بال و پر بگشود چون رَفْرَفْ، عُقاب
بر سر از شور شهادت تاج عشق
خاک و خون «قوسین اَوْ ادْنایِ» او
(نیّرتبریزی، ۷۴)
شاعر با بهره گرفتن از هنر «زبان حال» از قول امام (ع) خطاب به ذوالجناح میگوید: رفتن به سوی دوست راه روشن من است خوب تماشا کن که زمان عروج و شهادت فرار رسیده است. از دیدگاه عمان هم معراج و هم شهادت، بالا رفتن به آسمان و نوعی نزدیکی به محبوب است و همانطور که در شب معراج پیامبر(ص) به آسمانها رفت و به لقای دوست نائل آمده پس از شهادت نیز روح به لقای الهی میرسد،وی از زبان امام میگوید:
رو به کوی دوست، منهاج من است
بُد به شب معراج آن گیتی فروز
تو بُراق آسمان پیمای من
دیده واکن وقت معراج من است
ای عجب معراج من باشد بِرُوز
روز عاشورا، شبِ اسرای من
(عمان، ۳۲۶)
۳-۲٫ تجلّی
تجلی واژهیی قرآنی و یکی از مباحث مهم عرفان نظری است. «تجلی در لغت به معنای وضوح و انکشاف و آشکار شدن راز نهانی و کمون به درآمدن می باشد و مقابل آن خفاست؛ و ظهور نیز به همان معانی آمده است و در مقابلش بطون است. این دو لغت با کشف، قرابت معنایی فراوانی دارند، لیکن تفاوتی نیز مابین آنها ذکر شده، چرا که کشف، بیشتر ناظر به مانع می باشد؛ یعنی، کنار زدن پرده و حاجبی و یا رهایی یافتن از مانعی، اما جلا و تجلی، مربوط به خود متجلی می باشد نه مانع و در آیات قرآنی نیز این معنا اشراب شده»( رحیمیان، ۱۳۷۶: ۳۸ ).
«در عرفان نظری وحکمت اشراقی و ذوقی، خلقت جهان عبارت از تجلّی حق است که همه چیز را آفرید»(سجادی، ۱۳۷۹: ۲۲۳). ظهور را نیز بروز و نمود چیزی معنی کرده اند و خداوند در اسماء و صفات و تعینات تجلی فرمود، زیرا موجودات مظاهراویند و او خود را در آنها نموده است به گفتهی عزالدین کاشانی: «مراد از تجلّی انکشافِ شمس حقیقت حق است تعالی و تقدس، از غیوم صفات بشری به غیبت آن»(کاشانی، ۱۳۸۹: ۲۷۶).
تجلی برسه وجه است: «و اول تجلی که بر دل سالک آید در مقامات سلوک، تجلّی افعال بود، و آنگاه تجلی صفات، و بعد از آن تجلی ذات. زیرا که افعال، آثار صفاتند و صفات مندرج در تحت ذات. پس افعال به خلق نزدیکتر از صفات بود وصفات نزدیکتر از ذات. و شهود تجلی افعال را محاضره خواهند و شهود تجلی صفات را مکاشفه و شهود تجلی ذات رامشاهده. مشاهده حال ارواح است و مکاشفه حال اسرار و محاضره حال قلوب»(همان: ۲۷۷).
«آفرینش عالم از دیدگاه عرفا، ظهور ا سما و صفات حق تعالی با تعینات اسمی او و حاصل تجلیات نزولی او می باشد؛ جهان نظامی حساب شده و حقیقتاً منظم به قاعده با درجات تشکیکی دارد که هر مظهری، تقدم و تأخر خود را از تقدم و تأخر اسمی که مظهر آن است بدست آورده؛ به عبارت دیگر نظام مظهریت عالم، سایه و ظل نظام اسمایی حق تعالی و نظام ثابته در حضرت علمی اوست، حتی در مسأله وحدت و کثرت نیز عالم چنین است؛ یعنی، عالم نیز نظیر حق تعالی دو اعتبار احدی و واحدی را داراست؛ یعنی، آنچه از حق تعالی صادر شده به یک اعتبار جز یکی نیست و به عبارت دیگر مظاهر و تنوعاتی دارد»(رحیمیان، ۱۳۷۶: ۱۲۶).
حق، اصل هستی است و هر پدیدهیی در هستی به میزان ظرفیت وجود خویش جلوهیی برای ظاهر شدن اسما یا صفات اوست. از این رو اجزای عالم همچون آینههایی هستند که جمال الهی در آنها تجلی می کند«مقصود عرفا از دیدن حق و جلوۀ او درمظاهر حسی، دیدن به رؤیت حسی نیست، بلکه مراد ایشان سریان رؤیت قلبی در حس و به عبارت دیگر، ابصار قلبی در حس و به عبارت دیگر ابصار قلبی از مجرای حس است: یعنی وجه خداوند بما هو وجه الله تنها با قلب رؤیت می شود»(رحیمیان، ۱۳۷۶: ۳۹۲ و ۳۹۱).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
عارفان راستین فاعل حقیقی را خدای متعال می دانند و مخلوقات مظاهر و مجاری فاعلیت الهی به شمار می آورند از دیدگاه عرفا، عالم جلوهگاه حُسن الهی است و موجودات، همچون آینه هایی در تالار آینه عالمند که جلوه های حُسن و جمال الهی در آنها نمودار است. مولوی وجود حجاب را به صلاح خلقت میداند و در فیه ما فیه چنین میگوید: «حق تعالی این نقابها را برای مصلحت آفریده است که اگر جمال حق بی نقاب روی نماید ما طاقت آن نداریم و بهره مند نشویم بواسطه این نقابها مدد و منفعت میگیریم … حق تعالی چون بر کوه به حجاب تجلی می کند او پردرخت و پرگل و پرسبزه آراسته میگردد و چون بی حجاب تجلی می کند او را زیر و زبر وذرّه ذرّه میگرداند»(مولوی، ۱۳۸۵: ۴۹).
در قرآن کریم و روایات اهل بیت – علیه السلام – نیز مشتقات تجلی به دفعات استعمال شده است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «فَاَیْنَماتُوَلُّوفَثَمَّ وَجْهُ اللهِ»( سوره بقره(۲)، ۱۱۵ ) به هر طرف که رو کنی، وجه الهی آنجاست.امیرالمومنین علی علیه السلام در تعبیر زیبایی می فرمایند: «الحمدالله المتجلّی لخلقِهِ بِخلقِهِ»حمد و سپاس خدایی را که در صورت و قالب خَلق بر خلایق خویش تجلّی نمود ( نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸ به نقل از طیب،۱۳۸۷: ۱۵)
. امام علی همچنین فرموده است: «ما رأیت شیئاًاِلاّ و رأیتُ الله قَبلَهُ و بعدهُ و معه فیهِ: به هیچ چیز نظر نینداختم مگر آنکه خدا را پیش از آن،پس از آن،همراه آن ودرون آن مشاهده کردم»( فیض کاشانی، عین الیقین، ج ۱، ص ۴۹ به نقل از طیب،۱۳۸۷: ۱۵).
در مفاتیح الجنان در بخش زیادتی دعای عرفه امام حسین(ع) که سید بن طاووس آن را نقل کرده است درموضوع تجلی می خوانیم: « اِلَهِی عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَکَ مِنِّی أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْءٍ حَتّی لا اَجْهَلَکَ فی شیءٍ»( من دانستم با آمد و شد نشانهها و جابجایی روشها، براستی خواستۀ تو از من اینست که بشناسایی خود را بر من در هر چیزی، تا اینکه نادان و ناآگاه نباشم از تو در چیزی)
«أَنْتَ الَّذِی تَعَرَّفْتَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْءٍ فَرَأَیْتُکَ ظَاهِراً فِی کُلِّ شَیْءٍ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِکُلِّ شَیْء» (تویی آنکه شناساندی خودت را بر من در هرچیزی، پس دیدم تورا نمایان در هر چیزی، و تویی نمایان بر هر چیزی)
« یَا مَنْ تَجَلَّى بِکَمَالِ بَهَآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الِاسْتِوَآءَ کَیْفَ تَخْفَى وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ أَمْ کَیْفَ تَغِیبُ وَ أَنْتَ الرَّقِیبُ الْحَاضِرُ»(ای آنکه جلوه گر شد با تمام شکوهش پس محقق شد بزرگیش برابر و یکسان، چگونه پنهان شوی و حال آنکه تویی آشکار، یا چگونه غایب شوی و حال آنکه تویی نگهبان آشکار)
همچنین در دعای کمیل آمده است: «وَ بِاَسْمإئکَ الَّتی مَلَاَتْ اَرْکانَ کُلِّ شَیءٍ»(و به نامهایت که پرکرده پایه های هر چیز را)
مسالۀ آیینگی انسان کامل در متون عرفان فارسی بارها ذکر شده و عارفان بزرگ ایرانی در این زمینه اشاراتی داشتند انسان کامل آیینه تمام نمای أسما و صفات الهی است و خداوند وجود ایشان را تجلی گاه صفات کمالیه خویش قرار داده است چنانکه گفتیم .عمان دل اما حسین(ع) را آینه خدا نما می داند که صفات جمال الهی در آن دیده می شود البته او این عقیده را از زبان حُرّ بن زید ریاحی در بیت زیر بیان کرده است:
گفت: کای صورتگر ارض و سَما
ای دلـت ، آینه ی ایــزد نمـا
(عمان، ۲۹۵)
شاعر مسئله تجلی خداوند بر حضرت امام (ع) را با تجلی پروردگار بر کوه طور پیوند زده با این تفاوت که امام حسین (ع) تجلیگاه انوار الهی است که بر صحرای کربلا تجلی کرده است: