عصــا بر گرفتن نه معجز بود همی اژدها کرد باید عصا
( صفا، ۱۳۸۵ : ۲۲۴)
ناصر خسرو از شاعرانی است که حرمت و عظمت شاعر و سخن ور را بزرگ میداند. او شاعران را چون امیران و فرمان روایانی توصیف کند که به نیروی زبان و ذوق خداداد، ملک سخن را اداره میکنند:
سخن رسول دل و جان توست، اگر خوب است خبر دهد عقلا را که جانت محترم است
(ناصر خسرو، ۱۳۸۷ :۱۳۲)
او معتقد است که شعر می تواند شاعر را از حقارت به عظمت برساند و جایگاه او را تا سطح بسیار بالایی افزایش دهد. او این افزایش مقام معنوی را چون مقامات دیگر که در معرض افول و فنا هستند، برتر شمرده و معتقد است که بزرگی در عرصه سخنوری، فرمانروایی فنا ناپذیر است:
سخن با خطر تـــــــــواند کرد خطری مــرد را جـــــدا ز حقیر
جــــز به راه سخن چه دانم من که حقیری تــو یا بزرگ و خطیر؟
ای پســر، پیش جهل اسیری تو تا نگردد سخـــن به پیشت اسیر
چون نیاموختی چه دانــی گفت؟ که به تعلیم شد جلیــل جــــریر
تو زخــــوشه عصیر چــون یابی تا نگیرد ز تاک خــــوشه عصیر؟
ای پسر، همچو میر میـری تـــو او کبیـر است و تو امــــیر صغیر
کارخود ساخته است امیـر بزرگ تو ســــــر کار خویش نیـز بگیر
جان تو پادشای این تـن تـوست خاطـــــــر تو دبیـر و عقل وزیر
( همان:۴۷۵)
ناصر خسرو، میگوید، شعر، محصول اندیشه شاعر است و این فعالیّت ذهنی انسان که منجر به حصول شعر می شود باعث شهرت و بلند آوازگی شاعر می گردد. از این راه شاعر در بین مردم شناخته و عزیز و گرامی داشته میشود :
خـــاطر تو نبشت شــعر و ادب بر صحیفه دلت به دست ضمیر
تا بـه شعر و ادب عزیزت داشت خویش و بیگانه و صغیر و کبیر
خــــــاطر و دست تو دبیرانند اینت کـــاری بزرگوار و هژیر!
( همان:۴۷۵)
از دیگر سو ناصر خسرو، هرگونه شعری را واجد چنین خصلتی نمی داند. او به شدّت به شعر مدحی و شعری را که شاعر ان دارای کبر سن برای معشوقههای جوان خود میسرایند به باد انتقاد و گاه استهزا می گیرد و به شدت به چنین شاعرانی میتازد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
سرت چون قیر بود و قد چون تیر با تو اکنون نـــه قیر ماند و نه تیر
به کمـــان چـرخ تیر تو بفروخت قیر تو عــرض دهـــــــر به شیر
زان جمــــال و بهـا که بود تو را نیست با تــو کنـون قلیل و کثیر
شاد بودی به بانـــگ زیر و کنون زرد و نالان شــــدی و زار چو زیر
مگرت وقت رفتـــن است چنانک پیش ازین گفتت آن بشیـر نـذیر
مگر آن وعده کهت محمـــد کرد راست خواهد شدن کنون، ای پیر
با سـر همچو شیر نیز مخــــوان غزل زلفک سیـاه چـــــــــو قیر
( همان:۴۷۶)
ناصر خسرو ضمن دعوت شاعران به زهد و ورع و پرهیز از دنیا داری و طمع به خواستههای دنیوی، از آنان می خواهدکه برای روز بازپسین، خود اندوختهای فراهم آورند. او بر این باور است که شاعران باید دست و دل خود را به عنوان دبیران شعر به خدمت بگیرند و با خرد و اندیشه، خود را از وسوسههای آز و نیاز برهانند:
چشم دل باز کن ببین ره خـویش تا نیفتی به چاه چــــــون نخچیر
نامهای کن به خط طاعت خـویش علــــم عنوانش و نقطهها تکبیـر
از دبیری مبـــــــاش غافل هیچ پند پــــــــــیرانه از پدر بپـذیر
آن دبیری رساندت بـــــه نعیـم وین دبیری رهـــــاندت ز سعیر
که نماید چنان کـــه گفتستنـد «باز دارد تو را ز شعر شعـــــیر»
( همان:۴۷۶)
۵-۳-۵- شعرکلید گنج معانی است
بسیاری از شاعران، آثار افکار و اشعار خود را گنج معانی، توصیف می کنند و بر این باورند که محتوی و درونهی سخن آنان، چون گنجهای مشهور باستانی و افسانهای، سرشار از دفینه هایی از معانی رنگارنگ و زیباست که زینت بخش معارف، فرهنگ و هنر است. نظامی شاعران را به اصطلاح خود او«قافیه سنجان» می نامد که ملک دو جهان را به قلم خود مسخّر می کنند و زبان آنان کلید گنج معانی است. او در مخزن الاسرار میگوید:
قافیه سنجان کــــــه عَلَم برکشند ملک دو عـــالم به قلم درکشند
خاصه کلیدى که در گنـــج راست زیر زبان مرد سخن سنج راست
(نظامی۱۳۸۶: ۴۹۷)
نظامی در شرفنامه نیز پنج اثر خود را به نام پنج گنج معرّفی میکند. او خود را در این میدان، بی بدیل و بی رقیب توصیف میکند و معتقد است که او گنجینه معانی بیهمتاست:
هنوزم زبان از سخن سیر نیست چـو بازو بود باک شمشیر نیست
بسى گنج هاى کهن ســـاختم درو نکتههــــــــــاى نو انداختم
( همان: ۵۶۴)
نظامی در کتاب خسرو وشیرین نیز ضمن اشاره به کتاب مخزن الاسرار آن را چون گنجینه توصیف می کند و خود را با وجود داشتن چنین گنجی از خواستههای جهان بی نیاز می شمارد:
مرا چون مخزنالاسرار گنجی چه باید در هوس پیمود رنجی
( همان: ۳۸۱)
عطّار نیز ضمن آن که آثار خود را چون گنج معنی توصیف کند بر این باور است که همه اشعار ا سرشار از معانی بکر و تازه است که هم چون گنج قیمتی و پربها هستند. او درکتاب مظهر العجایب کتاب های خود را گنج معانی توصیف می کند و می گوید:
مرا گنج معانی شـــــــد مُسخّر بیمـــن همّت اولادحــــــــیدر
مرا گنج معــانی همـنشین است ترا استــــــاد شیطان لعین است
مرا گنج معـانی راهـــــــبر شد ترا از این معــــانی گوش کر شد