَدَاهُ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ وَ هِیَ صَلَاهُ الْعِشَاءِ الْآخِرَه».[۳۹۸] زراره بن اعین گوید: به امام باقر(علیهالسّلام)عرض کردم، مرا از نمازهایى کهخداوند تبارک وتعالى برعالمیان واجب فرموده آگاه سازید، فرمود: نمازهاى پنجگانهدرشبانه روز، به آن حضرت عرض کردم:آیا خداوند تعالى درقرآن آنها را نام برده، و بیان فرموده است؟ آن حضرت فرمود: بلى خداوند عزّوجلّ به پیامبر خود (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمود: «أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ» یعنى«بپاى دار و بجاى آور نماز را از ابتداى دلوک خورشید، تا انتهاى تاریکى شب»( الاسراء/ ۷۷) و دلوک خورشید زوال و فرو رفتن آنست؛ یا زوال آن از نصف النّهار که میان مشرق و مغرب است یعنى میل خورشید از وسطآسمانبهجانبمغرب، پس مدّتزمان فاصله بین دلوک خورشیدتا منتهاى تاریکى شب، وقت چهار نماز است، که گویى خداوند تبارک و تعالى آنها را نام بردهو بیان فرموده، و وقتآن را مقرّر ساخته است؛ وغسق شب، نیمه شب است سپس خداوند عزّوجلّ فرمود: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» یعنى:« نمازصبح را درطلیعه صبحگاه به جاى آر، که نماز صبح مشهود و دردید فرشتگان شب و روز است» (الاسراء/ ۷۷) پس این هم نماز پنجم، و باز در مورد نماز و اوقات آن حقّ تعالى فرموده است:« أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ» یعنى: «نماز را در دو طرف روز به پاى دار و به جا آور» سوره هود ۱۱۴). و آن دو طرف مغرب و صبح است؛«و زلفا من اللّیل» یعنى «و همچنین به پا دار نماز را در زمان نزدیکى از شب به روز یا تا نیمه شب» و مراد از آن، نماز خفتن یا عشاء است.
مولف درمفردات بیان داشته که، دلوک شمس، به معنای متمایل شدن آن به غروب است.[۳۹۹]
این حدیث معنای دلوک را بیان وتفسیر مینماید، که منظور زوال خورشید است.
۳-۳۰-سقم
مولف بیان داشتهکه،کلمه سقم بهمعنای بیماری است.[۴۰۰]آیهیآورده شده،دراین قسمت، عبارت است از:« فَقالَ إِنِّی سَقِیم»(صافات/۸۹) «و گفت:من بیمارم».
حدیثی که در ذیل آیه آورده شده، عبارت است از: عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ( علیهالسلام) وَأَنَا عِنْدَهُ إِنَّ سَالِمَ بْنَ أَبِی حَفْصَهَ وَ أَصْحَابَهُ یَرْوُونَ عَنْکَ أَنَّکَ تَکَلَّمُ عَلَى سَبْعِینَ وَجْهاً لَکَ مِنْهَا الْمَخْرَجُ فَقَالَ مَا یُرِیدُ سَالِمٌ مِنِّی أَ یُرِیدُ أَنْ أَجِیءَ بِالْمَلَائِکَهِ وَ اللَّهِ مَا جَاءَتْ بِهَذَا النَّبِیُّونَ وَ لَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) إِنِّی سَقِیمٌ وَمَا کَانَ سَقِیماً وَمَا کَذَبَ وَ لَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا وَ مَا فَعَلَهُ وَ مَا کَذَبَ وَ لَقَدْ قَالَ یُوسُفُ (علیه السلام) أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ وَاللَّهِ مَا کَانُوا سَارِقِینَ وَمَا کَذَبَ.[۴۰۱] ابوبصیرمىگوید: من نزد امام باقر(علیهالسّلام) بودم،که به ایشان عرض شد: سالمبنابىحفصهویارانش[از غلاتمخالفامام بودند] از تو گزارش مىدهند که تو سخنى مىگویى که، هفتاد توجیه دارد؛ و از هرراهى مىتوانى خود را از مسولیت رها سازى، امام (علیه السّلام) فرمود: سالم از من چه توقعى دارد؟ مىخواهد فرشتهها را در برابر او رژه دهم؟به خدا که پیغمبران نیز چنین چیزى را نیاوردهاند؛ ابراهیم(علیه السّلام) فرمود:« إِنِّی سَقِیمٌ »درحالى که بیمار نبود، و دروغ هم نگفت، و همچنین ابراهیم مىفرماید:« بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا» درحالى که بزرگشان این کار را نکرده بود؛ و او هم دروغ نگفته و یوسف (علیه السّلام) نیز فرمود: «أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ » و به خدا سوگند نه ایشان سارق بودند، و نه او دروغ گفته بود.
