مبحث اول: افزایش سرمایه
یکی از اختیارات مهم مجمع عمومی فوقالعاده افزایش سرمایه است. مطابق ماده ۸۳. ل.ا.ق.ت. که میگوید:«هرگونه تغییر در مواد اساسنامه یا در سرمایه شرکت منحصراً در صلاحیت مجمع عمومی فوقالعاده میباشد.» فقط مجمع عمومی فوقالعاده است که اجازه افزایش سرمایه را دارد و مجامع عمومی دیگر ولو آنکه کلیه سهامداران با افزایش سرمایه موافقت کنند قدرت و صلاحیت افزایش سرمایه را نخواهند داشت. در تأئید صلاحیت منحصر مجمع عمومی فوقالعاده در ماده ۱۶۴. ل.ا.ق.ت. چنین آمده است :«اساسنامه شرکت نمیتواند متضمن اختیار افزایش سرمایه برای هیات مدیره باشد.» ماده فوق نظر به اهمیت زیاد افزایش سرمایه و آثار مترتب بر آن، علی الخصوص مسئله بالا رفتن تعهدات صاحبان سهام وضع شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مهمترین شرط در هنگام افزایش سرمایه، بایستی این موضوع باشد که: آیا سرمایه قبلی شرکت تماماً تأدیه شده است یا نه. زیرا به موجب ماده ۱۶۵.ل.ا.ق.ت.«مادام که سرمایه قبلی شرکت تماماً تأدیه نشده است، افزایش سرمایه تحت هیچ عنوانی مجاز نخواهد بود». این مطلب امری بدیهی است. زیرا چه بسا با پرداخت و تأدیه سرمایه قبلی شرکت، نیاز شرکت به افزایش سرمایه از بین برود و شرکت با همان سرمایه قبلی بتواند اقدامات مورد نظر خود را انجام دهد. پس اگر مقداری از سرمایه قبلی از سرمایه قبلی شرکت هنوز تأدیه نشده باشد، حتی در صورت توافق کلیه سهامداران در جلسه مجمع عمومی فوق العاده، امکان افزایش سرمایه وجود نخواهد داشت، به این دلیل که عبارت «تحت هیچ عنوانی مجاز نخواهد بود» مندرج در ماده ۱۶۵، بیانگر آن است که این مورد جزء قواعد آمره است. و بدیهی است نه تنها مجامع عمومی بلکه هیچ ارگان دیگری قادر به تصمیم گیری بر خلاف قواعد آمره نیست.
شرط دیگری که در هنگام افزایش سرمایه باید مدنظر قرار گیرد، این است که افزایش سرمایه نباید منجر به افزایش تعهدات صاحبان سهام شود اگر غیر از این باشد تنها در صورتی که کلیه صاحبان سهام با آن موافقت نمایند، امکان افزایش سرمایه وجود خواهد داشت. به این دلیل که بر طبق هیچ قاعده حقوقی نمیتوان بدون رضایت شخصی تعهدات او را افزایش داد. این امر بدیهی است. اما با این حال، نظر به اهمیت حقوق سهامداران، قانونگذار عدم افزایش تعهدات صاحبان سهام را بدون رضایت آنها، در موارد ۹۴ و ۱۵۹ ل.ا.ق.ت. پیشبینی کرده است. ماده ۹۴ مقرر میدارد: «… هیچ اکثریتی نمیتواند بر تعهدات صاحبان سهام بیافزاید». همینطور ماده ۱۵۹ میفرماید، «افزایش سرمایه از طریق بالا بردن مبلغ اسمی سهام موجود، در صورتی که برای صاحبان سهام ایجاد تعهد کند، ممکن نخواهد بود مگر آنکه کلیه صاحبان سهام با آن موافق باشند».
در مورد دلایل افزایش سرمایه باید گفت: که افزایش سرمایه به دلایل متعددی صورت میگیرد که توسعه امور تجاری، معمولاً از مهمترین اهداف افزایش سرمایه است. زمانیکه یک شرکت با موفقیت روبرو میشود سعی میکند دامنه فعالیت خود را گسترده تر کند که این امر تبعاً نیازمند افزایش سرمایه است.
از اهداف مهم دیگر افزایش سرمایه، تقویت و افزایش اعتبار شرکت است. در جامعه چنین معمول است که مردم تمایل بیشتری به همکاری و سرمایه گذاری در شرکت هایی که سرمایه و اعتبار آن زیاد است، نشان میدهند. همین امر باعث شناخته شدن و معروفیت هر چه بیشتر شرکت در سطح بسیار وسیعی میشود که نتیجه آن گسترده شدن فعالیت شرکت و به دنبال آن جذب منافع بیشتر خواهد بود. به عبارت دیگر آنچه که بیشتر مورد نظر وتوجه معامله کنندگان با یک شرکت قرار دارد، سرمایه شرکت است. و افراد با ملاحظه اعتبار و مقدار سرمایه شرکت با شرکت قراردادی منعقد یا معاملاتی انجام میدهند. در نهایت هر چه قدر سرمایه شرکت بیشتر باشد، عده بیشتری را به سوی خود جلب میکند و این میتواند راز موفقیت یک شرکت به حساب بیاید.
علاوه بر افزایش اختیاری سرمایه به شرح فوق، افزایش اجباری سرمایه، که میتوان به نوعی آن را افزایش سرمایه به منظور بقای شرکت سهامی تعبیر نمود در هنگامی که سرمایه شرکت به دلایلی از حداقل مقرر در قانون تجارت کمتر شود در دو مورد محقق میشود.
اول- افزایش سرمایه موضوع ماده ۵ل.ا.ق.ت.
قانونگذار در شرکتهای سهامی «حداقل سرمایه» را به منظور تأسیس شرکت سهامی معین نموده است. به همین دلیل سرمایه شرکت سهامی در هیچ زمانی نباید به کمتر از حداقل مقرر شده برسد. حال اگر سرمایه شرکت سهامی بعد از تاسیس به هر علتی از حداقل مقرر شده در قانون کمتر شود، هیات مدیره باید اقدام به دعوت سهامداران به منظور تشکیل جلسه مجمع عمومی فوقالعاده نماید. تا مجمع مذکور در خصوص این موضوع تصمیم گیری نماید.
اگر صاحبان سهام مایل باشند که در قالب همان شرکت قبلی (سهامی خاص یا سهامی عام) به فعالیت خود ادامه دهند، به مدت یک سال فرصت دارند تا سرمایه شرکت را به حداقل مقرر شده در قانون برسانند. به همین منظور مجمع عمومی فوقالعاده باید تشکیل جلسه داده و سرمایه شرکت را به حداقل مقرر شده در قانون برساند. ولی اگر افزایش سرمایه به تصویب نرسد و یا با وجود به تصویب رسیدن، شرکت نتواند ظرف مدت یک سال عملاً سرمایه شرکت را مطابق مقررات قانونی به حداقل مقرر شده در قانون برساند نمیتواند به بقای خود در قالب همان شرکت قبلی ادامه دهد. در غیر این صورت هر ذینفع میتواند انحلال شرکت را از دادگاه تقاضا نماید البته مجمع عمومی فوقالعاده این اختیار را دارد که شرکت را به یکی از انواع شرکتهای قانون تجارت نیز تغییر شکل دهد.
دوم:افزایش سرمایه موضوع ماده ۳۳ل.ا.ق.ت.
برابر ماده ۳۳ ل.ا.ق.ت. مبلغ پرداخت نشده سهام هر شرکت سهامی باید ظرف مدت مقرر در اساسنامه مطالبه شود در غیر این صورت هیات مدیره شرکت باید مجمع عمومی فوقالعاده صاحبان سهام را به منظور تقلیل سرمایه شرکت تا میزان مبلغ پرداخت شده سرمایه دعوت کند. اگر مجمع عمومی فوقالعاده سرمایه شرکت را تا میزان مبلغ پرداخت شده کاهش دهد ولی بر اثر کاهش، سرمایه شرکت از حداقل مقرر قانونی کمتر شود میتوان از ماده ۵ ل.ا.ق.ت. وحدت ملاک گرفت و بیان داشت چون سرمایه شرکت از حداقل مقرر قانونی کمتر شده است مجمع عمومی فوقالعاده به مدت یک سال فرصت دارد تا سرمایه شرکت را تا میزان مقرر قانونی افزایش دهد یا اینکه شرکت را با یکی ار انواع شرکتهای قانون تجارت تغییر شکل دهد.
