ریگان را پوشش میدهد در همین بخش اقتصاد جهانی در رابطه با ناتو مطالعه شده و کسری بودجه آمریکا در رابطه با استراتژیهای جغرافیایی سیاسی مطالعه میشود در این بخش نشان داده میشود که آمریکا و ناتو با مشکلات اقتصادی عمدهای مواجه شده است. در بخش سوم از یک طرف اتحاد امریکا و بریتانیا مد نظر قرار میگیرد و از طرف دیگر همکاری فرانسه با آلمان و نقش روسیه که نشان میدهند که جامعه جهانی و امنیت آن کثرتگرا شده و آمریکا نمیتواند به تنهایی ناتو را هدایت کند در نبود این توانایی آینده ناتو نیز در خطر است . (۱۹۸۷- Calleo)
دیوید هگلند (David G. Haglund) در کتاب PonderingNATo’sNuclearoptions : Gambits for a post – Weastphalian Worldبه گزینههای هستهای ناتو میپردازد در این مجموعه که نویسندگان مختلف فصول این کتاب را نوشتهاند به صورت ۴ بخش و ۸ فصل گزینهای هستهای ارائه گردیده است. در فصل اول نیل مک فارلن سیاستهای هستهای ناتو را در چارچوب منافع ملی تعریف میکند او میگوید دوران پسا وستفالی گذر از هابز به کانت است و ما نباید منافع ملی را با گزینهای هستهای گره بزنیم. علیرغم این که هابز وحدت اروپا و جهانی شدن و جامعه مدنی را دردنیا مطرح کرده است لیکن به نظر مک فارلن بسیارساده لوحانه است که بگوییم دوران وستفالی به سر رسیده است، به نظر وی بازدارندگی و منطق آن هنوز حاکم است و حتی بازدارندگی متعارف کمتر از بازدارندگی هستهای نمیباشد.
در فصل دوم پیتر اشمیت و استفن دواشپیلگر مسئله هستهای را در اروپای پسا وستفالی مطالعه میکند وی میپرسد اگر روزی روسیه فرایند هستهای شدن اروپا را فی نفسه منفی تلقی نکند درصدد خواهد بود به اروپا ملحق شود،اما آیا اروپا به روسیه اجازه خواهد داد که وی نیز وارد ناتو شود؟ این امری است بعید.
فصل سوم به سلاحهای هستهای و استراتژی کلان آمریکا تعلق دارد که توسط مایکل ماستاندونو نوشته شده است، وی به بازدارندگی ممتد امریکا اشاره میکند او میگوید دوران وستفالی به سرنرسیده و همانند رابرت گیلپن در کتاب War and Change in World Politicsاستدلال میکند که آنچه در دنیا اتفاق افتاده تغییر سیستمیک است و نه تغییر سیستمی، به عبارت دیگر منطق نظام بینالملل تغییر نیافته است و سلاحهای هستهای و بازدارندگی کلان آمریکا خدشهدار نشده است. گر چه معتقد نیست که نظم تک قطبی برای ابد برقرار باشد اما استدلال میکند که استراتژی کلان آمریکا تا مدتی ادامه خواهد داشت.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در فصل چهارم الیور ترنرت خود را با این سوال سرگرم میکند که آیا سلاحهای هستهای مانع جنگهای میکروبی خواهد شد؟ او در پاسخ میگوید از این نظر دوران وستفالی به سر رسیده است که در قرن ۲۱ ام تهدیدها میکروبی و شیمیایی هستند و سلاحهای هستهای قادر نخواهند بود بازدارندگی ایجاد نمایند.
در فصل پنجم جوزف ژاکل و جول سکولوسکی از تجربه هستهای کانادا سخن میگویند، کانادا به صورت بالفعل از زمان جنگ سرد تاکنون به عنوان هم پیمان آمریکا درگیر سلاحهای هستهای ایالات متحده بوده است. این مشارکت بخصوص درMutual AshuredDistruction (MAD)یعنی تضمین تخریب دو جانبه با تخریب تضمیمی دو جانبه توسط اوتاوا انجام گرفت. گر چه در ظاهر این کشور سیاستهای ضد هستهای را شعار میداد.
در فصل ششم امید یا یاس کانادا را در کنترل تسلیحات هستهای بیان میدارد دراین فصل میشل فورتمن و دیوید هگلند استدلال میکنند که مردم کانادا خواهان سیاستهای ضدهستهای هستند اما در عمل دولت کانادا سیاستهای هستهای را دنبال میکند، به عنوان مثال اوتاوا در گزارشی که مجلس آن در رابطه با سیاستهای هستهای تصویب کرد، از ناتو نمیخواهد که استفاده از سلاحهای هستهای در ضربه اول را انکار نماید. فقط از ناتو میخواهد که در سیاستهای هستهایاش تجدید نظر کند.
در فصل هفتم سیاستهای هستهای فرانسه توسط پاسکال بنیفیس اعمال شده است، او میگوید تغییراتی که در گذشته در سیاستهای هستهای فرانسه به وجود آمده بود فرانسه را محدود میساخت اما با پایان یافتن جنگ سرد فرانسه از انزوا خارج شده است و در نتیجه خود را به کشورهای دیگر نزدیکتر ساخته و در قلمرو هستهای فعالتر خواهد بود، در تایید گفته های پاسکال و بنیفیس باید افزود که هم اکنون فرانسه به نسل سوم سلاحهای هستهای دست یافته است و سارکوزی نیز مجدانه برنامههای هستهای این کشور را پیگیری نموده و اظهار داشت است که در برابر تهدیدهای موشکی ایران میبایستی سلاحهای هستهای فرانسه مدرنیزه شود.
در فصل هشتم استفن پلینجر آینده برنامههای هستهای بریتانیا را مورد بررسی قرار میدهد او میگوید سیاستهای هستهای بریتانیا شباهت زیادی به فرانسه دارد گویی به موازات آنها حرکت میکند. در عین حال بریتانیا سلاحهای هستهای را به عنوان آخرین سلاح در زمانیکه منافع حیاتی کشورش به خطر بیفتد اعمال خواهد کرد. برخلاف فرانسه اما مانند کانادا، بریتانیا نیز ظاهرا سیاستهای ضد هستهای را دنیال میکند اما در عمل فاصله زیادی با این آرمانگرایی دارد(۱۹۹۹- Haglund).
فصول مختلف این کتاب حاکی از آن است که سلاحهای هستهای علی رغم تغییر و تحولات موجود در نظام بین اللملل از جمله جهانی شدن، جامعه مدنی و دوران پسا وستفالی دیگر مانند زمان جنگ سرد کارایی ندارد، لیکن ناتو برای ایجاد بازدارندگی ممتد به ویژه توسط اعضای سنتی آن مانند امریکا، فرانسه و بریتانیا در عمل هم چنان به بازدارندگی تکیه خواهد کرد و سیاستهای اعلامی با سیاستهای اعمالی آنها فرق دارد. در حالیکه برای جذب افکار عمومی سخن از سیاستهای ضد هستهای است در عمل اعضای ناتو و لابراتوار کشورهای عضو هم چنان به تلاشهای خود جهت بازسازی برنامههای هستهای ادامه خواهند کرد. بنابراین بازدارندگی هستهای جزء گزینههای جدی ناتو برای برقراری صلح و امنیت منطقهای و بین المللی خواهد بود.
کتاب The France – USLeadershiprace– Closely Watched Alliesبا ویرایشDavidG.Haglundاثر دیگری است که به ادبیات ناتو به ویژه درخصوص رابطه فرانسه و ایالات متحده امریکا اختصاص یافته است.
هگلند در فصل اول تحت عنوان Feuding Hillbillies Of The Westبه ریشه های منازعات فرانسه و امریکا در امنیت بین المللی نگاه میکند. وی سعی دارد رهیافت نظری رئالیسم را برای روابط فرانسه و امریکا اعمال نماید به ویژه به رئالیسم نئوکلاسیک اشاره مینماید که بعدا نگارنده این پایان نامه در بخش رهیافت نظری به آن اشاره خواهد کرد. با تکیه بر رئالیسم نئوکلاسیک بر ابعاد Power (قدرت) و Culture (فرهنگ) استناد مینماید. نویسنده ۳ ویژگی فرهنگی را مورد بررسی قرار میدهد این سه ویژگی عبارتند از فراگیری تاریخی یا Historical Learning، ویژگیهای نژادی Ethnicityو ویژگی ملی. پس از بررسی این روابط به خصومتهای دو کشور که در بستر روابط استراتژیک آنها مشاهده میشود برمیگردد و لذا رقابت و منازعه بین امریکا و فرانسه را غالب، و دوستی یا همکاری بین دو کشور را مغلوب میشمارد. و از این نظر آینده روابط در کشور را در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در نقاط مختلف جهان مکدر میبیند.
BeatriceHeuserدر فصل دوم کتاب تحت عنوان of Sibiling Rivalry and Lovers Spurnedروابط فرانسه و امریکا در طی دو قرن گذشته را بررسی مینماید و برخلاف هگلند به نقاط اشتراک دو کشور تاکید مینماید و فصل مشترک دو کشور را در ایدهآلها و ارزشهای جهانی دو کشور میداند. به نظر هر دو ملت آنها وظیفه و ماموریت تمدنزا در جهان دارند.(Civilizing Mission)
لیکن نویسنده به دنبال این نقاط اشتراک که نهفته درآرمانهای ملی دو کشور است به رقابت برمی گردد ومی گوید همین ایدئولوژی که هردو در دنیا بر ان اهداف تبلیغ کرده اندباعث رقابت ایدئولوژیک بین آنها شده است این رقابت ایدئولوژیک را به خصوص در دوران ژنرال دوگل با ایالات متحده امریکا به خوبی میبینیم.
Hance- Georgehrhartدر فصل سوم تحت عنوان Change ByRapprochmentبازگشت فرانسه به این سازمان را مورد بررسی قرار میدهد او آمریکا را به عنوان Hyper Power تلقی میکند و میگوید فرانسه پس از فراگیری از دوران دوگل به اتحادیه بازگشته است. وی میگوید تاکید دوگل بر حاکمیت اروپا به رهبری فرانسه جای خود را به استراتژی بزرگ فرانسه در سطح جهانی داده است و این استراتژی بزرگ را در عیاق شدن با سازمان ناتو میپندارد. او میگوید گر چه غرایز قدیمی به سختی میمیرند.لیکن فرانسه آهسته آهسته برای برقراری تعادل قدرت آمریکا در ناتو به این سازمان بازگشته است .اما نتیجه میگیرد که جدال با Hyper Power که برحسب اتفاق شریک استراتژیک خود نیز میباشد مسئلهای نیست که در کوتاه مدت پایان یابد.
در فصل چهارم کتاب تحت عنوانA Model ally? ،Michel Fortmann andHeleneviauبه تغییر در سیاست خارجی فرانسه معتقدند و میگویند همانطروری که بحران کوزوو نشان داد فرانسه نگاه استراتژیک خود را عوض کرده است و به زندگی مسالمت آمیز دو جانبه اعتقاد دارد،و مشارکت نظامی فرانسه در قضیه صربستان نشان داد که پس از آمریکا دومین قدرت نظامی بود. این نویسندگان چنین نتیجه میگیرند که سیاست استراتژیک فرانسه بدین نحو عوض شده است که در زمان جنگ با آمریکا باشند و در زمان صلح علیه آمریکا.
نیل مک فارلین ( (Neil Macfarlaneدر فصل پنجم تحت عنوان Fromst.Malo to Kosovoتحول و تکامل روابط انگلستان، فرانسه و آلمان را به عنوان یک مثلت تاثیرگذار بر روابط فرانسه و آمریکا مطالعه مینماید. او میگوید در سالهای اخیر با شکلگیری اروپای واحد سخن از ESDIیعنی ابتکار دفاعی و امنیتی اتحادیه اروپا میشود، به عبارت دیگر گفته شده است اروپا درصدد است یک رژیم امنیت اروپایی برای خود ایجاد نماید، به نحوی که رهبری آن را فرانسه عهدهدار باشد مک فارلین میگوید با توجه به روابط انگلستان، آلمان و فرانسه بسیار بعید است رژیمESDIتحقق یابد.
در فصل ششم پیتر اشمیت ((Peter Schmidtتحت عنوان Where’s The Boeuf? مانند نیل مک فارلین به تشکیل رژیم امنیتی دفاعی اتحادیه اروپا جدا از ناتو بدبین است. وی ابتکار مذکور را بیشتر به یک شعار و سخن پراکنی تشبیه مینماید و آن را دور از واقعیت میداند. وی به مفهوم و ترمینولوژی Separable ButNotSeperateاستناد مینماید و میگوید اعضای اتحادیه اروپا گفتهاند مسایل راباید از هم جدا کرد و تفکیک پذیر دانست، نه اینکه جدا باشیم. اشمیت میگوید ناتو هم چنان بر دفاع مشترک و مسئولیت تمام اعضای ناتو تکیه خواهد داشت. وی میافزاید مفهوم خودمختاری در رژیم دفاعی و امنیتی اتحادیه اروپا فقط شعار است. اشمیت در همین رابطه دو سوال مطرح میکند آیا این شعار سیستم دفاعی اروپا در عمل نیز باعث میشود اعتماد اروپا به توان خود بیشتر شود؟ به عبارت دیگر باعث اعتمادسازی برای اروپا خواهد شد؟ و سوال دوم اشمیت این است که آیا این پروژه استراتژی قدیمی فرانسه در تقابل با آمریکا و آلمان است؟ اشمیت جواب سوال اول را آری و جواب سوال دوم را نه میگوید. بنابراین لفظ رژیم دفاعی اروپا فقط جنبه روانی و اعتمادسازی دارد و در عمل بر تقابل با آمریکا نمیباشد.
در فصل هفتم پیتر رودولف((Peter Rudolfتحت عنوانVision Impossibleقدرت ایالات متحده امریکا را به عنوان یک هژمون خوش خیم تلقی مینماید.رودولف میگوید سیاست فرانسه در مقابل قدرت امریکا آثار منفی برای ناتو خواهد داشت، چرا که درخصوص اصطلاح دولتهای یاغی، آمریکا غالبا سیاستهای یک جانبه را اعمال مینماید و این باعث خواهد شد فرانسه و سایر اعضای اتحادیه به حاشیه کشیده شوند، و مسئله دوم دخالتهای کنگره آمریکا بر سیاستگذاری این کشور است که باعث خواهد شد امریکا یک نگاه درونی به سیاست خارجی داشته باشد و نقش سایر اعضای ناتو را نادیده بگیرد.
ریچارد نوسال(Kim Richard Nossal) در فصل هشتم تحت عنوان Life With Uncle Revisitedبه آینده رهبری امریکا توجه مینماید و مانند رودولف نقش کنگره را به عنوان عنصر اصلی در تصمیمگیری برای سیاستهای امنیتی ناتو در نظر میگیرد.اما برخلاف رودولف نظر خوشبینانهای دارد. او میگوید آمریکا دیگر Super Powerنیست بلکه Hyper Powerاست و در نتیجه چالش فرانسه باعث خواهد شد رهبری امریکا در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی بهبود یابد و کیفیت رهبری در اثر چالش و انتقادهای فرانسه ارتقا یابد نه اینکه باعث افول رهبری شود. بنابراین مخالفت فرانسه را به عنوان نیروی مثبت در ناتو تلقی مینماید(۲۰۰۰, Hugland))
نکته قابل توجه در آثار فوقالذکر این است که هیچکدام به عدم حضور ناتو و یا حضور آن در خاورمیانه نپرداختهاند. پایان نامه حاضر در ضدد اینست کمبودهای این ادبیات را جبران نماید و زمانیکه نگارنده عنوان پایان نامه حاضر را برای اعضا محترم گروه مطالعات منطقهای خاورمیانه تسلیم داشت هنوز نشانهای از ورود ناتو به خاورمیانه نبود ، اما نگارنده در صدد بوده علل عدم حضور ناتو در خاورمیانه را بررسی نماید و استدلال نماید که چرا در آینده نزدیک ناتو به خاورمیانه خواهد آمد. اینک که این پایان نامه در حال دفاع است به صراحت و در عمل شاهد آن هستیم که ناتو به خاورمیانه و شاخ آفریقا چتر دخالت آمیز خود را به نام و تحت عنوان دخالتهای بشر دوستانه و برقراری صلح و امنیت منطقهای و بین المللی در خاورمیانه گسترده است. لیکن هنوز هم ادبیات بسنده یافت نمیشود.
Alastair Bachanدر فصل اول کتابThe Evolution Of Strategic Thoughtبه رقابت آمریکا و اتحادیه اروپا در ناتو میپردازد و تفوق اروپا بر آمریکا را غیرممکن میداند. وی بریتانیا، فرانسه و آلمان را قدرتهای نسبتا ضعیف می داند و این رقابت را به خصوص در زمینه های موشکی غیرممکن تلقی میکند، وی در ادامه استدلالهای خود نشان میدهد تغییرات سازمان پیمان آتلانتیک شمالی کاملا متغیر وابسته به سیاستهای آمریکا میباشد. بنابراین اگر اراده امریکا برای ایجاد بازدارندگی در هر نقطه از جهان از جمله خاورمیانه باشد ناتو را به آنجا خواهد برد. گر چه کلیه فرماندهان از جمله دو فرمانده مالی ناتو بین المللی میباشند یعنی از اعضای ناتو انتخاب میشوند، لیکن فرماندهان کل آمریکایی هستند، این فرماندهان به گروهی به نام Standing Groupگزارش میدهند که اعضای این گروه نمایندگان امریکا، بریتانیا و فرانسه در واشنگتن میباشند که آنها نیز به نوبه خود به کمیته نظامی گزارش میدهند که اعضای این کمیته را اعضای ستاد اتحادیه تشکیل میدهد، این پیشنهادات به شورای ناتو ارائه میگردد. نویسنده میافزاید اما تئوری با عمل فرق دارد در عمل Standing Groupدر واشنگتن سازمانی تشریفاتی بوده و نفوذی در پنتاگون یعنی وزارت دفاع آمریکا و یا در اتحادیه ندارد. نویسنده بر قدرت نظامی امریکا که دارای دو وجه است اشاره میکند یعنی سلاحهای استراتژیک و تاکتیکی آمریکا و بنابراین معتقد است ناتو میبایستی به تغییراتی که آمریکا در سلاح های استراتژیک و تاکتیکی خود معمول می دارد توجه نماید. بدینگونه سیاست خارجی آمریکا درتکامل تسلیحات و پندار ناتو تاثیر مهمی دارد. نظر به اینکه امریکا چه به دلایل برقراری صلح و امنیت منطقهای و چه تحت عنوان مبارزه با سلاحهای کشتار جمعی و هستهای و یا به بهانه مبارزه با تروریسم و یا به قصد تسلط بر لولههای نفتی خاورمیانه عازم این منطقه میباشد و کنترل هر چه بیشتر خود را یا به بهانه اهداف فوقالذکر و یا برای پیشگیری از سیطره چین و یا نفوذ روسیه و یا ظهور اتحادیه اروپا به عنوان یک ابرقدرت حضور خود را در منطقه خاورمیانه بیشتر خواهد کرد ،اما برای اینکه این حضور وجاهت قانونی داشته باشد میبایستی همپیمانان خود از جمله ناتو را نیز با خود همراه کنند.(Bachan،۲۰۰۸)
مرشایمر( John G.Mersheimer)نظریه پرداز رئالیسم تهاجمی در کتاب The Tragedy of Great Power Politicsبه اهداف امریکا در ناتو میپردازد و میگوید اگر امریکا صد هزار نیرو در اروپا دارد به خاطر این نگرانی است که رقابت امنیتی خطرناک و بالقوه در اروپا وجود دارد. و حتی روسیه ممکن است مجددا برخیزد، و به همین دلیل ناتو به سمت شرق گسترش مییابد و کشورهایی چون چک، مجارستان و لهستان را به آغوش خود میگیرد. در سال ۱۹۹۷ بیل کلینتون چنین میگوید: «برخی میگویند ما دیگر به ناتو نیاز نداریم زیرا که دیگر تهدید قدرتمندی به امنیت ما اینک وجود ندارد. من میگویم اگر تهدید قوی وجود ندارد، به خاطر این است که ناتو وجود دارد. آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا به سنای آمریکا چنین میگوید: «ما در امنیت اروپا منافع داریم، زیرا میخواهیم از بیثباتی که ۵ میلیون آمریکا را در دو جنگ جهانی به اروپا برد اجتناب کنیم (Mersheimer،:۲۰۰۱۳۷۹).
رابرت آرت بین سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۴ یکصد مصاحبه با نخگبان سیاسی – نظامی اروپا انجام داد. یافته های وی بدینگونه خلاصه میشود که اگر امریکاییها پتوی امنیتی خود را از اروپا برچینندبه کشورهای اروپایی همان اوضاع و احوال ۴۵ سال گذشته که یکدیگر را نابود میکردند برخواهد گشت. بنابراین بنا به استدلالهای جان میرشمیر امنیت اروپا نیز متغیر وابسته به قدرت امریکا میباشد و لذا ناتو نیز در هر نقطه از دنیا چه در اروپا و چه در خاورمیانه در صدد آن است در وهله نخست اهداف امریکا را اجابت نماید. (آرت،۲۰۰۱)
در رابطه با سیاستهای اعلامی ایالات متحده امریکا در رابطه با خاورمیانه به ویژه تا آنجا که به پایان نامه حاضر مربوط میشود درخصوص خلیج فارس رابرت مک ناما راRobert S.Mcnamara))در کتاب Out Of The Coldبه مجموعه آیین رفتار مورخ ۱۹۷۲ امضا شده بین نیکسون و برژنف اشاره میکند . وی میگوید موافقت نامه مذکور دارای ۶اصل مهم بوده است که یکی از اصول آن خلیج فارس میباشد. بدین ترتیب که به موجب اصل ۵ موافقت نامه مذکور چنانچه تردد نفت از خلیج فارس قطع گردد، ایالات متحده آمریکا به جای آنکه نیروی دریایی خود را یکجانبه وارد منطقه کند. مانند آنچه که در سال ۱۹۸۷ اتفاق افتاد امریکا میبایستی نیروی سازمان ملل را برای تضمین عبور نفت از خلیج فارس فراهم نماید. از این رو امریکا ممکن است در غیاب نیروی سازمان ملل نیروهای ناتو را به بهانه حمل و نقل نفت از تنگه هرمز به منطقه خلیج فارس اعزام نماید. (۱۹۸۹, Mcnamara)
علاوه بر موارد فوق که میتواند انگیزههای برای امریکا و در نتیجه برای ناتو جهت حضور در خاورمیانه باشد. انگیزههای دیگری نیز برای حضور ناتو در خاورمیانه وجود دارد که در میان سایر موارد میتوان به انگیزههای اقتصادی اشاره کرد. واقعیت امر این است که مطالعه و شناخت ناتو علاوه بر اهداف نظامی و امنیتی به عنوان یک سازمان بین المللی بسیار گسترده دارای اقتصاد سیاسی مخصوص به خود میباشد. بدیهی است شرکتهای چند ملیتی عظیمی در رابطه با ناتو فعال میباشند. این شرکتها فقط به کارخانجات اسلحهسازی و مهمات مربوط نمیشوند بلکه سایر شرکتهای خدماتی را نیز شامل خواهد شد.
تدارکات مستلزم ارائه خدمات گسترده میباشد به عنوان مثال وجود ۳۰ سرآشپز و ۳۰۰ آشپز در ناوگان پنجم امریکا در بحرین نیاز به شرکتهای خدماتی عظیم دارد. به همین ترتیب برای تامین نیروهای امریکا، انگلیس، فرانسه، ایتالیا، آلمان، هلند، ترکیه در اقصی نقاط دنیا مانند کوزوو و در بالکان و افغانستان در همسایگی ما نیز به شرکتهای تولید کنندگان مواد اولیه جزئی از این نیروها میباشد و در این زمینه Keith HartlyوTood SANDLERگامهای مهمی را برای مطالعه اقتصاد ناتو برداشتهاند لیکن کتاب آنها The Political Economy Of NATOنیز مانند سایر منابع به امکان حضور ناتو و اینکه چرا تاکنون ناتو به خاورمیانه نیامده است اشارهای نکردهاند.
هدف پژوهش
هدف پژوهش حاضر بررسی دلایل عدم حضور ناتو در خاورمیانه میباشد و در عین حال شرایطی را که موجبات حضور این اتحادیه را در منطقه خاورمیانه تسهیل میبخشد بررسی نماید. این دلایل از یک طرف به ساختار نظام بین الملل و تغییرات آن برمیگردد. از طرف دیگر به اهداف سیاسی آمریکا مربوط میشود که قدرت نظامی این اتحادیه را برای نیل به اهداف سیاسی آن جهت مشروعیت بخشیدن به اقدامات خود مورد استفاده قرار داده به نحوی که از همان ابتدای تشکیل این اتحادیه یکی از اهداف اتحادیه را برای اجابت اصول مندرج در منشور سازمان ملل تلقی مینماید. از آنجا که منشور سازمان ملل و منشور اتحادیه هر دو با ابتکار امریکا بوده است نیل به اهداف امریکا از ماموریتهای مهم ناتو میباشد.
منشور ناتو خود اذعان میدارد که برای تامین اصول منشور سازمان ملل جهت حفظ و برقراری صلح امنیت بینالملی و منطقهای و توسعه کمو کیفی انضمام خواهد کرد. علل دیگر عدم حضور ناتو در منطقه را میتوان به وچود رژیمهای امنیتی منطقهای مانند پیمان سنتو در زمان جنک سرد و یا وجود ایران به عنوان ستون ثبات و همچنین نقش سایر هم پیمانان امریکا مانند اسرائیل و عربستان در منطقه دانست. اما از آنجا که پس از فروپاشی شوروی و ظهور انقلاب اسلامی ایران ثبات و امنیت منطقه دچار تزلزل گردید. امریکا به تدریج ابتدا با یکجانبهگرایی حضور خود در منطقه خاورمیانه را تقویت نمود مانند دو جنگ امریکا علیه عراق، لیکن از آنجا که یکجانبهگرایی با واکنش جامعه جهانی و حتی هم پیمانان امریکا مانند فرانسه مورد انتقاد قرار گرفت. ایالات متحده جهت مشروعیت بخشیدن به حضور خود در خاورمیانه به تدریج به سیاستهای چند جانبهگرایی از طریق سازمان ملل متحد در درجه نخست رو آورد، اما از آنجا که اعزام نیروهای حافظ صلح مستلزم حمایت سایر اعضای دائمی شورای امنیت از جمله روسیه و چین میبود.و لذا امریکا به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی توسل جست و به تدریج حضور ناتو را در منطقه پررنگتر کرده است. در پایان نامه حاضر در بخش مفاهیم به تعریف فراختری از منطقه خاورمیانه توجه خواهم کرد، به عبارت دیگر کشورهای که سابقا در مجاورت خاورمیانه به شمار میآورند در این تعریف خاورمیانه جزء قلمرو این منطقه محسوب خواهند شد.
اهمیت موضوع
منطقه خاورمیانه از لحاظ وجود منابع استراتژیک و انرژی به ویژه نفت و گاز و هم چنین به لحاظ وجود شاهراه آبی خلیج فارس و محل اتصال دنیای شرق به غرب و نیز به لحاظ وجود قومیتهای مختلف در درون کشورهای اسلامی و دخالت دیرینه قدرتهای بزرگ از اهمیت خاصر برخوردار است. کافی است در یکصد سال گذشته به ادبیات تولید شده در علوم اجتماعی و رسانه های گروهی دنیا توجه کنیم. خواهیم دید منطقه خاورمیانه درصدر خبرها وتحولات مهم دنیا بوده است. کمتر منطقهای را میتوان یافت که در آن امپراطوریهای عثمانی، روم، فرانسه، انگلستان، روسیه و اخیرا چین درگیری و یا تعامل داشته باشند. بر همین منوال کمتر منطقهای را میتوان یافت که به واسطه رویه های امریکایی و سازمان پیمان آتلانتیک شکالی این چنین محاط شده باشد. وجود پایگاه های نظامی و ناوگان امریکا در منطقه، استقرار موشکهایکروز و سپر دفاعی در این منطقه به خوبی اهمیت موضوع را نشان میدهد.
درخصوص دولت جمهوری اسلامی ایران باید قویا تاکید کرد که حضور ناتو در منطقه رابطه مستقیم با منافع ملی ایران دارد. مضافا کشور شمالی ایران روسیه نیز نسبت به حضور ناتو بسیار احساس میباشد. روسها و امریکاییها و پیش از آن روسها و انگلیسها بر سردسترسی به آبهای گرم خلیج فارس با یکدیگر رقابت داشتند. از میان مطالعات استراتژیک در بعد سخت افزاری و نرم افزاری هیچ موضوعی به اندازه حضور ناتو در خاورمیانه با امنیت و منافع ایران ارتباط نخواهد داشت. بنابراین این موضوع در رابطه با امنیت و منافع ملی ایران و منطقه رابطه مستقیم دارد.
سوال اصلی
چه عواملی باعث شده است ناتو به عنوان یکی نهاد امنیتی در خاورمیانه حضور پیدا نکند و اینکه چگونه و تحت چه شرایطی این امکان فراهم میشود که این سازمان در این منطقه حضور یابد؟
فرضیه اصلی
علت اصلی عدم حضور ناتو در خاورمیانه تحدید آزادی عمل ایالات متحده از ناحیه سایر متحدین آن در چارچوب ناتو و به موازات آن تحدید آزادی عمل آمریکا توسط سایر قدرتهای بزرگ خارج از ناتو مانند روسیه بوده است(متغیر مستقل). لیکن رشد خشونت های اجتماعی و یکجانبه گرایی آمریکا و آوای گسترش سلاحهای هستهای در منطقه به دلیل عدم کارایی بازدارندگی متعارف(متغیر وابسته) توانسته مقدمه حضور مستقیم ناتو را در این منطقه فراهم نماید.
محدودیت پژوهش
پژوهشهای علوم انسانی اعم از کمی و کیفی به ویژه در کشورهای در حال توسع محدودیتهای خود را داراست پژوهش حاضر نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد، دسترسی به داده و اطلاعات با توجه به محدودیتهای موجود به لحاظ تحقیقات کتابخانهای و محدودیت در دسترسی به سایتهای اینترنتی از محدودیتهای بارز بوده است, بیبلیو گرافی و ویبلیوگرافی پیوست به پایان نامه حاضر خود نشان میدهد که حتی به زبان انگلیسی درخصوص عدم حضور ناتو و امکان حضور آن در خاورمیانه منابع کم بوده است چه رسد به منابع فارسی که بسیار کمتر بوده است. محدودیت دیگر پژوهش عدم امکانات مالی جهت انجام مطالعات میدان (FieldTrip)و نیز امکانات کافی برای توزیع پرسشنامه و جمعآوری اطلاعات در داخل کشور از محدودیتهای دیگر بوده است. هیچ پژوهشی بدون حمایت مالی از پژوهشگر امکان پذیر نمیباشد و این موضوعی است که دانشگاه و دانشکده قبل از انجام پژوهش و نه بعد از آن میبایستی در اختیار پژوهشگر قرار دهد.
رهیافت نظری
از میان نظریههای موجود در روابط بینالملل میتوان به این جمعبندی رسید که نظریهها یا بنیان علمی و براساس عقلانیت میباشند که در این صورت رابطه علت و معلول به خوبی مطالعه میشود در این رهگذر میتوان به نظریههای رئالیسم، لیبرالیسم و مارکسیسم اشاره کرد. در شاخه دیگر میتوان به نظریههای غیر بنیانی، غیرعلمی و یا تکوینی مراجعه کرد که در آن میان میتوان به نظریههای انتقادی، سازهانگاری، جامعهشناسی تاریخی، فمینیسم، هنجاری و پسامدرنیسم اشاره نمود، که در این صورت رابطه علت و معلول مطرح نیست و آنچه که بر آن تاکید میشود ذهنیت بوده که براساس آن مفاهیم در ذهن جامعه تولید میشود که در آن میان میتوان به پارامترهای هویت، فرهنگ و گفتمان اشاره کرد.
پایان نامه حاضر با نگاه اجمالی به این نظریهها دو مناظره مهم را از میان رهیافتهای فوق که در ادبیات سازمان پیمان آتلانتیک شمالی حاکم بوده است و در نظر گرفته و آنها را مورد بررسی قرار میدهد. به عبارت دیگر مجموعه نظریههای رئالیسم را از یک طرف و مجموعه نظرات لیبرالیسم را از ظرف دیگر مورد کند و کاو قرار میدهد و نظریههای سازهانگاری را صرفا در بعد انتقادی مد نظر قرار میدهد و النهایه نگارنده این پایان نامه مکتب رئالیسم را نظریه مناسب و حاکم برای بررسی علل عدم حضور ونیز زمینه های حضور ناتو را در منطقه حاکم و غالب میداند. در این رهگذر و در چارچوب مکتب رئالیسم به شاخهای رئالیسم ساختارگرایی یا تدافعی و یا به بیان دیگر نئورئالیسم، رئالیسم تهاجمی یا انگیزشی و نیز به رئالیسم نئوکلاسیک توجه خاصی خواهد داشت. به ویژه آنکه رئالیسم انگیزشی یا Motivation Of Realismجایگاه خاص خود را در پایان نامه نشان خواهد دارد.
بشر همواره در طول تاریخ نگران جنگ، علل و پیامدهای آن بوده است. ادبیات موجود در اسطوره شناسی خود حاکی از آن است که جنگ به عنوان پدیده اجتماعی از زمان آفرینش وجود داشته و هرگز ریشه کن نشده است، پیامبران، حقوقدانان ، اخلاقیون ، فلاسفه، سیاستمداران و نظریه پردازان در این خصوص کتابها نوشتهاند. در پایان نامه حاضر با نگاه اجمالی به نظریههای روابط بینالملل، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی را در چارچوب مکاتب مختلف مورد بررسی قرار خواهیم داد. در حال حاضر این نظریهها به دو گروه عمده که هر یک زیرمجموعههای خود را داراست. تقسیم میشوند.
گروه اول نظریههای که به جریان اصلی معروف بوده، تکیه بر علم، عینیت و عقلانیت میکند که در آن رابطه علت و معلول مطالعه میشود. که از آن میان میتوان به واقعگرایی یا رئالیسم، لیبرالیسم و مارکسیسم اشاره کرد و گروه دوم که به نظریههای غیرعلمی، غیربنیادی معروف میباشند. شامل نظریههای انتقادی، سازه انگاری، جامعه شناسی تاریخی، فمینیسم هنجاری و پسامدرنیسم میباشد. این گروه بیشتر به ذهنیت تکیه کردهو علاقهای به رابطه علت و معلول نداشته و بیشتر نظریههای ساختارشکن میباشند.
بیشترن مناظره در خصوص ناتو بین دو مکتب رئالیسم و لیبرالیسم میباشند اما بدان معنا نیست که نظریهای دیگر در این خصوص فاقد ادبیات باشند به عنوان مثال مارکسیسم ناتو را به عنوان سازمانی در خدمت سرمایه داری میداند که در آن نقش سازمان برای به حاشیه راندن کشورهای در حال توسعه نقش عمده دارد.
به عبارت دیگر این سازمان ابزاری است در خدمت سرمایهداران و مشارکت ناتو در جنگهای معاصر صرفا بیانگر این است که نظام سرمایهدذاری با بحران مواجه شده است و سامانه سرمایه داری تب کرده است ناتو میبایستی جراحی نظامی کند تا سیستم سرمایه داری بهبود پیدا کند.(والرشتاین، )
از دیدگاه سازه انگاری، ناتو به عنوان سازمانی میباشد که برمبنای هویت و فرهنگ غرب شکل گرفته و برای تامین انگیزههای غرب است گرچه این ادبیات نفوذ در میان نویسندگان سازه انگار متداول نشده لیکن تاکید سازه انگاران بر استراتژیهای هویتی و فرهنگی میباشد. اما همانطوری که فوقا اشاره شد بیشترین مناظره بین رئالیستها و لیبرالها بوده است.
رئالیستها که به شاخه های کلاسیک، ساختارگرا (نئورئالیسم یا رئالیسم تدافعی) ، رئالیسم اقتصاد ی و رئالیسم نئوکلاسیک یا رئالیسم انگیزشی تقسم میشوند. به طور کلی کلیه واقعگرایان بر نقش دولت و عقلانیت تکیه میکنند و مهمترین تفاوتی که با یکدیگر دارند آثار مناظرههاست، که رئالیسم با سایر مکتب ها داشته است. مثلا رئالیسم کلاسیک ضمن تاکید بر نقش دولت پارامترهای جامعه شناختی و فاکتورهای مربوط به نیروهای داخلی را مد نظر قرار میداد. که از آن میان میتوان به آثار توسیدید، هابز، ماکیاولی، ادوارد کار و مورگنتا اشاره کرد و هر جا که سخن از دولت با فاکتورهای داخلی آن است دو عنصر منازعه، جنگ، اختلاف از یک طرف و عنصر عدم همکاری و یا همکاری در زمینه های امنیتی از طرف دیگر مورد علاقه رئالیستها بوده است که در هر دو مورد قدرت نقش اساسی دارد. یعنی رئالیستها میگویند جنگ، منازعه و اختلاف در طول تمدن وجود داشته و تغییر شکل میدهد از طرف دیگر معتقدند همکاری به خاطر منافع شخصی خودپرستانه که در معمای زندانی و شکار گوزن مشاهده میشود و امکان پذیر نیست. به بیان دیگر انسانها و دولتها و به طور کلی بازیگران به خاطر منافع فردی جداگانه با هم همکاری کرده و همکاری آسیب پذیر است، مگر به خاطر امنیت در مقابل دشمن مشترک با هم ایجاد اتحاد بکنند این دقیقا فلسفه تشکیل ناتو میباشد. از این لحاظ ناتو اتحادی بوده است در مقابل پیمان ورشو برای پیشگیری از گسترش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی به ویژه در اروپا. همانطوری که اشاره شد مفهوم قدرت و انواع آن و اندازه گیری آن و سپس موازنه آن در نظر رئالیستها بسیار مهم بوده است. به عنوان مثال ادوارد کار قدرت را به سه گروه تقسیم میکند:
اول، قدرت نظامی. دوم، قدرت اقتصادی و سوم، قدرت پنداری. و این شیوه تحلیل را میتوان به خوبی در کلیه رئالیستهای واقعگرا مشاهده نمود. لیکن رئالیستهای ساختارگرا یا به عبارت دیگر نئورئالیستها ویا رئالیستهای تدافعی بر قدرت داخلی کشورها توجه ننموده بلکه بر قدرت ساختار نظام بین الملل تاکید کردند، به عنوان مثال والتز تاکید ساختار نظام بین الملل همواره بر واحدهای در حال تعامل اثر خواهند گذاشت و متقابلا تحت تاثیر تعامل واحدها میباشند. این رابطه را والتز به شکل زیر ترسیم مینماید.
که البته سایه ساختار نظام بین الملل بر تک تک واحدهای در حال تعامل به گونهای افکنده که هم ایجاد فرصت و هم ایجاد محدودیت مینماید. بنابراین رئالیسم ساختارگرا که والتز پدر این مکتب محسوب میشود به موازنه قدرت بین واحدهای در حال تعامل اعتقاد دارد، والتز ناتو را در مقابل قدرت پیمان ورشو تلقی نموده و استدلال مینماید که چون پیمان ورشو از بین رفته است ناتو فلسفه وجودی خود رااز دست داده و سالهایش نه روزهایش شمرده میشودبه این معنا زیاد طول نخواهد کشید که ناتو از بین خواهد رفت.
دیوید هگلند نیز در تایید سخنان والتز میگوید اگر دشمن کسی را از او بگیرید مانند آن است که آب را از گیاه بگیرید، گیاه خشک میشود. رئالیستهای نئوکلاسیک نیز بر همین اعتقادند اما آنها مانند رئالیستهای کلاسیک نقش عوامل اجتماعی داخل را مطرح میکنند و در نتیجه هم به دولت تاکید دارندو هم به ساختار نظام بین الملل و هم بر نیروهای اجتماعی. به عنوان مثال نقش ناتو در سرکوب طالبان و القاعده در کشورهای مختلف را پدیدهای میدانند که هم در درون دولتها مانند افغانستان است و هم پدیدهای است در ساختار نظام بین الملل در کشورهای مختلف خاورمیانه و هم پدیدهای اجتماعی در میان وهابیون تندرو، بنابراین ناتو در نظر رئالیستها نوعی اتحاد است برای نگرانیهای امنیتی و اتحادی است که علیه دشمن مشترک صورت گرفته.
لیبرالها برخلاف رئالیستها اولا معتقدند ناتو یک رژیم امنیت دسته جمعی میباشد در خدمت منشور سازمان ملل متحد برای اجابت اصول و اهداف سازمان ملل متحد ثانیا، فلسفه وجودی ناتو از بین نرفته و با از بین رفتن پیمان ورشو فروپاشی اتحاد شوروی ناتو دستور کار جدیدی برای خود دارد که از آن جمله میتوان به موازد زیر اشاره کرد:
۱-دخالت ناتو در اشاعه تسلیحات هستهای و سلاحهای کشتار جمعی
۲-دخالت ناتو در تروریسم