علامه بیان میدارد، وقتی مردم شهر برای مراسم خود بیرون شدند، ابراهیم را خبر دادند؛ و او نگاهی به ستارگان انداخت، وگفت: بهزودی کسالت من شروع می شود؛ومن نمی- توانم در این عید شرکت کنم؛ و از همه وجوههی که ذکرکردند، این وجه بهتر است، که نگاه کردنش به نجوم وخبردادن ازمریضی خود ازباب معاریض کلام است، ومعاریض کلام عبارتند از این که گوینده سخنی را بگوید، وشنونده از ظاهرآن معنایی را بفهمد، وحال آنکه معنای گوینده چیز دیگری است.[۴۰۲]
این حدیث وجهی تفسیری دارد، که معنای آیه را تفسیر می کند، وآوردن آن ازباب تفسیر کلمه سقم در این آیه است.
۳-۳۱- کظم
مولف براین باور است، که کلمه کظم به معنای حبسکردن نفس و خشم است.[۴۰۳] آیه- ای که در این قسمت بیان شده، عبارت است از:« الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِالنَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (آل عمران/۱۳۴)«آنهایى که ازمالخود،به فقرا درحال وسعت و تنگدستى انفاق کنند؛ و خشم و غضب فرو نشانند؛و از بدى مردم درگذرند (چنین مردمى نیکوکارند) و خدا دوستدار نیکوکاران است».
حدیثی که درذیل آیهآورده شده، عبارت است از: مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَ هُوَ قَادِرٌ عَلَى إِنْفَاذِهِ وَحَلُمَ عَنْهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ شَهِید.[۴۰۴]هر کس خشم خود را فرو برد؛ با اینکه قدرت انتقام داشته باشد، ولى خوددارى کرده و شکیب نماید، خداوند به او پاداش یک شهید خواهد داد.
طبرسی بیانکرده است،کهاصلکظم به معنای سرمشک وخیک را به واسطه پر بودنش محکم ببندند، است؛ و"کظیم و مکظوم” کسی است، که وجود او از غم لبریز است، و یا از غضب پر است، ولی انتقام نگرفته است.[۴۰۵]
درمفردات راغب آمده است، که” کُظُوم” یعنی بستن و حبسکردن نفس است، که از آن به سکوت تعبیر می شود، و"کَظْمُ الغیظ"خوددارى از اظهار خشم یا نگه داشتن آن در دل است. [۴۰۶]
این حدیث معنای کظم رابیان میدارد، کسیکه خشم خود را حبس کند، و بروز ندهد، صاحب چنین عملی از چه پاداش عظیمی برخوردار است.
۳-۳۲-عصا
طریحی در باب عصا[۴۰۷]، این آیه را ذکر کرده، و ذیل آن حدیثی را که خواهد آمد، بیان میدارد، آیه عبارت است از:« وَإِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» (بقره/۶۰)« و (به یاد آرید.) وقتىکه موسى براى قوم خود طلبآبکرد، بهاو گفتیم:عصاىخود رابرسنگ زن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشید؛ و هر سبطى آبشخور خود را دانست؛ (و گفتیم) از آنچه خدا روزى شما ساخته بخورید، و بیاشامید و در زمین به فتنهانگیزى و فساد نپردازید».