مبحث دوم: کاهش سرمایه
کاهش سرمایه که نوعی تغییر در سرمایه شرکت است ، در حقیقت تغییر در اساسنامه شرکت است بنابر این کاهش سرمایه از اختیارات مجمع عمومی فوقالعاده است به عبارت دیگر چون مقدار سرمایه و مقدار سهام و مبلغ اسمی آن در اساسنامه ذکر میشود ، تغییر آن لزوما با تغییر اساسنامه امکان پذیر است البته باید اضافه کرد که کاهش سرمایه بصورت اختیاری با استهلاک سرمایه تفاوت دارد. کاهش اختیاری سرمایه از طریق رد قسمتی از سرمایه شرکت به سهامداران صورت میگیرد (تبصره ماده ۱۸۹. ل.ا.ق.ت) ولی استهلاک سرمایه از طریق سود خالص شرکت کسر میگردد . (ماده ۲۳۷. ل. ا. ق. ت)
سرمایه مطابق ماده ۱۸۹. ل. ا. ق. ت «مجمع عمومی فوقالعاده شرکت میتواند به پیشنهاد هیات مدیره در مورد کاهش سرمایه بطور اختیاری اتخاذ تصمیم کند»
کاهش اختیاری سرمایه معمولاً به دلیل زیاد بودن دارایی شرکت صورت میگیرد. هنگامیکه میزان سرمایه یک شرکت برای فعالیتهای شرکت زیاد باشد و در حقیقت بین میزان سرمایه شرکت با فعالیت آن تناسبی وجود نداشته باشد، از نظر اقتصادی نگه داشتن سرمایه در شرکت بدون بهره برداری از آن به صرفه و صلاح سهامداران نیست به همین خاطر در مواردیکه شرکت سرمایهای بیش از سرمایه مورد نیاز برای فعالیت خود در اختیار داشته باشد ، بهتراست اقدام به کاهش سرمایه بکند و سرمایه اضافی را بین سهامداران شرکت تقسیم کند.
گاهی کاهش سرمایه به منظور افزایش سرمایه است. بعنوان مثال شرکتی که در اثر زیان و از دست دادن قسمتی از سرمایه خود دچار مشکل کمبود سرمایه شده و برای فعالیت مجدد نیاز به افزایش سرمایه دارد، بهتر است اقدام به کاهش اختیاری سرمایه بکند و سرمایه خود را به میزان دارایی واقعی شرکت کاهش دهد سپس مبادرت به افزایش سرمایه نماید، بدون آنکه سرمایه خود را به میزان دارایی واقعی کاهش دهد نمیتواند در جذب سهامداران جدید موفق باشد. به این علت که سهامداران جدید حاضر نمیشوند سهام شرکت زیان دیدهای را بخرند که قسمت اعظم مبالغ پرداختی توسط آنها باید صرف زیانهای قبلی شود. به همین دلیل بهتر است اول سرمایه شرکت را به میزان واقعی آن تقلیل داده، سپس مبادرت به افزایش سرمایه نمود. کاهش سرمایه به منظور محروم نشدن سهامدارن از دریافت منافع، در مواقعی که دچار زیان شده است یکی دیگر از دلایل کاهش اختیاری سرمایه است بعنوان مثال، شرکتی که دچار زیان شده ، باید سودی را که در سالهای بعد بدست میآورد صرف جبران زیانهای شرکت نماید. به این دلیل که مطابق ماده ۲۳۸. ل. ا. ق. ت از سود خالص باید زیانهای وارده در سالهای قبل به همراه اندوخته قانونی برداشت شود، سپس در صورتیکه مبلغی از سود باقی مانده آن را بین سهامداران تقسیم کرد. از طرفی اگر سرمایه شرکت کاهش یابد مبلغی که باید تحت عنوان اندوخته قانونی منظور گردد کمتر میشود و بنابر این سود بیشتری قابل پرداخت به سهامداران است. در راستای همین منظور شرکتی که دچار زیان شده، ممکن است برای جبران زیان خود زمان زیادی سهامداران رااز دریافت سودمحروم کند برای اینکه چنین محرومیتی برای سهامداران به وجود نیاید، بهتر است شرکت سرمایه خود را به میزان واقعی یعنی به میزانی که زیان دیده کاهش دهد و مسئله جبران زیانهای قبلی را منتفی سازد و سود کمتری را بعنوان اندوخته قانونی منظور نماید تا سود باقیمانده آن را بین سهامداران تقسیم کند.
همچنین محدود شدن دامنه فعالیت شرکت [۲۹] و قابل اجرا نبودن تمامی اهداف شرکت و در نتیجه زیاد بودن سرمایه اولیه شرکت[۳۰] از دلایل مهم دیگر کاهش اختیاری سرمایه است.
اولین مرحله در کاهش اختیاری سرمایه از طریق مصوبه مجمع عمومی فوقالعاده پیشنهاد هیات مدیره مبنی بر کاهش سرمایه است.
در رابطه با طریقه کاهش اختیاری سرمایه باید گفت که بر خلاف کاهش اجباری سرمایه که از طریق تقلیل تعداد سهام و تقلیل مبلغ اسمی سهام صورت میگیرد ، کاهش اختیاری سرمایه فقط از طریق کاهش بهای اسمی سهام صورت میگیرد. علت ممنوعیت شاید آن باشد که در کاهش سرمایه از طریق مبلغ اسمی بر خلاف کاهش سرمایه از طریق کاهش تعداد سهام اصولاً به تساوی حقوق صاحبان سهام لطمه وارد نمیگردد. بدلیل آنکه مبلغ اسمی هر سهم در میزان رای دارنده سهم اثری ندارد برخلاف کاهش سرمایه از طریق کاهش تعداد سهام که ممکن است موجب گردد سهامداران از حق رای محروم شوند. به عنوان مثال اگر اساسنامه، داشتن ۱۰ سهم را برای رای دادن مقرر نماید و شرکت تصمیم به کاهش سرمایه از طریق کاهش تعداد یک سهم برای هر دارنده سهم نماید. این تصمیم هم به حقوق شخصی که دارای ۱۰ سهم است لطمه وارد می کند و هم شخصی را که نه سهم داشته و در حال خرید یک سهم بوده که تعداد سهم خود را به عدد ۱۰ برساند متضرر می کند. علت ممنوعیت کاهش اختیاری سرمایه از طریق کاهش تعداد سهام هر چه که باشد در بعضی موارد مشکل ساز است. چه بسا در مواردی ارزش واقعی سهام شرکت به مراتب بیشتر از ارزش اسمی است و شرکت در وضعیت خوبی به سر میبرد اما بنا به دلایلی که گفته شد قصد کاهش سرمایه را دارد و با توجه به آنکه ارزش اسمی هر سهم حداقل قانون تعیین شده است. شرکت نمیتواند اقدام به کاهش سرمایه نماید. به نظر این جانب با توجه به آن که یکی از شروط کاهش اختیاری سرمایه لطمه وارد نشدن به تساوی حقوق صاحبان سهام است بهتر است قانونگذار اجازه کاهش اختیاری سرمایه را از طریق کاهش تعداد سهام بدهد.چه بسا کاهش تعداد سهام منجر به آن نشود که به تساوی حقوق صاحبان سهام لطمه وارد شود به عنوان مثال شرکتی که ۱۰ سهام دار دارد و تمامی سهامداران سهام برابر دارد، اگر کاهش اختیاری از طریق کاهش تعداد سهام مجاز باشد نه تنها به تساوی حقوق صاحبان سهام لطمه وارد نشده، بلکه هیچ گونه مشکل دیگری ایجاد نخواهد شد. در صورت کاهش اختیاری سرمایه اولاً کاهش مبلغ اسمی سهام باید به تساوی باشد ، ثانیاً مبلغ تقلیل یافته هر سهام به صاحب آن داده شود.
از جمله اختیارات دیگر مجمع عمومی فوق العاده، کاهش اجباری سرمایه است که این کاهش به دو طریق صورت میگیرد:
از طریق کاهش تعداد سهام
از طریق کاهش مبلغ اسمی سهام.
در موردیکه کاهش سرمایه از طریق کاهش مبلغ اسمی سهام به عمل میآید اولا، باید کاهش مبلغ اسمی سهم به صورت تساوی باشد. ثانیاً مبلغ کاهش یافته هر سهم به صاحب آن مسترد گردد.
کاهش سرمایه در دو حالت اجباری است:
عدم پرداخت باقیمانده سهام هر شرکت سهامی ظرف مدت مقرر در اساسنامه .
در هنگام تاسیس شرکت سهامی موسسین و پذیره نویسان فقط ملزم به پرداخت سی و پنج در صد مبلغ اسمی سهام هستند. [۳۱] البته در کنار آن تعهد مینمایند ظرف مدت مقرر در اساسنامه نسبت به پرداخت بقیه سرمایه اقدام نمایند. مطابق بند ۷ ماده ۸. ل.ا.ق.ت مبلغ پرداخت شده هر سهم و نحوه مطالبه بقیه مبلغ اسمی هر سهم میبایستی در طرح اساسنامه قید گردیده باشد. علت عدم سختگیری قانونگذار در مورد ضروری نبودن پرداخت تمامی سرمایه تعهد شده این است که معمولاً در هنگام تشکیل شرکت ، نیازی به در اختیار داشتن کلیه سرمایه احساس نمیشود به همین خاطر به موسسین و پذیره نویسان اجازه میدهد که در موقع تاسیس فقط قسمتی از سرمایه تعهد شده را بپردازد و بقیه سرمایه را در مواقع دیگری که در اساسنامه مشخص میشود بپردازند مهلتی که اساسنامه میتواند برای پرداخت بقیه مبلغ تعهد شده سهام در نظر بگیرد بموجب بموجب بند ۷ ماده ۸. ل.ا.ق.ت حد اکثر «پنج سال » است. بعد از سپری شدن مدت مقرر در اساسنامه هیات مدیره باید مبلغ پرداخت نشده هر سهام را از کلیه صاحبان سهام بدون تبعیض مطالبه نماید. [۳۲]
کسی که تعهد خرید سهامی را کرده باشد ، مسئول پرداخت تمامی مبلغ اسمی آن است مگر اینکه قبل از تادیه مبلغ اسمی آن ، سهم را به شخص دیگری انتقال دهد که در این صورت دارنده جدید سهام موظف به پرداخت به مبلغ اسمی خواهد بود. [۳۳].
برای مطالبه تمام یا قسمتی از مبلغ پرداخت نشده ، هیات مدیره باید مراتب را از طریق انتشار آگهی در روزنامه کثیر الانتشاری که آگهیهای مربوط به شرکت در آن منتشر میشود به دارندگان فعلی سهام اطلاع دهد و مدت معقول و متناسبی برای پرداخت مبلغ مورد مطالبه مقرر دارد. در صورتیکه بعد از مدت مقرر شده بقیه مبلغ اسمی پرداخت نشود نسبت به آن خسارت دیر کرد از قرار نرخ رسمی بهره به علاوه چهار درصد به مبلغ پرداخت نشده اضافه میشود همچنین به دارندگان سهامی که بقیه مبلغ اسمی سهم را نپرداختهاند ، اخطار میشود که ظرف مدت یک ماه نسبت به پرداخت بقیه مبلغ تعهد شده و خسارت تاخیر آن اقدام نمایند. حال اگر ظرف مدت یک ماه نسبت به پرداخت بقیه مبلغ تعهد شده و خسارت تاخیر آن اقدام ننمایند ، شرکت مبادرت به فروش اینگونه سهام میکند. اگر سهام فوق از طریق بورس اوراق بهادار پذیرفته شده باشند از طریق بورس، وگرنه از طریق مزایده به فروش آنها اقدام خواهد کرد. بعد از فروش ابتدا کلیه هزینهای مربوط به فروش سهام را برداشت کرده و در صورتیکه خالص حاصل فروش از بدهی صاحب سهم (بابت اصل و هزینهها و خسارت دیرکرد) بیشتر باشد، مازاد به وی پرداخت میشود (ماده ۳۵. ل.ا.ق.ت) بدیهی است اگر حاصل فروش کمتر از بدهی مزبور باشد ، باقیمانده بدهی از وی قابل مطالبه خواهد بود.
اگر هیات مدیره به وظیفه خود در رابطه با مطالبه بقیه مبلغ تعهد شده سهام اقدام ننماید و یا اینکه وظایف قانونی خود را انجام دهد ولی موفق به دریافت باقیمانده مبلغ اسمی نشود و یا اینکه در جریان مزایده کسی حاضر به خرید سهام نشود مکلف است مجمع عمومی فوقالعاده صاحبان سهام را به منظور کاهش سرمایه تا میزان مبلغ پرداخت شده دعوت نماید.
در هنگام اعمال مسئله تقلیل سرمایه توسط مجمع عمومی فوقالعاده ممکن است مشکلی بوجود آید. تقلیل سرمایه شاید منجر به آن شود که سرمایه شرکت از حداقل مقرر قانونی کمتر شود که این امر بر خلاف مقررات قانون تجارت است که در آن حداقل سرمایه شرکتهای سهامی را مقرر کرده است البته شاید بتوان گفت در صورتیکه تقلیل سرمایه منجر به کاهش سرمایه از حداقل تعیین شده قانونی شود آنگاه مجمع عمومی فوقالعاده میتواند با بهره گرفتن از وحدت ملاک ماده ۵ . ل.ا.ق.ت شرکت اقدام به افزایش سرمایه و یا تبدیل شرکت به نوعی دیگر از انواع شرکتهای مذکور در قانون تجارت نماید. در لایحه تجارت ۹۱ نویسندگان لایحه ظاهرا به این مشکل پی برده و در جهت اصلاح ماده ۳۳.ل.ا.ق.ت بر آمدهاند برابر ماده ۴۰۸ مجمع عمومی فوقالعاده در زمانیکه مبلغ پرداخت نشده ظرف مدت مقرر در اساسنامه پرداخت نشود و هیات مدیره هم موفق به اخذ مطالبات نشود. دو اختیار دارد یکی کاهش سرمایه البته با این شرط که کاهش سرمایه موجب تقلیل سرمایه شرکت از نصاب مقرر در قانون نگردد اما در صورتیکه مجمع عمومی فوقالعاده نخواهد اقدام به کاهش سرمایه نماید و یا در جلسه منعقده موفق به تصویب کاهش سرمایه نگردد یا اینکه کاهش سرمایه به دلیل کمتر شدن سرمایه از حداقل مقرر قابل انجام نباشد آن وقت مجمع عمومی فوقالعاده یک راه بیشتر ندارد و آن هم تبدیل شرکت به یکی از اقسام شرکتهای تجاری موضوع لایحه تجارت ۹۱ است با توجه به این توضیحات ماده ۴۰۸ اشکال ماده ۳۳. ل.ا.ق.ت را برطرف کرده است.بنا بر این با توجه به مراتب فوق میتوان یک تفاوت صریح بین اختیارت مجمع عمومی فوقالعاده ماده ۳۳. ل.ا.ق.ت و مجمع عمومی فوقالعاده موضوع ماده ۴۰۸ لایحه تجارت ۱۳۹۱ آن است که بر اساس ماده ۳۳ کاهش سرمایه توسط مجمع عمومی فوقالعاده حتی اگر منجر به آن شود که سرمایه شرکت از حداقل مقرره قانونی کمتر شود ممنوع نیست به دلیل آنکه قانونگذار راه دیگری برای مجمع عمومی فوقالعاده نگذاشته است و این مجمع چارهای ندارد جز آنکه اول سرمایه را کاهش دهد و بعد به موجب ماده ۵. ل.ا.ق.ت ظرف یکسال سرمایه شرکت را افزایش بدهد و یا اینکه شرکت را به یکی از اقسام شرکتهای تجاری مذکور در قانون ۱۳۴۷ تبدیل بکند اما برابر ماده ۴۰۸ لایحه تجارت ۹۱ کاهش سرمایه اگر منجر به کمتر شدن سرمایه از حداقل مقرره قانون شود ممنوع است.
علت کاهش سرمایه در چنین موردی واضح و روشن است به این دلیل که سرمایه ثبت شده شرکت سرمایه واقعی نیست و باید به میزان واقعی آن تقلیل داده شود.
۲- از بین رفتن نیمی از سرمایه شرکت و عدم رای مجمع فوقالعاده به انحلال شرکت.
مطابق ماده ۱۴۱.ل.ا.ق.ت در صورتیکه بر اثر ضرر و زیان وارد شده به شرکت حداقل نصف سرمایه شرکت از میان برود هیات مدیره موظف است بلافاصله۱ اقدام به دعوت مجمع عمومی فوقالعاده نماید تا مسئله انحلال یا ادامه فعالیت شرکت مورد شور و رای واقع شود.
در مورد ضرورت دعوت هیات مدیره از مجمع عمومی فوقالعاده باید گفت این حق مسلم سهامداران شرکت است در مواقعی که شرکت دچار زیان فراوانی شده است تشکیل جلسه داده و در مورد انحلال یا ادامه فعالیت شرکت به بحث و بررسی بپردازند. چه بسا متوجه شوند که ضرر و زیان شرکت همچنان ادامه خواهد یافت و در نتیجه رای به انحلال شرکت بدهند به همین دلیل است که قانونگذار هیات مدیره را مکلف ساخته است تا در چنین مواقعی بصورت فوری مبادرت به دعوت مجمع فوقالعاده نماید تا سهامداران در مورد سرنوشت شرکت و سرمایه خود تصمیم مناسب را اتخاذ نمایند بعد از اینکه هیات مدیره صاحبان سهام را به منظور تشکیل مجمع عمومی فوقالعاده دعوت کرد بلا فاصله مجمع فوق تشکیل و به بررسی موضوع انحلال یا بقای قعالیت شرکت میپردازد در جلسهای که به همین منظور تشکیل میشود مجمع مزبور میتواند با در نظر گرفتن اوضاع و احوال و وضعیت نا مناسب شرکت تصمیم به انحلال شرکت بگیرد اما اگر مجمع عمومی فوقالعاده انحلال شرکت را به صلاح ندانست موظف است در همان جلسه و با رعایت مقررات ماده ۶. ل.ا.ق.ت اقدام به کاهش سرمایه به مبلغ سرمایه موجود نماید اما اگر مجمع عمومی مزبور نتواند مطابق مقررات قانونی منعقد گردد و تصمیم لازم را اتخاذ نماید هر ذینفع میتواند انحلال شرکت را از دادگاه صالح درخواست نماید در مورد علت تقلیل سرمایه باید گفت در مواردیکه شرکت دچار زیان میشود و قسمتی از سرمایه خود را از دست میدهد واضح و مبرهن است که میزان سرمایه واقعی آن با میزان سرمایه اسمی و ثبت شده آن یکی نیست به همین خاطر قانونگذار برای حمایت از اشخاص ثالث و برای اینکه بدانند سرمایه واقعی شرکت به چه میزان است مجمع عمومی فوقالعاده را ملزم ساخته در صورت عدم رای به انحلال شرکت سرمایه شرکت را به میزان سرمایه موجود کاهش دهد.
مبحث سوم: انحلال شرکت
انحلال شرکت به دو گونه اتفاق میافتد ۱- انحلال اجباری ۲- انحلال اختیاری
انحلال اجباری به دو صورت انجام میشود.
انحلال قبل از مواعد که شامل مواردذیل میشود.
الف :انحلال به علت انجام گرفتن موضوع عملیات شرکت
ب: انحلال به علت غیر ممکن شدن موضوع فعالیت شرکت
۲- انحلال بعد از موعد یا انحلال به علت پایان مدت فعالیت شرکت
با توجه به آنکه موضوع بحث در رابطه با اختیارات سهامداران اکثریت است و موارد انحلال اجباری بدون اراده اکثریت سهامداران خود به خود محقق میشود موضوع بحث ما نیست.
انحلال اختیاری خود در سه صورت انجام میگیرد.
الف -انحلال اختیاری به موجب اساسنامه :شرکتهای سهامی میتوانند حوادث و مسائل مختلفی را در اساسنامه خود پیشبینی نمایند که در صورت وقوع آنها شرکت خود به خود منحل شود. لذا چون بحث در رابطه با اعمال اختیارات سهامداران اکثریت است بررسی موضوع انحلال اختیاری به موجب اساسنامه خارج از موضوع این پایان نامه است چرا که در این موارد دارندگان اکثریت سهام هیچگونه اختیاری ندارند و شرکت درهر حال باید منحل شود. البته بدیهی است که سهامداران اکثریت میتوانند با تغییر اساسنامه شرکت موارد انحلال اختیاری را تغییر دهند.
ب -انحلال موضوع ماده ۱۴۱.ل.ا.ق ت: مطابق ماده مذکور «اگر بر اثر زیانهای وارده حداقل نصف سرمایه شرکت از میان برود، هیأت مدیره مکلف است بلافاصله مجمع عمومی فوقالعاده صاحبان سهام را دعوت نماید تا موضوع انحلال یا بقای شرکت مورد شور و رأی واقع شود» مجمع عمومی فوقالعاده که به همین منظور تشکیل میشود میتواند با اکثریت دو سوم آرا حاضر در جلسه رسمی تصمیم به انحلال شرکت بگیرد البته همان طور که گفته شد انحلال اجباری نیست و مجمع عمومی فوقالعاده میتواند به جای انحلال شرکت سرمایه شرکت را به مبلغ سرمایه موجود کاهش دهد نویسندگان لایحه تجارت ۹۱ در رابطه با موضوع فوق تغییراتی ایجاد نمودند که خلاصه آن به شرح ذیل است:
۱-در ماده ۲۱۶ لایحه تجارت ۹۱ آمده اگر بر اثر زیانهای وارد شده اموال شرکت بر اساس صورتهای مالی از نصف سرمایه ثبت شده کمتر شود در حالی که برای اعمال ماده ۱۴۱ل.ا.ق.ت میبایستی نصف سرمایه شرکت از میان برود و میدانیم که میان سرمایه شرکت وسرمایه ثبت شده معمولاً تفاوت وجود دارد.
۲-ماده ۲۱۶ لایحه تجارت ۹۱ در این گونه موارد اجازه تبدیل شرکت را هم به مجمع عمومی فوقالعاده داده است. درحالی که در ماده ۱۴۱ ل.ا.ق ت چنین مسئلهای پیشبینی نشده است.
۳-در راستای اعمال ماده ۱۴۱ ل.ا.ق ت کاهش سرمایه ممکن است منجر به آن شود که سرمایه شرکت از حداقل مقرر قانونی کمتر شود و مجمع فوقالعاده مجاز به انجام چنین کاری است منتهی بعدا میبایستی به استناد ماده ۵.ل.ا.ق.ت ظرف یکسال افزایش سرمایه بدهد و یا اینکه شرکت را به نوع دیگری تبدیل نماید درحالیکه براساس ماده ۲۱۶ کاهش سرمایه اگر منجر به آن شود که سرمایه از حداقل مقرر قانونی کمتر شود مجمع عمومی فوقالعاده اجازه کاهش سرمایه را ندارد هر چند حداقل مبلغ سرمایه در ل. ا. ق. ت. و لایحه تجارت ۹۱ با یکدیگر متفاوت است.
ج-انحلال به موجب تصمیم مجمع عمومی فوق العاده
انحلال بر طبق مقررات اساسنامه با انحلال به موجب تصمیمات مجمع عمومی فوقالعاده تفاوت عمدهای دارد.در انحلال اختیاری به موجب مقررات اساسنامه تنها در صورتی که مسائل و حوادث پیشبینی شده در اساسنامه به وقوع بپیوندد شرکت منحل میشود اما در مورد انحلال به موجب تصمیمات مجمع عمومی فوقالعاده باید گفت که مجمع عمومی فوقالعاده میتواند در هر زمان و به هر علتی رای به انحلال شرکت بدهد و نیازی به آن نیست که موارد انحلال را قبلا پیشبینی کرده باشد دلیل اختیارات زیاد مجمع عمومی فوقالعاده در این زمینه این است که یک شرکت نمیتواند تمامی مسائل و حوادثی را که در آینده اتفاق میافتد و موجب ضرر وزیان شرکت میشود پیشبینی کند و به همین خاطر باید مرجعی باشد تا درزمانی که ادامه شرکت به نفع و صلاح سهامداران نیست بتواند با انحلال شرکت از ضررهای بیشتر جلوگیری نماید.
۲۰
اثر منفی را که این عنصر بر روی لذت تعطیلات میگذارد را منعکس می کند
کل بارش
P
۲۰
برای گردشگری مثبت ارزیابی شده و از سوی به دلیل خطر آفتاب سوختگی و ناراحتی در روز های داغ اثر منفی دارد
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
کل ساعات افتابی
S
۱۰
اثر آن عنصر بستگی به دما دارد (تاثیر خنک کنندگی باد در اقلیم گرم مثبت ارزیابی شده است در حالی که اثر سرد کنندگی باد در اقلیم های سرد منفی ارزیابی شده است
میانگین سرعت باد
W
برای محاسبه شاخص اقلیم گردشگری، باید این ۵ مولفه و شاخص را محاسبه کرده و سپس در فرمول قرار دهیم. فرمول اصلی و نهایی برای محاسبه اقلیم گردشگری به قرار زیر است:
TCI=2[(4*CID)+CIA+(2*P)+(2*S)+W]
تعداد ساعات آفتاب (S) شاخص آسایش روزانه(CID)
میزان بارندگی (p) شاخص آسایش شبانه روزی. (CIA)
سرعت باد (W)
در انجام این پژوهش ابتدا ایستگاه منطقه انتخاب شد، سپس به منظور تعیین تقویم گردشگری و مقادیر میانگین بارش، ماهانه، میانگین دما، میانگین نم نسبی، بیشینه دما، کمینه نم نسبی، میانگین روزانه ساعات آفتابی و سرعت باد را برای یک دوره ۱۲ ساله آماری و پس از تجزیه و تحلیل و پردازش آنها و تهیه بانک اطلاعاتی، رتبه هر کدام از مولفه های CIA، CID، بارش، سرعت باد و ساعات آفتابی را بدست آورده، مقدار عددی TCI را به تفکیک برای ماه های سال و ایستگاه منطقه محاسبه نمودیم.
این شاخص ترکیبی، عناصر اقلیمی که بیشترین ارتباط با کیفیت تجربه توریستی برای غالب توریست ها دارد را بطور سیستماتیک ارزیابی می کند (ساری صراف و همکاران، ۱۳۸۸ ).
این شاخص از بعد بیوکلیماتیک بر گردشگری مطرح می شود و دارای هفت زیر شاخص میانگین دمای خشک ماهانه، میانگین روزانه رطوبت نسبی هوا، میانگین ماهانه حداکثر دمای خشک، میانگین رطوبت نسبی در هرماه، میانگین ماهانه بارندگی، میانگین روزانه تعداد ساعات آفتابی و میانگین روزانه سرعت باد در هر ماه می باشد. این هفت عامل به صور ت ۵ مولفه در فرمول لحاظ می شود که سه مورد از متغیرهای مدل بصورت مستقل و دومورد دیگر بصورت ترکیبی بیوکلیمایی مطرح گردیده اند.
و برای محاسبه TCI در منطقه فیروزکوه آمار ها را به صورت فصلی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ایم تا براساس فصل شرایط گردشگری منطقه را مورد بررسی قرار دهیم.
شاخص CID شاخص آسایش روزانه با دو مولفه حداکثر دما و حداقل رطوبت نسبی است. یعنی ترکیب این دو عنصر، شاخص آسایش روزانه را برای ما محاسبه می کند. قبل از هر چیز باید گفت که همه این ۵ مولفه که در بالا ذکر شد، ضریبی بین ۰ تا ۵ می گیرند که صفر به معنای شرایط نامناسب و به سمت ۵ شرایط ایده آل می شود. وضریب نهایی اقلیم گردشگری بین ۰ تا ۱۰۰ می باشد که از مجموع ضرایب این ۵ مولفه به دست می آید. هر یک از این ۵ شاخص یا مولفه بخشی از ضرایب نهایی را در بر می گیرند که در این بین این به این معنی است که اگر چنانچه ضریب اولیه این شاخص ۵ باشد.
جهت برآورد امتیاز هر کدام از شاخص های ذکر شده از مقیاس مخصوص به آن استفاده می کنیم. جهت محاسبه و براورد شاخص آسایش روزانه، از نمودار ارزیابی آسایش گرمایی استفاده می کنیم. در واقع این نمودار از دو محور تشکیل شده است. محور افقی مربوط به دما و محور عمودی نمودار مربوط به رطوبت نسبی است. نقطه تلاقی حداقل رطوبت نسبی و حداکثر دما نشان دهنده امتیاز آن شاخص ها است. در شکل زیر این نمودار ارائه شده است. همان گونه که گفته شد برای شاخص های ترکیبی با وارد کردن عدد رطوبت در سمت راست نمودار و دما در قسمت پایین نمودار و به دست اوردن نقطه تلاقی این دو(دما و رطوبت نسبی) امتیاز به دست می آید. اگر خوب توجه کنید در قسمت بالای نمودار اعداد کوچکی از سمت چپ از صفر شروع شده و تا پنج ادامه دارد در میانه نمودار از ۵ به ۴ می رسد و به سمت بالا از امتیاز آن کم می شود. این اعداد همان ضریب بین ۰ تا ۵ این شاخص را محاسبه می کنند.
شکل شماره ۴-۴- بر آورد شاخص آسایش شبانه و روزانه
جدول شماره ۴-۳ بر آورد شاخص CID درفیروزکوه
ضرایب
مقادیر
فصل
منطقه
۲
۵٫ ۴
حداکثر دما سانتیگراد
زمستان
فیروزکوه
۴۵٫ ۲
نمونه دیگر ذیل آیه C…مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات…[۳۴۰]B است که به بررسی مفصلی پیرامون مفهوم «محکم» و «متشابه» از دیدگاه مفسران پرداخته و پانزده تعریف مختلف را مطرح می کند وآنها را نقد می نماید. در تعریف دوم، طبق گفته افرادی چون سعید بن جبیر، محکمات را عبارت از حروف مقطعه دانسته است و متشابهات را باقی قرآن تعریف کرده است.[۳۴۱]
سعید بن جبیر معتقد است که منظور از Cأُمُّ الْکِتابِB همان «فواتح سور» یا حروف مقطعه است؛ چرا که در تمامی کتاب ها وجود دارد.[۳۴۲]
اما ایشـان این نظر را علاوه بر اینکه بی دلیــل بودن، «غیر منطبق بر آیه» می شمــرد و آن را نمی پذیرد؛ زیرا به این معناست که غیر از فواتح سور باید تمامى قرآن متشابه باشد و مردم نباید از آن پیروی کنند؛ در حالی که خود قرآن می فرماید: C…وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُB.[343]
بر این اساس، کلام ابن جبیر با ظاهر آیه سوره اعراف، نمی سازد.
نمونه دیگر ذیل آیه Cاکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَه…B[344] می باشد که روایتی از ابن عباس نقل شده و او در تفسیر این آیه می گوید: «خداوند این درخواست موسی را در حق او محقق نفرمود؛ بلکه در جوابش فرموده: Cعَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ…B».[۳۴۵]
در مقام داوری، این روایت را «غیر قابل تطبیق با آیه» دانسته و ظهور آن را در این است که خطاب آیه، پیامبرصلی الله علیه و آله می باشد.[۳۴۶]
مثال دیگر، ذیل آیه Cإِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ…B[347] می باشدکه از سدّی نقل شده که:
«موسىعلیه السلام گفت: پروردگارا! سامرى به ایشان گفت گوساله درست کنند، لیکن چه کسى گوساله را زنده کرد و روح در آن دمید؟ پروردگار فرمود: من. گفت: پس تو خودت ایشان را گمراه کردى».[۳۴۸]
علامه، «عدم انطباق روایت با آیه»، معرفی می کند.[۳۴۹]
ایشان، معیار مخالفت با ظهور را در برخی موارد، تحت عنوان مخالفت با صریح قرآن، بیان نموده است:
مثلاً، ذیل تفسیر آیه Cذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْب…B[350] روایاتی از صحابه و تابعان نقل شده است:
از جمله، از ابن عباس نقل شده است که دروغ سوم یوسفعلیه السلام را این گفته او که Cذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبB دانسته است. آن گاه بود که جبرئیل پرسید: آنجا که قصد کردى چطور؟ گفت: Cوَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءB.[351]
از افراد دیگری از صحابه و تابعان نیز،[۳۵۲] همین مضمــون، رسیده است که علامه، در نقــد آنها می گوید: «این روایات از روایات جعلى است که مخالف با صریح قرآن است».[۳۵۳]
مثال دیگر را می توان ذیل آیات مربوط به همین سوره یافت که روایتی از ابن عباس نقل شده است که می گوید: حضرت یوسفعلیه السلام سه بار دچار لغزش شد، یکی آن زمان که قصد زلیخا نمود، یکی آنجا که از دوستش که از زندان آزاد شد، خواست تا شفاعت او را نزد عزیز مصر نماید و دیگر آنجا که نسبت دزدی به برادرانش داد.[۳۵۴]
در نقد این روایت، علامه آن را «مخالف صریح قرآن» معرفی می کند؛ چرا که قرآن، حضرت یوسفعلیه السلام را دارای مقام «اجتباء» و «اخلاص» خوانده است، و کسی که خداوند در مورد او این گونه می گوید، شیطان نمی تواند در او راه داشته باشد.[۳۵۵] بر این اساس، چنان که ملاحظه شد، علامه با تعابیر مختلف، روایت صحابی و تابعی را مخالف ظهور آیه دانسته است.
اما باید دانست، در موارد بسیاری ایشان به طور صریح به مخالفت با ظاهر آیه اشاره نموده است. به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود:
مثلاً، ذیل آیه Cالَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطان…B[356] برخی از مفسران، با تمسک به روایاتی از ابن عباس و ابن مسعود، منظور از قیام در آیه را «برخاستن از قبر در روز قیامت» دانسته اند.[۳۵۷]
اما، علامه، ناسازگاری این تفسیر، با ظاهر آیه را «بیّن» عنوان می کند.[۳۵۸]
مورد دیگر، در تفسیر آیه C…وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ، أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّه…B[359] می باشد که طی روایتی از ابن عباس، این گونه بیان شده است: این آیه در باره ظاهر و باطن انســان است و وقتى خدا مخلوقات را در قیامت جمع مىکند، مىفرماید: من شما را به آنچه در دل پنهان مىکردید خبر مىدهم.[۳۶۰]
علامه، در سنجش این روایت و امثال آن، آنها را «مخالـف ظاهر قرآن» به حساب می آورد و می گوید: ظاهر آیه این است که محاسبه اساس صفاتی است که دلها یا به صورت مستقل و یا از راه اعضای بدن کسب کرده باشد، و فرقی میان عمل ظاهری و عمل درونی و انسان مؤمن و کافر نیست. اما خطورات نفسانى کسب نیست و ظاهر محاسبه، محاسبه به جزا است، نه خبر دادن به مکنونات درونی و یا تصمیم های انسان ها.[۳۶۱]
همچنین، ذیل آیه، Cوَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم یَقُولُونَ آمَنَّا بِه…[۳۶۲]B در بیان اینکه آیا کسی جز خداوند، می تواند به تأویل قرآن دست یابد، به بررسی اقوال مختلف می پردازد و نظرات مختلف مفسران قدیم و جدید در مورد «تأویل» در آیه شریفه را بیان می کند و در برخی موارد به آنها پاسخ می دهد و وجه نادرستیشان را آشکار می نماید.[۳۶۳]
در مقام سنجش این اقوال، به خلطی که در مسئله «رجوع متشابه به محکم» و «تأویل» رخ داده اشاره می کند و ادله روایی دو طرف را – در مسئله علم به تأویل-، «مخالف ظاهر قرآن» می خواند و علت آن را این گونه شرح می دهد:
«و اما روایات، مخالف با ظاهر کتاب است؛ زیرا روایات مثبت، یعنی دالّ بر این که راسخان در علم، تأویل را می دانند، تأویل را مترادف با معنای مراد از لفظ متشابه گرفته اند و هیچ تأویلی در قرآن به این معنا نیست».[۳۶۴]
ایشان در این باره به روایتی از ابن عباس اشاره می کند که در مورد خود گفته است: «من از راسخین در علمم، و من تأویل قرآن را مىدانم».[۳۶۵]
از سوی دیگر، ابن عباس در روایت دیگری، می گوید: «محکمات عبارتند از آیات ناسخ، و متشابهات عبارتند از آیات منسوخ».[۳۶۶]
علامه، از جمع بین این دو روایت، نتیجه می گیرد که ابن عباس، معنای آیات محکم را تأویل آیات متشابه می دانسته است و این معنا در قرآن، شاهدی ندارد.[۳۶۷]
بنابراین، مهم ترین جنبه مخالفت با قرآن در دیدگاه علامه را می توان مخالفت با ظهور آیه دانست. در حقیقت می توان گفت، هر جا که ایشان، از معیار مخالفت با قرآن یاد کرده است، در درجه اول، به مخالفت آن با ظهور آیه، نظر داشته است؛ چرا که نمونه ای در روایات یافت نشد که روایت، با نصّ قرآن، مخالفت داشته باشد.[۳۶۸]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۱-۲-۱-۲٫ ناسازگاری با سیاق و مضمون آیه
دومین وجهی که علامه پیرامون ناسازگاری روایت صحابی یا تابعی با قرآن عنوان نموده، مخالفت با سیاق و مضمون آیه می باشد. این وجه نیز، نمونه های فراوانی دارد که به مواردی از مهم ترین آنها را بیان می نماییم:
ذیل آیه C… إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاء وَجَعَلَکُمْ مُلُوکاً…B[369] طبق روایاتی از صـحابه و تابعــانی مانند ابن عباس، قتاده، مجاهد، عبدالله بن عمرو و… منظور از «ملوک»، «خادم، زن و فرزند» می باشد.[۳۷۰]
علامه، این روایات را «ناسازگار با سیاق آیه» دانسته است.[۳۷۱]
در تفسیر آیه C…فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْه…[۳۷۲]B ابن عباس، گفته ضمیر CعَلَیْهB به ابوبکر باز می گردد؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه و آله، همیشه ازسوی پروردگار در حال سکینت بود.[۳۷۳] اما علامه، در داوری نسبت به این روایت، بر اساس «سیاق آیات»، بازگشت ضمیر را به پیامبرصلی الله علیه و آله می داند. و تفسیر ابن عباس را نمی پذیرد.[۳۷۴]
نمونه دیگر، ذیل تفسیر آیه Cأَفَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه…B[375] می باشد که علامه، ضمن اینکه مراد از Cشاهِدٌ مِنْهB را با توجه به روایات وارد شده از طرق شیعه و اهل سنت، «علی بن ابی طالبعلیه السلام» می داند، به اقوال مفسران صحابه و تابعان و… اشاره می کند.
از ابن عباس و مجاهد نقل شده که در تفسیر Cشاهِدٌ مِنْهB گفته اند: منظور جبرئیل است.[۳۷۶]
قتاده و حسن بصری نیز، مراد از Cشاهِدٌ مِنْهB را «زبان پیامبرصلی الله علیه و آله» دانسته اند که با آن قرآن را تلاوت می کند.[۳۷۷]
اما علامه، در داوری این قول و امثال آن می گوید:
«دقت در سیاق آیه و ظاهر جملات آن کافى است که خواننده، به بطلان وجوه نام برده حکم کند، و دیگر نیاز به آن نیست که ما گفتار را در رد آن وجوه طول دهیم و به بحث و مناقشه در آنها بپردازیم».[۳۷۸]
در تفسیر آیه Cفَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمB[379] روایاتی از صحابه و تابعان، نقل گردیده است:
ابن عباس، می گوید: «آنان بردگانشان را در اموال و زنان خود شریک نکردند، چگونه[شما] بندگان مرا در سلطنتم با من شرک می گیرید؟!»[۳۸۰]
مجاهد در تفسیر آن می گوید: «[اینها] مانند خدایان باطل همراه خدا است».[۳۸۱]
از قتاده روایت شده که در تفسیر این آیه گفته است:
«این مَثَلی است که خدا زده است. پس آیا هیچیک از شما هست که با برده اش در زوجه و فراش خود مشارکت کند! آیا خدا را با خلق و بندگانش معادل می گیرید؟ پس اگر برای خودت راضی نیستی به این، خدا سزاوارتر است که او را از چنین چیزی دور و بری بدانی و خدا را همسنگ هیچ یک از بندگان و مخلوقاتش قرار مده».[۳۸۲]
اما علامه، این روایات را «ناسازگار با سیاق آیات» خوانده و می گوید: «سیاق آیه، سیاق بر شمردن نعمت ها به منظور استنتاج توحید است، نه مناقضه و توبیخ؛ زیرا هیچ نشانه ای از توبیخ و مناقضه در آن نیست».[۳۸۳]
ایشان، معنای آیه Cکَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُه…B[384] را این گونه بیان می کند: «ما خلایق را به همان آسانى بر مىگردانیم که خلقشان کردیم، بدون این که براى ما دشوارى داشته باشد». و بر این اساس، تفسیر ابن عباس که آیه را ناظر بر «رجوع تمامى موجودات به حالتى است که قبلاً، یعنى قبل از آغاز خلقت داشتهاند»،[۳۸۵] دانسته، مورد نقد قرار داده و آن را «مخالف سیاق آیه» دانسته است.[۳۸۶]
ذیل آیه Cإِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَهٌ مِنْکُمْ…B[387] علامه خطاب این آیه و آیات بعدش را متوجه مؤمنانی دانسته است، که – اعم از منافقان و مؤمنان واقعی- ظاهرشان ایمان آنها را نشان می دهد.[۳۸۸]
اما حسن بصری، خطاب را در مورد مؤمنانی دانسته که از این اتفاق متأثر شده بودند. علامه، ضمن اینکه این قول را «بدترین تفسیر» می نامد، اشکال آن را «ناسازگاری سیاق آیات» عنوان می کند.[۳۸۹]
ایشان، ذیل آیه Cاللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ…B[390] به تفسیر حسن بصری اشاره می کند که مراد از C… یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَه…B[391] را «درخت بهشتی» گرفته است.[۳۹۲] اما به جهت «ناسازگاری با سیاق» آن را نمی پذیرد.[۳۹۳]
از جمله دیگر ویژگیهای وزیر و مشاور آگاه این است که در خدمت ملوک اخلاص داشته باشد و آنچه به صلاح ملک است را بیان کند. و دیگر اینکه اگر پادشاه تصمیمی دارد که بر خلاف صلاح مملکت و رعیت باشد حتماً آن را به پادشاه گوشزد کند و از این که جنبه های مختلف این قضیه را برای او روشن نماید ابا نکند.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
- «کلیله گفت: انگار که به ملک نزدیک شدی به چه وسیلت منظور گردی و به کدام دالت به منزلتی رسی؟ گفت: اگر قربتی یابم و اخلاق او بشناسم خدمت او را به اخلاص عقیدت پیش گیرم و همت بر متابعت رای و هوای او مقصور گردانم و از تقبیح احوال و افعال وی بپرهیزم، و چون کاری آغاز کند که به صواب و به صلاح ملک مقرون باشد آن را در چشم و دل وی آراسته گردانم و در تقریر فواید و منافع آن مبالغت نمایم تا شادی او به متانت رای و رزانت عقل خویش بیفزاید، و اگر در کاری خوض کند که عاقبت وخیم و خاتمت مکروه دارد و شرّ و مضرّت و فساد و معرّت آن به ملک او باز گردد پس از تأمل و تدبر به رفق هر چه تمام تر و عبارت هر چه نرم تر و تواضعی در ادای آن هر چه شامل تر غور و غایله ی آن با او بگویم و از وخامت عاقبت آن او را بیاگاهانم، چنان که از دیگر خدمتگاران امثال آن نبیند.» (منشی، ۱۳۸۱: ۶۶)
در عربی عین همین مطلب ذکر شده است. (ابن مقفع، همان: ۸۲)
در داستانهای بید پای نیز این مطلب عیناً ذکر شده است. (البخاری، همان: ۷۶)
در متن پنچاکیانه
- «واجب باشد بر خدمتگاران که چون مخدوم تدبیری اندیشید در آنچه به صواب پیوندد او را موافقت نمایند، و اگر عزیمت او را به خطا میلی بینند وجه فساد آن مقرر گردانند، و سخن به رفق و مدارا رانند و آنگاه انواع فکرت به کار دارد تا استقامتی پیدا آید و از هر دو جانب رأی مخمر و عزم مصمّم شود. و هر وزیر و مشیر که جانب مخدوم را از این نوع تعظیم ننماید و در اشارت حق اعتماد نگزارد او را دشمن باید پنداشت.» (منشی، همان:۲۰۰-۱۹۹).
در عربی این مطلب نیامده است. (ابن مقفع، همان: ۱۵۶).
در داستانهای بیدپای اینگونه آمده: « و بر آن کسی که با وی مشورت کنند واجب است که در مشورت نگاه کند، و رای عرض کننده را بر محک هدایت بزند، اگر صواب باشد به دانش قوت دهد و حریص گرداند، و اگر در رأی وی خطایی بود او را بر وفق آهستگی از سر آن ببرد؛ و از هر چه به شک باشد، چندان براندازد که آنچه صواب باشد به دست آرد. پس اگر نه چنین باشد، او یار دشمن بود، و مشورت او به بدی روی باز پس کند.» (البخاری، همان: ۱۸۰)
در پنجاکیانه نیامده است.
- « هر که سخن ناصحان، اگر چه درشت و بی محابا گویند، استماع ننماید عواقب کارهای او از پشیمانی خالی نماند. » ( منشی، همان: ۹۴)
در متن عربی آمده است. ( ابن مقفع، همان: ۹۸)
در متن داستانهای بید پای نیز ذکر شده است. ( البخاری، همان: ۹۹)
در متن پنچاکیانه چنین آمده: « دمنک، این همه سخنان بیان نموده با شیر گفت که پس لایق آن است که سخن نیک اندیشانه ی مرا به گوش هوش شنیده، کار بندی؛ چه مگر نشنیده ای که گفته اند: چون من به سخن ببر ، و میمون، و مار عمل نکردم این مرد بد شرشت بر من روز سیاه آورد.» و در ادامه این داستان را بیان می کند البته این همان داستانی است که در کتاب « کلیله و دمنه» خود به عنوان بابی مستقل تحت عنوان « زرگر و سیاح » آمده است. (خالقداد، همان: ۸۷)
البته عکس این مطلب را نیز گوشزد می کند و می گوید کسی که در خدمت پادشاه خالص و بی ریا نباشد در واقع به خود خیانت کرده است.
- « هر که بر پادشاه نصیحتی بپوشاند و، ناتوانی از طبیب پنهان دارد و، اظهار درویشی و فاقه بر دوستان جایزنبیند خود را خیانت کرده باشد. » (منشی، همان: ۸۹)
در متن عربی این مطلب آمده است. (ابن مقفع، همان: ۹۶)
در داستانهای بید پای هم این مطلب ذکر شده است. ( البخاری، همان: ۹۶)
اما در پنچاکیانه چنین ذکر شده است: «وزیران نیک اندیش چیزی که به صاحب خود عرض می کنند آن عصیر دوستداری است یعنی: خلاصه و آنچه به فشارش از آن حاصل شود- مراد آن است که وزیر نیک محضر هر چه به صاحب خود می گوید آن عین اخلاص و مغز دوست داری است- و نیز گفته اند: خوش آمد گوینده، در عالم بسیار است، و گوینده، و شنونده سخن راست که نتیجه ی آن بر آمد کار است؛ به غایت کم و نایاب.» (خالقداد، همان: ۸۱)
- « و از حقوق پادشاهان بر خدمتگاران گذارد حق نعمت و تقریر ابواب مناصحت است، و مشفق تر زیر دستان اوست که در رسانیدن نصیحت مبالغت واجب بیند و به مراقبت جوانب مشغول نگردد.» (منشی، همان: ۹۴)
این مطلب در متن عربی آمده است. (ابن مقفع، همان: ۱۰۰)
در داستانهای بید پای چنین آمده: «بر هر آن کس که در پناه پادشاه زندگانی کند و نعمت پادشاه خورد واجب است که پشتی پادشاه خود فرو نگذارد، و آنچه شرط چاکری و نصیحت است به جای آورد، و از هر چه زیان پادشاه بود دست بدارد، و کام پادشاه را خرد نشمارد.» (البخاری، همان: ۹۹)
در پنچاکیانه نیز چنین آمده است: « نیک اندیش هر چند در صلاح دید دوستان آزار کشد، او را نشاید که دست از نصیحت، و منع نمودن او از خیال، و کار نامناسب باز دارد که راه راستان این است، و غیر این طریق گمراهان. و نیز گفته اند: نیک خواه آن است که این کس را از کار بد سر انجام باز دارد، و کار همان به که از تیرگی ناپسند دور بوده، به پسندیدگی روشن و آشکار شود.» ( خالقداد، همان:۹۲ )
- « و هر که زمام مهمّات به وزیر ناصح سپارد هرگز دست ناکامی به دامن اقبال او نرسد و پای حوادث ساحت سعادت او نسپرد.» ( منشی، همان: ۲۳۴)
در متن عربی نیامده است. ( ابن مقفع، همان: ۱۷۱)
در داستانهای بید پای نیز ذکرنشده است. ( البخاری، همان: ۲۰۰)
در کتاب پنچاکیانه نیز ذکر نشده است. (خالقداد، همان: ۳۱۰)
اگر وزیر و ناصح پادشاه با اخلاص و کاردان باشد، برای ملک و پادشاه رای و نظر او گاهی از انبوه لشکر و سپاه هم مفیدتر خواهد بود.
- «… پادشاهان را به رای ناصحان آن اغراض حاصل آید که به عدت بسیار و لشکر انبوه ممکن نباشد. و رای ملوک به مشاورت وزیران ناصح زیادت نور گیرد، چنان که آب دریا را به مدد جویها مادّت حاصل آید.» (منشی، همان: ۱۹۷)
در عربی این مطلب این گونه ذکر شده : «فإن کانَ المَلِکُ محصناً للأسرارِ مُتَخیّراً للوزراء مَهیباً فیِ أعینِ النّاسِ بعیداً مِن أن یُقدَر علیه کان خلیقاً أن لا یُسلبَ صحیح ما أُوتِی منَ الخیرِ. وانت أیّها الملکُ کذلک و الملکُ یزدادُ برأیِ وُزَرائهِ بصیرهً کما یَزیدُ البحر بمجاوِرِهِ منَ الانهارِ.» (ابن مقفع، همان: ۱۵۶)
در داستانهای بید پای این مطلب ذکر شده است. (البخاری، همان: ۱۷۹-۱۷۸)
درپنجا کیانه این مطلب نیامده است. (خالقداد، همان: ۲۴۹).
- « و چاره نیست ملوک را از مستشار معتمد و گنجور امین که خزانه ی اسرار پیش وی بگشایند و گنج رازها به امانت و مناصحت وی سپارند و از او در امضای عزایم معونت طلبند، که پادشاه اگر چه از دستور خویش در اصابت رای زیادت باشد و در همه ابواب بر وی مزیت و رجحان دارد به اشارت او فواید بیند، چنانکه نور چراغ به مادّت روغن و، فروغ آتش به مدد هیزم. و هر کرا متانت رای و مظاهرت کفات جمع شد بدین پای ظفر گیرد بدان دست خطر بندد.» (منشی، همان: ۱۹۹)
در متن عربی ذکر نشده. (ابن مقفع، همان: ۱۵۶)
در بیدپای این گونه آمده: «… آمده است از بزرگان که پادشاه به چند چیز به مراد و کام خود برسد: به استوار کاری و برانداختن کارها بر طریق رای و تدبیر؛ و پنهان داشتن راز. و نهان کارها به چند چیز توان آوردن، از مشاورت کردن با یاران دانا و مشفق، و از بر رسیدن اخبار صاحب بریدان و رسولان، و از گوش داشتن به سخن محافل و انجمن ها، و از نگریدن به دیده ی دل در آینه ی قیاس، و از این جمله هیچ یاری نیست برآمدن مراد را قوی تر از نهان داشتن راز، زیرا که در وی دو نادیده است، اگر به مراد نرسد، از ملامت و سرزنش ایمن بود؛ و اگر به مراد برسد از منت هر کسی رسته بود. اما به هیچ وجه از وجوه از هم مشورتی که رای بر وی عرض کند نگزیرد، که رای صائب به مشورت کمال پذیرد، همچنان که کارد و شمشیر اگر چه برنده بود، چون بیش برزنی تیزتر گردد، و آتش چون مدد روغن یابد روشن تر گردد.» (البخاری، همان: ۱۸۰-۱۷۹)
در پنجاکیانه نیامده. (خالقداد، همان: ۲۴۹).
از دیگر نشانه های وزیر کاردان این است که بیهوده پادشاه را به جنگ تحریض نکند. همچنین دوباره بر این نکته تأکید می کند که استفاده از عقل وخرد و مشاور آگاه می تواند برخی مواقع می تواند از لشکر و عدت بسیار مفیدتر باشد.
- «و خردمندان در حال قوت و استیلا و قدرت و استعلا از جنگ چون خرچنگ پس خزیده اند، و از بیدار کردن فتنه و تعرّض مخاطره تحرّز و تجنّب واجب دیده اند، که وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت بنموده باشد، و حجّت ابلهی و خیانت سیر گواه کرده. و پوشیده نماند که رای در رتبت بر شجاعت مقدّم است که کارهای شمشیر به رای بتوان گزارد و آنچه به رای دست دهد شمشیر دو اسپه در گرد آن نرسد. » (منشی، همان: ۱۱۵).
