این طرحواره، انواع زیر را شامل میشود.
طرحوارهی ظرف: تجارب روزانهی ما از ظرف و حجم میتواند قرار گرفتن شخصی داخل اتومبیل، آبی داخل لیوان و میوهای داخل یخچال را شامل شود. در زندگی روزمره، ما بسیاری از مفاهیم را با بهره گرفتن از حروف اضافهای چون «بیرون ـ داخل» و مفاهیمی چون «پر ـ خالی» ، «محتوی و سطح» و… میسازیم که همگی مواردی از قرار گرفتن چیزی در ظرف هستند. این تجربه ها به انسان امکان میدهند تا برای مفاهیم انتزاعی نیز همین ویژگی را قایل شود؛ مثلاً در جملهی «دست تنگی بهتر از دل تنگی است» تنگ و گشاد بودن از ویژگیهای ظرف است که ما آن را به دست و دل نسبت میدهیم (آریانفر، ۱۳۸۵: ۱۲۸-۱۲۹).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
طرحوارهی پر ـ خالی: انسان به واسطهی پر یا خالی بودن ظرفها یا احجام فیزیکی، انگارهی پر و خالی را در ذهن خود خلق میکند و آن را به مفاهیم انتزاعی تسری میدهد؛ مثلاً در جملهی «گر دست ما تهی است ولی چشم ما پر است» دست و چشم ظرفهایی تلقی شدهاند که خالی و پر از چیزی میباشند(همان:۱۲۹-۱۳۰).
طرحوارهی داخل ـ خارج: انسان به واسطهی تجربهی قرارگرفتن خود یا پدیده های دیگر داخل یا خارج از مکانهایی که دارای حجم بوده و نوعی ظرف تلقی میشوند، انگارهی«داخل ـ خارج» را در ذهن خود خلق میکند و آن را به پدیده های انتزاعی تسری میدهد؛ مثلاً در جملهی «محبت در چشم است» چشم ظرفی تلقی شده که محبت داخل آن جای میگیرد (همان: ۱۳۰-۱۳۱).
طرحوارهی بزرگ ـ کوچک: انسان به واسطهی تجربه و درک پدیده های ملموس در اندازه های متفاوت، کوچک یا بزرگ، انگارهای«کوچک و بزرگ» را در ذهن خود تصویر میکند . او بزرگی رودخانهها، دریاها، ساختمانها و … و نیز کوچک بودن ارزن ، ذرات گرد و غبار و … را درک نموده و این تجربهی مادی را برای بیان مفاهیم انتزاعی به کار میبرد؛ مثلاً در جملهی «سر بزرگ بلای بزرگ دارد»، سر به عنوان ظرف بزرگی در نظر گرفته شده که گنجایش در برگرفتن بلای بزرگ را دارد(همان : ۱۳۲-۱۳۱).
۲-۶-۲-۲٫طرحوارهی حرکتی یا جابه جایی [۳۱]
به عقیدهی جانسون طرحوارهی حرکتی، منعکس کنندهی تجربهی روزمرهی ما از حرکت در اطراف جهان و مشاهدهی حرکت هستندههای دیگر است. سفرهای ما دارای مبدأ، مقصد و زنجیرهای از مکانها و جهتاند. براساس چنین تجربهای، طرحوارهی حرکتی دارای یک نقطهی آغاز (نقطهی الف) و یک نقطهی پایان (نقطهی ب) است و مجموعهای از نقاط مکانی مجاور که این دو نقطه را به هم میپیوندند (و با پیکان نشان داده شدهاند):
این طرحواره مستلزم نکات زیر است:
-
- از آنجا که الف و ب با مجموعهای از نقاط مجاور به هم وصل شدهاند، رفتن از الف به ب مستلزم گذر از این نقاط میانی است؛
-
- حرکت در این مسیر جهتدار است؛
-
- مسألهی زمان هم مطرح است. چون پشت سر گذاشتن یک مسیر مستلزم صرف زمان است. نقاط روی راه با توالی زمانی نیز مرتبطاند. در نتیجه هر چه یک هستنده در راهی پیشتر برود، زمان بیشتری سپری شده است.
نمونهی زیر نشان میدهد که چگونه این استلزامات در بسط استعاری طرحواره در قلمروهای انتزاعی نمود پیدا میکند:
- قرار بود تا پایان ترم از رسالهی دکتریاش دفاع کند اما به بیراهه میرود (سجودی، ۱۳۸۵:۵۰-۵۱).
طرحوارهی مبدأ: به واسطهی تجربهی انسان از مشاهدهی پدیده ها و کنشهایی که از نقطهای آغاز میشوند، تصوری در ذهن او شکل میگیرد که آغاز عمل در نقطهی مبدأ است. در جملهی «نیما از تهران آمده است» که بیانگر این تجربهی مادی است، نقطهی آغاز حرکت با بهره گرفتن از حرف اضافهی «از» برجسته شده است و این در حالی است که نقطهی مقصد نشان داده نشده است. تجربهی حاصل از همین حرکت مادی از نقطهی مبدأ، طرحوارهی مبدأ را در ذهن انسان شکل میدهد و برای بیان مفاهیم انتزاعی به کار میرود. در جملهی «سخن کز دل بر آید بود دلپذیر»، دل مبدأ به حساب میآید که سخن حرکت خود را از آنجا آغاز میکند.
