در سطح دیگر، دولت به دنبال تسط کامل بر فرهنگ است. نه تنها کار توزیع و تنظیم بلکه برنامه ریزی و کنترل و نظارت بر فرهنگ آن هم نه صرفا کالاها و محصولات هنری و ادبی بلکه نمادها و نشانه ها و هنجارها را هم بر عهده میگیرد. به علاوه اینکه در نظام موجود جهانی، دولت مسئول مقابله با فرهنگهای بیگانه نیز میشود و هر گونه عقبنشینی دولت در این زمینه به معنای جایگزین شدن و هجوم فرهنگ غالب جهانی شناخته میشود. به همین لحاظ سعی میشود فرهنگ بومی به خصوص از لحاظ فنی تجهیز شود.
وقتی آرمانهای از پیش تعیینشدهای وجود دارد و سیاستهای فرهنگی در جهت آنها و به قصد حفظ و تثبیت آنها طرح میشود، مفهوم مهندسی فرهنگی متجلی میشود. در این صورت دولت خود را مسئول و مکلف در مورد نه تنها اوقات فراغت که کلیت زندگی افراد در جامعه میداند. دولت دیگر نه تنها متولی فرهنگ که مسئول رشد و کمال انسانی در تمام ابعاد حیات بشر هم هست. مداخله همه جانبه دولت در فرهنگ به قصد تعیین محتوای آن و ایجاد همگرایی و تعیین مسیر برای افراد و نهادها و جهت دادن به ابتکارات و نوآوریها و هویت بخشیدن به افراد جامعه است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نقش هویتبخشی فرهنگ به این معنی است که به هر فردی جایگاهش را نشان دهیم و بگوییم که چه هست. این در ضمن به این معناست که فرهنگ را به خودآگاه افراد بیاوریم، به افراد حسی از تعلق ببخشیم و تعلقات دیگر را طرد و نفی کنیم. اما همین هویتسازی وقتی جنبهی ایدئولوژیک مییابد (و در سیاستگذاری دولتی متبلور میشود) باید احساسی از کلیت و یکپارچگی را ایجاد کند و از همه تعارضات و کاستیهای عبور کند. یعنی این امنیت خاطر را در فرد ایجاد کند که پافشاریاش به یک هویت، او را از سایر خواسته های مادی و معنویاش دور نمیکند. از این رو میبینیم که وسوسه همه چیز با هم در متن سیاستگذاریهای فرهنگی به وجود میآید و سرمشقهای مختلف همزمان در سیاستها حاضر میشوند.
۶-۳-۱- مناقشه جریانهای فرهنگی بر سر سیاستهای فرهنگی
پیشتر گفتیم که هر گروه و جریانی سعی میکند متغیرهای خودش را بر سیاستگذاری فرهنگی تحمیل کند. سیاستهای فرهنگی ایران به طور اصولی (ولی نه کامل) منطبق بر جریان اسلامگرایی است که در فصل جریانشناسی فرهنگی توضیح دادیم. در سیاست فرهنگی ایران هم شاهد طرح هنجارهای والای فرهنگی هستیم و هم اینکه کلیه شئون فرهنگی جامعه باید بر اساس این هنجارهای تنظیم شود. جریانهای هنجارگرای عملی اسلامگرا، فرهنگ جامعه را نیازمند حمایت، تطهیر و تزکیه و محافظت در مقابل انحرافات میدانند. بر این اساس تلاش برای ابراز خردهفرهنگهای مختلف و نشر محصولات فرهنگی بدون هیچگونه معیار و نظارتی، معادل لیبرالیسم فرهنگی است که به هیچ وجه پذیرفته نیست.
بنابراین همانطور که شاهد بودیم فرهنگ امری وسیع است و همه اموری مثل ارزشها، نمادها، هنجارها، جنبه های معنوی و مادی حیات اجتماعی را در بر میگیرد و برای این چنین فرهنگی است که باید برنامه ریزی و سیاستگذاری کرد. از همین رو فرهنگ، امری نیست که به حال خود واگذاشته شود، چرا که به عرصهی سوداگری و ابتذال میافتد و نیاز به نخبگانی است که فرهنگ والا را بشناسند و در جهت تکمیل و ترویج آن بکوشند.
