۳-۱-۷-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
در قرآن کریم، آیات فراوانی، انسان را به قبول و پذیرش مسئولیت دعوت می کند. آیاتی که در این موضوع به نقد و بررسی آن پرداخته می شود، به دو بخش دیدگاه شناختی- رفتاری قرآن، نسبت به شخصیت مومنان ودیدگاه شناختی- رفتاری قرآن ، نسبت به شخصیت کافران و منافقان تقسیم می شود:
۳-۱-۷-۲-۱٫ دیدگاه شناختی-رفتاری قرآن نسبت به شخصیت مومنان؛ پذیرش مسئولیت، معیار درست و آسوده زندگی کردن
خداوند ویژگىها و امتیازات خاصّى به انسان داده که هیچ یک از موجودات در آسمان و زمین، آن را ندارند؛ و یکی از این امتیازات، امانت الهى است که براى انسان مسئولیّتآور است؛[۳۲۲] قرآن کریم در این باره می فرماید:
“إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً” (سوره احزاب ،آیه۷۲)؛ ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند امّا انسان آن را بر دوش کشید او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد).
آیه الله مکارم در تفسیر امانت می فرمایند: “امانت الهى” همان تعهد و قبول مسئولیت است. بنابراین، آنها که امانت را صفت اختیار و آزادى اراده دانستند به گوشهاى از این امانت بزرگ اشاره کردهاند، همانگونه که برخی آن را تفسیر به” عقل” یا” اعضاء پیکر” و یا” امانتهاى مردم نسبت به یکدیگر” و یا” فرائض و واجبات” و یا” تکالیف به طور کلى” تفسیر نمودهاند. لذا هر کدام دست به سوى شاخهاى از این درخت بزرگ پربار دراز کرده، و میوهاى چیدهاند. اما اینکه در روایات متعددى که از طرق اهل بیت ع رسیده این امانت الهى به” قبول ولایت امیر مؤمنان على ع و فرزندش” تفسیر شده، بخاطر آن است که ولایت پیامبران و امامان شعاعى نیرومند از آن ولایت کلیه الهیه است، و رسیدن به مقام عبودیت و طى طریق تکامل جز با قبول ولایت اولیاء اللَّه امکان پذیر نیست. در حدیثى از امام على بن موسى الرضا مىخوانیم: هنگامى که از تفسیر آیه"عرض امانت” سؤال کردند فرمود: «الأمانه: الولایه، من ادعاها بغیر حق کفر».[۳۲۳] امانت همان ولایت است که هر کس به ناحق ادعا کند از زمره مسلمانان بیرون مىرود. و در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت علیهم السلام مىخوانیم: «انتم الامانه المحفوظه» شما آن امانت حفظ شده هستید.[۳۲۴]
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بنابراین، حمل امانت الهى، همان قبول مسئولیت پذیری انسان، آمیخته با اراده و اختیار است که مىتواند تعهد و مسئولیت را بر دوش کشد، و ولایت الهیه را پذیرا گردد.[۳۲۵] خداوند متعال در قرآن می فرماید:
“مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً"(سوره احزاب، آیه ۲۳)؛ در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند بعضى پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضى دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند.
این آیه اشاره به گروه خاصى از مؤمنان است که در تاسى به پیامبر ص از همه پیشگام تر هستند، و بر سر عهد و پیمانشان با خدا یعنى فدا کارى تا آخرین نفس و آخرین قطره خون می ایستند؛ و کمترین انحراف و تزلزلى در کار خود پیدا نمی کنند. به عکس منافقان و یا مؤمنان ضعیف الایمان که طوفان حوادث، آنها را به این طرف و آن طرف مىافکند.[۳۲۶]
خداوند در آیاتی از قرآن کریم، احساس مسؤولیت مؤمنان را نسبت به سعادت و فرجام خود، خانواده و اجتماعشان بیان می فرماید؛ از جمله آیه ۱۰۵ سوره مائده:
“یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم….."(سوره مائده، آیه ۱۰۵)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهى کسانى که گمراه شدهاند، به شما زیانى نمىرساند.