حدیثی که دراین باب آمده، عبارت است از:عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَیْضِعَنْ أَبِی جَعْفَر(علیه السلام)قَالَ کَانَتْ عَصَامُوسَى لآِدَمَ(علیهالسلام) فَصَارَتْ إِلَى شُعَیْبٍ ثُمَّ صَارَتْ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ إِنَّهَا لَعِنْدَنَا وَإِنَّ عَهْدِی بِهَا آنِفاً وَ هِیَ خَضْرَاءُ کَهَیْئَتِهَا حِینَ انْتُزِعَتْ مِنْ شَجَرَتِهَا وَ إِنَّهَا لَتَنْطِقُ إِذَا اسْتُنْطِقَتْ أُعِدَّتْ لِقَائِمِنَا(علیه السلام) یَصْنَعُ بِهَا مَا کَانَ یَصْنَعُ مُوسَى وَ إِنَّهَا لَتَرُوعُ وَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ وَتَصْنَعُ مَا تُؤْمَرُبِهِ إِنَّهَا حَیْثُ أَقْبَلَتْ- تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ* یُفْتَحُ لَهَا شُعْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا فِی الْأَرْضِ وَالْأُخْرَى فِی السَّقْفِ وَبَیْنَهُمَا أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ بِلِسَانِهَا».[۴۰۸]امامباقر(علیه السلام)فرمود:عصاى موسى از آن آدم (علیه السلام) بود، که به شعیب رسید؛ و سپس به موسى بن عمران رسید،آن عصا نزد ماست، و اندکى پیش نزدم بود، و مانند وقتى که، از درختش باز شده، سبز است؛ و چون از او بازپرسى شود، جواب گوید، و براى قائم ما(علیهالسلام)آماده گشته است، او باآنهمان کارکه موسىمیکرد،انجامدهد،آنعصا هراسآوراست؛و ساختههاى نیرنگى جادوگران را می بلعد؛ و بهر چه مامور شود، انجام دهد،چون حمله کند، هر چه به نیرنگ ساختهاند،می بلعد و برایش دو شعبه باز شود، که یکى در زمین و دیگرى در سقف باشد، و میان آنها (میان دو فکش) چهل ذراع باشد، و نیرنگ ساختهها را با زبانش می بلعد.
طریحی این حدیث را برای بیان تفسیر وتوضیح و ویژگیهای لازم در مورد آن عصا بیان داشته، وباآوردن حدیثی ازامام خواسته است، برای مخاطب خود که درزمان حضرت موسی نبودهاند، آن صحنهای که این عصا جادوهای ساختگی جادوگران را بلعید، به تصویر بکشد، وهم چنین بیاندارد، که هرجادویی و سحری باطل است، ومعجزه نیست و با بیان این حدیث می خواهد، قدرت خداوندی و راستی پیامبر خود را تایید کند.
۳-۳۳-عما
درباب عما طریحی بیان میدارد، که به معنای کسی که قلبش دردنیا از حق کور است و کوری آن درآخرت شدیدتر است، و راه نجات را نمیبیند، است.[۴۰۹] وطریحی در ذیل این کلمه این آیه را آورده،که عبارت است از:«وَمَنْ کانَفِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمىوَ أَضَلُّ سَبِیلا»(اسرا /۷۲)«هرکسدراین جهان نابینا(ىکفر و جهل و ضلالت) است،درعالم آخرت نیز (از مشاهده بهشتیان و شهود و جمال حق) نابینا و گمراهتر خواهد بود».
حدیثی که ذیل آیه بالا آمده، عبارت است از : رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَیْلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ(علیه السلام)عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمى وَأَضَلُّ سَبِیلًا فَقَالَ نَزَلَتْ فِیمَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَجَّهَ الْإِسْلَامِ وَ عِنْدَهُ مَا یَحُجُّ بِهِ فَقَالَ الْعَامَ أَحُجُّ الْعَامَ أَحُجُّ حَتَّى یَمُوتَ قَبْلَ أَنْ یَحُج.[۴۱۰] محمد بن فضیل گفت: از امام ابو الحسن(علیهالسّلام)درباره قول خداى عزّ و جلّ« وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا»سوالکردم،پس امام فرمود: این آیه درباره کسى نازل شده است،که حجّ الاسلام را به تعویق مىافکند، در صورتى که سرمایه و امکاناین سفر را دراختیاردارد؛و او درتعلّل وتسویف خود میگوید:امسال حجّ میکنم، امسال حجّ میکنم، و این تعلّل را همچنان ادامه میدهد، تا پیش از آنکه حجّ را برگزار کند، مىمیرد.
