از جمله دیگر ویژگیهای وزیر و مشاور آگاه این است که در خدمت ملوک اخلاص داشته باشد و آنچه به صلاح ملک است را بیان کند. و دیگر اینکه اگر پادشاه تصمیمی دارد که بر خلاف صلاح مملکت و رعیت باشد حتماً آن را به پادشاه گوشزد کند و از این که جنبه های مختلف این قضیه را برای او روشن نماید ابا نکند.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
- «کلیله گفت: انگار که به ملک نزدیک شدی به چه وسیلت منظور گردی و به کدام دالت به منزلتی رسی؟ گفت: اگر قربتی یابم و اخلاق او بشناسم خدمت او را به اخلاص عقیدت پیش گیرم و همت بر متابعت رای و هوای او مقصور گردانم و از تقبیح احوال و افعال وی بپرهیزم، و چون کاری آغاز کند که به صواب و به صلاح ملک مقرون باشد آن را در چشم و دل وی آراسته گردانم و در تقریر فواید و منافع آن مبالغت نمایم تا شادی او به متانت رای و رزانت عقل خویش بیفزاید، و اگر در کاری خوض کند که عاقبت وخیم و خاتمت مکروه دارد و شرّ و مضرّت و فساد و معرّت آن به ملک او باز گردد پس از تأمل و تدبر به رفق هر چه تمام تر و عبارت هر چه نرم تر و تواضعی در ادای آن هر چه شامل تر غور و غایله ی آن با او بگویم و از وخامت عاقبت آن او را بیاگاهانم، چنان که از دیگر خدمتگاران امثال آن نبیند.» (منشی، ۱۳۸۱: ۶۶)
در عربی عین همین مطلب ذکر شده است. (ابن مقفع، همان: ۸۲)
در داستانهای بید پای نیز این مطلب عیناً ذکر شده است. (البخاری، همان: ۷۶)
در متن پنچاکیانه
- «واجب باشد بر خدمتگاران که چون مخدوم تدبیری اندیشید در آنچه به صواب پیوندد او را موافقت نمایند، و اگر عزیمت او را به خطا میلی بینند وجه فساد آن مقرر گردانند، و سخن به رفق و مدارا رانند و آنگاه انواع فکرت به کار دارد تا استقامتی پیدا آید و از هر دو جانب رأی مخمر و عزم مصمّم شود. و هر وزیر و مشیر که جانب مخدوم را از این نوع تعظیم ننماید و در اشارت حق اعتماد نگزارد او را دشمن باید پنداشت.» (منشی، همان:۲۰۰-۱۹۹).
در عربی این مطلب نیامده است. (ابن مقفع، همان: ۱۵۶).
در داستانهای بیدپای اینگونه آمده: « و بر آن کسی که با وی مشورت کنند واجب است که در مشورت نگاه کند، و رای عرض کننده را بر محک هدایت بزند، اگر صواب باشد به دانش قوت دهد و حریص گرداند، و اگر در رأی وی خطایی بود او را بر وفق آهستگی از سر آن ببرد؛ و از هر چه به شک باشد، چندان براندازد که آنچه صواب باشد به دست آرد. پس اگر نه چنین باشد، او یار دشمن بود، و مشورت او به بدی روی باز پس کند.» (البخاری، همان: ۱۸۰)
در پنجاکیانه نیامده است.
- « هر که سخن ناصحان، اگر چه درشت و بی محابا گویند، استماع ننماید عواقب کارهای او از پشیمانی خالی نماند. » ( منشی، همان: ۹۴)
در متن عربی آمده است. ( ابن مقفع، همان: ۹۸)
در متن داستانهای بید پای نیز ذکر شده است. ( البخاری، همان: ۹۹)
در متن پنچاکیانه چنین آمده: « دمنک، این همه سخنان بیان نموده با شیر گفت که پس لایق آن است که سخن نیک اندیشانه ی مرا به گوش هوش شنیده، کار بندی؛ چه مگر نشنیده ای که گفته اند: چون من به سخن ببر ، و میمون، و مار عمل نکردم این مرد بد شرشت بر من روز سیاه آورد.» و در ادامه این داستان را بیان می کند البته این همان داستانی است که در کتاب « کلیله و دمنه» خود به عنوان بابی مستقل تحت عنوان « زرگر و سیاح » آمده است. (خالقداد، همان: ۸۷)
البته عکس این مطلب را نیز گوشزد می کند و می گوید کسی که در خدمت پادشاه خالص و بی ریا نباشد در واقع به خود خیانت کرده است.
