دیوان عراق هم که تنظیم کننده دخل و خرج مملکت و قوهی محرکه حکومت به شمار می آمد در دست موالی بود. چنانکه حتی در زمان خلافت عبدالملک مروان هم حجاج که از غلبه موالی و تسلط زبان فارسی بر دیوان، راضی نبود اقدام به نقل دیوان از فارسی به عربی کرد کسی که این کار را برای حجاج انجام داد صالح بن عبدالرحمن ایرانی سجستانی از موالی بنی تمیم بود، اهل سیستان[۲۷۸].
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ابن اسحاق وقتی از فتح مصر و جمع آوری اسیران سخن به میان میآورد از یک مصری، به نام زیاد بن جزء زبیدی نقل می کند که میگفته است: از جمله کسانی که نزد ما آوردند ابو مریم عبدالله بن عبدالرحمن بود، قاسم بن قزمان- که ابن اسحاق از وی روایت می کند- میگوید: من هنگامی که او را دیدم بزرگ و سرور بنی زبید بود گفت: او را متوقف کردیم، اسلام و مسیحیت را بر او عرضه داشتیم. وی اسلام را برگزید، پس او را در جمعِ خودمان آوردیم و او امروز چنانکه میبینی عریف( بزرگ و سرور) ماست[۲۷۹].
ابوبکر و عمر امر کرده بودند که هر فردی اسلام بیاورد و همراه قبایل عرب بجنگد عطای برابر با عرب و نیز در فیء حقی خواهد داشت[۲۸۰]. گه گاه موالی را در بخشهایی از ولایات شرقی به حکومت میگماشتند دویست سالی بعد از قتل یزدگرد، درگاه و سپاه خلیفه در دست سرکردگان ترک، و دیوان وی در دست کاتبان ایرانی و اولاد موالی فرس بود[۲۸۱]. آنها به عنوان خزانه داران یعنی مسؤلان اموال و مخارج نیز عمل میکردند[۲۸۲].
زیاد بن ابیه حاکم معاویه در عراق و استانهای شرقی، خود دارای دیوانهایی بود و چند تن از موالی برایش نویسندگی میکردند یکی زادانفروخ بود و دیگری عبدالله بن ابی بکره و جبیر بن حیه می باشد[۲۸۳]. برای سلیمان بن عبدالملک هم عبدالعزیز بن حارث بن حکم بن ابی العاص و سلیمان بن نعیم حمیری و ابن بطریق نصرانی کتابت می کردند[۲۸۴]. در دوران خلافت بنی امیه بسیاری از منشیان و کاتبان آنها را موالی تشکیل میدادند از جمله در زمان معاویه علاوه بر سرجون بن منصور که مسؤلیت دیوان خراج را بر عهده داشت ابن اوثان نصرانی هم کار خراج حمص را برعهده داشت[۲۸۵]. همچنین عبدالرحمن بن دراج و عبیدالله بن اوس الغسانی کار کتابت نامه ها را برعهده داشتند و گفتهاند سلیمان بن سعید مولای امام حسین(ع) نیز برای معاویه کتابت می کرد[۲۸۶]. در روزگار یزید بن عبدالملک اسامه بن زید سلیحی و زید بن عبدالله کتابت میکردند[۲۸۷]. در زمان هشام بن عبدالملک نیز عدهای از موالی کار کتابت دیوانهای او را برعهده داشتند.حسّان نبطی برادرزاده مسروق بن الاجدع کار کتابت سعید بن عمرو الجراشی والی خراسان از سوی هشام را بر عهده داشت. وی تا زمانی که سعید در خراسان بر سر کار بود، همچنان برایش نویسندگی میکرد، ولی بعد از برکناری سعید او به عراق برگشت[۲۸۸]. از دیگر نویسندگان در دوران هشام، محمد بن المنتشر بود. درکار خراج یوسف بن عمر ثقفی حاکم عراق بعد از خالد قسری در زمان هشام، قحذم بن ابی سلیم بن ذکوان مولای ابی بکره نویسندگی میکرد. دیوان رسائل یوسف بن عمر را زیاد بن عبدالرحمن مولای ثقیف و رشیدین مولای خود یوسف می نوشتند[۲۸۹]. کار کتابت و منشیگری نصر بن سیار حاکم خراسان از سوی هشام را بختری بن مجاهد مولای بنیشیبان بر عهده داشت.[۲۹۰] کارهای دیوان رسائل ولید بن یزید بن عبدالملک( یزید سوم) دیوان خراج و مهر کوچک[۲۹۱] او در دست نصر بن عمر بود و مهر بزرگ او در دست مولایش قطن بود[۲۹۲]. در دوره خلافت آخرین خلیفه اموی( مروان حمار) عبدالله بن مقفع که مولای خاندان آل اهشم محسوب می شد چون در آنجا پرورش یافته بود، یک زمان منشی یزید بن عمر بن هبیره والی عراق از سوی مروان بن محمد بود و بعد از آن، منشی برادر یزید، داود بن عمر بن هبیره شد[۲۹۳].