قرآن کریم همچنین در آیه ۶ سوره تحریم می فرماید:"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ …..“(سوره تحریم،آیه۶)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید.
مقاتل بن حیّان در تفسیر این آیه می گوید: نگاهدارى خود و اهل خود این است که مرد مسلمان خودش را و اهل خود را ادب کند و ایشان را تعلیم خیر نموده و از کار بد باز دارد. و این واجب بر هر مسلمانى است که به خود و خانواده خود و غلامان و کنیزان خود نماید. که آنها را ادب نموده و تعلیمشان نماید.[۳۲۷]
در کافى از امام صادق علیه السّلام نقل شده : “لمّا نزلت هذه الآیه جلس رجل من المسلمین یبکی و قال عجزت عن نفسی کلّفت اهلی فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله حسبک ان تأمرهم بما تأمر به نفسک و تنهاهم عمّا تنهى عنه نفسک".[۳۲۸] زمانی که آیه قُوا أَنْفُسَکُمْ … نازل گردید، یکى از مؤمنین نشست و شروع به گریه کرد، و گفت: من از نگهدارى نفس خویش عاجزم، براى خانوادهام نیز تکلیف شدم، رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: “براى تو کافى است آنها را امر کنى به آنچه خودت را امر میکنى و نهى نمایى از آنچه خودت را نهى مىنمایى.”
و در ذیل روایت دیگرى از ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام نقل شده: اگر از تو قبول کردند آنها را از آتش حفظ کردهای و اگر تو را عصیان کردند، وظیفهات را انجام دادهای.[۳۲۹]
در روایت دیگری آمده که: “ان اشد الناس عذابا یوم القیمه من جهل اهله"؛ سختترین عذاب در روز قیامت آن کس را باشد که اهل و عیال او جاهل باشند یعنى ایشان را تعلیم علوم دینیه نکند و در بادیه جهالتشان واگذارد.
و در روایتی وارد شده است که چون مؤمن از معاصى بپرهیزد و به واجبات مفروضه مرتکب شود و اهالى خود را از معاصى باز دارد و ایشان را بر طاعات و عبادات حریص سازد، در روز قیامت بآن مؤمن گویند: “جزاک اللَّه من قیم عنا خیرا کنت تعلمنا و تامرنا و تنهینا فنجیت نفسک و نجیتنا فساق باجمعهم الى الجنه"؛ خدا برای تو از جانب ما جزاى خیر دهد؛ به خاطر این که در دنیا به ما تعلیم دادى و ما را امر نمودى و از منهیات ما را نهى کردى و بسبب آن خودت و ما را از عذاب این روز نجات دادی پس او با جمیع اهل و عیال خود متوجه بهشت شوند و بنعیم ابدى و سعادت سرمدى فایز شوند. و اگر تعلیم اهالى خود نکرده باشد روز قیامت باو گویند:
“لا جزاک اللَّه من قیم عنا خیر الا تعلمنا و لا تامرنا و لا تنهینا اهلکت نفسک و اهلکتنا فساق باجمعهم الى النار"؛ خدا برای تو از جانب ما جزاى خیر ندهد که ما را تعلیم نکردى و امر نفرمودى و از بدیها باز نداشتى و نفس خود را و ما را در هلاکت ابدى انداختى پس او را با اهل بیت در آتش دوزخ کشند.[۳۳۰]
قرآن کریم در آیه ۲۶ سوره طور که اشاره به مسئولیت پذیری مومنان در دنیا و برخورداری آنان از نهایت امنیت، در آخرت را یاد آور می شود، میفرماید:
“قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فی أَهْلِنا مُشْفِقینَ"(سوره طور ،آیه ۲۶)؛ مىگویند: «ما در میان خانواده خود ترسان بودیم. (آیات ماقبل و ما بعد این آیه درباره مواهب بهشتیان سخن گفته است.[۳۳۱])
علامه طباطبایی در بیان آیه می فرمایند: “اشفاق به معناى عنایتى آمیخته با ترس است، چون مشفق نسبت به کسى که به او اشفاق دارد هم محبت دارد و هم مىترسد که مبادا بلایى متوجه او گردد، و این کلمه در قرآن آمده، مىفرماید:"وَ هُمْ مِنَ السَّاعَهِ مُشْفِقُونَ- ایشان از قیامت بیمناکند” پس این کلمه هر وقت با حرف"من” متعدى شود معناى ترس در آن روشنتر از محبت است، و اگر با حرف” فى” متعدى گردد معناى عنایت و محبت در آن روشنتر از ترس به ذهن مىرسد، هم چنان که در قرآن فرموده:” إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ". لذا آیه بر این معنا است که آن ها اذعان می کنند که ما در دنیا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتیم، هم آنان را دوست مىداشتیم و به سعادت و نجاتشان از مهالک و ضلالتها عنایت داشتیم، و هم از اینکه مبادا گرفتار مهالک شوند مىترسیدیم، و به همین منظور به بهترین وجهى با آنان معاشرت مىکردیم، و نصیحت و دعوت به سوى حق را از ایشان دریغ نمىداشتیم.”[۳۳۲]
بنابراین، ریشه اصلى سعادت و خوشبختى انسان، همان احساس مسئولیت و خشیت است.[۳۳۳]و لذا، مومنان در سایهى ایمان به خدا از مواجهه با مشکلات نمی هراسند[۳۳۴] و در اثر اطمینان و آرامش قلب، دارای “حیات طیبه و” معیشت طوبى"هستند؛[۳۳۵] قرآن کریم در این باره می فرماید:
“الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ"(سوره رعد، آیه ۲۹)؛ آنها که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، پاکیزهترین (زندگى) نصیبشان است و بهترین سرانجامها.
علامه طباطبایی در بیان آیه می فرمایند:"کلمه” طوبى” بر وزن فعلى- بضم فاء- مؤنث اطیب (پاکیزهتر) است، و صفتى است براى موصوف محذوف، و آن موصوف- به طورى که از سیاق برمىآید- عبارتست از حیات و یا معیشت، زیرا نعمت هر چه که باشد از این رو گوارا و مورد غبطه است که مایه خوشى زندگى است، و وقتى مایه خوشى و سعادت است که قلب با آن سکون و آرامش یابد و از اضطراب خلاص شود، و چنین آرامش و سکونى براى احدى دست نمىدهد مگر آنکه به خدا ایمان داشته باشد و عمل صالح کند، پس تنها خداست که مایه اطمینان خاطر و خوشى زندگى است. و چنین کسى از شر و خسران در آنچه پیش مىآید ایمن و سالم است، و چگونه نباشد و حال آنکه به ستونى تکیه زده که انهدام نمىپذیرد. او خود را در تحت ولایت خداى تعالى قرار داده، هر چه برایش تقدیر کند، مایه سعادت اوست، اگر چیزى به وى عطا کند خیر اوست، و اگر هم منع کند باز خیر اوست. هم چنان که خداوند در وصف این زندگى طیب فرموده:” مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ” (سوره نحل، آیه ۹۷) (یعنی، هر کس عمل صالح کند، چه مرد و چه زن در حالى که ایمان داشته باشد، ما او را به عیش طیب زنده مىداریم، و مزدشان را بهتر از آنچه که مىکردند پاداش مىدهیم.) [۳۳۶]
۳-۱-۷-۲-۲٫ دیدگاه شناختی-رفتاری قرآن نسبت به شخصیت کافران و منافقان؛ عدم پذیرش مسولیت، واکنشی همراه با اضطراب و نگرانی
کافران که در برابر آیات خدا، شدت لجاجت و تعصب را نشان می دادند و حاضر به تسلیم در برابر حق نبودند و آن را انکار می کردند، بى اختیار آثار آن انکار، در چهرههاشان نمایان مىشد؛ خداوند در آیه ۷۲ سوره حج می فرماید:
“و إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فی وُجُوهِ الَّذینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا…"(سوره حج، آیه ۷۲)؛ و هنگامى که آیات روشن ما بر آنان خوانده مىشود، در چهره کافران آثار انکار مشاهده مىکنى، آن چنان که نزدیک است برخیزند و با مشت به کسانى که آیات ما را بر آنها میخوانند حمله کنند.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: “کلمه” منکر” مصدر میمى و به معنى” انکار” است، و از آنجا که انکار یک حالت درونى است و قابل مشاهده نمىباشد، بنابراین، منظور آثار و علائم انکار است. و لذا کافران، هنگام شنیدن آیات بینات، تضادى در میان منطق زنده قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پیدا مىشد، و چون حاضر به تسلیم در برابر حق نبودند، بى اختیار آثار آن انکار در چهرههاشان نمایان مىشد. بنابراین، این عکس العملهاى نادرست کافران(عدم مواجهه شدن آنان با حقایق)، خود دلیل روشنى است بر این که آنها تابع هیچ دلیل و منطقى نیستند، و تنها جهل و عصبیت بر وجودشان حاکم است؛ و جمله “یَکادُونَ یَسْطُونَ” با توجه به اینکه از دو فعل مضارع تشکیل شده، دلیل بر استمرار” حالت حمله و پرخاشگرى” در وجود آنها است.”[۳۳۷]
اما منافقان که در باطن، تکیه گاهى ندارند، همواره گرفتار ترس و وحشتى عظیم هستند؛ به خاطر همین ترس و وحشت، هیچ گاه آنچه را که در باطن دارند، اظهار نمىکنند؛ و چون از خدا نمىترسند، از همه چیز مىترسند؛ و لذا دائما در حال وحشت و اضطراب به سر مىبرند؛ قرآن کریم درباره آنان می فرماید:
“وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ"(سوره توبه، آیه ۵۶)؛ و به خدا سوگند مىخورند که آنها (منافقان )از شما هستند، در حالى که از شما نیستند، ولى آنها گروهى هستند که مىترسند(و وحشت دارند؛ لذا دروغ مىگویند).
در بینش منافقان، پذیرش مسئولیت( از جمله جهاد در راه خدا)، بلا و گرفتارى است.[۳۳۸] زیرا آنان از مواجه شدن با حقایق، وحشت دارند؛ خداوند متعال در قرآن، به فرار منافقین از انجام مسئولیت هایشان و شانه خالى کردن از بار مسؤولیت اجتماعى و حل و فصل امور مسلمین، اشاره کرده است که پیامددار فتنه و بلا و یا عذاب دردناک الهى برای آنان است؛[۳۳۹] قرآن کریم در این باره می فرماید:
“….قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ"(سوره نور،آیه ۶۳)؛ خداوند کسانى از شما را که پشت سر دیگران پنهان مىشوند، و یکى پس از دیگرى فرار مىکنند مىداند! پس آنان که فرمان او را مخالفت مىکنند، باید بترسند از اینکه فتنهاى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد.
در تفسیر على بن ابراهیم آمده: این آیه درباره قومى نازل گردید که چون رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله آنها را براى کارى مانند جهاد و غیره جمع مىکرد بدون اجازه آن حضرت متفرق مىشدند.[۳۴۰]
علامه طباطبایی در بیان آیه می فرمایند:” کلمه” تسلل” در آیه مورد بحث به معناى این است که کسى خود را از زیر بار و تکلیفى به طور آرام بیرون بکشد، که دیگران نفهمند، و این کلمه از"سل سیف” یعنى بیرون کردن شمشیر از غلاف گرفته شده. و کلمه” لواذا"، به معناى ملاوذه است، و"ملاوذه” آن است که انسانى به غیر خود پناهنده شده و خود را پشت سر او پنهان کند. و معناى آیه این است که خداى عز و جل از میان شما آن کسانى را که از ما بین مردم با حیله و تزویر بیرون مىشوند، در حالى که به غیر خود پناهنده مىشوند و به این وسیله خود را پنهان مىکنند و هیچ اعتنایى به دعوت رسول ندارند، مىشناسد.”[۳۴۱]
منافقان، به خاطر عدم پذیرش مسئولیت جهاد، همواره در اضطراب و نگرانی بودند تا جلب نظر و تایید مومنان را بعد از آمدن از جهاد، به سمت خود معطوف دارند؛ و گاهی هم برای این کار به سوگندهای دروغین، متوسل می شدند؛ قرآن کریم در این باره می فرماید:
“سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُون"(۹۵) یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ (۹۶)(سوره توبه، آیات ۹۵-۹۶)
ترجمه: هنگامى که بسوى آنان بازگردید، براى شما به خدا سوگند یاد مىکنند، تا از آنها اعراض (و صرف نظر) کنید از آنها اعراض کنید (و روى بگردانید) چرا که پلیدند! و جایگاهشان دوزخ است، بکیفر اعمالى که انجام مىدادند.(۹۵) براى شما قسم یاد مىکنند تا از آنها راضى شوید اگر شما از آنها راضى شوید، خداوند (هرگز) از جمعیّت فاسقان راضى نخواهد شد.
حجه الاسلام قرائتی در تفسیر آیه می فرمایند:"اعراض، یا بر اساس بزرگوارى و گذشت است، یا بر اساس قهر و بىاعتنایى، و در این آیه (آیه ۹۵)، به هر دو معنى به کار رفته است.منافقان درخواست اعراض و چشمپوشى از خطا داشتند، خداوند دستور اعراض قهرآمیز داد. منافقان، براى رضایت قلبى مسلمانان ارزشى قائل نبودند، اصرارشان بر رضایت، تنها براى مصون ماندن از عکس العمل قهرآمیز مسلمین بود، تا بتوانند پایگاه اجتماعى و نفوذ خود را در جامعه حفظ کنند." [۳۴۲]
نتیجه بررسی تطبیقی: با توجه به آیات قرآنی، اعتقاد فرد مبنی بر شانه خالی کردن از زیر بسیاری از مسئولیتها و مواجه نشدن با بسیاری از مشکلات و در عین حال زندگی رضایت بخشی داشتن، اعتقاد قابل قبولی نیست؛ زیرا بنا بر تصریح قرآن، ریشه اصلى سعادت و خوشبختى انسان، همان احساس مسئولیت و خشیت است. در دیدگاه شناختی قرآن نسبت به شخصیت مومنان، حمل امانت الهى، همان قبول مسئولیت پذیری انسان، آمیخته با اراده و اختیار است که مىتواند تعهد و مسئولیت را بر دوش کشد و ولایت الهیه را پذیرا گردد؛ و در دیدگاه رفتاری قرآن نسبت به شخصیت مومنان، آنان خودشان را در برابر خود، خانواده و جامعه شان مسئول می دانند؛ و در سایهى ایمان به خدا از مواجهه با مشکلات نمی هراسند و در اثر اطمینان و آرامش قلب، دارای “حیات طیبه و” معیشت طوبى"می باشند. در دیدگاه شناختی- رفتاری قرآن نسبت به شخصیت کافران، آنان کسانی هستند که در برابر آیات خدا، شدت لجاجت و تعصب را نشان می دادند و حاضر به تسلیم در برابر حق نبودند و آن را انکار می کردند، و لذا بی اختیار آثار آن انکار، در چهرههاشان نمایان مىشد. در دیدگاه شناختی- رفتاری قرآن نسبت به شخصیت منافقان، آنان کسانی هستند که از مسئولیتهایی که به آنان واگذار می شود(اطاعت خدا و رسولش) شانه خالی می کنند و خود را در پشت دیگران پنهان می کنند؛ و خداوند هم عذابهای دردناکی را برای آنان بازگو می کند که در انتظار آنان است؛ و لذا آنان به خاطر عدم پذیرش مسئولیت، زندگی آرام و آسوده ای ندارند؛ زیرا همواره در حال اضطراب و نگرانی هستند تا جلب نظر و تایید مومنان را، به سمت خود معطوف دارند.
با توجه به آموزه های قرآن، این باور غیر عقلانی که “آلبرت الیس” مطرح می کند، با آموزه های قرآن منطبق می باشد. اما از آن جا که الیس در درمان این باور غیر عقلانی، معتقد به مواجهه شدن فرد با مشکلات و پذیرفتن مسئولیت هاست؛ این نوع درمان او تا حدودی با آموزه های اسلام سازگار می باشد؛ زیرا( همان طور که گفته شد) زیر مبنای فکری و اعتقادی الیس با آموزه های دین اسلام، قابل انطباق نیست؛ الیس معتقد است که همه کارها و مسئولیت ها ضروری نیستند و لذا فرد می تواند کارهای خوشایند را شناسایی کند و آن ها را مشتاقانه به کمک نجواهای درونی و اعمال به شدت عاقلانه خود، خویشتندارانه انجام دهد.[۳۴۳] در حالی که در قرآن، ملاک خیر و شر، آسانى و سختى و یا تمایلات شخصى نیست، بلکه مصالح واقعى ملاک است و نباید به پیشداورى خود تکیه کنیم، بلکه باید تسلیم فرمان خدایى باشیم که بر اساس علم بىنهایت به ما دستور مىدهد، گرچه ما دلیل آن را ندانیم.[۳۴۴]
بنابراین، پس از بررسی این باور غیر عقلانی، و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که این دیدگاه در قرآن، همانند نظریه الیس، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت، نسبت به این که ایمان به حساب و کتاب، به انسان روح تقوى و پرهیزگارى مىبخشد و تعهد و احساس مسئولیت در او ایجاد مىکند؛ به اصلاح رفتارهای خود(احساس مسئولیت برابر خود، خانواده و جامعه ) به مبارزه با این باور غیر عقلانی بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع با کمک درمانگر آن ها را تعیین می کنند(درمانگر به بیمار کمک می کند تا فرد با مشکلات مواجهه شود و مسئولیت آن ها را با رضایت بپذیرد). اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است که نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۱-۸٫ باور غیر عقلانی شماره هشت
اعتقاد فرد مبنی بر این که گذشته فرد همیشه مهم است؛ و چون چیزی از قبل بر زندگی فرد تاثیر گذاشته، پس گذشته می تواند احساسات و رفتار فرد را تحت تاثیر قرار دهد.
۳-۱-۸-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
احساس گناه[۳۴۵]، سبب احساس کمبود و اضطراب در انسان می شود و این احساس به بروز عوارض بیماری های روانی منجر می گردد. روان درمانی –در چنین مواردی- به موضوع تغییر دیدگاه های بیمار درباره اعمال گذشته وی که سبب احساس گناه هستند، توجه می کند. “آلبرت الیس” معتقد است اکثر کسانی که در جامعه ما زندگی می کنند، معتقد هستند که گذشته آنان، تاثیر قابل توجهی بر زندگی آنان دارد. لذا در درمان این باور غیر عقلانی معتقد است که فرد با تایید صادقانه خطاهای گذشته خود، بدون سرزنش کردن خودش بابت آن خطاها می تواند از گذشته به نفع آینده استفاده کند.[۳۴۶]
۳-۱-۸-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
در قرآن کریم، انسان مسئول اعمال گذشته خودش است؛[۳۴۷] ولی امکان بازگشت توبه، جبران اصلاح و رهایی هم وجود دارد.[۳۴۸] بنابراین، قرآن کریم، علاوه بر بیان بینش و باور درستی که افراد باید در رابطه با گذشته خود داشته باشند، راهکارهایی را در درمان اصلاح رفتار منفی فرد، بیان می کند. که ما آن را در دو بخش دیدگاه شناختی و رفتاری قرآن بیان می کنیم.
۳-۱-۸-۲-۱٫ دیدگاه شناختی قرآن مبنی بر بینش درست افراد؛ ایمان به خداوند، سبب رفع نگرانى در برابر مصائب گذشته
افراد بیدار، همان طور که از پیروزیها استفاده مىکنند از شکست ها نیز درس مىآموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را که سرچشمه شکست شده، پیدا مىکنند و با بر طرف ساختن آن، براى پیروزى نهایى آماده مىشوند.[۳۴۹] خداوند در آیه ۱۳۹ سوره آل عمران می فرماید:
” وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین"(سوره آل عمران، آیه ۱۳۹)؛ و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید