جهتگیری غلبه اجتماعی
حریم رعایت اخلاقی
شکل ۴-۴: مدل پژوهش برای پسران
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
۵-۱- بحث و بررسی یافتههای پژوهش
پژوهش حاضر تلاشی در جهت معرفی و ارائه مفهوم روشنی از سازهی هویت معنوی بود. بدین منظور ضمن تهیه مقیاسی در رابطه با هویت معنوی و تلاش در جهت عینی ساختن این سازه، با بررسی پیشایند و پیامد آن در قالب یک مدل علّی گامی در جهت شناخت هرچه بهتر سازهی هویت معنوی برداشته شد. در مدل ارائه شده دلبستگی به والدین و همسالان به عنوان پیشایند و فاصلهی روانشناختی به عنوان پیامد هویت معنوی در نظر گرفته شدند.
لازم به ذکر است که ابزار تهیه شده جهت سنجش هویت معنوی پس از تحلیل عامل، منطبق با تعریف و مبانی نظری پذیرفته شده از سوی محقق دارای دو بعد بود. محتوای سئوالات عامل اول، حاکی از پیوند و تجارب معنوی افراد در ارتباط با وجودی ماورایی و متعالی بود، از این رو تحت عنوان باورهای ماورایی نامگذاری شد و محتوای سئوالات عامل دوم به نوعی بیانگر ارتباط و پیوند فرد با دیگران بود و به این دلیل این عامل باورهای اخلاقی نامیده شد. در واقع هویت معنوی افراد از یک سو شامل پیوند و ارتباط با وجودی متعالی و ماورایی است و از سوی دیگر در بردارندهی ارتباط و پیوند آنان با دیگران است. این امر همسو با تعریف لین (۱۹۸۷) از معنویت و در نظر گرفتن دو بعد عمودی و افقی برای آن است. در بعد عمودی افراد خواستار پیوند و ارتباط با وجودی ماورایی هستند و در بعد افقی خواهان ارتباط و پیوند با دیگران و سایر انسانها هستند. در ادامه به بحث و بررسی فرضیه های پژوهش خواهیم پرداخت.
۵-۱-۱- پیش بینی فاصلهی روانشناختی بر اساس دلبستگی به والدین و همسالان
تحلیلهای انجام شده جهت بررسی فرضیه اول پژوهش مبنی بر وجود ارتباط بین دلبستگی به والدین و همسالان و ابعاد فاصلهی روانشناختی، حاکی از آن بود که ابعاد فاصلهی روانشناختی شامل دو بعد جهتگیری غلبه اجتماعی و حریم رعایت اخلاقی توسط دلبستگی به والدین و همسالان پیش بینی نمیشوند(جدول ۴-۳). این یافته با تحقیقات پیشین از جمله تحقیق میکیولینسر و آراد (۱۹۹۹)، میکیولینسر و شیور (۲۰۰۱)، میکیولینسر و همکاران (۲۰۰۱، ۲۰۰۵) همسو نیست. در توجیه این یافته میتوان به تفاوت نحوه اندازه گیری و سنجش دلبستگی در این تحقیق با تحقیقات پیشین اشاره کرد. غالب پژوهشهای پیشین که به بررسی ارتباط دلبستگی با رفتارهای اخلاقی پرداختهاند، از نوع تحقیقات آزمایشی بوده و با قرار گرفتن افراد در گروه های آزمایش و کنترل، دلبستگی به طرق مختلف (از جمله مواجهه با اسامی چهره های دلبستگی) به افراد القا شده است و تأثیر این القا در مقایسه با افراد گروه کنترل بررسی شده است. دلبستگی پایدار نیز در قالب دو سبک دلبستگی اجتنابی و اضطرابی اندازه گیری شده است. نتایج اینگونه پژوهشها حاکی از آن است که اثر موقتی دلبستگی (القا شده) مستقل از سبک دلبستگی افراد است. در واقع، آنچه بر رفتار افراد تأثیر دارد، القای دلبستگی به افراد است حتی اگر دلبستگی پایدار آنان ناایمن باشد. علاوه بر این، در پژوهشهای ذکر شده افراد به طور عینیتر (مشاهده فیلم فرد نیازمند کمک یا خواندن داستان در این زمینه) با موقعیتی که نیازمند بروز رفتار اخلاقی است مواجه شده اند، در حالیکه در پژوهش حاضر دلبستگی در ارتباط با نگرش اخلاقی و یا غیر اخلاقی افراد نسبت به سایر گروه ها بررسی شده است. به نظر میرسد اختلاف نتایج به دست آمده با توجه به تفاوت روش اجرا و اندازه گیری دلبستگی در این پژوهش با پژوهشهای پیشین تا حدی قابل توجیه باشد، اما اظهار نظر قطعی در این زمینه نیازمند پژوهش بیشتر میباشد.