در متن عربی نیامده. (ابن مقفع، همان: ۱۱۳)
در داستانهای بیدپای این گونه آمده: «… هیچ کم دانشی نبود تنگ کمال و اندک خردتر از آن کسی که مهتر خویش را بر جنگ کهتران و ناهمسران دارد به وقتی که از وی چاره بود، زیرا که اگر مهتر بیفتد دیر راست گردد، و اگر کهتر را بیفکند بس کاری نکرده باشد؛ و مرد بود که بر جنگ دلیر بود و بر خصم خویش چیر بود، اما دست از جنگ بدارد از بیم یک چیز و به امید یک چیز: از بیم آن که بود که برنیاید و یا مخاطره ای سر بر کند و یا نکبتی از روزگار در راه بود، بل شاید که به وجهی دیگر به مراد خویش رسد، که هر کدام رایزنی که پادشاه خود را برجنگ و کارزار حریص گرداند در کاری که به رفق و صلح بر آید، او پادشاه خود را از آن خصم بزرگ تر بود در دشمنی؛…» (البخاری، همان: ۱۲۰-۱۱۹).
در پنجا کیانه این گونه آمده: «آداب دانایان کنگاش بین آن کارها را که به مشقت بسیار، و یا به تردد مردانه در کارزار برآید، به صلح بر می آورند و آنها که از بی تمییزی، و آداب ناشناسی به جنگی پردازند که نتیجه ی آن به غایت سهل و اندک بود، دولت صاحب خود را برترازو، می نهند (یعنی، در خلل می اندازند) تا کدام پله زیر و بالا شود!؟» (خالقداد، همان: ۱۴۰) همچنین «عقل و دانش وزیر، و صاحب کنگاش را در جایی می توان آزمود که چون در میان دو دوست بر هم زدگی و جدایی روی داده باشد؛ آن را علاج کند و پیوند دهد.» (همان، ۱۴۲)
خلاصه اینکه برگزیدن وزیر ناصح و کافی باعث سعادت ملک و پادشاه است.
- «و هر که زمام مهمات به وزیر ناصح سپارد هرگز دست ناکامی به دامن اقبال او نرسد و پای حوادث ساحتِ سعادت او نسپرد.» (منشی، همان: ۲۳۴)
در متن عربی ذکر نشده است. (ابن مقفع، همان: ۱۷۱)
در بیدپای نیز ذکر نشده است. (البخاری، همان: ۲۰۰)
در پنجاکیانه نیز ذکر نشده است. (خالقداد، همان: ۳۱۰)
خصوصیات وزیر بد:
همان گونه که وزیر ناصح و کافی، حلیم و عالم باعث خیر رساندن به پادشاه و جامعه می گردد، وزیر بد و ناکارآمد خطری بزرگ برای همگان است. مخصوصاً وزیری که قول و عملش یکی نباشد.
- « و گفته اند پادشاه را هیچ خطری چون وزیری نیست که قول او بر فعل رحجان بود و گفتار برکردار مزّیت دارد.» (منشی، همان: ۱۱۵)
در عربی ذکر نشده است. (ابن مقفع، همان: ۱۱۳)
در داستانهای بیدپای اینگونه آمده: «… هرکدام رایزنی که پادشاه خود را بر جنگ و کارزار حریص گرداند در کاری که به رفق و صلح برآید، او پادشاه خود را از آن خصم بزرگتر بود در دشمنی.» (البخاری، همان: ۱۲۰)
در پنجاکیانه نیامده است: (خالقداد، همان: ۱۴۲)
- « وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت نموده باشد. » ( منشی، همان: ۱۱۵)
در متن عربی ذکر نشده است. ( ابن مقفع، همان: ۱۱۳)
در داستانهای بید پایاین مطلب ذکر شده است. ( البخاری، همان: ۱۲۰)
درمتن پنچا کیانه نیز آمده است. ( خالقداد، همان: ۱۴۰)
- « و پادشاه اگر چه به ذات خویش عادل و کم آزار باشد چون وزیر جائر و بد کردار باشد منافع عدل و رأفت او از رعایا بریده گرداند.» (منشی، همان: ۱۱۶)
در عربی ذکر نشده است. (ابن مقفع، همان: ۱۱۳)
نیکلسون:
شارح فقط در این بیت بیان کرده است که: اِهدِ الصِراطً به جای “اهدنا الصراط” آمده است.
( نیکلسون، ۱۳۸۴: ۳۲۸)
فروزانفر:
لفظ اهدنا را، پیامبران و امامان و مؤمنان بر زبان آوردهاند و هم در نماز میخوانند از این رو مفسّران بضرورت، هدایت را در این آیه به معنی توفیق و زیادت ایمان و ثبات بر دین حق گرفتهاند … تشخیص حدّ میانین دشوار است، آدمیگاه فریفتهی شوق و نشاط در عمل میشود و راه افراط میپیماید بگمان اینکه بر خدمت و طاعت افزوده است و وقتی هست که از میل به تن آسائی بسوی تفریط میرود به خیال اینکه حکم حق دربارهی او چنین است و درین هر دو حالت خویش را بر صواب میپندارد…. پس ترس مؤمن از آن جهت است که حدّ وسط، راهی است دقیق و باریک و هر چشمیآن را باز نمیشناسد لیکن اتصال به ولی کامل، او را از هر خطر رهایی میبخشد، مراد مولانا همین توجیه است بدلیل: امر حق را باز جو از واصلی.» ( فروزانفر، ۱۳۸۲: ۹۱۱-۹۱۰)
زمانی:
به عقیدهی زمانی معنی بیت چنین است:« از ترس ادا نکردن، یعنی انفاق نکردن مال در جای مناسبش، مؤمن در نماز همیشه میگوید: ما را به راه راست راهنمایی فرما.»(زمانی،۱۳۷۸: ۶۷۶)
استعلامی:
به عقیدهی استعلامی به ضرورت وزنی ضمیر مفعولی اهدنا حذف شده است.«معنی بیت این است که وقتی به پروردگار میگوییم که ما را به راه راست هدایت کن، راه راست همان است که دادهی حق را در راه حق مصرف کنیم، چه مال و چه نیروی جسمی و فکری.»( استعلامی، ۱۳۷۹: ۴۴۲)
گولپینارلی:
معنی آیه را بیان کرده است.( گولپینارلی، ۱۳۸۴: ۳۲۶)
نظر اجمالی:
شرحی که فروزانفر بیان کرده است کاملاً درست به نظر میرسد چنان که مولانا در ابیاتی دیگر از زبان پیغمبر بیان کرده است که برای چارهی این خوف هایی که نداند حد وسط و درست کدام است خداوند بر خواندن این آیه تأکید دارد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
گفت پیغمبر به یک صاحب ریا از برای چارهی این خوفها |
صَلّ اِنَّکَ لَم تُصَلِّ یا فَتی آمد اندر هر نمازی اِهدِنا (بیت ۳۴۰۵-۳۴۰۴/ ۱) |
۷۵)گفت پیغمبر که: زن بر عاقلان | غالب آید سخت، و بر صاحب دلان (بیت۲۴۴۴) |
انقروی:
« پیغمبر (ع) فرمود که زن بر مردان عاقل و بر صاحبدلان، سخت چیره و مسلّط است زیرا که آنان که عاقل و صاحبدلاند ، رقیق القلب میباشند، به همین دلیل از عونت و خشونت پرهیز دارند.» ( انقروی، ۱۳۸۰: ۹۳۸)
نیکلسون:
شارح فقط به معنای صاحب دلان پرداخته است:« آنان که دارای ادراک روحانی هستند.» (نیکلسون، ۱۳۸۴: ۳۴۹)
فروزانفر:
بعد از بیان اینکهاین سخن:« زنان بر آزاده مردان غالب میآیند ولی فرومایگان بر آن ها چیره میشوند.»از معاویه بن ابی سفیان بوده و ذکر داستان آن بیت را این گونه معنی میکند: «خردمندان با زنان با مدارا و نرم خوبی رفتار میکنند و خویش را برای تمام عمر آسوده و فارغ بال میسازند.» (فروزانفر،۱۳۸۲: ۱۰۳۳)
زمانی:
« پیامبر(ص) فرمود: زن بر مردانِ خردمند و بر صاحبدلان، سخت چیره و غالب است.»(زمانی،۱۳۷۸: ۷۲۵)
استعلامی:
استعلامیهمچون فروزانفر این سخن را در مآخذ نقل از معاویه دانسته است و میگوید:« مولانا در عبارت آن تصرفی کرده و آن را به پیامبر نسبت داده است.»(استعلامی،۱۳۸۷: ۴۵۴)
گولپینارلی:
«پیغمبر گفت که زن بر خردمندان و صاحب دلان سخت چیره میشود.»(گولپینارلی،۱۳۸۴: ۳۶۱)
نظر اجمالی:
بیت به گونهای است که خواننده ممکن است ناگهان دچار اشتباه شود و بگوید: زن بر عاقلان و خردمندان سخت مشکل میتواند غالب شود ولی همهی شارحان معنای یکدست و قابل فهمیبیان کردهاند و خود مولانا این تسلیم شدن خردمند و عاقل را در برابر زن در چند بیت قبل خود بیان میکند: