- بی نوایی[۱۱۷](طرد از منابع مناسب درآمدی)
- طرد از بازار کار(طرد از کار دستمزدی)
- طرد از خدمات(طرد از خدمات عمومی و خصوصی)
- طرد از روابط اجتماعی(طرد از مشارکت اجتماعی، سیاسی و مدنی، حمایت اجتماعی، تماس اجتماعی، تحدید و در بعد طرد از روابط اجتماعی پنج موضوع را مورد بررسی قرار می دهد: (عدم مشارکت در فعالیتهای معمول اجتماعی، وسعت شبکه های اجتماعی افراد و میزانی که آنها از لحاظ اجتماعی منزویاند، حمایت موجود برای افراد در زندگی روزمره و در زمان های بحران، عدم فعالیت های سیاسی و مدنی، تحدید[۱۱۸] در نتیجه ترس از جرم، معلولیت یا دیگر عوامل) (مشتاقیان،۱۳۹۰: ۱۱۲ـ۱۱۱).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
همچنین به نظر اوندرو[۱۱۹]طرد اجتماعی با ابعاد طرد فهم می شود. ابعاد طرد از نظر اوندرو عبارتاند از:
۱- منابع مادی؛ محرومیت و فقر
۲- روابط اجتماعی؛ انزوایاجتماعی، احساستنهایی، عدم مشارکت در فعالیتهای اجتماعی
۳- فعالیتمدنی؛ عدم مشارکت در فعالیتهای گروهی، عدم حضور در نشستهای مذهبی، عدم حضور در انجمنهای محلی
۴- خدمات اساسی؛ نداشتن، آب، برق، گاز، تلفن، اتوبوس، پست، داروخانه.
۵- طرد از روابط همسایگی؛ نداشتن رضایت از همسایهها، نداشتن اطمینان نسبت به همسایهها، نداشتن احساس امنیت از جانب همسایهها (جریبی و صفری شالی ،۱۳۹۱: ۳۷۵).
پرسی واسمیت[۱۲۰] هم به طور گسترده اشاره به هفت بعد از طرد اجتماعی می کنند که عبارتند از:
-
- طرد اقتصادی: بیکاری طولانی مدت، خانوادههای بیکار، فقر درآمدی.
-
- طرد اجتماعی: بیخانمانی و جرم جنایت جوانان سرخورده و ناراضی.
-
- طرد سیاسی: فقدان حقوق سیاسی، بیگانگی و عدم اعتماد بنفس در فرایندهای سیاسی.
-
- طرد محله: سهام مسکنهای در حال زوال، تخریب محیط زیست.
-
- طرد فضایی: تمرکز و یا به حاشیه راندن گروه های آسیب پذیر.
-
- طرد گروهی: تمرکز ویژگی های فوق در گروه های خاص(افراد مسن، معلول و اقلیتهای قومی).
به عقیده پرسی واسمیت آنچه به لحاظ اجتماعی به عنوان مشارکت مناسب و موانع آن در نظر گرفته می شود، در سراسر دوره های زندگی متفاوت است، همچنین دامنه و وزن آن نیز در دوره های مختلف فرق می کند(پرسی و اسمیت، ۲۰۰۲: ۲ ).
۲-۱-۱-۲-۳-۲. انواع طرد
با توجه به اینکه در هر جامعهای افراد و (گروه ها) در مبادلهای اقتصادی و اجتماعی مشارکت می کنند که شامل مجموعه ای خاص از داراییهاست. سه نوع دارایی وجود دارد:
۱-دارایی اقتصادی که اشاره به منابع مولّد نظیر زمین، سرمایۀ فیزیکی، سرمایۀ مالی و سرمایۀ انسانی دارد.
۲-دارایی سیاسی که اشاره به دسترسی افراد به حقوق مصوب جامعه دارد.
۳-دارایی فرهنگی - اجتماعی که اشاره به نظامی از ارزیابیهای فرهنگی از ویژگیهای شخصی افراد نظیر زبان، نژاد، جنسیت، خویشاوندی، شغل، دین و ناحیۀ جغرافیای آنها دارد. سلسله مراتب این ارزشها را فرهنگ جامعه تعیین می کند(بلالی، ۱۳۸۹: ۵). درحالی که دارایی های اقتصادی دلالت بر آنچه که فرد«دارد»[۱۲۱]می کند، دارایهای فرهنگی و سیاسی دلالت برآن دارند که شخص چه کسی«است»[۱۲۲]در این معنا، شهروندی یک دارایی سیاسی است و ویژگیهای شخصی فرد(هویت)، دارایی های فرهنگی وی هستند که یا به فرد منزلت اجتماعی میبخشند یا بر او داغ ننگ [۱۲۳]میزنند که این انگ، خود به تبعیض و تفکیک منجر می شود. در این صورت واضح است که یک فرد با مجموعۀ ویژگیهایش، درصورت تغییر نظام ارزشهای فرهنگی، در حالی که همان ویژگیها را حفظ کند، آمیزهای متفاوت از دارایی های فرهنگی خواهد داشت. اگرچه دارایی های فرهنگی و سیاسی ملموس و قابل تجارت نیستند(به گونه ای که بازاری برای ارزشها وجود ندارد) با این حال نقش مهمّی در فرآیندهای اجتماعی ایفا می کنند. افراد در هر لحظه از زمان، از مقادیر متفاوتی از این دارایی ها برخوردارند. نابرابری اقتصادی، نابرابری در دارایی های اقتصادی است؛ در صورتی که نابرابری اجتماعی تلفیقی است از نابرابری در دارایی های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی (همان: ۶)
بنابرین طرد را میتوان از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مورد ملاحظه قرار داد:
۱- طرد سیاسی: طرد فرد از فرایند سیاسی در بافت سرمایهداری دموکراتیک، به معنای از دست رفتن حقوق شهروندی او است. سرمایهداری دموکراتیک با عمل براساس نظامی از حقوق، نابرابریهای ایجاد شده به دست نظام بازار را محدود می کند و جامعه را سالم مینماید. عواملی که مجموعۀ حقوق را در سرمایه داری دموکراتیک خاصی تعیین می کنند مختلف هستند. ازبُعد تقاضا، عواملی مثل فشار اجتماعی، تحَمل نابرابری، فرهنگ نابرابری، درجۀ دموکراسی و سطح درآمد در میان فقرا و از بُعد عرضه، عواملی مثل ظرفیت تولیدی اقتصاد، اولویت طبقات حاکم برای اختصاص منابع کمیاب به تولید حقوق در شکل کالاهای همگانی و توافقات بین المللی از این جمله هستند. به طور کلّی میتوان گفت که در کوتاه مدت، سیاست دولت برای مدیریت تقاضای انبوه، مهمترین تبیینکننده تغییرات در « تعریف و ارائه مجموعۀ خاصی از حقوق است». حقوق شهروندان جهان شمول و عام نیستند و حتی حقوق عام و جهان شمول هم به صورتی برابر به فعلیت در نیامدهاند. وقتی حقوق جهان شمول و عام نیستند، یا زمانی که حقوق رسمی عام در عمل کارآ نیست، برخی افراد از برخی حقوق طرد میشوند؛ مثل مشارکت در مدیریت قدرت سیاسی (حق انتخاب کردن و انتخاب شدن)، حق داشتن دارایی و ثروت، عدالت، حمایت اجتماعی و دسترسی به خدمات اساسی. در چنین حالتی، شهروندان به دستههای متفاوتی تقسیم خواهند شد(شهروندان درجۀ یک، دو، سه… )(همان، ۱۳۸۹: ۵).
۲- طرد اقتصادی: افراد و اجتماعات ممکن است از نظر تولید، و یا نظر مصرف، طرد شدن از حوزه اقتصاد را تجربه کنند. از جهت تولید، اشتغال و مشارکت در بازار کار برای جذب در اقتصاد اهمیت زیادی دارند. طرد اقتصادی همچنین ممکن است از جهت الگوهای مصرف رخ دهد یعنی از این جهت که مردم در زندگی روزانه خود چه چیزهایی میخرند و مصرف یا استفاده می کنند (بلالی،۱۳۸۴: ۴۶۹ ).
راجرز معتقد است طرد اجتماعی در اقتصاد درحال توسعه برای اشاره به موارد زیر به کار میرود:
الف)کنارگذاشته شدن از سطوح زندگی، شامل عرصۀ دریافت کالاها و خدمات عمومی مثل مکانها، علوم، ارتباطات و درآمد.
ب) کنارگذاشته شدن از منابع حیاتی، شامل زمین و دیگر دارایی های مولد یا طرد از بازار کالاها.
ج) کنار گذاشته شدن از دسترسی به امنیت و حقوق انسانی، شامل کسب برخی حقوق انسانی پایه که خود ممکن است پیش شرط فایق آمدن بر طرد اقتصادی باشد. برای مثال حق آزادی تجمع و تظاهرات مبنایی مهم برای فایق آمدن بر طرد است.
د) طرد از فرایند توسعه: تفاوت در ایدئولوژیها و استراتژی های توسعه میتوان به الگوهای مختلفی از طرد اجتماعی منجر شود. ترتیبات نهادی که حد واسط بین توسعه اقتصادی و اجتماعیاند ممکن است به طرد یا پذیرش منجر شوند و منافع را محدود به بخشها یا گروه های اندکی کنند یا آن را برای همه گسترش دهند( ژره، ۲۰۰۳: ۴۷به نقل از همان : ۶ ). تفاوت بودجه ها در این بعد از طرد اجتماعی قابل بحث و بررسی است.
۳- طرد اجتماعی: در این بعد توجه به کّم و کیف روابط و ارتباطات اجتماعی اهمیت در خور توجهی دارد. بر اساس تعریف سِن از اشتغال، فقدان اشتغال نه تنها درآمدزایی را تحت الشعاع قرار میدهد و موجب مطرودیت می شود، بلکه کاهش تشخص و به رسمیت نشناختن نقش مولد افراد را نیز در پیدارد. به عبارت دیگر اشتغال نوعی مشروعیت اجتماعی و موقعیت اجتماعی برای دستیابی به درآمد را فراهم می کند. دسترسی به بازار کار افراد را مستحق پاداشها و حقوق اقتصادی که برای همه شهروندان ضروری است، میسازد و این امر برای افراد منزلت اجتماعی به همراه داشته و موجب کاهش اثرات منفی مطرودیت افراد و افزایش میزان همبستگی و انسجام اجتماعی می شود «سه جنبه اصلی بعد اجتماعی مطرودیت عبارتند از عدم دسترسی به خدمات اجتماعی مانند بهداشت، آموزش، آب آشامیدنی و… ، عدم دسترسی به بازار کار و فقدان مشارکت اجتماعی که هر سه جنبه معطوف به مسائل ارتباطی و روابط میان افراد و میان شهروندان و دولت می باشند»(بلو، لپیر[۱۲۴]، ۱۹۹۹: ۲۲به نقل از غفاری و امیدی، ۱۳۸۹: ۴۸ـ۴۹). همچنین تأثیر عوامل جنسیتی، قومیتی و طبقاتی در دسترسی به فرصتهای اجتماعی مانند آموزش، اشتغال و ضعف روابط میان افراد از یک سو و میان افراد با دولت و جامعه از سوی دیگر به عنوان علل انحراف اجتماعی، جرم و تضعیف همبستگی اجتماعی هستند که از مسائل مطرح در مطرودیت اجتماعی می باشند(همان: ۴۹).
۴- طرد فرهنگی: بنا به ماهیت فرایندی، پیامدی و هنجاری مطرودیت اجتماعی و نیز نقشی که برخورداری از معرفت و اطلاعات در عاملیت و تشخص انسانی دارد، بعد فرهنگی مطرودیت نیز از اهمیت اساسی برخوردار است. به نظر کاستلز « فرایند گسترده و چندساحتی طرد اجتماعی به شکل گیری چیزی میانجامد که با بهره گرفتن از یک استعاره کیهانی، آن را سیاه چالههای سرمایهداری اطلاعاتی مینامد». اینها مناطقی از جامعه هستند که، به لحاظ آماری، در آنها فرار از درد و رنج برای کسانی که به نحوی از انحاء وارد این چشماندازهای اجتماعی میشوند میسر نیست، مگر آنکه تغییری در قوانین حاکم بر جهان سرمایهداری اطلاعاتی روی دهد، چرا که برخلاف نیروهای کیهانی، کنش هدفمند انسانی می تواند قواعد ساختار اجتماعی، از جمله قواعدی که منجر به طرد اجتماعی میشوند را تغییر دهد. اطلاعاتگرایی مرز مشخص بین مردم و مکانهای ارزشمند و بیارزش را ترسیم می کند. جهانی شدن به گونه ای گزینشی با شمول و طرد بخشهایی از اقتصادها و جوامع به درون یا بیرون از شبکه های اطلاعات، ثروت و قدرت که ویژگیهای این نظام جدید و غالب است، به پیش می رود(کاستلز، ۱۳۸۲ :۱۸۸ ).
۲-۱-۱-۲-۳-۳. سطوح طرد
برداشتی که هر فرد از موقعیت و شرایط زندگی خود داد، می تواند بر رفتار و فعالیتهای اجتماعی وی تأثیر بسزایی بگذارد، لذا پرداختن به مبحث طرد در سطح عینی و ذهنی اهمیت قابل توجهی مییابد که در ادامه به توضیح این سطوح میپردازیم:
الف) سطح عینی:
سطح عینی طرد به جنبه های واقعی زندگی فردی و اجتماعی مربوط بوده و در سنجش و ارزیابی طرد عینی جنبههایی از طرد بوده که نشان دهنده موقعیت و وضعیت حقیقی افراد از نظر شانسهای مورد توجه محقق در زمینه شرایط زندگی آنهاست، مورد پرسش قرار میگیرد. به عبارت دیگر در این سطح، شرایط زندگی افراد آنطور که هست مورد بررسی قرار میگیرد و نه ارزیابی که آنها از وضعیت زندگی نامساعدشان ابراز مینمایند (جهول، ۲۰۰۷: ۳۰ به نقل از قاضی نژاد، ۱۳۸۹).
ب) سطح ذهنی:
سطح ذهنی طرد در مقابل طرد عینی قرار داشته و به ارزیابی افراد از وضعیت زندگیشان مربوط می شود و احساس افراد از مطرود بودن یا مشمول بودن را بازنمایی می کند. مؤلفه های عمده نمایاننده این سطح از طرد عبارتند از مقولاتی همانند؛ رضایت از زندگی به صورت کلی، رضایت از روابط اجتماعی، مسکن، شرایط کلی زندگی، رضایت از درآمد و رضایت از شاخص های مربوط به سلامت روانی/ ذهنی به این معنا که میزان احساس رضایت از زندگی، شاد بودن و یا منزوی بودن فرد چقدر می باشد(همان منبع).
۲-۱-۱-۲-۴. طردشدگان اجتماعی، طرد جنسیتی و زنان سرپرست خانوار
طرد در خانواده، گروه همسالان، دیگر تنظیمات مختلف اجتماعی، قومی و مذهبی جوامع، محله و یا حتی دولت ملی ممکن است رخ دهد. جوانان، زنان، افراد بیخانمان و مهاجران بیشتر در معرض طردشدگی قرار دارند برای مثال جوانان از نظرکار، آموزش عالی و یا از حضور در شبکه های اجتماعی ممکن است دچار طردشدگی شوند و طرد شدن زنان بیشتر از جهت اشتغال و بازار کار صورت میگیرد (گروه جامعه شناسی و جغرافیای انسانی، دانشگاه اسلو،۲۰۱۰: ۱۳۶).
براساس جامعه آماری این تحقیق لازم است که مروری بر وضعیت طرد زنان داشته باشیم در واقع زنان از جمله گروه های پرخطری هستند که فقر و طرد اجتماعی هر لحظه در کمین آنهاست در بسیاری از اجتماعات، زنان کمتر از مردان در مکانهای عمومی دیده و صدایشان شنیده می شود. مشارکت زنان در برخی فعالیتهای اجتماع محلی محدود به نقشهای زنانه سنتّی است. حتی در اجتماعاتی که زنان اکنون در فرایندهای تصمیم گیری خانوار درگیر هستند، آنها در حاشیه قرار دارند یا خودشان را از تصمیم گیری در سطح اجتماع محلی دور نگاه داشته اند. این تلقّی وجود دارد که فرایندهای تصمیم گیری رسمی به عنوان بخشی از زندگی اجتماع محلی است و از آنجاییکه «اجتماع محلی» بطور معمول صرفاً مردانه معنا می شود، زنان به آن راهی ندارند. البته تفاوتهایی نیز درون اجتماعات دیده می شود. به عنوان نمونه گروههایی از زنان غنیتر ممکن است نسبت به دیگر گروه های زنان در همان اجتماع، کمتر احساس انزوا و از خود بیگانگی نمایند و مجالی برای رساندن صدای خود داشته باشند. ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که اگر چه در برخی از اجتماعات محلی احساس می شود که زنان بیش از مردان در اجتماع حضور و مشارکت دارند یا حتی حقوق و قدرت بیشتری از مردان دارند اما اغلب، مردان در مورد تصمیمات اجتماع محلی اعمال قدرت و نفوذ می کنند. به عبارتی زنان نسبت به قبل، از قدرت بیشتری برخوردارند اما نه بیشتر از مردان(صادقی و فیروزآبادی،۱۳۹۲: ۴۳). آمارتیاسن(۱۹۸۵) هم با به کارگیری عنصر«قابلیت» به جای عنصر«درآمد»، مفهوم «طرد قابلیتی» را در ادبیات طرد اجتماعی پایه گذاری کرده است که با بهره گرفتن از این مفهوم، می توان به توصیف «طرد جنسیتی» پرداخت. مهمترین محور نظریه سن، مفهوم «آزادی» است. او قابلیت های انسانی را با آزادیهای انسانی مترادف میداند و در واقع باتمایز قائل شدن بین کارکرد و قابلیت، اهمیت مفهوم آزادی در حالی که قابلیت توانایی بدست آوردن است از این منظر، میتوان در حوزه زنان محدودیتها و آسیبهای جنسیتی را مورد کنکاش قرار داده و به تبیین بسیاری از مسائل پیش روی زنان پرداخت. به عنوان مثال شرایط فرهنگی درون خانواده، از جمله «پدر سالاری» و «پسر سالاری» و سایر تبعیضهای جنسیتی مانند عدم اجازه تحصیل به دختران یا اشتغال آنها، در کسب قابلیتها بسیار مؤثر است از طریق پیشفرضهای مسلم، رویههای عمل و فعالیتهای تبعیض آمیز، موجب محدودیت در شکوفایی قابلیتها و بقای هنجارهای مردسالارانه می شود(محمودی، صمیمی فر، ۱۳۸۴: ۱۱). سن بحث «نقشآفیرینی زنان» را نیز در خصوص تحولات اجتماعی مطرح کرده و تأکید می کند؛ نقشآفرینی زنان، نباید به هیچ عنوان اصلاح نابرابریهای بسیاری را که آفت رفاه آنان است و موجب رفتارهای نابرابر نسبت به آنها می شود تحتالشعاع قرار دهد. به عبارت دیگر، نقشآفرینی زنان باید شامل رفاه آنان نیز باشد. از سوی دیگر هرگونه تلاش در جهت افزایش رفاه باید با تکیه بر اختیارات زنان، تغییرات مورد نظر را ایجاد کند(سن، ۱۳۸۵: ۳۲۲). پژوهشها نشان میدهد که زنان بیشتر مایلند که رفتارهای سازمانی تبعیت کنند و همچنین درک خودشان این گونه است که دارای قدرت، اختیار و شبکه روابط کمتری هستند و کمتر تأثیرگذار در روابط سازمانی هستند. هیتلان(۲۰۰۶) معتقد است که زنان به مفاهیم رقابت کمتر مایل هستند و نسبت به عملکرد سودمندشان درک ضعیفتری دارند و احتمال بیشتر نیز برای ترک سازمان دارند. در سطوح بالاتر طرد، رضایت و سلامت روانی کمتری را حاصل می شود، که این حالت در مردان نسبت به زنان قویتر است. زنان بیشتر مایلند که شبکه های اجتماعی بزرگتری داشته باشند و برای مقابله با عوامل تنشزا به آنها تکیه کنند. در واقع شبکه های اجتماعی برای آنها حکم ضربهگیر و میانجی فشارهای محیط کار عمل می کنند به علاوه زنان بیشتر به تحمل کردن تعداد بیشتری محرکهای تنشزا( استرس زا ) محیط کار مستعد هستند و بیشتر فشارهای کاری را متحمل میشوند. طرد اجتمای تولید تحقیر اجتماعی می کند صرف نظر از عواقب روانی آن و آثارش برخودپندارهی شخص، تحقیر اجتماعی به نوبه خودتولید بغض اخلاقی می کند(طباطبایی قمی،۱۳۹۰: ۵۶). بنابراین زنان و مردان نه تنها موقعیتهای متفاوتی در جامعه دارند، بلکه در موقعیتهای نابرابری قرار گرفتهاند. زنان در مقایسه با مردانی که در همان جایگاه اجتماعی زنان قرار دارند، از منابع مادی، منزلت اجتماعی، قدرت و فرصتهای اجتماعی کمتری برخوردارند(ریتزر، ۱۳۸۴: ۴۸۹).
۲-۱-۱-۲-۴-۱. وضعیت طرد اجتماعی و فقر زنان سرپرست خانوار
براساس گزارش بانک جهانی در سال۲۰۰۳ ، فقر زنان به ویژه زنان سرپرست خانوار در کشورها در مقایسه با مردان از شدت بیشتری برخوردار میباشد(شکوری و همکاران، ۱۳۸۶). در حال حاضر فقر در دنیا روندى زنگرایانه یافته است و خانوادههاى زن سرپرست بیش از خانوادههاى تکسرپرست که پدران عهدهدار سرپرستى هستند، از فقر رنج مىبرند. به طورى که هرچه سن زنان افزایش مییابد، سهم سرپرستى خانوار در آنها نیز افزایش پیدا می کند. به عنوان مثال سرپرست خانوار، در زنان از حدود ۲۵ سالگى شروع می شود و حدود بالای ۶۵ سالگى به بیشترین حد خود میرسد. بنابراین از آنجایى که در شرایط موجود کشور ما اغلب زنان سرپرست خانوار سالمند هستند فقر و ناتوانى اقتصادى در میان آنها بیشتر است(ملکشاهی،۱۳۹۰: ۹۷).در دهههای اخیر، افزایش فقر در میان خانوادههای زن سرپرست، یکی از عوامل نابرابری به شمار میرود در واقع زنان سرپرست خانوار علاوه بر اینکه به سبب جنسیت بیشتر در معرض فقر قرار دارند، فقر آنها صرفاً جنبه اقتصادی نداشته و محدود به منابع مادی نمی شود بلکه جنبه های اجتماعی و روانی را نیز در بر میگیرد(شادیطلب و دیگران، ۱۳۸۶). همچنین طرد اغلب این زنان مربوط به موقعیت کنونی آنها نمی شود بلکه به پیشینه زندگی خانوادگی و ویژگیهای فردی آنها نیز مربوط شده و زنان به تدریج در مراحل مختلف زندگی خود طرد را تجربه می کنند. بر این اساس برخی وقایع خاص و عوامل بنیادین به شکل پویا و نظاممند در طرد و حاشهای شدن زنان مؤثر بوده است در واقع فقر زنان سرپرست خانوار پدیدهای ناگهانی یا موقعتی نیست بلکه در دوره های مختلف زندگی آنها تداوم داشته و به تدریج آنها را به موقعیت حاشیهای میراند. زنان در مسیر زندگی خود سه دوره از طرد و فقر تدریجی را از سر میگذارنند که رفته رفته بر شدت آن افزوده می شود. دوره اول، از بدو تولد در خانه پدری آغاز می شود و تا پیش از ازدواج ادامه مییابد که در طول این مدت زنان به دلیل پایگاه اجتماعی خانوادگی پایین، فقدان امکانات و فقر، دورهای از محرومیت را از سر میگذارنند. دوره دوم فقر زنان، با ازدواج زودهنگام زنان در سنین پایین و ترک خانه پدری آغاز می شود. ازدواجها به صورتی است که پایگاه اقتصادی همسران این زنان همانند آنها و یا پایینتر است و با مشغولیت در کارهای کمدرآمد و بیثبات که عمدتاً با مهاجرت موقتی و دائمی فراهم شده است امکان تحرک اقتصادی و گذر از تنگدستی را برای زنان هرگز میسر نمیسازد، بویژه با اضافه شدن فرزندان و افزایش هزینهها در این مقطع زنان نسبت به گذشته فقر شدیدتری را تجربه می کنند. دوره سوم فقر زنان به بعد از کارافتادگی یا از دست دادن همسرشان باز میگردد که زنان شرایط وخیمتری از فقر را نسبت به دوره قبلی متحمل میشوند. زنان که پیش از این تجربه و امکان اشتغال در بازار کار را نداشتند و به نوعی وابسته به نانآور خانواده بودند هماکنون میبایست سرپرستی فرزندانشان را قبول کنند و بار سنگین امرار معاش و تربیت فرزندان را به دوش بکشند و به دلیل فقدان قابلیت و توانمندی اجتماعی زنان به منظور اشتغال در بازار کار سرنوشتی مشابه پدر و مادر را برای زنان رقم میزند. کم سوادی و بیسوادی نسلی هم یکی از عوامل کلیدی در انزوا و طرد اجتماعی است میتوان گفت، زنان سرپرست خانوار به دلیل سواد ناکافی و نداشتن مهارت و توانمندی شغلی، از مشاغل فعال در عرصه عمومی بویژه مشارکتهای رسمی و انجمنی و نیز اشتغال در بازار کار طرد گشتهاند و در صورت اشتغال نیز اغلب به کار در مشاغل غیر رسمی و بیثبات و کمدرآمد مشغولند. نه تنها فقر و محرومیت مادی به مانند یک ارث خانوادگی، از نسلی به نسلی دیگر به صورت عمودی منتقل می شود و به گونه ای افقی نیز در شبکه خویشاوندی زن و همسر وی گسترش مییابد، بیسوادی و کمسوادی نیز به همین شکل به نسل بعدی انتقال مییابد. اگر چه زنان سرپرست خانوار عمدتاً به دلیل فقر در خانه پدری، نبود امکانات و خدمات، موانع فرهنگی، ازدواجهای زودهنگام و… از کسب سواد باز میمانند، اما این موانع و شرایط، محدود به دوره تحصیلی آنها نیست بلکه با تکرار شدن همین الگوی محرومیت، فرزندان یا نسل بعد نیز از سوادآموزی و صعود از نردبان تحصیل باز میمانند. و در نهایت مورد سطح روابط خویشاوندی و همسایگی و اجتماعی زنان بعد از دست دادن همسر بنحو چشمیگیری در مقایسه با گذشته کاهش یافته است زنان پس از فوت همسر یا جدایی از وی، با دیگران احساس بیگانگی و فاصله کرده و به گونه ای تحمیلی یا خودخواسته از شبکه روابط اجتماعی و حمایتهای غیر رسمی طرد میشوند. در واقع گسست پیوند زناشویی و بیسرپرست شدن زنان به تضعیف و یا حتی قطع روابط با خویشاوندان منجر میگردد(فیروآبادی و صادقی،۱۳۹۰: ۲۳۸-۲۳۰).
۲-۱-۱-۲-۵. رویکردها و نظریه های طرد اجتماعی و شناسایی عوامل تأثیرگذار بر آن
از آنجا که تمرکز اصلی پژوهش حاضر بر عوامل تأثیرگذار بر طرد اجتماعی میباشد بنابراین در این قسمت سعی خواهد شد که بنا بر آنچه که در رویکردها و نظریه های مربوط به طرد اجتماعی آمده است و بر مبنای تعاریف و دیدگاه های متعددی که درباره این مفهوم ارائه شده است، اصلیترین عوامل و مشخصههایی که منجر به طرد اجتماعی میگردد به صورت زیر خلاصه گردد.