مولف در مفردات بیان میدارد، که عمی، درمورد از دست دادن چشم و بصیرت باطنی هردو بهکار می رود.[۴۱۱]مولف معجم مقاییس الغه بر این باور است، که به معنای پوشاندن چیزی و کوری است.[۴۱۲]
علامه بیان داشته است، که عمی، به معنای کوری دردنیا نیست، بلکه مقصود ازکوری در دنیا وآخرت، نداشتن بصیرت باطنی است.[۴۱۳]
این حدیث معنایی مجازی را برای آیه بیان میدارد، که مقصود معنای ظاهری کوری چشم نیست، بلکه معنای آن درکلام امام(علیهالسلام)تفسیرو مصداق آن مشخص شده است کهدرموردکسانی است، که استطاعت مالی حج دارند، ولی آن را به تاخیرمیاندازند.
۳-۳۴-عنا
در باب عنا،که طریحی این کلمه را به معنای خضوع گرفته است.[۴۱۴] وآیهی آورده شده در ذیلآن عبارت است از: «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْما »(طه /۱۱۱)« و بزرگان عالم همه درپیشگاه عزت آن خداى حى توانا، ذلیل و خاضعند؛ و (درآن روز) هرکه بارظلم و ستم به دوش دارد، سخت زبون و زیانکار است.»
حدیثی که در ذیل آیه آورده شده، عبارت است از: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللهعلیه وآله) مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَعَظَّمَهُ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْکَلَامِ وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَعَنَّى نَفْسَهُ بِالصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ قَالُوا بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله) هَؤُلَاءِ أَوْلِیَاءُ اللَّهِ قَالَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ سَکَتُوا فَکَانَ سُکُوتُهُمْ فِکْراً وَ تَکَلَّمُوا فَکَانَ کَلَامُهُمْ ذِکْراً وَ نَظَرُوا فَکَانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَهً وَ نَطَقُوا فَکَانَ نُطْقُهُمْ حِکْمَهً وَ مَشَوْا فَکَانَ مَشْیُهُمْ بَیْنَ النَّاسِ بَرَکَهً لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی قَدْ کُتِبَتْ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ خَوْفاً مِنَ الْعَذَابِ وَ شَوْقاً إِلَى الثَّوَاب.[۴۱۵]-رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هرکه خدا را شناخت و او را بزرگ دانست، جلو گرفت دهان خود را از کلام، و شکم خود را از طعام و خود را برنج افکند، براى روزه و نماز، گفتند، پدر و مادرما قربانت یا رسولاللَّه اینان اولیا خدایند، فرمود: اولیا خدا چون خاموش باشند، اندیشه کنند، و چون سخن گویند؛ ذکر خدا باشد، و نظرآنها عبرت است؛ و گفتارشان حکمت و مشىآنها میان مردم برکت، اگر اجل برایشان معین نشده بود، از ترس عذاب و شوق ثواب در پوست خود نمیگنجیدند.
مولف معجم مقاییس اللغه بر این باور است، که عنی، به سه معنا است، اول قصد کردن چیزی با تلاش و حرص برآن، و دوم خضوع وسوم به معنای ظهور چیزی وبروز آن. [۴۱۶]
علامه درذیل آیه بیان میدارد، که عنت، فعل ماضی ازماده عنوه است وعنوه، به معنای قهرغالب درقبال قاهر است؛و حالتی است، که هرموجودی در قیامت در قبال ظهور سلطنت الهی می گیرد.[۴۱۷]
طبرسی بیان داشتهاست، کهعنو،خضوع وخواری چیزی است،که به غلبه گرفته شود، ولی همیشه لازم نیست، که این خضوع و خواری از روی قهر و غلبه باشد.[۴۱۸]
این حدیث معنای رنج را برای عنا بیانداشته، ومعنای آن رارنجش نفس دانستهو می- توان گفت، معنایی تعیینی و تفسیری دارد، که در رنجش نفس معنای خشوع و خواردانستن آن نیز هست؛ وهمان طور که درآیه آمده است، این خشوع در روز قیامت مخصوص کسانی است،که بهخداوند ایماندارند، چراکه درمقابلآنسخنازکسانیاست، کهظالماند، شده است؛ و هم چنین درحدیث این خضوع را مخصوص کسانی میداند، که خداوندرا شناخته اند، واین خضوع را مترتب به عمل عبادی یعنی نماز و روزه میداند.
۳-۳۵-غلا
واژه غلا که طریحیآن را به معنای تجاوز ازحد، گرفته است.[۴۱۹] آیهی آورده شده، دراین قسمت عبارت است از:
«یا أَهْلَ الْکِتابِ لاتَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لاتَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلاً »(نساء/۱۷۱) اى اهل کتاب در دین خود اندازه نگه دارید، و درباره خدا جز به راستى سخن نگویید؛ درحق مسیح عیسى بنمریم جز این نشاید گفت که او رسول خداست، و کلمه الهى است، که به مریم فرستاده و روحىازعالمالوهیت است؛پسبهخدا و همه فرستادگانش ایمانآورید، وبهتثلیث قایل نشوید؛ (اب و ابنوروحالقدس را خدا نخوانید)از این گفتار شرک باز ایستید، که براى شما بهتر است جز خداىیکتا خدایى نیست، و منزّه وبرترازآن است، که او رافرزندى باشد، هرچه در آسمان و زمین است، همه ملک او است و خدا تنها به نگهبانى (همه موجودات) کافى است.
حدیثی که در ذیلآیه بیان شده،عبارتاست از:عَنْأَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام)قَالَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّخَلَفٍعُدُولًایَنْفُونَعَنْهُتَحْرِیفَالْغَالِینَوَ-انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَتَأْوِیلَ الْجَاهِلِین»[۴۲۰]-امام صادق(علیهالسلام) فرمود: به راستى علما وارث پیغمبرانند، و این براى آن است، که پیغمبران پول سفید وزردى ارث ندادند، و همانا از احادیث خود احادیثى بهجاى نهادند؛ و هرکه چیزى از آن برگرفت بهره فراوانى گرفته، بنگرید این علم خود را از که فرا مىگیرید، محققاً درما خاندان است، که در دوره هرجانشینى، عادلان حقشناسى وجود دارند،که تحریف غالىها و وابستگى مخربان و تاویل نادانها را از دین، کنار کنند.
دراینحدیث امام بهاین مطلباشارهدارد، که اگر درهردورهایی غالی وتحریف کنندگان علم وجودداشته باشد، درمقابل انسانهای عادل وحقشناسی هستند، که با عدل وعلمشان این انسانهای جاهل را کنار میگذارند، وبه طلب علم از منبع موثق اشاره دارد، وهمان طور که در آیه می بینیم، خداوند ازغلو نهی می کند؛ واگر طریحی این حدیث را در ذیل آیه آورد، برای تبیین وتوضیح این مطلب به مخاطب است، که همان طور که خداوند از غلو نهیکرده، امام نیز سرانجام این غلوکنندگان را، از بین رفتن به وسیله افرادحق شناس و عادل میداند.
نتایج وپیشنهادات
نتیجه کلی
کتاب مجمع البحرین طریحی یک کتاب غریب القرآن با روش شناسی تفسیری وغیر تفسیری است، با بررسی این کتاب نتایج ذیل به دست آمد.
- بیشترین بهرهی طریحی از نقش ها وکاربرد های حدیث، متوجه احادیث تفسیری است.
- کتاب مجمع البحرین طریحی را علاوه بر یک کتاب غریب القرآن،یک کتاب تفسیری نیز می توان نامید.
- کتاب مجمع البحرین با وجود واژگان قرآنی واحادیث در کنار هم،پژوهش را برای پزوهشگران سهل وآسان کرده است.
- احادیث غیر تفسیری،بیشتر بر اساس محسنات لفظی در ذیل واژگان بیان شده اند.
- از محسنات لفظی طریحی بیشترین بهره را از جناس تام وغیر تام، واشتقاق لفظی برده است.
- بیشتر احادیث غیر تفسیری، براساس اشتقاق لفظ بیان شده اند.
پیشنهادات
با مشخص شدن روش شناسی طریحی، موضوعی دیگر پیشنهاد می شود؛که عبارت است از:
- تعیین انواع جناس تام وغیر تام در احادیث غیر تفسیری وبیان جزئیات آنهاکه هریک از انواع جناس تام وغیر تام، خود از چه نوع هایی هستند.
منابع ومآخذ