طرحوارهی مسیر: انسان به واسطهی حرکت خود و مشاهدهی حرکت پدیده ها در یک مسیر، این طرحواره را در ذهن خود شکل میدهد؛ مثلاً درجملهی « نیما آمده است» که مؤید تجربه مادی این طرحواره است، مشاهده میکنیم که هیچیک از نقاط مبدأ، مقصد و میانی برجسته نشده است. این طرحواره در بیان مفاهم انتزاعی به کار میرود: «ره نتوان رفت به پای کسان» یا «دلم به هزار راه رفت».
طرحوارهی مقصد: به واسطهی تجربهی انسان از مشاهدهی پدیده ها و کنشهایی که در یک نقطه به پایان میرسند، این طرحواره در ذهن انسان شکل میگیرد. جملهی «رئیس جمهور به پاکستان رفت»، بیانگر تجربهی مادی این انگاره است که در آن نقطهی مقصد برجسته شده است. این طرحواره برای بیان مفاهیم انتزاعی به کار میرود: «به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید».
طرحوارهی مبدأ ـ مسیر ـ مقصد: با توجه به آنچه تاکنون شرح داده شد، میتوان گفت که انسان به واسطه ی تجربهی حرکت خود و مشاهدهی حرکت سایر پدیده ها در یک مسیر که از یک نقطه شروع میشود (مبدأ) و به سمت نقطهی دیگری پیش میرود (مقصد) و در این اثنا از نقاط میانی (به نام مسیر) میگذرد؛ طرحوارهی مبدأ ـ مسیر ـ مقصد را در ذهن خود شکل میدهد و از آن برای بیان مفاهیم انتزاعی بهره میجوید. در این طرحواره هر سه نقطهی مبدأ، مسیر و مقصد برجسته میشود؛ مثلاً در جملهی «هرچه از دست رفت به تمنا باز نیاید»؛ «دست» نقطهی مبدأیی است که «هرچه» حرکت خود را از آنجا آغاز میکند و از طریق مسیر «تمنا» به مقصد ممکن نمیرسد (آریانفر، ۱۳۸۵:۱۳۳-۱۳۷).
۲-۷-۲-۳٫طرحوارهی قدرتی
جانسون این طرحواره را اینگونه معرفی میکند: «شرایطی را در نظر بگیرید که در برابر حرکت، نیروی مقاومت یا سدی قرار گرفته باشد. انسان بر حسب تجربیات خود، امکانات مختلفی را در برخورد با چنین سدی تجربه کرده است و قدرت خود را در برخورد با چنین سدی آزموده است. به این ترتیب، طرحوارهای انتزاعی از این برخورد فیزیکی در ذهن خود پدید آورده است و این ویژگی را به پدیدههایی نسبت میدهد که از چنین ویژگیای برخوردار نیستند. جانسون این طرحواره را طرحوارهی قدرتی نامیده و انواع مختلف آن را برشمرده است» (صفوی، ۱۳۸۳: ۳۷۶).
«نخستین نوع طرحوارهی قدرتی آن است که در مسیر حرکت، سدی ایجاد شده باشد که نتوان از آن گذشت و حرکت قطع شود. طرح زیر نشان دهندهی این وضعیت است:
این نوع طرحواره در جملههای زیر نمود یافته است:
- اقتصاد روسیه به بنبست رسید؛ برای گرفتن جواز ساختمان خوردیم به یک بدبختی و هیچ کاری نتوانستیم بکنیم» (گلفام و اعلایی، ۱۳۸۷: ۸۷).
«دومین نوع طرحوارهی قدرتی آن است که در مسیر حرکت سدی به وجود آمده باشد و سه حالت مختلف را پیش روی ما قرار دهد: نخست این که مسیر را تغییر دهد، ولی این تغییر مسیر به گذر از آن سد منجر شود؛ دوم این که انسان بتواند از کنار سد بگذرد و راهش را ادامه دهد و سوم آن که انسان با قدرت از آن سد عبور کند. طرح زیر نشاندهندهی این وضعیت است:
در مثالهای زیر این نوع طرحواره نمود یافته است:
الف) رکود اقتصادی نحوهی زندگی مردم را تغییر داد.
ب) علی با ترفندی رئیس خود را دور زد» (همان: ۷۸).
«سومین نوع طرحوارهی قدرتی آن است که انسان بتواند سد مذکور را از مسیر حرکت خود بردارد و به حرکت ادامه دهد. در اینباره میتوان طرح زیر را به دست داد:
مثال: با کمک پزشکان از این بیماری جان سالم به در برد» (همان: ۷۸).
اوانز و گرین این طرحواره را کاملتر مطرح کردهاند که در این قسمت با تلفیقی از مطالب دو منبع: اوانز و گرین (۲۰۰۶: ۱۸۹-۱۸۷) و آریانفر (۱۳۸۵: ۱۴۳-۱۳۸) معرفی خواهد شد.
طرحوارهی قدرتی به گونه های مختلفی امکان وقوع مییابد که طرحوارهی اجبار، طرحوارهی مانع (انسداد)، طرحوارهی نیروی متقابل، طرحوارهی انحراف جهت، طرحوارهی رفع مانع (مهار)، طرحوارهی توانایی و طرحوارهی مقاومت از آن جمله هستند.
طرحوارهی اجبار: از تجربهی حرکت داده شدن توسط یک نیروی خارجی شکل میگیرد. رانده شدن فرد به وسیلهی ازدحام جمعیت یا پرتاب اجسام به دلیل وزش باد نمونهای از این نیرو میباشد. بنابراین، انسان از طریق مشاهدهی خود و پدیدههایی که در جهان خارج به نحوی تحت تأثیر نیرویی قرار میگیرند و یا چیزی را تحت فشار قرار میدهند، طرحوارهی اجبار را در ذهن خود پدید میآورد و آن را به پدیده های انتزاعی تعمیم میدهد؛ مثلاً جملهی «دست خدا بالاترین دستهاست» ، دست خداوند که خود مفهومی انتزاعی میباشد، به عنوان منبع نیرویی در نظر گرفته شده که بر تمام نیروها فایق میآید.
طرحوارهی مانع (انسداد): انسان از طریق تجربهی حاصل از مشاهدهی پدیدههایی که مانعی در برابر نیرویی ایجاد میکنند یا مانعی که خود ایجاد میکند؛ مثل برخورد اتومبیل با درخت یا بستن سد بر روی آب، انگارهی مانع را در ذهن خود تصویر میکند و آن را به حوزهی مفاهیم انتزاعی تعمیم میدهد؛ مثلاً در جملهی «زبان بسته نگهبان راز دل باشد»، «لب بسته» به عنوان مانعی انتزاعی برای جلوگیری از سخنان نسنجیده و ناخواسته، برجسته شده است.
طرحوارهی رفع مانع (مهار): وضعیتی را تصور کنید که مانعی از مقابل نیرو برداشته میشود و نیرو آزاد میگردد، مثل تکیه دادن به در و باز شدن ناگهانی آن؛ این تجربه طرحوارهی رفع مانع را در ذهن انسان شکل میدهد که از آن برای بیان مفاهیم انتزاعی بهره میجوید؛ مثلاً در جملهی «دستی از غیب برون آید و کاری بکند» مشکل یا مانعی پیش آمده که به مدد نیروی غیبی میتواند حل بشود.
طرحوارهی نیروی متقابل: این طرحواره از تجربهی فیزیکی برخورد دو جسم به یکدیگر نشأت میگیرد؛ مثلاً دو نفر در خیابان به یکدیگر تنه بزنند. در جملهی «ترس داره منو از پا در میآره» مفهوم انتزاعی ترس به عنوان هویتی دارای قدرت در مقابل فرد قرار میگیرد و حریف او قلمداد میشود.
طرحوارهی انحراف جهت: این طرحواره از تجربهی فیزیکی تلاقی کردن و در نتیجهی آن انحراف جهت دادن نشأت میگیرد؛ مثل کمانه کردن گلولهی تفنگ یا شناکردن خلاف جهت آب که فرد به تدریج به سمت خط ساحلی رانده میشود. او از این تجربه برای بیان مفاهیم انتزاعی بهره میجوید.
طرحوارهی توانایی: انسان از طریق تجربهی حاصل از مشاهدهی انرژی بالقوه موجودات زنده در انجام امور یا از عدم وجود آن، انگارهای را در ذهن خود تصویر میکند که همان طرحوارهی توانایی میباشد؛ مثلاً اکثر افراد این توانایی بالقوه را در خود میبینند که یک سبد خرید از بقالی را حمل کنند؛ اما فقط تعداد کمی از این افراد توانایی کشیدن اتومبیل را دارند؛ مثلاً میگوییم «دست مرده از جهان کوتاه است» که حکایت از عدم وجود هرگونه توانایی برای انجام کاری دارد.
طرحوارهی مقاومت: انسان از طریق تجربهی مشاهدهی پدیدههایی که در جهان خارج در برابر نیرو و فشار مقاومت نشان میدهند یا به واسطهی تجربهی مقاومت خود در برابر نیروهای فیزیکی، طرحوارهی مقاومت را در ذهن خود شکل میدهد؛ مثلاً ما بارها شاهد مقاومت درختان در برابر نیروی باد بودهایم . همچنین دیدهایم وقتی به قطعهای فلزی فشار میآوریم تا خم گردد، مقاومت میکند. انسان این ویژگی را برای موارد انتزاعی نیز به کار میبرد؛ مثلاً در جملهی «سر مرد برود، قولش نمیرود»، «مرد» در برابر یک نیروی خارجی که او را تحت فشار قرار داده، سرش را میدهد اما نمیخواهد بدقول شود.
انواع مختلف طرحوارههای قدرتی در اشکال زیر نمود یافتهاند:
طرحوارهی توانایی
طرحوارهی نیروی متقابل