۲-۲- ۳-حجابت و حراست( شرطه)
موالی به طور عام و موالی عتاقه به طور خاص، حاجبانِ موالی خود بودند که به مردم اجازهی ورود بر آنان را میدادند و حراست و حفاظت آنان را برعهده داشتند؛ یرفأ مولای عمر بن خطاب حاجب او بود.[۲۹۴] حاجبانِ خلفای بنی امیه از میان موالی آنان انتخاب میشدند[۲۹۵]. غالبا حاجب، بهترین موالی شخص به شمار می آمد[۲۹۶]. ابومخنف میگوید به هنگام قیام حجر بن عدی در کوفه، شرطهی کوفه از « حمراء» که اساورهی کوفه بودند، تشکیل میشد[۲۹۷]. نام یکی از موالی عبدشمس که در بصره و به سال ۶۶ هجری یکی از افراد شرطه بود، در روایات تاریخی آمده است[۲۹۸]. میتوان گفت که حفاظت از دولتمردان و حفظ امنیت شهرها، غالباً وظیفهی موالی بود. آنان از بیت المال حقوق میگرفتند به نحوی که میتوان گفت وضع اقتصادی خوبی داشته اند.
۲-۲- ۴-مالکیتِ اراضی و کارِ مِلک داری به وکالت از اربابان
موالی، مالک زمین نیز بوده اند؛ آنان یا از طریق خریدن و یا از طریق اِقطاعی که از سوی خلفا و کارگزاران انجام میشد، صاحب زمین میشدند. « موالی عتاقه» در اصل، زمینی نداشتند؛ اما « موالی اسلام»، مانند دهگانان و کشاورزان، گمان میرود که خود از همان ابتدا دارای زمینهای بسیار بوده اند. آوردهاند که ابن سیرین مولای انس بن مالک که مولای عتاقه بود، تاجر بود و تاکستانی در منطقه جرجرایا در عراق خرید[۲۹۹].
روایات میگویند: برخی از موالی، مالکِ دهکده و مزرعه بوده اند. یکی از موالی عباد بن زیاد، در بیرون دمشق، دهکدهای داشت که در سال ۱۲۶ هجری در آن میزیست.[۳۰۰]
موالی همچنین وکلای موالی خود بودند. میگویند یکی از موالی بنی مظعون، در دوران عمر، در حَرَّه، وکیلشان در املاک زراعی آنها بود[۳۰۱]. موالی معاویه بن ابی سفیان وکلای او در املاک زراعیاش در حجاز بودند.[۳۰۲] برخی از روایات دلالت دارند وضع اقتصادی این گروه خوب بوده است.[۳۰۳] این چنین بود که از همان آغاز، موالی مالکیت بر اراضی را منبعِ اقتصادی ثابت، میدانستند.
موالی، همچنین« وراق» و کارشان نسخه نویسی کتابها و به ویژه قرآن بود و با این کار تجارت میکردند؛[۳۰۴] اینان در مکتبها به کار تعلیم نیز مشغول بودند.
