ص۸۲ـ شهر فرنگ: فرنگ فارسیشده «فرنج» است که خود معرب فرنس (فرانسه) است. شهر در اینجا به معنای مطلق سرزمین به کار رفته است.
ص۸۳ـ نیست ممتاز به فردوس تونگر ز فقیر… :
در نسخه دانشگاه علیگر(نسخه اساس) کاتب کلمه توانگر را همه جا به صورت «تَوُنگر» نوشته که به نظر گونه گویشی رایج در آن جغرافیا بوده که در کتابت نیز به همین شکل مینوشتهاند.
ص۸۴ـ معموره: بخشی از زمین که آباد و مسکون است. خانه آباد.
ص۸۴ـ در بـوسـتـان مـدح گـل بـاغ انـّما / جـام محبـت شـه مـردانـم آرزوسـت
چشمم همیشه میپرد از شوق کربلا / کحل بصر ز خاک شهیدانم آرزوست
انّما: اشاره به آیه ۵۵ سوره مائده دارد: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون» که مفسران شیعه معتقدند در شأن امیرالمومنین علی(ع) نازل شده است که در حال نماز گزاردن در مسجد، در رکوع انگشتر خود را به سائل بخشیدند.
پریدن چشم: مشتاق و آرزومند بودن، کنایه از تفأل و شگون برای اخبار ملاقات.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
فقیر در جایجای غزلیاتش ضمن ابراز عقاید مذهبی و ارادتش به اهل بیت(ع)، اشتیاق خود را به زیارت کربلا و نجف بیان کرده است.
ص۸۵ـ چشمم سفید شد به ره انتظار دوست… : سفید شدن چشم کنایه از نابینا شدن است.
ص۸۶ـ خواهی مرا بسوزی و آنگه دهی به آب / ورنه بگو رخ تو عرقناک بهر چیست:
در توصیف معشوق سبک هندی، چهره عرقناک او جلب توجه میکند که بسامد بالای آن در شعر این دوره میتواند تحت تأثیر شرایط اقلیمی هند باشد. (متدین، ۱۳۸۵:۳۱۸)
ص۸۶ـ بیمار عشق را به طبیب احتیاج نیست / دردی است درد عشق که او را علاج نیست:
فقیر این غزل را به اقتفای غزل سعدی سروده است:
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست گـر دردمنـد عشـق بنـالد غریـب نیست
(سعدی، ۱۳۸۵: ۵۹۴)
ص۸۷ـ … در کف دعوی تو حجت و محضر خود نیست:
محضر: در عرف نوشتهای را گویند که برای اثبات دعوی به مهر اهالی و موالی رسانند و با لفظ کردن و ساختن و درست کردن و سرانجام دادن مستعمل است. (لغتنامه دهخدا)
حجت: دلیل و برهان و سندی است که دعوی با آن اثبات میشود.
ص۸۷ـ درهالتاج: درّ و گوهر درشت و گرانبهایی که بر تاج مینشاندند.
ص۸۷ـ کَلف: لکههایی که در ماه و خورشید دیده میشود.
ص۸۸ـ خلعت ناز به آن سرو روان میافتد: در تداول عامیانه، افتادن جامه و لباس به معنای متناسب بودن است. در محاوره امروز با فعل «آمدن» به کار میرود.
ص۸۸ـ … میبرد دیو نگینی که در او نام تو نیست: تلمیح به داستان دزدیده شدن نگین انگشتر سلیمان نبی(ع) توسط دیوان دارد.
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
(حافظ، ۱۳۶۲: ۳۲۸)
ص۸۹ـ بینیاز است از نمد آیینه ماه تمام… : در قدیم آینههای فلزی را برای مصون ماندن از زنگار و آینههای شیشهای را برای نشکستن با نمد میپوشاندند.
ص۸۹ـ موسیقار: نام سازی است که در آن نیهائی بزرگ و کوچک به اندام مثلث با هم وصل کنند.اروپاییها به آن سازدهنی میگویند. (لغتنامه دهخدا)
ص۸۹ـ … همچو نال خامه زیر پیرهن زنار داشت:
نال: نی میانتهی و باریک. / نال خامه: رگها و ریشههای باریکی که از میان قلم برمیآید.ریشهای باریک که در میان قلم به هم رسدو آن را نال قلم ونال نی و نال خامه گویند. (لغتنامه دهخدا)
فقیر ریشههای باریک قلم را به زنار تشبیه کرده است.
ص ۸۹ـ با نظیری میکن دعوی همچشمی فقیر… : مصراع دوم بیت از غزل نظیری تضمین شده است:
از دل پردرد جانم را نظیری ریش کرد کم دچارم شد که جیبی تا به دامن تر نداشت
(نظیری،۱۳۸۹: ۵۴)
ص۹۰ـ فقیر را ز سعادت همین قدر کافیست / که منتی به سرش سایه هما نگذاشت:
هما: پرندهای است که سایه او بر سر هرکس بیفتد، سعادتمند میشود.
شاعر در این بیت میگوید سعادتش در این است که منّت هیچ کس بر سرش نیست؛ حتی منّت سایه هما که مایه اقبال و خوشبختیپنداشته میشد.
ص۹۰ـ … چو آیینه عمرم به حیرت گذشت:
آینه و حیرت از موتیفهای پرتکرار شعر این دوره است که در دیوان فقیر نیز بسامد بالایی دارد.
آینه به اعتبار اینکه مانند چشمی است که همیشه باز است و هرگز بسته نمیشود، یادآور حیرت است. (شفیعیکدکنی، ۱۳۷۶:۳۲۳)
ص۹۱ـ … کار این تبزده از قرص طباشیر گذشت:
طباشیر: معرب تباشیر. دارویی سفیدرنگ که از جوف نی هندی میساختند و برای درمان تبهای خیلی شدید استفاده میشد.
ص۹۱ـ واعظ ما که ز کشّاف حکایت میکرد:
اشاره به تفسیر«الکشاف عن حقایق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل» تألیف محمود بن عمر بن محمد خوارزمی ملقب به جارالله زمخشری دارد که به تفسیر کشاف مشهور است و از کهنترین و جامعترین تفاسیر قرآندر قرن ۶هجری قمری محسوب میشود.
ص۹۱ـ استاد ما فقیر فغانی است در غزل…. :
فقیر این غزل را به اقتفای غزل فغانی سروده و بار دیگر به استادی او در غزل اذعان کرده است. مصراع دوم مقطع غزل فقیر نیز از همین غزل تضمین شده است: