در سالهای آغازین قرن ۲۱، مدیریت دانش برای بسیاری از کشورهای پیشرفته بهعنوان نماد رقابت و عامل دستیابی به قدرت و توسعه درآمده است. در واقع، در جهان امروز که تولید کالاها و ارائه خدمات بهشدت دانشمدار گردیدهاند، دانش، دارایی و کلیدی برای کسب مزیت رقابتی است(جعفری مقدم، ۱۳۸۲). در حال حاضر مدیریت دانش برای بسیاری از کشورهای پیشرفته بهعنوان نماد رقابت و عامل دستیابی به قدرت و توسعه میباشد. از سال ۲۰۰۰ به بعد، شرکتهای بزرگ اروپایی حدود ۵۵ درصد درآمد خود را به مدیریت دانش اختصاص داده اند(حسن زاده، ۱۳۸۵). جدول(۲-۴) روند پیشرفت مدیریت دانش را به طور خلاصه نشان میدهد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
جدول۲-۴: روند پیشرفت مدیریت دانش منبع:(حسنزاده، ۱۳۸۶)
دهه | روند پیشرفت مفهوم مدیریت دانش |
۱۹۷۰ | فرم[۸۵] مدیریت دانش |
۱۹۸۰ | بر اهمیت مدیریت دانش افزوده شد و انتشارات مربوط به مدیریت دانش بهتر شد. |
اوایل ۱۹۹۰ | فعالیتهای شرکتهای آمریکایی، اروپایی و ژاپنی در حوزهی مدیریت دانش شهرت یافت. |
اواسط ۱۹۹۰ | شبکههای بینالمللی مدیریت دانش پدید آمد. |
اواخر ۱۹۹۰ | مدیریت دانش در زمرهی فعالیتهای تجاری شرکتهای بزرگ در آمد. |
اوایل قرن ۲۱ | شرکتهای بزرگ اروپایی، حدود ۵۵ درصد درآمد خود را به مدیریت دانش اختصاص دادند. |
همانگونه که مشاهده شد بهتدریج بر میزان فعالیتها در زمینهی مدیریت دانش افزوده گردید که حاکی از اهمیت دانش و مدیریت آن در عصر حاضر است(حسن زاده، ۱۳۸۶).
شناخت دانش بهعنوان یک منبع سازمانی، نظریههای جدید رشد و ظهور سازمانهای دانشی، همگی کمک کردند تا حوزهی جدیدی از مدیریت دانش در سیستمهای اطلاعاتی به وجود آید. این پیشرفتها نشان میدهد که دانش در شکلهای مختلف، یک سرمایه و دارایی انسانی است و سرمایهگذاری در آن، مستقیماً به کالاها و خدمات با فناوری بالا منجر میشود، برخلاف سایر عوامل تولید، دانش و قابلیت آن با درآمدهای در حال افزایش سازمان، مشخص میشوند(اکونی[۸۶]، ۲۰۰۱).
در دستهبندی که از سوی صاحبنظران کسبوکار ارائه گردیده؛ دهه ۱۹۸۰ را دهه جنبش کیفیت[۸۷](تأکید بر اینکه برای دستیابی به کیفیت بهتر، همه کارکنان باید از قدرت فکری خود بهتر استفاده کنند)؛ دهه ۱۹۹۰ را دهه مهندسیمجدد[۸۸](استفاده از فناوری برای بهبود فرایندهای کسبوکار و کاهش هزینهها)؛ و دهه ۲۰۰۰ را دهه مدیریت دانش لقب دادهاند(جعفری و کلانتر، ۱۳۸۲).
تلاشهای اولیه برای تسخیر دانش در سازمان از طریق طراحی سیستمهای خودکار و مبتنی بر دانش صورت پذیرفته است. لیکن این تلاشها در ابتدا به علت عدم توجه به نقش انسان در فرایند تصمیمگیری تا حدی ناموفق بودند. کاوش دادهها و ذخیرهسازی آن همیشه منجر به دانش نمیشود. اینها تنها ابزارهای پردازش سنتی دادهها میباشند و ذخیرهی دادهها و اطلاعات را به صورتهای مختلف بهمنظور تسهیل تصمیمگیری و تجزیه و تحلیل کسب و کار در بر میگیرند(لومنز[۸۹]، ۲۰۰۲).
۲-۴- تکنیکهای مورد استفاده جهت تحلیل دادهها
در این پژوهش، از تکنیکهای TOPSIS فازی، بهمنظور تعیین اوزان نیازها و راه حل های مدیریت دانش و تکنیک QFD فازی، برای تعیین میزان اثر¬گذاری هر یک از راهحلها بر نیازمندیهای مدیریت دانش و در نهایت تکنیک SAW، بهمنظور اولویتبندی راه حل های مدیریت دانش، استفاده گردیده است که در ادامه مراحل سیستماتیک این تکنیکها توضیح داده میشود.
۲-۴-۱- منطق فازی
اولین بار پروفسور لطفیزاده که در جهان علم به پروفسورزاده مشهور است، صحبت از منطق فازی را به میان آورد. بنا به اعتقاد وی منطق انسان میتواند از مفاهیم و دانشی بهره جوید که مرزهای بهخوبی تعریفشدهای ندارند. منطق فازی طیف وسیعی از تئوریها و تکنیکها را شامل میشود که اساساً بر پایه ۴ مفهوم: مجموعههای فازی، متغیرهای کلامی، توزیع احتمال(تابع عضویت) و قوانین اگر- آنگاه فازی بنا شده است(ین و لنگری[۹۰]، ۱۹۹۹).
در موقعیتی که اطلاعات مورد نیاز، کمی باشند، به صورت عددی بیان میشوند اما زمانی که تحقیق درفضای کیفی انجام میشود و دانش در آن دارای ابهام و سربستگی است، اطلاعات نمیتوانند به صورت اعداد دقیق بیان شوند، بهطوریکه در اکثر تحقیقات، معلوم شده است که بیشتر مدیران نمیتوانند یک عدد دقیق را برای بیان عقیده و نظر خود ارائه دهند و به همین جهت از ارزیابی کلامی به جای ارزشهای عددی خاص، استفاده میکنند(بیچ و همکاران[۹۱]، ۲۰۰۰).
معمولاً یک عبارت کلامی مناسب بر اساس حیطهی مسئله برای توضیح ابهام و سربسته بودن دانش تنظیم می شود. پس از آن مفهوم عبارات، توسط اعداد فازی مشخص میشوند که توسط فاصله[۰ و ۱] و تابع عضویت تعریف شدهاند. از آنجا که ارزیابی کلامی توسط افراد به صورت تقریبی انجام میشود، میتوان گفت که توابع عضویت مثلثی و ذوزنقهای برای تقابل با ابهام این نوع ارزیابیها مناسب بوده و تلاش برای دستیابی به مقادیر دقیقتر، غیرممکن و نیز غیرضروری است(دلگادو و همکاران[۹۲]، ۱۹۹۸).