اگر انسان همانند فرشتگان موجودی ثابت و مصون از دگرگونی بود و عالم طبیعت مانند عالم آخرت و بهشت و دوزخ از تحول و تکامل محفوظ بود، قوانین حاکم بر انسان و عالم طبیعت نیز همواره ثابت و تغییرناپذیر بود. امّا عالم طبیعت و نیز انسان متغیرْ نیازمند شریعت و احکام تشریعی دگرگونشونده است و تغیّر احکام تشریعی، نشان علم گسترده و قدرت بیکران قانونگذار عالم و آدَم است، نه نشان ناآگاهی وی به مصالح قانون پذیران. تغییر قانون تنها در میان قانونگذاران بشری که از جهل و سهو و نسیان یا گناه و تجاوز مصون نیستند، میتواند نشان تحول در قانونگذار باشد؛ چنانکه آن هم گاهی بر اثر تحول مصالح جامعه است.»[۳۶۵]
«فرق میان نسخ قوانین بشری با نسخ شرایع آسمانی، در وجود و عدم جهل، سهو، نسیان و مانند آنها در قانونگذار است: قوانین بشری به جهت آگاهی نداشتن قانونگذاران و گرفتاری آنان به سهو و نسیان در مقام اندیشه، کمبود دارند و بطلان آنها با نسخ اعلام میشود، پس نسخ در قوانین بشری به معنای بطلان و ناکارآمدیشان است؛ لیکن قوانین الهی چنین نیست، چون خدای حکیم و دانا آن را جعل کرده و از نخست به همهی مصالح بندگان آگاهی داشته و دارد و روی علم بینهایت خود قوانینی را برای مراحل مختلف زندگی بشر تشریع کرده است و هر یک از آنها در مقطع زمانی خاص خود نور و حجّتاند.»[۳۶۶]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ایشان در تفاوت نسخ اصولی با روایی مینویسد: « اصطلاح نسخ در روایت با اصطلاح نسخ در علم اصول تفاوت دارد. آیهی جهاد، ناسخ آیهی سفارش به صبر نیست، بلکه مراد آن است که در زمانیکه شرایط مبارزه فراهم نیست وظیفه صبر است و هرگاه شرایط پیکار فراهم شد، باید نبرد کرد. هر یک از دو حکم یاد شده مقطع خاصی دارد و انسان موظف است در هر زمان وظیفهی خاص آن زمان را انجام دهد؛ نسخ در اصطلاح اصولی، آن است که مثلاً آیهای جهاد را واجب کند و آیهای دیگر وجوب آن را نفی کند؛ امّا هنگامیکه هر فرمانی در مقطع خاصی از زمان واجب باشد، به آن نسخ اصولی گفته نمیشود؛ همانند پزشکی که برای درمان بیمار مرحلهبندی میکند و در مرحلهی اوّل به دارویی و بعد از گذشت مدّتی به دارویی دیگر توصیه میکند و تجویز دوم او ناسخ تجویز اوّل نیست.
خلاصه آنکه ۱٫ اگر برای هر زمان و زمینهای حکم خاص وضع شود هیچکدام ناسخ دیگری نیست. ۲٫ اگر حکم خاصی برای مقطع مخصوص وضع شود و در زبان دلیل آن حکم مدّت ذکر نشود ولی نزد واضع و قانونگذار معلوم باشد و با فرارسیدن مقطع دیگر زوال حکم قبلی اعلام شود، بازگشت این مطلب به تخصیص ازمانی است نه نسخ. ۳٫ اگر حکم خاصی برای موضوع معیّن وضع شود و بنای آن بر دوام باشد و در مرحلهی بقا معلوم گردد که ادامهی آن مصلحت نیست، در این حال زوال آن اعلام میشود و این نسخ است.»[۳۶۷]
با توجه به اختلاف در تعابیر، هر دو دانشمند معنای واحدی را اتخاذ نمودهاند.
۴-۲-«نسخ» در قرآن
واژهی نسخ و مشتقات آن چهار بار در قرآن کریم به کار رفته است:
۱- (مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ )(بقره/۱۰۶)
۲- (وَلَمَّا سَکَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَهٌ لِّلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ) (اعراف/۱۵۴)
۳- (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ) (حج/۵۲)
۴- (هَذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ) (جاثیه/۲۹)
واژهی «نسخ» در آیات اول و سوم به ترتیب، در دو معنای «تبدیل و جایگزین ساختن»[۳۶۸] و «نابود کردن»،[۳۶۹] و در آیات دوم و چهارم در معنای «ثبت و رونویسی»،[۳۷۰] به کار رفته است.
۴-۲-۱-«نسخ» در قرآن از نظر آیتالله معرفت
«نسخ مصطلح آن است که حکم شرعی سابق، با تشریع لاحق کاملاً برداشته شود و خداوند حکیم به اقتضای حکمت بالغهی خویش و مصالح بندگان، آنجا که صلاح بداند انجام میدهد؛ نسخ، گاه نسبت به مجموعهی یک شریعت و گاه نسبت به برخی احکام آن است.»[۳۷۱]
«نسخ مجموع یک شریعت، هرگز اتفاق نیفتاده است؛ زیرا همهی شرایع الهی از یک منبع سرچشمه گرفته و در اصول و مبانی احکام، هماهنگاند و هیچگونه اختلاف و تنافی میان آن ها وجود ندارد. آری، نسخ برخی از احکام شریعت سابق که مقتضای تغییر شرایط زمانی است، امکانپذیر است؛ چنانکه حضرت مسیح نسبت به شریعت تورات چنین میگوید: (وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَلِأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ… )(آل عمران/۵۰)؛ شریعت تورات را میپذیرم جز در مواردی از محرمات که آن را تجویز میکنم.
نسخ، نزد پیشینیان مفهومى گستردهتر از مفهوم کنونى داشته است. در گذشته هرگونه تغییر در حکم پیشین را نسخ مىگفتند، در حالىکه نسخ مصطلح امروز جایگزین کردن حکم جدید به جاى حکم قدیم است. بدین ترتیب نسخ در نزد پیشینیان تخصیص عام یا تقیید اطلاق را نیز شامل مىگردید. ولى امروزه تنها به همان جایگزینى حکمى به جاى حکمى دیگر گفته مىشود. به این معنا که حکم سابق به کلى منسوخ و حکم ناسخ جاى آن را بگیرد. تمامى شبهات و بحثها در مورد همین معناى اخیر است.»[۳۷۲]
۴-۲-۲-«نسخ» در قرآن از نظر آیتالله جوادی آملی[۳۷۳]
به گفتهی امیرمؤمنان۸، در قرآن ناسخ و منسوخ وجود دارد: «و ناسخه و منسوخه»[۳۷۴] و اختلاف ناسخ و منسوخ، قطعاً تباینی است؛ پس چگونه در قرآن کریم اختلاف تباینی نفی شده؛ (أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا )(نساء/۸۲).
پاسخ: تباین دو چیز که به یکی از اقسام تقابل مصطلح بازمیگردد دارای شرایط ویژه است که از مهمترین آنها اتحادِ زمان، مکان و حیثیت مورد نظر است؛ پس دو چیزی که با هم در یک زمان جمع نمیشود ولی هر یک در زمان مخصوص خود سودمند و لازم است، گرچه به لحاظ یک زمان و ظرف اجتماع متباین است، لیکن استقرار هر یک در جایگاه نافع خود باعث میشود که نسبت تباین به تناسب تبدیل شود؛ یعنی این دو متباین، نسبت به نظام سازمانیافتهی یک مجمع علمی متناسب باشد؛ یعنی مثبت و منفی، ناسخ و منسوخ و اموری از این قبیل که هر یک در موطن مناسب خود قرار میگیرد، زمینهی تشکیل یک نظام کارآمد را فراهم میکند؛ بنابراین، استقرار منسوخ در زمان لازم خود و ظهور ناسخ در فرصت ضروری خویش باعث اشتمال کتاب تدوینی خداوند بر بهترین حکمت و موعظت و جدال احسن بوده، کتاب دیگری نه برتر از آن یافت میشود و نه همسان با آن.
پس اشتمال قرآن کریم بر ناسخ و منسوخ که در دو ظرفیّت زمانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاص واقع شده باعث اَحْسن الحدیث بودن و مایهی هدایت به (… لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ… )(اسراء/۹) شدن است؛ نظیر اختلاف دو کفّهی ترازو که هر دو برای استقرار عدل در پیشگاه شاهین قسط تلاش بیدریغ دارند. بنابراین تحلیل، دو مطلب مهم روشن میشود: یکی اینکه با وجود اشتمال قرآن بر ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و … هیچ اختلاف مذموم و گسیختگی و ناهماهنگی بین آغاز و انجام قرآن حکیم یافت نمیشود. دیگری آنکه هیچ تباین و اختلافِ نازیبایی میان صحیفهها و کتابها و جفر و جامع و مصحفهای انبیاء و اولیای معصوم% از صدر تا ساقه وجود ندارد؛ زیرا آیهی (أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا )(نساء/۸۲)، همانطور که صیانت قرآن و نزاهت حضرت ختمی مرتبت۲ را (از لحاظ دروننگری) از گزند اختلاف مذموم دربر دارد، برائت همهی کتابهای آسمانی و حراست همهی انبیاء و اولیای معصوم% الهی هر کدام را با لحاظ شخص خودش و هر یک با لحاظ دیگری (برون نگری) ثابت میکند؛ زیرا همهی کتابهای یادشده از سوی خداست و تمام انبیاء و رسولان%، فرستادهی خدایند، و هرچه از ناحیهی خداوند باشد، خواه به صورت انزال کتاب یا اعزام رسول، از اختلاف مذموم منزّه است؛ بنابراین، نسخ شریعت ماضی به وسیلهی شریعت آتی هیچ اختلاف مذمومی را به همراه ندارد، بلکه زمینهی تشکیل یک سازمان نظاممند وحیانی است.
۴-۲-۲-۱-حقیقت «نسخ»
آیتالله جوادی آملی در بیان حقیقت نسخ،[۳۷۵] به نقل و بررسی دو شبهه پرداخته و مینویسد: «آیات متنوّع مراحل خاص خود را طی میکنند و نسخی در کار نیست. مثلاً در مورد آیات جهاد، حق آن است که وظیفهی مسلمانان در مقطعی خاص تحمل شکنجه و صبر بود و پس از آن اجازهی دفاع یافتند و در مرحلهی بعد به آنها اجازهی جنگ با مشرکان مکه داده شد و سپس به نبرد با مطلق اهل شرک و در پایان به جنگ با مطلق اهل کفر اجازه یافتند، بنابراین، آیه نه ناسخ است و نه منسوخ، زیرا آیات متعدد قتال، بیانگراحکام خاص بر اثر شرایط مخصوص است؛ نه نسخ یا استثنا.»[۳۷۶]
برای توضیح بیشتر مینویسد:[۳۷۷] «تدریجی بودن احکام، گاهی در اصل نزول و تشریع است و زمانی در عمل و اجرا. تدریجیّت احکام در نزول، ویژهی زمان وحی بوده و با پایان یافتن وحی و آمدن آیهی (…الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی… )(مائده/۳) و ارتحال حضرت ختمی نبوّت۲، نزول هر حکم جدیدی خاتمه یافته و همهی احکام به فعلیت رسیدهاند، چنانکه مشهور است تشریع حرمت شراب در سه یا چهار مرحله بوده است؛[۳۷۸]
قوانین و احکام شرعی در همان دوران نزول وحی به فعلیت و کمال خود رسیده است و اگر به مخصّص، مقید، ناسخ، محکم یا بیان و شرحی نیاز داشته همگی آمده و پس از جمعبندی نهایی به صورت (الیَومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم) و نیز حدیث ثقلین: «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین»[۳۷۹] ظهور کرده است. آنچه در زمان پیامبر اکرم۲ بعد از ارجاع مطلق به مقیّد، عام به خاص، منسوخ به ناسخ، متشابه به محکم و مجمل به مبیّن، جمعبندی و عصارهبندی شده است، حکم الله است و تا قیامت این احکام الهی تغییر نمیکند، چون دین اسلام دین خاتم است و خداوند در احکام شرعی نیاز و مصلحت انسانها را تا روز قیامت لحاظ کرده است، پس اگر در روایات آمده است که قرآن، «یجری کما یجری الشمس و القمر»،[۳۸۰] بدین معناست که کاربرد روزانه دارد و همانند خورشید و ماه نورافشانی میکند و فیض خود را بهطور مستمر به دیگران میرساند؛ نه اینکه امروزه نیز همانند زمان رسول۲ در یک زمان، عام باشد و در زمان دیگر، خاص؛ آنگاه مکلّفان مدتی به عام عمل کنند و سپس به خاص، زیرا این برداشت اماتهی دین و تبعیض در احکام شرعی است.
با پایان یافتن نزول وحی، تدریجی بودن فقط میتواند در اجرا مطرح باشد و به دیگر سخن، تدریجْ در اجراست نه در فعلیت احکام الهی، زیرا پس از آنکه احکام الهی و قوانین شرعی فعلیت یافت و کامل شد، عدهای بر اثر عصیان، بدانها عمل نمیکنند که کیفر میبینند و برخی آنها را به کار میبندند و مأجورند، پس امروزه مشکل در اجرای احکام است که نظام اسلامی میکوشد به تدریج آنها را در جهان عملی کند.
تدریجی بودن احکام در اجرا، نظیر درمان با قرآن است: (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَهٌ… )(اسراء/۸۲)، خداوند، طبیب همهی بیماریهاست و درمان را برابر امراض تنظیم میکند. او بیماریهای درونی را در قرآن بیان کرده: (فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً… )(بقره/۱۰)؛ آنگاه متناسب با آنها دارو را مشخص کرده است. شاید بعداً لازم باشد چیز دیگری به این دارو ضمیمه شود؛ ولی دیگر بیماری بدون درمان نخواهد آمد، زیرا درمان هر بیماری تازهای را میتوان بر اساس کلیات درمانی ارائه شده، اجتهاد و فروع و جزئیات دارویی را از آن داروهای کلّی استنباط کرد.
۴-۲-۲-۲-شبههی «نسخ آیات»[۳۸۱]
برخی این تلازم عقلی را پذیرفتهاند که اگر قرآن، کتاب بشری میبود، در آن اختلاف فراوان یافت میشد، لیکن در بطلان «تالی» قیاس نظر دارند و میگویند اگر در قرآن اختلاف نیست، پس نسخی که در بعضی از آیات و احکام قرآن کریم واقع شده چیست؟
در پاسخ باید گفت همانطور که در علم اصول تحقیق شده، روح نسخ در احکام الهی، به تخصیص زمانی برمیگردد و نسخ در حقیقت، تخصیص زمانی حکم است.
نسخ یک حکم به این معناست که امتداد زمانی آن حکم تا این حدّ معیّن بوده و اکنون عمرش به سر آمده است و حکم جدیدی به جای آن مینشیند. البتّه در امور بشری گاهی نسخ در اثر جهل قانونگذار است و پس از رفع جهل و رسیدن به علم و آگاهی، قانون نادرست گذشته را برمیدارد و به جای آن، قانون درست جدید را میگذارد. در عین حال در همین قوانین بشری هم بسیار پیش میآید که قانونی را برای مدّت کوتاه و موقّتی تصویب میکنند، حدّ آن را مکتوم میدارند و زمان پایانی آن را مستور میکنند و پس از انقضا و گذشت مدّت آن قانون، قانون جدید را تصویب میکنند.
آیات و احکام منسوخهی قرآن کریم از قسم دوم است؛ یعنی حکم صادر شده، اساساً زمان اجرای آن موقّت بوده است. مانند آنچه در مورد حدّ زنای زن نازل شدهکه میفرماید: (…فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّىَ یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ… )(نساء/۱۵)، حکم چنین بزهکاری برابر این آیه، حبس زن زناکار تا لحظهی مرگ است ولی در آخر آیه میفرماید: (…أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً )(نساء/۱۵)، که اشاره است به اینکه در آینده حکم جدیدی خواهد آمد، چنین شد و پس از مدّتی آیهی حدّ زنا نازل شد و زمان حکم سابق که حبس ابد بود به سر آمد و برداشته شد. همهی نسخ در کتاب و سنّت، به تخصیص زمانی برمیگردد.
اگر پزشکی برای بیماری دارویی تجویز کند و در روز دیگر از روی جهل و نسیان داروی دیگری را تجویز کند، این اختلاف در درمان میشود ولی اگر پزشک حاذقی بگوید در شش ماه اول این دارو را مصرف کن و پس از آن بیا تا داروی مناسب را تجویز کنم، این دوگانگی نسخه، نه تنها در اثر ضعف طبیب نیست بلکه نشانهی دقّت و استادی اوست.
۴-۲-۲-۳-صیانت قرآن از نسخ و تحریف[۳۸۲]
قانونگذاران بشری بر اساس افکار شخصی خود قوانینی مینویسند و گاه هنگام عمل، به ناکارآمدی برخی از آنها پی میبرند و با افزودن تبصره و اصلاحیه یا حذف و جایگزینی موادی از آن، به تجدید نظر میپردازند تا عیب و نقص آن اصلاح و جبران گردد. اینگونه بازنگری را «نسخ» مینامند، چون برخی قوانین قبلی باطل شده و از صحنهی عمل بیرون میرود و ضوابط جدیدی جایگزین آنها میگردد.
گاهی محدودهی زمانی قانون برای قانونگذار علیم از آغاز روشن است و در قانون و دستور با تبصره و مانند آن بدان تصریح میکند؛ مانند پزشکی که با احوال بیمار آشناست و آغاز و پایان درمان او را در نظر دارد و مثلاً برای شش ماه نسخه مینویسد که داروهای سه ماه نخست با سه ماه دوم متفاوت است. این پزشک از اول میداند که بیمار در این شش ماه به چه چیزی نیاز دارد و از منظر او حکم هر زمانی معلوم است و گاهی موقّت بودن حکم قبلی را بهطور اجمال یا تفصیل بیان میکند و گاهی مصلحت را در کتمان آن میداند.
به عنوان نمونه ذات اقدس الهی نیز در برخی احکام که میخواهد با حدیث قدسی یا آیهی قرآنی، آن را تغییر دهد، وظیفهی کنونی را مشخص میسازد؛ مانند حکم حبس زنان بزهکار در منزل: (…حَتَّىَ یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً )(نساء/۱۵)؛ یعنی حکمی را تا اطلاع ثانوی عملی میداند و پس از گذشت مدتی میگوید: (…فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَهَ جَلْدَهٍ… )(نور/۲)، این نوع سخن گفتن را نسخ نمیگویند.
به هر روی، نسخ به معنای تخصیص ازمانی، در تورات و انجیل راه یافته؛ ولی در قرآن کریم رخ نداده است. حتی اگر بپذیریم که پیش از پایان یافتن نزول آیات در بیست و سه سال، تخصیص ازمانی در قرآن راه داشته است «نظیر تحویل قبله از قدس به کعبه»، به یقین پس از نزول همهی آیاتش و رحلت رسولالله۲، تخصیص ازمانی و نسخی که نتیجهاش تعطیلی بعضی از قانونهای قبلی باشد، در قرآن کریم راه ندارد، زیرا این کتاب از طرف خدای علیم و حکیم فرود آمده است و هیچ کمبودی ندارد تا به تکامل نیازمند گردد، و تحریف و باطلی در آن راه نیافته است تا بازنگری در آن لازم باشد: (لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ )(فصلت/۴۲)، چنین آیهای که صیانت از تحریف را بر عهده دارد دربارهی تورات و انجیل و دیگر کتابهای آسمانی نیامده، بلکه قرآن عزیز از دستبرد به تورات و انجیل خبر داده است: (…یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ… )(نساء/۴۶).
اگر چنین تحریفی دربارهی قرآن مجید رخ میداد که عنصر اصلی و ثقل اکبر و قانون اساسی اسلام است، همهی مردم سرگردان میشدند و تکلیفشان را نمیدانستند. بر همین اساس، خدا حفاظت از آن را ضمانت کرده است: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ )(حجر/۹)، وگرنه مردم از دین رویگردان میشدند، چون دین اسلام ویژهی زمانی خاص نیست تا تاریخ مصرف معینی داشته باشد، بلکه دینی همگانی و همیشگی است که باید تا قیامت بماند، پس قانون اساسی آن (قرآن کریم) نیز باید از دستبرد بدخواهان دور باشد تا مردم بتوانند با اطمینان قلب بدان تمسّک جویند.
از آنجا که اولاً بر اساس برهان نبوّت عامّ، خدای سبحان باید مردم را هدایت کند و ثانیاً بر پایهی خاتمیت، پس از پیامبر اعظم ۲، کسی به نبوّت نمیرسد، پس کتاب او باید بدون کوچکترین تحریف حفظ شود و به سرنوشت تورات و انجیل گرفتار نگردد تا مردم طبق همان به تکالیف شرعی خود عمل کنند. اگر قرآن کریم نیز تحریف شده باشد، دین از جامعه رخت برمیبندد، پس صحیح نیست خدا در قیامت از مردم عمل به تکالیفی را بخواهد که در دنیا آنان را به آنها راهنمایی نکرده است! پس مردم نمیتوانند بدون قانون الهی به سر برند.
بنابر این دو دلیل، بطلان و تحریف تا کنون در قرآن راه نیافته است و تا قیامت نیز چنین خواهد بود و گذر زمان، بطلانی را آشکار نمیسازد تا نسخ پدیدار شود.
تذکّر: ۱٫ شاید گفته شود: اگر با تحریف کتاب آسمانی، دین از جامعه رخت برمیبندد، نباید هیچ کتاب آسمانی پیش از آمدن کتاب و شریعت جدید دچار تحریف شود. پاسخ این است که انگیزهی تحریفْ ایمان نیاوردن به کتاب آسمانی جدید است. چون احبار و رهبانان کهن آمادهی پذیرش پیامبر جدید نبودهاند لذا قبل از دین جدید اصول کلی و مبانی اصیل دین قبلی محفوظ میماند و با آمدن کتاب جدید وسوسهی تحریف کتاب قبلی پدید میآمد.
-
- برهان اصلی بر تحریفناپذیری آخرین کتاب آسمانی همان نکتههای عقلی است که بازگو شد؛ اما در تأیید آن شاید بتوان رشد علمی و فکری جامعهی بشری را عامل تعیین کننده در نگهداری و حفظ دین تلقّی کرد؛ رشدی که در امتهای قبلی نبود.
۴-۲-۲-۴-گسترهی «آیه»[۳۸۳]