- « هر که بر پادشاه نصیحتی بپوشاند و، ناتوانی از طبیب پنهان دارد و، اظهار درویشی و فاقه بر دوستان جایزنبیند خود را خیانت کرده باشد. » (منشی، همان: ۸۹)
در متن عربی این مطلب آمده است. (ابن مقفع، همان: ۹۶)
در داستانهای بید پای هم این مطلب ذکر شده است. ( البخاری، همان: ۹۶)
اما در پنچاکیانه چنین ذکر شده است: «وزیران نیک اندیش چیزی که به صاحب خود عرض می کنند آن عصیر دوستداری است یعنی: خلاصه و آنچه به فشارش از آن حاصل شود- مراد آن است که وزیر نیک محضر هر چه به صاحب خود می گوید آن عین اخلاص و مغز دوست داری است- و نیز گفته اند: خوش آمد گوینده، در عالم بسیار است، و گوینده، و شنونده سخن راست که نتیجه ی آن بر آمد کار است؛ به غایت کم و نایاب.» (خالقداد، همان: ۸۱)
- « و از حقوق پادشاهان بر خدمتگاران گذارد حق نعمت و تقریر ابواب مناصحت است، و مشفق تر زیر دستان اوست که در رسانیدن نصیحت مبالغت واجب بیند و به مراقبت جوانب مشغول نگردد.» (منشی، همان: ۹۴)
این مطلب در متن عربی آمده است. (ابن مقفع، همان: ۱۰۰)
در داستانهای بید پای چنین آمده: «بر هر آن کس که در پناه پادشاه زندگانی کند و نعمت پادشاه خورد واجب است که پشتی پادشاه خود فرو نگذارد، و آنچه شرط چاکری و نصیحت است به جای آورد، و از هر چه زیان پادشاه بود دست بدارد، و کام پادشاه را خرد نشمارد.» (البخاری، همان: ۹۹)
در پنچاکیانه نیز چنین آمده است: « نیک اندیش هر چند در صلاح دید دوستان آزار کشد، او را نشاید که دست از نصیحت، و منع نمودن او از خیال، و کار نامناسب باز دارد که راه راستان این است، و غیر این طریق گمراهان. و نیز گفته اند: نیک خواه آن است که این کس را از کار بد سر انجام باز دارد، و کار همان به که از تیرگی ناپسند دور بوده، به پسندیدگی روشن و آشکار شود.» ( خالقداد، همان:۹۲ )
- « و هر که زمام مهمّات به وزیر ناصح سپارد هرگز دست ناکامی به دامن اقبال او نرسد و پای حوادث ساحت سعادت او نسپرد.» ( منشی، همان: ۲۳۴)
در متن عربی نیامده است. ( ابن مقفع، همان: ۱۷۱)
در داستانهای بید پای نیز ذکرنشده است. ( البخاری، همان: ۲۰۰)
در کتاب پنچاکیانه نیز ذکر نشده است. (خالقداد، همان: ۳۱۰)
اگر وزیر و ناصح پادشاه با اخلاص و کاردان باشد، برای ملک و پادشاه رای و نظر او گاهی از انبوه لشکر و سپاه هم مفیدتر خواهد بود.