بنی امیه از موالی در تربیت و مراقبتِ اطفالِ خود استفاده میکردند و موالی در قبال این کارها مزدهایی کلان میگرفتند[۳۰۵] دسته ای از موالی نیز سرودن شعر و مدح امرا و خلفا، آواز، موسیقی و آموزش آن را ممر درآمد قرار داده بودند.[۳۰۶] گروهی از آنان نیز عهدهدار« چاپارخانه[۳۰۷]» و گروهی« ناظر بر بازار و نرخ» و گروهی« مسؤلِ بیت المال» بودند[۳۰۸]
۲-۲-۵-موالی در دیوان لشکر
روایاتِ گوناگون به این نکته اشاره دارند که موالی با قبایل عرب در حوادث مختلف، فتوحات، غزوات و درگیری میان دولت و قبایل یا احزاب شرکت داشته اند؛ به عبارت دیگر با عرب، هم در سپاه و هم در جنگ همراه بوده اند؛ مثلاً گفتهاند که دو تن از موالی زبیر بن عوام در جنگ یرموک حضور داشته اند.[۳۰۹]
موالی در جنگهای مسلمانان، به ویژه فتح مدائن، جلولا و خوزستان نقش مهمی داشتند. شاید دلیل توجه مسلمانان به این گروه ها آن بوده که آنها در تیراندازی بر پشت اسب بسیار ماهر بودند و حتی نوشتهاند وقتی فرمانده مسلمانان« سواری ایشان دید تعجب نمود.»[۳۱۰] اساوره دیلم نیز که در جنگ قادسیه از سپاه ساسانی کناره گرفته بودند، بعد از جنگ به مسلمانان تسلیم شدند و در فتح مدائن و جلولا به سپاه سعد بن ابی وقاص کمک کردند، بعد از جنگ آنها در کوفه ساکن شدند.[۳۱۱]
موالی در فتوحات اولیه نه تنها در مقام سپاهی خدمت کردند بلکه در مرکز فرماندهی نیز نقش مشورتی داشتند، چنانکه خلیفه دوم برای ادامه فتوحات همیشه نظر هرمزان را جویا میشد. وقتی فتح نواحی غربی ایران انجام شد و مسلمانان خواستند به نواحی مرکزی و شمالی حمله کنند، مردد بودند که از کدام قسمت شروع کنند. هرمزان نظر داد که از اصفهان، چون« اصفهان سر است و آذربایجان دو بال، چون سر را ببری، لاجرم دو بال نیز فرو افتد[۳۱۲].» اتفاقاً نظر او درست بود چون یزدگرد بعد از شکست نهاوند نیروهای زیادی را در نواحی مرکزی از جمله اصفهان آماده مقابله با مسلمانان کرده بود. اگر مسلمانان نخست به سمت آذربایجان میرفتند، بازماندگان سپاه ساسانی شاید میتوانستند رابطه آنها را با عقبه ایشان قطع کنند. نیز تعدادی از ابناء ایرانی به نام فارسیین در سپاه عمروعاص در تصرف مصر حضور داشتند. برخی این ایرانیان را اسرای جنگهای عراق میدانند.[۳۱۳] از نتایج حاصل از قیام مختار، اثبات ارزش نظامی موالی بود در سپاه مختار ۲۰ هزار نفر از موالی حضور فعال داشتند.[۳۱۴]
بنابراین از آن زمان به بعد حکام عراق سعی کردند در سرکوب شورشهای داخلی و نیز ادامه فتوحات در نواحی مرزی از نیروی موالی استفاده کنند. از نظر خود موالی، خدمات نظامی یک فرصت خوبی بود، تا آنها بتوانند تواناییهای خود را به رخ اعراب بکشانند. در جنگ با ترکان( به قول ولهووزن دشمنان سنتی و قدیمی ایرانیان در شرق) نقش اصلی را ایرانیان و موالی داشتند.
حجاج بن یوسف والی عراق به طور گستردهای از نیروی موالی استفاده کرد او هم در جنگ با خوارج و سرکوب شورشهای داخلی و هم در مرزها برای فتح سرزمینهای جدیداز نیروی موالی استفاده میکرد. طهمان مولای آل عقبه بن ابی معیط و ابو ضریر مولای بنی ثعلبه بن یربوع که هر دو تمیمیاند و اعین مولای بشر بن مروان در نبردِ حجاج علیه خوارج، شرکت داشته اند[۳۱۵].
حجاج برای تصرف مناطق کوهستانی دیلم در کرانه دریای خزر نقشهای تهیه کرده و آن را به گروهی از دیلمیان نشان داد تا نظر آنها را جویا شود، آنها به او گفتند:« درست نقشهای است که از شهرهای ما کشیدهاند، همین است جز اینکه نقشه کشان، چهرهی سوارانی که از این گردنهها نگهبانی کنند نکشیدهاند[۳۱۶].»؛ ثابت مولای خزاعه نیز در فتوحات خراسان به سال ۷۷ هجری شرکت داشت. مهلب در سال ۸۲ هجری، عطیه مولای عتیک را همراه با دو تن دیگر از موالی نزد پسرش یزید به مرو فرستاد و آنان به جنگجویان ملحق شدند. یکی از موالی حجاج بن یوسف در فتح بخارا و در سپاه قتیبه بن مسلم باهلی شرکت داشت. حیان نبطی مولای مصقله بن هبیرهی شیبانی که تبارش از اسیران دیلم بود، همراه سپاه قتیبه بن مسلم در خراسان حضور داشت. سلیم ناصح مولای عبیدالله بن ابی بکره در شمار سپاهیان قتیبه بود.[۳۱۷]
موالی به جنگجویانِ تابعِ خلافت، در بلاد شام، یا جنگجویانِ در شهرها میپیوستند و همان وظیفه ای را عهدهدار بودن که یک عرب در جنگها، خواه در فتوحات و خواه در سرکوبی شورشهای داخلی، بر عهده داشت.
در سپاه ابن اشعث معروف به سپاه طاووس، هفت هزار نفر از موالی حضور داشتند.[۳۱۸] باذام مولای ابن اشعث در کشتن قَطَری بن فُجاءه به همراه فرماندهان عرب حضور داشته است.[۳۱۹] تعداد نیروهای موالی در ارتش خراسان را تا ۲۰ هزار تن هم نوشتهاند که از این تعداد ۷ هزار تن به فرماندهی حیان نبطی در سپاه قتیبه بن مسلم، مأمور جنگ در نواحی سمرقند و بخارا بودند[۳۲۰].
موالی در ارتش خراسان از سربازانی ساده، بوده به مقامات فرماندهی و طراحی عملیات نظامی رسیدند چنانکه عبدالله بن ابی عبدالله برای مقابله با دشمنان به امیر بخارا که بیمناک شده بود، سفارشهای مهمی در جهت حفر خندق و حمل آب برای سپاه داد که این اقدامات در پیروزی مسلمانان بسیار مؤثر بود.[۳۲۱]یزید بن مهلب در سال ۹۸ه- ۷۱۷م در زمان سلیمان بن عبدالملک با صد هزار سپاهی که در آن گروه کثیری از موالی حضور داشتند عازم فتح جرجان و طبرستان شد، در آنجا گرفتار آمد ولی حیان نبطی توانست با حیله او را از چنگ اسپهبد نجات دهد.[۳۲۲]
همچنین گفتهاند که، گروههایی از موالی در فتوحاتِ شمال آفریقا شرکت داشته اند. نام سپاهی از موالی به سال ۶۸ هجری به فرماندهی ریان، در مصر ذکر شده که به یمن اعزام شدند تا آنجا را تحت امر عبدالملک بن مروان درآوردند.
بشر بن صفوان کلبی، عامل یزید بن عبدالملک بر شمال آفریقا، در سال ۱۰۶ هجری، موالی را واداشت تا به دو جزیرهی کورسیکا و سَردینیا حمله کنند.[۳۲۳] در واپسین سالهای عمر دولت اموی قدرت موالی در خراسان بسیار زیاد شده بود به طوری که بعدها هستهی اصلی نیروهای ابومسلم خراسانی را موالی، تشکیل دادند. نقش موالی در ارتش خلفا بعد از سقوط امویان حتی بیشتر هم شد، تقریباً اکثریت نیروهای نظامی عباسیان و فرماندهان آنها از موالی بوده اند، چنانکه در فتح عموریه در زمان معتصم، تعداد موالی سپاه او را تا ۹۰ هزار نفر ذکر کرده اند[۳۲۴].
روایاتی وجود دارد که مستقیماً از این موضوع بحث می کنند که موالی «عطا» میگرفتند و نامشان در «دیوان لشکر» ثبت میشده است. همه روایات تأکید می کنند که عمر بن خطاب، وقتی به سال ۲۰ هجری دیوان لشکر را بنا نهاد، نام آنان را در دیوان قبایل خودشان ثبت کرد و همه طبقات را در « عطا» یکسان قرار داد بیآنکه میان عرب و موالی فرق بگذارند[۳۲۵].
روایات میگویند: ابوبکر و عمر امر کرده بودند که هر کس اسلام بیاورد و همراه قبایل عرب بجنگد عطای برابر با عرب و نیز در فیء حقی خواهد داشت[۳۲۶]. در دوران بنی امیه نیز موالی، عطا میگرفتهاند و نامشان در دیوان لشکر ثبت میشده است. معاویهبن ابی سفیان، یکی از موالی یمانیه را در مصر به گرفتن عطا مفتخر کرد و او بزرگِ موالی مذحج در دیوان بود، البته در نوع ولاءِ وی که «ولاء عتاقه» بوده یا «ولاء اسلام» اختلاف شده است[۳۲۷]. مورخان معاصر که معتقدند موالی در ارتش بنی امیه شرکت نداشته اند و اجازهی ثبت نام آنان در دیوان لشکر داده نمیشده و یا عرب به آنان عطایی نمیداده است، به این دلایل توجه کرده اند:
الف) موضع گیری قبایل کوفه نسبت به مختار بن ابی عُبیده ثقفی، آن هنگام که عَبید و موالی در قیام وی شرکت کردند و او آنان را در عطا شریک کرد و عرب به او گفت: به موالی ما روی آوردی با آنکه ایشان فیئی هستند که خداوند نصیب ما و سرزمین ما کرده است. ما آنان را به امید اجر و ثواب آزاد کردیم. به این راضی نشدی تا جایی که آنان را در فیء شریک ما قرار دادی[۳۲۸].
ابومخنف می گوید که ابن مطیع، عامل ابن زبیر، به کوفیان گفت:
ای مردم، شگفتترین چیز این است که در برابر گروهی اندک، بددین، گمراه و گمراه کننده، ناتوانید. بر آنان بشورید، حریم خویش را از آنان پاس بدارید، از شهر خویش دفاع و ایشان را از فیء خودتان منع کنید، اگر چنین نکنید به خدا سوگند کسی که حقی در فیء ندارد با شما شریک خواهد شد. به خدا سوگند خبر یافته ام که پانصد مرد از آزادشدههای شما در میان آنها هستند که کسی از خود آنان امیرشان شده است. اگر اینان زیاد شوند عزت و قدرت و دین شما از میان خواهد رفت[۳۲۹].
باید اشاره کنیم که تعمیم شرایط کوفه به دیگر شهرها و همچنین تقلید کردن از آن به عنوان الگویی برای دیگر جاها کاری دشوار است، وضع اقتصادی کوفه، از پایان دوره خلفا راشدین و پس از هجرتِ گسترده به سوی آن شهر و توقف و فتوحات در آن ناحیه، نامناسب بوده است. از این رو دیوان و عطا منحصر به عرب شد یا عرب خود طالب ابقای دائمی چنین وضعی بود؛ بنابراین امکان ورود موالی به دیوان، در دوران سفیانیها وجود نداشته. بدین گونه کوفیان کار مختار را که می خواست موالی را در عطا سهیم کند، تقبیح کردند. این نکته همچنین موضع گیری معترضانهی قبایل تندروِ شهر کوفه را نسبت به عمر، از زمان بنای آن شهر، آنگاه که وی خواست عطای آنان را با نومهاجران برابر قرار دهد، تفسیر می کند[۳۳۰].
ب) دلیل دیگری که مورخان بدان استناد می کنند روایت مدائنی از علی بن مجاهد است. این روایت می گوید که جراح بن عبدالله حکمی فرمانده سپاه اسلام در خراسان، گروهی را نزد عمر بن عبدالعزیز فرستاد، یکی از مردانِ گروه که از موالی بود به عمر بن عبدالعزیز گفت:
ای امیرالمؤمنین، بیست هزار موالی، بدون عطاء و خرجِ زندگی میجنگند[۳۳۱].
روایات تاکید می کنند که عمر بن عبدالعزیز نسبت به برابری عرب و موالی[۳۳۲] در عطا اقدام کرد؛ اما او نبود که برای نخستین بار به موالی عطا داده است. بگذریم از اینکه علی بن مجاهد متوفای ۱۸۲ هجری است و او همان کسی است که کتابی در مغازی نوشته و به تحریفس و جعل روایاتی که واقعیت تاریخی ندارند شناخته شده است[۳۳۳].
میتوان چنین نتیجه گرفت که، موالی عتاقه و موالی اسلام، عهدهدار کارهای تجاری، کارهای یدی، بازارداری، صرافی و بیشتر کارهای اداری در دیوانها بوده اند، همانگونه که به نحو چشمگیر در شرطه، حَرَس و سپاه حضور داشته اند. اینان همچنین کاتبانِ موالی خود و مالکانِ زمینهای زراعی بوده اند.
این نشان میدهد که وضع اقتصادی آنان خوب، بلکه بهتر از وضع عرب بوده است. موالی که اکنون در جامعه اموی یک قشر عظیم را تشکیل می دادند زمام اکثر مشاغل، از کارهای یدی گرفته تا کارهای دیوانی و حکومتی را در دست گرفته بودند. چنان که اکثر بناها، معماران، آهنگران، کاتبان، عاملین حکومت شهر و قضاوت و حاجبان را موالی تشکیل میدادند. موالی نبض اقتصاد جامعه را در دست داشتند.
اکثر موالی در دوره امویان را زمینداران و روستائیان تشکیل میدادند و اینها از لحاظ اوضاع اقتصادی، بدترین شرایط را در میان سایر موالی داشتند؛ همینها بودند که به خاطر بار خراج ارضی که به شیوهای ستمگرانه از آنها گرفته میشد از روستاها به شهر مهاجرت کرده و در شهرها هم برای تمام آنها فرصت کار نبود و به صورت جمعیتی بیکار و فقیر و درمانده در میآمدند. و این جمعیت بیکار خود باعث معضلات متعددی برای دولت اموی شد. علاوه بر مالیات ارضی، در دوره امویان مالیاتهای دیگری از موالی، نظیر هدیه نوروز و مهرگان که مربوط به ایران قبل از اسلام بود و با سقوط ساسانیان منسوخ شده بود مجددا مطالبه شد، همچنین مالیاتهای غیرشرعی دیگری که موسوم به جزیه بود و از اهل کتاب باید گرفته میشد، در دوره امویان و به خصوص زمان حجاج بن یوسف از نومسلمان اخذ میشد. این عوامل به نوبه خود زمینه نارضایتی موالی و شرکت در شورشهایی می شد که مرتباً بر علیه دولت اموی در حال شکل گیری بود.
۲-۳- جایگاه سیاسی موالی
مقدمه
بخشی از موضوع موالی به نقش آنها در حرکتها وجنبشهای سیاسی- مذهبی در طول دوران حکومت بنی امیه برمیگردد. بیشتر حرکتهای عصر اموی در عراق ریشه میگیرند و به نواحی شرقی ایران کشیده میشوند در حالی که در عصر عباسی بیشتر از شرق به ویژه خراسان نشات میگیرند و رنگ و بوی ایرانی آنها بیشتر است.
حرکتهای موالی در عصر بنی امیه در دو کانون اصلی موالی، یعنی عراق و خراسان شکل گرفت. در هر دو منطقه حضور قبایل عرب به ویژه اعراب جنوبی محسوس میباشد. ضدیت دیرین آنها با اعراب شمالی از جمله بنی امیه واضح و روشن است. آنچه موالی را درگیر این قیامها نمود، یک نیاز روشن و واقعی بود.
موالی در دوران بنیامیه به دو دلیل از وضعیت خود ناراحت بودند؛ یک دلیل آن، موقعیت اجتماعی و وضعیت حقوقی آنها بود که، ایشان را به عنوان شهروند درجه دوم به حساب میآوردند و آنها را با چشم بردگان میدیدند، دلیل دوم عامل اقتصادی بود که موالی مالیات سرانه زیادی به حاکمان میدادند و در مواردی از نومسلمانان جزیه میگرفتند، در حالی که طبق قوانین اسلامی، جزیه را نباید از فرد مسلمان گرفت. فشارهای اجتماعی و اقتصادی، تحقیرها و محرومیتهای حکومت و عمال آنها از یک سو و شعارهای آرمانی که در تفکر شیعه و خوارج در حمایت از محرومان و عدالت اجتماعی از سوی دیگر مطرح می شد، در جلب و مشارکت موالی نقش زیادی داشت. آن چه در خصوصیات مشترک این حرکتها دیده می شود دعوت به کتاب خدا، سنت رسول الله، جهاد با ظالمین، دفاع از مستضعفین ومحرومان و تقسیم عادلانه بیت المال مسلمین است. این شعارها تقریبا همه آن چیزهایی بود که موالی میخواستند و از آن محروم بودند. در تقسیم بندی این جنبشها، آنها را به سه دسته کلی تقسیم میکنیم و در هر دسته، آن حرکتهایی که اهمیت بیشتری داشته اند، مورد بررسی قرار می دهیم:
۱-جنبشهای شیعی( قیام مختار، زیدبن علی، یحیی بن زید و حرکت عبدالله بن معاویه). ۲-حرکت خوارج. ۳-حرکتهای دیگر: آن شورشها و جنبشهایی که غیر شیعه وخارجی بوده اند و حتی ممکن است عناصری از آن دو را هم داشته باشد چون هدف آنها مبارزه با ظلم و دفاع از حق و عدالت بود. البته به غیر از این دو گرایش جنبشهای دیگری هم بودند که به هیچ کدام از این دو وابسته نبود مثل قیام شیرزنگی در بصره که موالی در آن حضور داشتند و قیام بهآفرید در خراسان که عقاید دینی ایران قبل از اسلام را با افکاری که خود ساخته بود آمیخته کرده بود.
میتوان گفت در این دوره هر گروهی که هدف خود را برپای داشتن عدل و دفاع از حق مستضعفان و محرومان اعلام میکرد موالی به گرد آنها جمع میشدند و از هر فرصت مناسبی استفاده میکردند تا از تنگنای موجود که رژیم اموی برای آنها بوجود آورده بود رهایی یابند. در بیشتر جنبشها رهبران آنها عرب بودند و موالی پیروآنها بودند. هر چند که حرکتهای خوارج در اواسط دوره اموی را ایرانیان رهبری میکردند. در حجاز و یمن و شام موالی نیز حضور داشتند ولی جمعیت آنها به اندازه موالی ساکن بصره و کوفه نبودند. اما منطقه جغرافیایی بیشتر این جنبشها در عراق و به ویژه دو شهر کوفه و بصره بود و بعد دامنه آنها به ایران کشیده شد. از علل عمده مرکزیت کوفه و بصره در به وجود آمدن جنبشهای ضد اموی این بود که حضرت علی(علیه السلام) مرکز خلافت را کوفه قرار داد و چون این شهر به ایران نزدیکتر از دیگر شهرهای عراق بود، ایرانیان به راحتی به آن رفت وآمد میکردند و در این شهر، با خاندان نبوت(علیهمالسلام) تعامل نزدیک داشتند و تحت تاثیر عقاید آنها قرار گرفتند. بصره نیز چون موالی زیادی در آن ساکن بودند و به کوفه نزدیک بود، تحت تاثیر این شهر قرار داشت.
خوارج اولیه چون ساکن جنوب عراق بودند باعث شد که بر مناطقی مانند بصره تاثیر فعال داشته باشند که افراد حاضر در جنبشها اگر شکست میخوردند یا احتمال شکست خود را میدادند، به راحتی میتوانستند به ایران بیایند که مطمئن بودند از تعقیب امویان به دور هستند. اما در شام چون مرکز خلافت امویان در دمشق و دولت آنجا مقتدر بود و همچنین تبلیغات آنها بر ضد شیعه و خوارج شدید بود، موالی تحت تاثیر این تبلیغاتها قرار گرفته بودند و در لشگر شام حضور فعال داشتند و به جناحهای سیاسی مخالف دولت اموی توجه نشان نمی دادند.
منطقه دیگری که موالی در آن زندگی میکردند حجاز بود. موالی ساکن حجاز از کشورهای مختلف مثل ایران، روم، مصر و … بودند. علت اینکه موالی شهرهای مکه و مدینه در جنبشهای این دوره حضور نداشتند این بود که این شهر پناهگاه همه کسانی بود که میخواستند از آشوبهای سیاسی به دور باشند تا از سرمایههایی که ازغنیمت جنگها اندوخته بودند در آسایش و رفاه به سر برند. بسیاری از آنها در داخل مدینه قصرهای رفیع ساخته بودند. مکه به خاطر حجاجی که به شهر میآمدند و مبلغ زیادی را در این شهر مصرف میکردند ساکنان آنها در رفاه بسر می برند. این دو شهر احترام و تقدس خود را از دست دادند و به صورت مراکز خوشی و سرگرمی دنیوی و جایگاه موسیقی و آواز درآمدند.[۳۳۴] برخلاف موالی ساکن حجاز، موالی ساکن عراق از خود عربها بیشتر به مسائل دینی علاقه نشان میدادند، دلبستگیشان به عقیده جدید مذهبی چون شیعه و خارجی به مرحله تعصب رسید و حتی گاهی نامسلمانان را آزار میدادند[۳۳۵]. عامل دیگر این جنبشها به ساختار قبیلهای اعراب برمیگردد.
اعراب چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام هیچ گاه نتوانستند بین خود یک نوع اتحاد محکم برقرار کنند.
در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) بین قبایل موقتاً اتحاد و انسجام برقرار شد. در دوران فتوحات به دلیل شرکت قبایل نیز موقتاً نوعی انسجام میان آنها بوجود آمد که جهان اسلام را در مقابل جهان غیر مسلمان قرار داد. اما وقتی عثمان به خلافت رسید چون خود از بنی امیه بود باعث شد که به آنها مناصب مهم واگذار کند و با این کار کشمکشهای قبیلهای دوباره بروز کردند و این مساله تا پایان دوره امویان ادامه داشت و بنیان حکومت آنها را ضعیف کرد و از عواملی بود که باعث سقوط آنها شد.
جنگ قدرت میان قبایل عرب قبل از اسلام و بعد از آن وجود داشته است، به طوری که هیچ قبیلهای نمیخواست ریاست قبیله دیگر را ببیند و هر کدام خواهان آن بود که خودش به مناصب مهم مملکتی برسد و یا حتی خلیفه مسلمین از میان آنها انتخاب شود. این جریان باعث شد که حکومت اموی در دوران فرمانروایی همیشه با این بحران مواجه شود. خیلی از مورخین عقیده دارند که علت بوجود آمدن خوارج در واقع قبایلی بودند که چون نتوانستند سهمی از قدرت را به دست گیرند، نظریه برابری خواهانهی قبیله خودشان را براساس دیدگاه های اسلامی از نو بنیان نهادند[۳۳۶].
خلفای اموی نه تنها براساس تبعیض میان عرب و عجم بود بلکه میان خود قبایل عرب نیز تبعیض قائل میشد و هر خلیفهای که به قدرت میرسید سعی میکرد قبایل خود را روی کار بیاورد. قبایل مورد حمایت آنها، ساکن شام بودند و به اعراب ساکن عراق روی خوش نشان نمیدادند و این باعث نارضایتی آنها میشد.
شاید اگر حکومت بنی امیه به حقوق همه قبایل عرب به طور یکسان برخورد میکرد، عمر طولانیتری مییافت. این جنبشها که از آغاز در مناطق عرب نشین رشد یافتند بعد از اینکه به ایران راه یافتند و ایرانیها از آن حمایت کردند کم کم رنگ اندیشه های ایرانی و حتی افکار افراطی و غالی به خود گرفتند و معجونی از اندیشه های اسلامی و ایرانی در آنها راه یافت.