لازم به ذکر است علیرغم عدم معناداری اثر مستقیم دلبستگی به والدین و همسالان بر ابعاد فاصله روانشناختی، دلبستگی به همسالان از طریق متغیر واسطه باورهای اخلاقی بر فاصله روانشناختی اثر گذاشته است. در واقع، دلبستگی به همسالان زمانی بر نگرشهای اخلاقی و یا غیر اخلاقی افراد اثر میگذارد که پیش از آن در سطحی کلانتر بر باورهای اخلاقی افراد اثر گذاشته باشد. این ارتباط غیرمستقیم در بخش بررسی نقش متغیر واسطهای بررسی خواهد شد.
۵-۱-۲- پیش بینی ابعاد هویت معنوی بر اساس دلبستگی به والدین و همسالان
تحلیلهای انجام شده جهت بررسی فرضیه دوم پژوهش مبنی بر وجود ارتباط بین دلبستگی به والدین و همسالان با ابعاد هویت معنوی، حاکی از آن است که بین دلبستگی به والدین و همسالان با نمرهی کل هویت معنوی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. بعلاوه، دلبستگی به والدین با باورهای ماورایی و دلبستگی به همسالان با باورهای اخلاقی رابطه مثبت و معنادار دارد. این امر بیانگر کارکرد دوگانهی دلبستگی به والدین و همسالان در جامعه ایران است، زیرا چناچه بیان شد هر یک از دلبستگی به والدین و همسالان بر بعد خاصی اثر گذاشتهاند.
در رابطه با اثر مثبت دلبستگی به همسالان بر باورهای اخلاقی میتوان بیان داشت، افراد با ورود به مرحله نوجوانی و جوانی با استقلال بیشتر از والدین خود، شروع به شکلدهی روابط حمایتی بیشتری با همسالان می کنند (اکوآن[۱۹۸]،۱۹۹۷). بنا به نظر هازن و شیور (۱۹۹۴) دلبستگی به سایر افراد از جمله همسالان زمانی شکل میگیرد که این روابط جدی
د کارکردهای مشابه با دلبستگی اولیه از جمله برخورداری از امنیت، حمایت و توجه را برای فرد فراهم آورد. از این رو، دلبستگی به همسالان دلالت بر آن دارد که فرد شاهد حمایت، توجه و مراقبت از جانب دیگران بوده است. این امر از یک سو سبب الگوگیری فرد از این رفتارهای اخلاقی می شود و از سوی دیگر این احساس که فرد دوست داشته می شود و از حمایت افراد مهم برخوردار است به طور طبیعی به بازنمایی ذهنی مثبت از خود و دیگران منجر می شود. بازنمایی ذهنی مثبت از خود باعث می شود ضمن اینکه فرد خود را ارزشمند میپندارد، به دلیل برخورداری از منابع حمایتی، در برطرف ساختن نیازهای خویش نیز خود را توانمند بیابد. بنابراین، افراد دلبستهی ایمن دغدغهی نیازهای خود را ندارند و با توانمند دانستن خود برای رفع نیازهای فردی، از سطح خود و درگیری در نیازهای خویشتن فراتر رفته و منابع درونی را برای پرداختن به نیازهای دیگران و توجه به آنان آزاد می کنند و با احساس کفایت و توانمندی به دیگران و نیازهای آنان توجه می کنند. علاوه بر این، افراد با دلبستگی ایمن نه تنها تصویر مثبتی از خود دارند بلکه بازنمایی ذهنی مثبتی از دیگران نیز شکل می دهند. از این رو، این افرد دیگران را به صورت مثبت ادراک می کنند و آنها را افرادی ارزشمند و سزاوار دریافت کمک و توجه میدانند. این امر باعث می شود فرد نسبت به نیازهای دیگران حساس باشد و حمایت لازم را برای رفاه و آسایش آنان فراهم آورد. علاوه بر این، قرار گرفتن در گروه همسالان و تشکیل و حفظ پیوندهای عاطفی با آنان سبب می شود فرد با دنیایی بزرگتر از خود و خانوادهاش ارتباط برقرار کند. در این ارتباط فرد با احساسات، نیازها و نظرات افراد دیگر آشنا و برای آنها ارزش قائل می شود. در این روابط است که فرد همدلی، نوعدوستی، محبت و توجه نسبت به دیگران را تجربه می کند و این امر سبب می شود فرد از سطح توجه و تمرکز بر خود و نیازهای شخصی خویش فراتر رفته و دیگران و نیازهای آنان را نیز مدنظر قرار دهد. بدین ترتیب، ارتباط و دلبستگی به همسالان زمینهای را برای رشد و تقویت باورهای اخلاقی در افراد فراهم میآورد.
چنانچه نتایج نشان میدهد گرچه دلبستگی به همسالان با باورهای اخلاقی در ارتباط است، اما باورهای ماورایی تحت تأثیر دلبستگی به والدین قرار دارد. در توجیه این یافته میتوان به ارتباط با دیگران موازی در مقابل ارتباط با دیگران بالاتر و یا برتر اشاره کرد. در واقع دلبستگی و پیوند عاطفی با همسالان ارتباط با دیگران موازی است و به همین جهت باورهای اخلاقی را که بیانگر باور ما درباره دیگران موازی است پیش بینی کرده است. اما دلبستگی و پیوند عاطفی با والدین ارتباط با دیگران مرجع، صاحب قدرت و تصمیمگیر است که در سطحی بالاتر از فرد قرار دارند. از این رو، ارتباط دلبستگی به والدین با باورهای ماورایی که بیانگر باور به وجودی بالاتر و برتر است نیز منطقی به نظر میرسد. از طرفی، این یافته همانگونه که پیشتر نیز بیان شد نشان دهنده تفکیک دلبستگی به والدین و همسالان در فرهنگ ایرانی است. در واقع، در جامعه ایران دلبستگی به والدین بر خلاف دلبستگی به همسالان، سبب شکلدهی مدل کارکرد درونی از دیگران نمی شود. این امر هم در عدم ارتباط دلبستگی به والدین با باورهای اخلاقی و هم در عدم ارتباط آن با ابعاد فاصلهی روانشناختی به چشم میخورد. شاید بتوان چنین بیان داشت که در فرهنگ ایران دلبستگی و روابط عاطفی با والدین به نوعی درای یک ساختار وابسته است و این وابستگی زمینه ساز خودخواهی و مانع از شکل گیری بازنمایی ذهنی از دیگری می شود.
اما چنانچه بیان شد دلبستگی به والدین باورهای ماورایی را به صورت مثبت و معنادار پیش بینی می کند. در توجیه این یافته میتوان به مفهوم “دلبستگی به خدا”[۱۹۹] اشاره کرد که اولین بار کرکپاتریک[۲۰۰] (۱۹۹۲) آن را مطرح ساخت و دلبستگی اولیه به والدین را به عنوان مبنایی برای تشکیل دلبستگی با خدا مطرح ساخت. او معتقد است که دلبستگی به والدین با گذشت زمان و در چهارچوب نظامهای دیگر چون دلبستگی به خدا تداوم مییابد و همان ویژگیهای رفتاری که در دلبستگی به والدین دیده می شود در ارتباط و دلبستگی با خدا نیز به چشم میخورد. چنانچه پیشتر بیان شد دلبستگی به والدین دلبستگی به کسانی است که در سطح بالاتری از فرد قرار دارند. به عبارت دیگر، دلبستگی به والدین، دلبستگی به افراد قادر، مرجع، تصمیمگیر و خالق میباشد. باورهای ماورایی نیز بیانگر اعتقاد به وجودی قادر، مرجع و خالق است و از این منظر پیش بینی باورهای ماورایی توسط دلبستگی به والدین قابل توجیه است. در حقیقت، همان گونه که افراد در دلبستگی به والدین خویش در پی جستجو و حفظ مجاورت و صمیمیت با چهرهی دلبستگیاند و آن را به عنوان پایگاهی ایمن در نظر میگیرند که به هنگام جدایی از آن دچار نگرانی میشوند (اینزورث، ۱۹۸۵)، ارتباط با خدا و یا نیرویی ماورایی نیز دارای چنین کارکردی است و این نشانه های رفتاری دلبستگی در ارتباط با نیرویی ماورایی نیز یافت می شود. با توجه به فرضیه انطباق همزمان سبک دلبستگی اولیه فرد بر باور و تصور او از خدا تأثیر میگذارد و خدا را به طور مشابه با چهرهی دلبستگی اولیه درک می کند. بر این اساس ارتباط با نیرویی برتر و برقرار ساختن پیوند عاطفی با او تحت تأثیر دلبستگی اولیه قر
ار دارد (کرک پاتریک، ۱۹۹۹). چنین فردی چهرهی مثبتی از خدا تشکیل میدهد و همان گونه که خواستار مجاورت و صمیمیت با چهرهی دلبستگی اولیه است با دعا و تجارب معنوی خویش به جستجو و نزدیک شدن هرچه بیشتر به خدا می پردازد و همان گونه که با جدا شدن از چهرهی دلبستگی اولیه نگران می شود، دوری و جدایی از خدا نیز او را مضطرب میسازد. چنین فردی خداوند را به عنوان پایگاهی ایمن میداند که به هنگام نیاز و سختی حمایت و امنیت لازم را برای او فراهم میآورد.
با این حال گرچه دلبستگی به والدین باورهای ماورایی را به طور معنادار تحت تأثیر قرار میدهد، اما دلبستگی به همسالان از چنین کارکردی برخوردار نیست. چنین نتیجهای شاید چندان دور از انتظار هم نباشد، زیرا چنین پیشنهاد شده است که ارتباط افراد با نیرویی ماورایی چون خدا، بیش از دلبستگی به سایر افراد با دلبستگی به والدین و پیوند عاطفی با آنان در ارتباط است و تجارب عاطفی و هیجانی که اغلب در ارتباط با خدا مطرح میشوند از لحاظ کیفی با سایر روابط عاطفی فرد بزرگسال متفاوتند. در حقیقت شکل تجربه عشق به خدا دقیقاً شبیه دلبستگی کودک- مادر است (کرکپاتریک، ۱۹۹۴). بر این اساس، تصویر خدا ریشه در تصاویر ذهنی از مراقبان اولیه دارد (بروکاو، ادواردز[۲۰۱]، ۱۹۹۴؛ هال[۲۰۲] و بروکاو، ۱۹۹۵؛ نلسون[۲۰۳]، ۱۹۷۱). مطابقت تصویر فرد از خدا با والدین از جمله پدر و در نظر گرفتن او به عنوان عشق، حامی و نگهبان در بسیاری از اعتقادات یهودی- مسیحی نیز به چشم میخورد. علاوه بر این، اریکسون نیز ارتباط اولیه با والدین و اعتماد را شرط لازم ایمان و اعتقاد بعدی در زندگی بزرگسالی میداند (سپاه منصور و همکاران، ۱۳۸۷).
در خصوص ارتباط دلبستگی به والدین و همسالان با هویت معنوی باید گفت مطابق با فرضیهی انطباق همزمان[۲۰۴] (کرکپاتریک،۱۹۹۲) افراد با دلبستگی ایمن همانگونه که چهره های دلبستگی را گرم، صمیمی، پاسخگو و حامی میدانند، وجودی ماورایی چون خدا را نیز گرم، نزدیک و صمیمی ادراک می کنند و آنچه را که در دلبستگی به والدین و یا همسالان خود میجویند در سطحی بالاتر و در ارتباط با وجودی ماورایی و متعالی جستجو می کنند. بدین ترتیب وجود ماورایی و متعالی به مثابهی یک چهرهی دلبستگی در نظر گرفته می شود که فرد از طریق پرداختن به معنویت و تجارب معنوی مختلفی چون دعا، نیایش، پیوند با دیگران و هستی در پی برقراری ارتباط و پیوند عاطفی با اوست. این ارتباط تا جایی برای فرد اهمیت مییابد که این تجارب را به عنوان بخشی از وجود و هویت خود ادراک می کند و سبب می شود فرد خود را به عنوان وجودی معنوی بشناسد و هویت خود را بر اساس معنویت تعریف نماید.
۵-۱-۳- بررسی نقش واسطهای هویت معنوی در ارتباط بین دلبستگی به والدین و همسالان و فاصله روانشناختی
چنانچه نتایج نشان میدهد دلبستگی به والدین و همسالان تنها به صورت غیر مستقیم و از طریق تأثیرگذاری بر هویت معنوی با فاصلهی روانشناختی در ارتباطند (شکل ۴-۲). در واقع، هویت معنوی در ارتباط دلبستگی به والدین و همسالان با فاصله روانشناختی به عنوان واسطه عمل کرده است. اما با در نظر گرفتن ابعاد هویت معنوی و بررسی نقش واسطهای این ابعاد، چنانچه نتایج نشان میدهد تنها بعد باورهای اخلاقی است که در ارتباط بین دلبستگی به همسالان و ابعاد فاصله روانشناختی به عنوان واسطه عمل می کند (شکل ۴-۱).
همانگونه که شکل ۴-۱ نشان میدهد قویترین مسیر از دلبستگی به همسالان به ابعاد فاصله روانشناختی میگذرد. به این ترتیب که دلبستگی به همسالان با تأثیر مثبت بر باورهای اخلاقی باعث کاهش جهتگیری غلبه اجتماعی و افزایش حریم رعایت اخلاقی می شود. این امر بیانگر آن است که در فرهنگ ایرانی ارتباط و پیوند عاطفی با همسالان در شکلدهی نوع نگاه به دیگران و اخلاقیات نقش مهمتری ایفا می کند. این مسئله هم در رابطه دلبستگی به همسالان با باورهای اخلاقی و هم رابطه آن با ابعاد فاصلهی روانشناختی دیده می شود. در حالکیه دلبستگی به والدین دارای چنین کارکردی نیست. از طرفی، دلبستگی به همسالان قادر نیست فاصلهی روانشناختی را به صورت مستقیم پیش بینی کند. در واقع دلبستگی به همسالان زمانی می تواند فاصلهی روانشناختی را کاهش دهد که پیش از آن بر باورهای اخلاقی افراد تأثیر گذاشته باشد. اما، همانگونه که بیان شد دلبستگی به والدین نتوانسته است چنین کارکردی داشته باشد و این لزوم بازنگری در شیوه های تربیتی، دلبستگی و روابط عاطفی والدین با فرزندان خود را مطرح میسازد.
از دیگر یافتههای خلاف انتظار عدم ارتباط باورهای ماورایی با فاصلهی روانشناختی است. این امر بیانگر آن است که ارتباط با وجودی ماورایی و تعریف خویشتن بر اساس این ارتباط تنها در همین سطح باقی مانده و به حیطهی عمل و تأثیرگذاری بر سایر کاکردهای انسان از جمله نگرشهای اخلاقی او راه نیافته است. به بیانی دیگر، ارتباط با وجودی ماورایی چون خدا برای افراد نقش تنظیمی نداشته است تا افراد بتوانند رفتارها و نگرشهای خود را بر اساس این ارتباط تنظیم کنند. به نظر میرسد افراد این ارتباط را به گونه ای جدا از سایر زمینهها و کارکرد خویش ادراک می کنند.
در خصوص ارتباط هویت مع
نوی با ابعاد فاصلهی روانشناختی، میتوان به مفهوم “خود هماهنگی”[۲۰۵]بلاسی (۱۹۸۳) اشاره نمود. او معتقد است زمانی که افراد هویت خود را بر اساس محتوایی درونی و روانی مانند ارزشها و اهداف شکل می دهند، این تمایل در آنان شکل میگیرد که با محتوای هویت خود هماهنگ باشند. از این رو، زمانیکه افراد هویت خود را حول مفهومی والا و متعالی چون ارتباط با وجودی ماورایی و ارزشهای اخلاقی شکل می دهند، این تمایل در آنان شکل میگیرد که در رفتار خود نیز به گونه ای متناسب با این ارزشهای متعالی عمل کنند. اما همان گونه که نتایج نشان میدهد از دو بعد باورهای ماورایی و باورهای اخلاقی تنها باورهای اخلاقی است که با فاصلهی روانشناختی در ارتباط است و تنها باورهای اخلاقی است که در ارتباط دلبستگی به همسالان و فاصلهی روانشناختی به عنوان واسطه عمل کرده است.
در خصوص ارتباط باورهای اخلاقی با فاصلهی روانشناختی میتوان به دو مؤلفهی کلیدی اخلاق تحت عنوان عدالت[۲۰۶] و توجه[۲۰۷] اشاره کرد. علی رغم گستردگی حوزهی اخلاق، عدهای از محققان دو اصل اخلاقی عدالت و توجه را از اصول محوری باورهای اخلاقی افراد میدانند (گیبز[۲۰۸]، ۲۰۰۳؛ لاپسلی[۲۰۹]، ۱۹۶۶؛ مشمن[۲۱۰]، ۲۰۰۵). این اصول به گونه ای با دو بعد فاصلهی روانشناختی نیز در ارتباط میباشند. با توجه به اینکه در جهتگیری غلبه اجتماعی افراد خواهان نابرابری، غلبه و ترجیح گروهی یا عدهای از افراد بر سایرین هستند، جهتگیری غلبه اجتماعی به عنوان یک نگرش غیر اخلاقی در نظر گرفته می شود که با مفهوم و اصل اخلاقی عدالت در ارتباط است. حریم رعایت اخلاقی نیز بیانگر میزانی است که افراد توجه خود را به نیازها، رفاه و آسایش دیگران اختصاص می دهند و از این طریق با اصل اخلاقی توجه پیوند
مییابد. از این رو، درونی ساختن اصول اخلاقی از جمله دو اصل اخلاقی عدالت و توجه و اهمیت این اصول در هویت افراد، بنا به مفهوم خود هماهنگی بلاسی (۱۹۸۳) سبب گرایش افراد به سوی رفتار هماهنگ با حس خود می شود. بنابراین، برجستگی و اهمیت اخلاق و اصول اخلاقی به عنوان بخشی از هویت معنوی به صورت انگیزهی اخلاقی در افراد عمل می کند و سبب می شود افراد در نگرش و واکنش نسبت به دیگران و سایر گروه ها نه تنها کمتر خواستار بی عدالتی و برتری و غلبه یک گروه بر سایر افراد و گروه ها باشند، بلکه همه افراد و گروه ها را سزاوار دریافت توجه و برخورداری از رفاه و آسایش بدانند. از این رو، با توجه به ارتباط منفی باورهای اخلاقی با جهتگیری غلبه اجتماعی و ارتباط مثبت آن با حریم رعایت اخلاقی، باورهای اخلاقی سبب کاهش فاصله رواشناختی در افراد می شود. در واقع، باورهای اخلاقی سبب می شود تا افراد دیگران را در فضای روانشناختی خویش دور ادراک نکنند و با ادراک دیگران به صورت نزدیک، تمام افراد را مستحق و سزاوار برخورد عادلانه و بهرهمندی از آسایش، رفاه و سعادت بدانند.
۵-۱-۴- بررسی نقش تعدیلی جنسیت در مدل پژوهش (مقایسه مدل دختران و پسران)
چنانچه نتایج مندرج در جدول۴-۹ نشان میدهد، گروه دختران و پسران در بعضی از متغیرهای پژوهش با یکدیگر تفاوت معنادار دارند. در این زمینه، نتایج آزمون تی نشان داد که دختران در دلبستگی به همسالان و باورهای ماورایی میانگین بالاتری نسبت به پسران دارند و پسران در جهتگیری غلبه اجتماعی از میانگین بالاتری نسبت به دختران برخوردار میباشند. بر این اساس، مراحل بررسی واسطهگری به صورت جداگانه برای دختران و پسران اجرا شد. چنانچه اشکال۴-۳ و ۴-۴ نشان می دهند در دختران و پسران نیز تنها بعد باورهای اخلاقی به عنوان واسطه ایفای نقش کرده و بعد باورهای ماورایی در روابط میان متغیرهای پژوهش به عنوان واسطه عمل نکرده است. در واقع هم دختران و هم پسران تنها تحت تأثیر باورهای اخلاقی قرار داشته و این باورهای اخلاقی بر نگرشهای اخلاقی و یا غیر اخلاقی آنان اثر گذاشته و از این طریق جهتگیری غلبه اجتماعی کمتر و حریم رعایت اخلاقی بیشتری را در آنها سبب شده است.
اما تفاوتی که در مدل دختران و پسران به چشم میخورد به قسمت اول مدل و تأثیر پذیری آنان از دلبستگی به والدین و همسالان مربوط است.
گرچه بر پایه مبانی نظری و پژوهشهای انجام شده در کشورهای غربی و با توجه به سن شرکت کنندگان چنین انتظار میرفت که هم در دختران و هم در پسران دلبستگی به سمت همسالان تمایل بیشتری پیدا کند، اما این امر تنها در رابطه با دختران صادق بود و پسران تنها روابط عاطفی با والدین خود برقرار ساختهاند و این پیوند عاطفی به همسالان و دوستانشان منتقل نشدهاست.
در این رابطه چنانچه شکل ۴-۳ و ۴-۴ نشان میدهد در دختران باورهای ماورایی و باورهای اخلاقی تحت تأثیر دلبستگی به همسالان شکل میگیرد، اما در پسران باورهای ماورایی و باورهای اخلاقی تحت تأثیر دلبستگی به والدین قرار دارد. بر این اساس آنقدر که ارتباط عاطفی با همسالان و دوستان برای دختران حائز اهمیت است برای پسران چنین نیست. این نتایج با یافتههای سایر پژوهشها نیز هماهنگ است (راجا، مکگی، استانتون[۲۱۱]، ۱۹۹۲؛ حجازی، نگهبان سلامی، ۱۳۸۸). این امر ممکن است به تفاوت مفهوم دوستی و نوع روابطی که دختران و پسران در دوستی با همسالان خود تجربه می کنند مربوط باشد. بدین ترتیب که دختران در ارتباط با همسالان خود نسبت به پسران تمایل بیشتری به صحبت کردن، برونریزی و صمیمیت دارند و در روابط خود بیش از پسران مشتاق و متکی بر عاطفهاند (وای[۲۱۲] و گرینی[۲۱۳]، ۲۰۰۶) و در حالیکه پسران در روابط با همسالان بر انجام فعالیتهای مشترک چون ورزش و بازیهای رقابتی تأکید میورزند برای دختران عاطفه یکی از مهمترین عوامل یک رابطه دوستانه میباشد (جیوردنو[۲۱۴]، ۲۰۰۳). بنابراین دختران با خود افشاگری بیشتر و تأکید بیشتر بر روابط عاطفی صمیمیت بیشتری را در ارتباط با دوستان خویش تجربه می کنند و با برقرار ساختن پیوندهای عاطفی عمیق با آنان بیش از پسران به دوستان و همسالان خود دلبسته میشوند. همین امر باعث می شود دختران بیش از پسران تحت تأثیر همسالان و روابط عاطفی با آنان قرار گیرند. علاوه بر این، تأثیرپذیری هویت معنوی پسران از دلبستگی به والدین و تأثیرپذیری هویت معنوی دختران از دلبستگی به همسالان خویش، با توجه به نوع توقعات جامعه و محیط خانواده از دختران و پسران بر اساس نقشهای جنسی نیز قابل توجیه است. به نظر میرسد دختران در مقایسه با پسران در خانواده کمتر امکان جستجوگری و استقلال دارند و در حالیکه پرداختن به مسائل ایدئولوژیک، شک کردن و مورد سؤال قرار دادن آنها برای پسران معمولتر و قابل پذیرشتر است این گونه مسائل در دختران کمتر مورد استقبال واقع می شود (سامانی و همکاران، ۱۳۸۷). از این رو، عدم امکان جستجوگری دختران در خانواده برای شکلدهی هویت خویش و از جمله هویت معنوی سبب گرایش و تأثیرپذیری بیشتر دختران از همسالان خویش می شود و از آنجا که در ارتباط با همسالان آزادانهتر میتوانند به اکتشاف و جستجوگری بپردازند، در شکلدهی هویت معنوی خویش تحت تأثیر همسالان خود قرار میگیرند. با این حال، نتیجه گیری قطعی در این زمینه نیازمند پژوهش بیشتر میباشد. لذا، پیشنهاد میگردد در پژوهشهای آتی رابطه سبکهای هویت با دلبستگی به والدین و همسالان نیز در مدل منظور شود.
۵-۲- محدودیتها
۱- همانگونه که بیان شد هویت معنوی سازهای نوظهور در روانشناسی است که مطالعه و بررسی آن از ۲۰ سال پیش آغاز شده است. از این رو، کمبود تحقیقات و پیشینهی پژوهشی در رابطه با هویت معنوی و ارتباط آن با متغیرهای پژوهش از جمله محدودیت های پژوهش حاضر به شمار می آید.
۲- نبود ابزار معتبر در سطح بین المللی برای سنجش هویت معنوی.
۳- مشکلات مربوط به دسترسی به مقالات و مجلات معتبر خارجی از دیگر محدودیتهای این پژوهش به شمار می آید.
۴- تحقیق حاضر از نوع همبستگی بوده و به همین لحاظ استنباط علّی از نتایج باید با احتیاط بسیار صورت گیرد.
۵- شرکت کنندگان پژوهش صرفاً دانشجویان بودهاند و در تعمیم به جمعیتهای دیگر باید جانب احتیاط را رعایت کرد.
۵-۳-پیشنهادات و دلالتهای نظری و عملی
۱- با توجه به جدید بودن سازهی هویت معنوی و تحقیقات اندک در این زمینه، پیشنهاد
می شود با انجام پژوهشهای مختلف در این زمینه و بررسی نقش سایر متغیرها در ارتباط با هویت معنوی به گسترش این حوزه و مفهوم سازی دقیقتر آن کمک شود.
۲- با توجه به اینکه بروز معنویت و به تبع آن هویت معنوی با افزایش سن افزایش مییابد، پیشنهاد می شود در تحقیقات آتی سن افراد به عنوان یک متغیر تأثیرگذار بر هویت معنوی لحاظ شود و هویت معنوی افراد متعلق به گروه های سنی مختلف مانند نوجوانان، جوانان و میانسالان با یکدیگر مقایسه شود.
۳- پیشنهاد میگردد در پژوهشهای آتی دلبستگی به والدین و همسالان در ارتباط با سایر ابعاد هویت چون هویت شخصی، هویت جمعی و هویت اخلاقی مورد بررسی قرار گیرد و تأثیر روابط عاطفی با خانوده و دوستان بر ابعاد مختلف هویت مقایسه شود.
۴- با توجه به استفاده روزافزون مشاوران و متخصصان سلامت روان از معنویت در درمان، به نظر میرسد که به لحاظ منطقی هویت معنوی نیز از چنین کارکردی برخوردار باشد. هرچند لازم است این امر با انجام پژوهش، به لحاظ تحقیقاتی نیز تأیید شود. بنابراین پیشنهاد میگردد هویت معنوی در ارتباط با متغیرهایی چون بهزیستی و سلامت روان بررسی شود و نتایج چنین پژوهشهایی راهگشای مشاوران و متخصصان حوزه سلامت گردد.
۵- با توجه به عدم تأثیرگذاری دلبستگی به والدین بر نگرش و باورهای اخلاقی افراد لازم است که والدین در شیوه های تربیتی و روابط عاطفی با فرزندان خود بازنگری کنند، به گونه ای که این دلبستگی به شکلدهی مفهوم دیگری در فرزندان کمک کند.
۶- با توجه به تأثیر هویت معنوی و به ویژه باورهای اخلاقی در نگرش و رفتارهای اخلاقی افراد به متخصصان تعلیم و تربیت پیشنهاد میگردد که با تأکید به این جنبه از هویت افراد و آشنا ساختن افراد با تجارب معنوی (هم به عنوان ارتباط با وجودی ماورایی و هم به عنوان ارتباط با دیگران) به رشد اخلاق و رفتارهای اخلاقی در افراد کمک کنند و از این طریق از بروز
پدیده های بسیار شایع در مدارس چون پرخاشگری وآسیب رساندن به دیگران جلوگیری به عمل آورند.
فهرست منابع
منابع فارسی
اکبرزاده، نسرین (۱۳۷۶). گذر از نوجوانی به پیری، تهران: مؤلف.
برک، لورا ای (۱۳۹۱). روانشناسی رشد (از نوجوانی تا پایان زندگی)، (مترجم یحیی سید محمدی). تهران: ارسباران.