- «… پادشاهان را به رای ناصحان آن اغراض حاصل آید که به عدت بسیار و لشکر انبوه ممکن نباشد. و رای ملوک به مشاورت وزیران ناصح زیادت نور گیرد، چنان که آب دریا را به مدد جویها مادّت حاصل آید.» (منشی، همان: ۱۹۷)
در عربی این مطلب این گونه ذکر شده : «فإن کانَ المَلِکُ محصناً للأسرارِ مُتَخیّراً للوزراء مَهیباً فیِ أعینِ النّاسِ بعیداً مِن أن یُقدَر علیه کان خلیقاً أن لا یُسلبَ صحیح ما أُوتِی منَ الخیرِ. وانت أیّها الملکُ کذلک و الملکُ یزدادُ برأیِ وُزَرائهِ بصیرهً کما یَزیدُ البحر بمجاوِرِهِ منَ الانهارِ.» (ابن مقفع، همان: ۱۵۶)
در داستانهای بید پای این مطلب ذکر شده است. (البخاری، همان: ۱۷۹-۱۷۸)
درپنجا کیانه این مطلب نیامده است. (خالقداد، همان: ۲۴۹).
- « و چاره نیست ملوک را از مستشار معتمد و گنجور امین که خزانه ی اسرار پیش وی بگشایند و گنج رازها به امانت و مناصحت وی سپارند و از او در امضای عزایم معونت طلبند، که پادشاه اگر چه از دستور خویش در اصابت رای زیادت باشد و در همه ابواب بر وی مزیت و رجحان دارد به اشارت او فواید بیند، چنانکه نور چراغ به مادّت روغن و، فروغ آتش به مدد هیزم. و هر کرا متانت رای و مظاهرت کفات جمع شد بدین پای ظفر گیرد بدان دست خطر بندد.» (منشی، همان: ۱۹۹)
در متن عربی ذکر نشده. (ابن مقفع، همان: ۱۵۶)
در بیدپای این گونه آمده: «… آمده است از بزرگان که پادشاه به چند چیز به مراد و کام خود برسد: به استوار کاری و برانداختن کارها بر طریق رای و تدبیر؛ و پنهان داشتن راز. و نهان کارها به چند چیز توان آوردن، از مشاورت کردن با یاران دانا و مشفق، و از بر رسیدن اخبار صاحب بریدان و رسولان، و از گوش داشتن به سخن محافل و انجمن ها، و از نگریدن به دیده ی دل در آینه ی قیاس، و از این جمله هیچ یاری نیست برآمدن مراد را قوی تر از نهان داشتن راز، زیرا که در وی دو نادیده است، اگر به مراد نرسد، از ملامت و سرزنش ایمن بود؛ و اگر به مراد برسد از منت هر کسی رسته بود. اما به هیچ وجه از وجوه از هم مشورتی که رای بر وی عرض کند نگزیرد، که رای صائب به مشورت کمال پذیرد، همچنان که کارد و شمشیر اگر چه برنده بود، چون بیش برزنی تیزتر گردد، و آتش چون مدد روغن یابد روشن تر گردد.» (البخاری، همان: ۱۸۰-۱۷۹)
در پنجاکیانه نیامده. (خالقداد، همان: ۲۴۹).
از دیگر نشانه های وزیر کاردان این است که بیهوده پادشاه را به جنگ تحریض نکند. همچنین دوباره بر این نکته تأکید می کند که استفاده از عقل وخرد و مشاور آگاه می تواند برخی مواقع می تواند از لشکر و عدت بسیار مفیدتر باشد.
- «و خردمندان در حال قوت و استیلا و قدرت و استعلا از جنگ چون خرچنگ پس خزیده اند، و از بیدار کردن فتنه و تعرّض مخاطره تحرّز و تجنّب واجب دیده اند، که وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت بنموده باشد، و حجّت ابلهی و خیانت سیر گواه کرده. و پوشیده نماند که رای در رتبت بر شجاعت مقدّم است که کارهای شمشیر به رای بتوان گزارد و آنچه به رای دست دهد شمشیر دو اسپه در گرد آن نرسد. » (منشی، همان: ۱۱۵).
در متن عربی نیامده. (ابن مقفع، همان: ۱۱۳)
در داستانهای بیدپای این گونه آمده: «… هیچ کم دانشی نبود تنگ کمال و اندک خردتر از آن کسی که مهتر خویش را بر جنگ کهتران و ناهمسران دارد به وقتی که از وی چاره بود، زیرا که اگر مهتر بیفتد دیر راست گردد، و اگر کهتر را بیفکند بس کاری نکرده باشد؛ و مرد بود که بر جنگ دلیر بود و بر خصم خویش چیر بود، اما دست از جنگ بدارد از بیم یک چیز و به امید یک چیز: از بیم آن که بود که برنیاید و یا مخاطره ای سر بر کند و یا نکبتی از روزگار در راه بود، بل شاید که به وجهی دیگر به مراد خویش رسد، که هر کدام رایزنی که پادشاه خود را برجنگ و کارزار حریص گرداند در کاری که به رفق و صلح بر آید، او پادشاه خود را از آن خصم بزرگ تر بود در دشمنی؛…» (البخاری، همان: ۱۲۰-۱۱۹).
در پنجا کیانه این گونه آمده: «آداب دانایان کنگاش بین آن کارها را که به مشقت بسیار، و یا به تردد مردانه در کارزار برآید، به صلح بر می آورند و آنها که از بی تمییزی، و آداب ناشناسی به جنگی پردازند که نتیجه ی آن به غایت سهل و اندک بود، دولت صاحب خود را برترازو، می نهند (یعنی، در خلل می اندازند) تا کدام پله زیر و بالا شود!؟» (خالقداد، همان: ۱۴۰) همچنین «عقل و دانش وزیر، و صاحب کنگاش را در جایی می توان آزمود که چون در میان دو دوست بر هم زدگی و جدایی روی داده باشد؛ آن را علاج کند و پیوند دهد.» (همان، ۱۴۲)
خلاصه اینکه برگزیدن وزیر ناصح و کافی باعث سعادت ملک و پادشاه است.
- «و هر که زمام مهمات به وزیر ناصح سپارد هرگز دست ناکامی به دامن اقبال او نرسد و پای حوادث ساحتِ سعادت او نسپرد.» (منشی، همان: ۲۳۴)
در متن عربی ذکر نشده است. (ابن مقفع، همان: ۱۷۱)
در بیدپای نیز ذکر نشده است. (البخاری، همان: ۲۰۰)
در پنجاکیانه نیز ذکر نشده است. (خالقداد، همان: ۳۱۰)
خصوصیات وزیر بد:
همان گونه که وزیر ناصح و کافی، حلیم و عالم باعث خیر رساندن به پادشاه و جامعه می گردد، وزیر بد و ناکارآمد خطری بزرگ برای همگان است. مخصوصاً وزیری که قول و عملش یکی نباشد.
- « و گفته اند پادشاه را هیچ خطری چون وزیری نیست که قول او بر فعل رحجان بود و گفتار برکردار مزّیت دارد.» (منشی، همان: ۱۱۵)
در عربی ذکر نشده است. (ابن مقفع، همان: ۱۱۳)
در داستانهای بیدپای اینگونه آمده: «… هرکدام رایزنی که پادشاه خود را بر جنگ و کارزار حریص گرداند در کاری که به رفق و صلح برآید، او پادشاه خود را از آن خصم بزرگتر بود در دشمنی.» (البخاری، همان: ۱۲۰)
در پنجاکیانه نیامده است: (خالقداد، همان: ۱۴۲)
- « وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت نموده باشد. » ( منشی، همان: ۱۱۵)
در متن عربی ذکر نشده است. ( ابن مقفع، همان: ۱۱۳)
در داستانهای بید پایاین مطلب ذکر شده است. ( البخاری، همان: ۱۲۰)
درمتن پنچا کیانه نیز آمده است. ( خالقداد، همان: ۱۴۰)
- « و پادشاه اگر چه به ذات خویش عادل و کم آزار باشد چون وزیر جائر و بد کردار باشد منافع عدل و رأفت او از رعایا بریده گرداند.» (منشی، همان: ۱۱۶)
در عربی ذکر نشده است. (ابن مقفع، همان: ۱۱۳)