فرهنگ باید در چارچوب اعتقادات اسلامی تعریف و تنظیم شود و مشروعیت امور فرهنگی مشروط به چارچوبهای شرعی باید باشد و با فرهنگهای بیگانه و اسلامستیز باید مقابله شود. البته این به معنای یکسانسازی قهری آحاد جامعه و هدم آزادیهای مشروع نیست، بلکه شاید از این نظر بیشتر سیاستها سلبی است، یعنی قرار است که جلوی انحرافات بارز و شیوع آنها گرفته شود، نه اینکه همه افراد و عقایدشان کاملا یک شکل شود و البته هدایت و نظارت در زمره وظایف دولت شمرده میشود.
اما همانطور که گفتیم وسوسهی همه چیز با هم در سیاستگذاری باعث میشود که شاهد همنشینی عناصر متناقض در متن سیاستهای فرهنگی باشیم. هر چند همهی متون سیاست فرهنگی ایران با ارزشها و اهداف کیفی و در سرمشق شریعتگرا آغاز میشود اما آنجا که پای طرح سیاستها پیش میآید شاهد حضور پررنگ سرمشقهای واقعگرا و توسعهگرا هستیم. تنوع و تکثر فرهنگی به رسمیت شناخته میشود، خلاقیتهای فرهنگی و هنری و ادبی ارج نهاده میشود، تعاملات بین المللی مورد تاکید قرار میگیرد، مصلحتسنجی و محاسبه در دستور کار قرار میگیرد و بر توسعه و شاخصهای متناسب با آن تاکید میشود.
اینجاست که میبینیم اگرچه جریان اسلامگرایی، سیاستهای فرهنگی ایران را در دست دارد اما جریانهای دیگر در شکلدهی به سیاستهای فرهنگی بیاثر نیستند. در واقع تلاش جریانهای فرهنگی مقابل اسلامگرایی این است که سلطهی دولتی بر فرهنگ را کم کنند و آن را تا حد زیادی خودبسنده، درونزا، خلاق و متکی به خود بازیگران عرصهی فرهنگ شکل دهند. فرهنگ باید بیش از همه منجر به خودشکوفایی انسانها شود و زمینه مناسبی برای دسترسی همگانی به فرهنگ ایجاد شود و این امر نیز با به رسمیت شناختن تکثر و گوناگونی فرهنگها همراه شود.
از همهی این موارد پیداست که عرصهی سیاستهای فرهنگی به محلی برای برخورد و مناقشه جریانهای فرهنگی جامعه بدل شده است. سیاستهای فرهنگی در آنجایی که قرار شکلی مدون و مصوب و قانونی به خود بگیرد، کاملا تحت تاثیر جریان فرهنگی مسلط و هژمونیک در جامعه شکل میگیرد. اما باید دید که در حین اجرا و اثرگذاری، جریانهای فرهنگی دیگر، چگونه آن را متاثر میکنند و جهت میدهند.
۶-۳-۲- جمعبندی نهایی
جمعبندی نهایی سیاستهای فرهنگی کنونی ایران را میتوان در چند عنوان کلی به صورت زیر مورد ملاحظه قرار داد:
وسیع بودن مفهوم فرهنگ: فرهنگ در سیاستهای فرهنگی ایران وسیع و فراگیر و آمیخته با مسائل اجتماعی تعریف شده است. از این رو فرهنگ قرار است کارکردهای مثبتی در جامعه داشته باشد و بیشتر به ابزاری برای رسیدن به اهداف خاص تبدیل میشود.
کلی بودن: همانطور که گفتیم حدود دو سوم از حجم سیاستگذاریها به تصریح ارزشها و تعیین اهداف کیفی اختصاص دارد. سیاست، به معنی واقعی کلمه، حجم کمی را به خود اختصاص داده و اهداف کمی به کلی وجود ندارد.
دولتی بودن: دیدیم که مسئول اجرای سیاستها و رسیدن به اهداف کیفی و در نظر گرفتن ارزشها به طور کلی دولت شناخته شده است. کمتر پیش آمده که در متن هر سیاست و هدف کیفی، سازمان مشخصی در دولت مسئول اجرای آن شناخته شود. همچنین جای خالی حمایت سازمانهای مردمنهاد و غیردولتی، انجمنهای محلی و منطقهای و سازمانهای غیردولتی به چشم میخورد.
ابهام: در سیاستهای فرهنگی ایران، حوزهی عمل دولت به خوبی مشخص نشده است. یعنی حدود و ثغور فعالیتها و دخالتهای دولت در امر فرهنگ مشخص نیست. آنچنانکه در همه مسائل و حوزه ها، دولت خود را دخیل میداند. به علاوه اینکه اساسا حجم زیاد ارزشها و مبانی و اهداف کیفی خود نشان دهنده ابهام در سیاستهای فرهنگی است. همین عدم وضوح میتواند به سوء فهم در مصداق منجر شود.
سویافتگی: سیاستهای فرهنگی ایران به خصوص در بخش ارزشها و اهداف کیفی به طور خاص در جهت تعریف هنجاری برای فرهنگ با نگاهی شریعتگرایانه سویافتگی دارد. هر چند در متن سیاستها نگاه انسانشناختی و واقعگرایانه به چشم میخورد اما در بخش ارزشها و مبانی همهی اینها محدود به حدود شرع و ارزشهای دینی شده است.
نیندیشیدههای فراوان: سیاستهای فرهنگی ایران نیندیشیدههای فراوانی دارد. برای مثال دموکراسی فرهنگی، توجه به اقلیتها و استفاده از فرهنگ در جهت مقابله با تبعات تمدن جای کمی در مجموعه سیاستهای فرهنگی به خود اختصاص داده است. همچنین کمتر به جنبه های فردی، آزادیبخشی و خودبیانگری فرهنگی اشاره شده است. جنبه های اقتصادی فرهنگی به طور عمده نادیده گرفته شده است.
تناقض: در میان اهداف و سیاستها میتوان تناقضاتی را مشاهده کرد. برای مثال در جایی تعاملات جهانی و همنوایی با ارزشهای جهانی توصیه شده و در جای دیگر این امر محدود به حدود ارزشهای اسلامی و کشورهای اسلامی شده است. همچنین در مواردی به تنوع فرهنگی و حفظ آن اندیشیده شده و در عین حال نگاهی هنجاری و شریعتگرایانه به مقوله فرهنگ و تنوع فرهنگی شده است. در بعضی موارد سعی شده تا همه امور مطلوب با هم جمع شوند و اینگونه تناقضات از اینجا ناشی میشود.
عدم اولویتبندی: در سیاستهای فرهنگی ایران دو سرمشق شریعتگرا و توسعهگرا توامان وجود دارند به نحوی که در مبانی و اصول و مقدمات بیشتر بر سرمشق شریعتگرا تاکید شده است اما در بدنه و سیاستها سرمشق توسعهگرا پا به پای سرمشق شریعتگرا حضور دارد. از این رو اولویتگذاری مناسبی برای اهداف و سیاستها به چشم نمیخورد و بیشتر سعی شده تا هر دو این سرمشقها یعنی شریعتگرایی و توسعهگرایی به شکل وسوسهآمیزی با هم ترکیب شود.
عدم تفکیک مناسب: جدای از ابزار و نحوهی اجرای سیاستها که پیشتر گفتیم از تفکیک مناسبی برخوردار نیست و همه دستگاه های فرهنگی و همهی بخشهای دولت مسئول اجرا هستند، از قشربندی و تقسیمات فرهنگی در سطح جامعه نیز تفکیک خاصی در سیاستگذاری به چشم نمیخورد. در واقع همهی اقشار و آحاد جامعه بدون تمایز، موضوع سیاستهای فرهنگی در نظر گرفته شدهاند.
۶-۴- تحقیق موجود، مشکلات و آیندهنگری
هر چند در آغاز این تحقیق سعی شد به قدر کافی موضوع و روش تحدید شود تا مناسب یک پایان نامه باشد، اما ناگفته پیداست که هر تحقیقی که در خور عنوان «ارزیابی سیاستهای فرهنگی» باشد، نمیتواند تنها به چند متن مکتوب و مصوب سیاستهای فرهنگی بسنده کند. چرا که اولا نهادها سیاستگذاری فرهنگی در ایران علاوه شامل نهادهای متعددی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی، صدا و سیما، وزارت ارشاد و مجلس شورای اسلامی است. به علاوه اینکه تنها متن مکتوب سیاستهای فرهنگی نیست که مهم است، بلکه چگونگی ابلاغ و اجرای آنها در عمل اهمیت بیشتری دارد. بنابراین پیگیری سیاستها تا جاییکه منجر به برنامه و تصمیمگیری در عمل میشود، بخشی مهم در هر ارزیابی سیاستگذاری فرهنگی خواهد بود. چنین مطالعهای میتواند راهی باز کند تا به نتایج غیرنیتمند و پیشبینی نشدهی سیاستهای فرهنگی و همچنین مقاومت اقشار و گروه های جامعه در برابر سیاستهای دولتی بپردازیم.
همچنین ارزیابی سیاستهای فرهنگی هر کشوری تا حد زیادی وابسته به ارزیابی تطبیقی و تاریخی آن سیاستهاست که میتواند در روشنتر شد علل تدوین چنان سیاستهایی کمک زیادی بکند. باید دانست که سیاستهای فرهنگی در طول زمان های مختلف چه تغییراتی را به خود دیده است و در قیاس با کشورهای دیگر چه فهمی از سیاستگذاری فرهنگی در کشور برقرار است.
از سوی دیگر مطالعهی جذابتر و مفهومیتر آنجاست که سیاستگذاری برای فرهنگ تبدیل به سیاست فرهنگ میشود. چرا که اساسا فرهنگ ابزاری است برای بازنمایی، برای مشروعیت بخشیدن به روایتهایی خاص از حیات اجتماعی، برای نامگذاری و هویتبخشی، و برای تولید یک نظم جدید. به این ترتیب فرهنگ را به جای آنکه یک فعالیت نهادمند و برنامه ریزی شده از سوی دولت در نظر بگیریم، نامتعین و بیثبات و در معرض قضاوت و اعمال قدرت و منازعه خواهیم دید. و توجه میکنیم که اگر سیاستهای فرهنگی به دنبال حفظ فرهنگ هستند، این حفظ پایداری فرهنگ تنها به معنای حفظ ارزشها و باورهای جمعی نیست، بلکه به معنای پایداری ساختارهای سیاسی و ساختارهای قدرت هم هست. به این ترتیب منظور ما از ارزیابی سیاستهای فرهنگی دستیابی به منازعات هویتی و تعاملات و تقابلهای گروه های اجتماعی و تغییر معانی و نمادها (نه فقط از سوی دولت) خواهد شد.
مشروعیت بخشیدن به روابط اجتماعی مبتنی بر نابرابری و تلاش برای دگرگونی آنها، یکی از مسائل اصلی سیاستهای فرهنگی است. این سیاستها به گونهای بنیادین، معانی کنشهای اجتماعی را تعیین کرده و مشخص میسازند که چه گروه ها و افرادی از توانایی تعریف این معانی برخوردارند. همچنین سیاستهای فرهنگی به فاعلیت[۴۲] و هویت نیز توجه دارند، چرا که فرهنگ در شکلدهی درک ما از «خویشتن» نقشی اساسی را ایفا میکند. تلاشهای فرهنگی غالباً احساسات و عواطف عمیقی مانند حس میهنپرستی، نخبهگرایی، نژادپرستی، تبعیض جنسی، ضدیت با نژادپرستی و غیره را ایجاد یا منعکس میکنند. به بیانی دیگر، این تلاشها لزوماً با مسئله فاعلیت ارتباط دارند. شکلهای موجود نقشهای فاعلی، تأثیر مهمی در تعیین پذیرش یا مخالفت با روابط قدرت ایفا میکنند. افزون بر این، از نظر گروه های حاشیهای و مظلوم، ایجاد هویتهای جدید و مقاوم یکی از ابعاد اصلی نبرد سیاسی گستردهتر برای دگرگونسازی جامعه است (جوردن و ویدوس).
پایان
منابع
آزادارمکی، تقی. جامعهشناسی فرهنگ. تهران. نشر علم. چاپ اول: ۱۳۸۷٫
آشنا، حسامالدین. از سیاست تا فرهنگ، سیاستهای فرهنگی دولت در ایران (۱۳۰۴-۱۳۲۰). تهران. انتشارات سروش. چاپ اول: ۱۳۸۴٫
آشوری، داریوش. تعریفها و مفهوم فرهنگ. تهران. انتشارات آگه. چاپ سوم: ۱۳۸۶٫
اجلالی، پرویز. سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی در ایران. انتشارات آن. ۱۳۵۹٫
ادگار، اندرو و سجویک، پیتر. مفاهیم کلیدی در نظریه فرهنگی. ترجمه ناصرالدین علی تقویان. تهران. دفتر برنامهریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی و پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی. چاپ اول: ۱۳۸۸٫
اشتریان، کیومرث. روش سیاستگذاری فرهنگی. تهران. کتاب آشنا. چاپ اول: ۱۳۸۱٫
اصفهانی، مینا. ارزیابی برنامههای فرهنگی در برنامههای اول تا چهارم توسعه و چالشهای برنامهریزی فرهنگی. پژوهشنامه ۲۸٫ پژوهشکده تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام. ۱۳۸۷٫
امیری، جهاندار. اصلاحطلبان تجدیدنظرطلب و پدرخواندهها. تهران. مرکز اسناد انقلاب اسلامی. چاپ اول: ۱۳۸۶٫
ایوبی، حجتالله. سیاستگذاری فرهنگی در فرانسه: دولت و هنر. انتشارات سمت. چاپ اول: ۱۳۸۸٫
باکاک، رابرت. صورتبندیهای فرهنگی جامعهی مدرن. ترجمهی مهران مهاجر. تهران. انتشارات آگاه. چاپ اول: ۱۳۸۶٫
برمن، ادوارد. کنترل فرهنگ. ترجمه حمید الیاسی. تهران. نشر نی. چاپ اول: ۱۳۶۶٫
بشیریه، حسین. نظریههای فرهنگ در قرن بیستم. تهران. موسسه فرهنگی آیندهپویان. ۱۳۷۹٫
بهار، مهری. مطالعات فرهنگی: اصول و مبانی. تهران. سمت. چاپ دوم: ۱۳۸۸٫
بیلینگتون، روزاموند و استرابریج، شیلا و دیگران. فرهنگ و جامعه (جامعهشناسی فرهنگ). ترجمه فریبا عزبدفتری. تهران. نشر قطره. چاپ اول: ۱۳۸۰٫
پهلوان، چنگیز. فرهنگ و برنامهریزی. تهران، پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران. چاپ اول: ۱۳۵۸٫
جانسون، لزلی. منتقدان فرهنگ. ترجمه ضیاء موحد. تهران. انتشارات طرح نو. ۱۳۷۸٫
جوردن، گلن و ویدون، کریس. سیاست فرهنگی. ترجمه علیقیان. فصلنامه فرهنگ عمومی. شماره ۱۴٫ سال ۱۳۷۷٫
چاوشباشی، فرزانه. معرفی مدلهایی برای برنامهریزی فرهنگی. برنامهریزی فرهنگی. پژوهشنامه ۲۸٫ پژوهشکده تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام. ۱۳۸۷٫
حدادعادل، غلامعلی. فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی. تهران. انتشارات سروش. چاپ دوم: ۱۳۶۳٫
خسروپناه، عبدالحسین. جریانهای فکری ایران معاصر. قم. موسسه حکمت نوین اسلامی. ۱۳۸۴٫
رضایی، محسن. سرمشقی برای سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی. مرکز برنامه ریزی و آموزش نیروی انسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. چاپ اول: ۱۳۸۰٫