گــوا بـــود دستـــان و رستـــم بــدیـن بــزرگــان لشکـــر همــــه هـمـچنیــن
بــــه زنهــار در دســت رستـــم نهـــاد چنیـــن خــطّ ســوگنـد و آن رسم و داد
(فردوسی،۱۳۸۷: ۴۲۸)
۴-۳-۱-۶- آزادگی رستم
رستم آزادهترین پهلوان شاهنامه است و صفت آزادگی لایق وی میباشد.او برای رسیدن به این افتخار بسیار کوشیده است وبرای حفظ آن در طول زندگی در جبهههای مختلفی مبارزه نموده است.هرگز در مقابل شاهان تسلیم محض نبوده و رأی و نظر خویش را بیمحابا به شاهان ابراز داشته است.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
آقای تقوی درمورد تفاوت رستم وپهلوانان دیگر در رفتار با شاه میگوید: «پهلوانان دیگر،تحت فرمان شاهاند و در مقابل ندانمکاریها و اعمال نابهجای شاهان نمیایستند؛ اگر گاهی کار شاه را نادرست تشخیص دهند، فقط با پندو اندرز سعی دربرگرداندن نظر شاه دارند و در صورتی که شاه حاضر به تغییر عقیده نباشد، سر تسلیم فرود میآورند و مجبور به پذیرش و انجام حکم و فرمان شاه هستند، حتّی دستان،پدر رستم نیز زمانی که کاووسآهنگ رفتن به مازندران میکند،سعی میکند با پند و اندرز او را از این کار نادرست باز دارد،چون شاه نظر وی را نمیپذیرد و به او میگوید:
گــرایـدونـک یــارم نبـاشـی بــه جنـگ مفــــرمــای مـــا را بـدیــن در درنـــگ
(فردوسی،۱۳۸۷: ۱۹۰)
وی بیهیچ مقاوتی در برابر شاه کوتاه میآید:
چــو از شــاه بشنیــد زال ایــن سخــن نـــدیــد ایــچ پیــدا ســــرش را ز بـــن
بــدو گفـت شـاهـی و مـــا بـنــده ایـم بــه دلســوزگـــی بــا تـــو گـــوینـده ام
اگــر داد گـــویـــی همــی یــا ستـــم بـــه رای تـــو بـــایــد زدن گــــام و دم»
(فردوسی،۱۳۸۷: ۱۹۰) (تقوی، ۱۳۸۴: ۴۲)
«امّا رستم در چنین مواردی برخوردی متفاوت با دیگران دارد؛ او سخن نادرست را از هرکس که باشد نمیپذیرد. هر فرمانی که برخلاف اصول انسانی باشد، وی حاضر به انجامش نیست. هرگاه احساس کند که کسی قصد تجاوز به غرور انسانی و انسانیّت و آزادگی او را دارد، در مقابلش مردانه میایستد و به هیچ وجه حاضر به تسلیم نیست.او نشان داده که تا پای جان، برای حفظ آزادگی و حیثیّت انسانی خویش ایستاده است. اینکه رستم تا این حد برای حفظ آزادگی خویش تلاش میکند در حقیقت،کوششی است در جهت رساندن جامعه انسانی به این باور که زمان کوتاهی را با نام زیستن به از عمری را با پستی و اسارت سر کردن.» (همان:۴۴)
به گفتهی آقای تقوی:«رستم نمایندهی تام و تمام آزادگی است ؛ اگر او در مقابل پستیها سرفرود آورد و تن به اسارت و چاپلوسی و پستی دهد. یعنی جامعهی انسانی به چنین زشتی و ناروایی تنداده است.» (همان: ۴۲)
نمونهی بارز آزادگی رستم در نبرد وی با اسفندیار پسر گشتاسب، شاه ایران است. اینبار آزادگی رستم مورد تهدید است، آیا از آن میگذرد؟هر انسانی که گذشته و تاریخ رستم را در شاهنامه خوانده باشد،این ننگ رابرای رستم نمیپذیرد. امّا رستم مرحلهی بسیار سختی از زندگی را پیش رو دارد.
اسلامیندوشن میگوید:«حرف بر سر چیست؟جنگ بر سر چیست؟ در یک کلمه میتوان گفت بر سر آزادی واسارت. جان وجوهر تراژدی رستم را «مقاومت» تشکیل میدهد. مرد آزاده چه راهی باید پیش بگیرد ؟آیازندگی را به هر قیمت که بود بپذیرد ویا خود در تعیین بهای آن دست داشته باشد؟ اگر رستم برای پاسخ دادن به این سؤال انتخاب شده است برای آن است که تواناترین ونامورترین فرد دنیای شاهنامه است.» (اسلامیندوشن،۱۳۸۷: ۱۴)
و در داستان نبرد رستم با اسفندیار میخوانیم که رستم بر آزادگی خود هیچ قیمتی نمینهد و با آن که دوست ندارد، برچسب شاه کشی را بر پیشانی خود بزند،به ناچار اسفندیار را از پای درمیآورد. زیرا به گفتهی آقای محمد جعفر تقوی: «مبارزات وی در این راه،حد و مرز نمیشناسد، با هر قدرتی که پای در کفش اصول انسانی کند و قصد برانداختن آزادگان را داشته باشد، در میافتد و در این مبارزه، برایش دوست،آشنا،غریب، بیگانه،هم آیین و هم رزم معنا ندارد.او به دفاع از خود نمیپردازد که این و آن را مراعات کند،او به اصولی میاندیشد که مرز ندارد و مردان مرد، بایددارای چنین جهانبینی بیحد و مرزی باشند تا به انسانیّت انسان، هیچکس در هیچ لباسی نتواند لطمه وارد کند.»(تقوی،۱۳۸۴: ۴۴)
چنیــن گفـت رستــم بـــه اسفنـــدیــار کـــه کــردار مــانـد زمــا یـــادگــار
کــه گــویــد بــرو دسـت رستـم ببنــد؟ نبنــدد مـــرا دســـت چـــرخ بلنـــد
(فردوسی،۱۳۸۷: ۱۰۰۷)
بعد از روی کار آمدن کیخسرو، رستم تقریباً از مرکزحکومت دور میشود.سعیدحمیدیان آن را دلیل آزادگی رستم میداند ومعتقد است:« دوری رستم از مرکز حکومتی وزندگی کردنش درگوشه ای دوراز این مرکز به گونهای نمادین براین امر دلالت دارد که او مظهر فکر و فرهنگ آزاد منشانه در مقابل همهی عوامل محدود کنندهی آزادی و آزادگی انسانی از جمله خاندان متعصب وسختگیر گشتاسبی است. بیهوده نیست که رستم به عنوان مظهری از فکر وفرهنگ آزادی وروح مسلط قومی از درون افسانههای محلی جنوب شرق سر برمیکشد وچنان حکومت بلامنازعی در حماسهی ملّی ما مییابد که همهی پهلوانان دیگر را ازمیدان به درمیکند.» (حمیدیان،۱۳۸۷ :۲۴۸)
البته رستم در نبرد با اسفندیار قبلاً علیه دین وآیین گشتاسب سخن گفته بود و آن را نمیپذیرفت:
چـــه نــازی بــدیــن تـاج گشتــاسپــی بــدیــن تـــازه آییــن لهــراسبـــی؟
(فردوسی،۱۳۸۷: ۱۰۰۸)
۴-۳-۲- سجایای اخلاقی سیاوش در شاهنامه
۴-۳-۲-۱- شخصیّت اخلاقی سیاوش
سیاوش یکی از پهلوانان خوش نام وچهره ای معصوم وپاک در شاهنامهی فردوسی است و چنانکه گفته شد، رستم اورا هنگام کودکی از کاوس گرفته وخودش تربیت وی را به عهده میگیرد. از آنجا که دردامن رستم بزرگ شده است. خلق وخوی او نیز همچون رستم است.بیشترسجایای اخلاقی که رستم دارد در نهاد این یوسف شاهنامه نیز هست والحق آقای حمیدیان لقب یوسف شاهنامه را زیبا به او میدهد: «همه از زیبایی اش حیرانند. او یوسف شاهنامه است.» (حمیدیان،۱۳۸۷: ۲۸۴)
سیاوش بعد از اینکه فنون جنگاوری ورزم و بزم را از معلم خود رستم، میآموزد، دوباره به دربار کاوس برمیگردد. سعید حمیدیان درخصوص شخصیّت سیاوش میگوید:« سیاوش بخشی از جنبه های مثبت شخصیّتیاش را از رستم ومحیط او دارد که دلیری، شرم، متانت، صبوری، آداب دانی و نیکعهدی از آن جمله است. رستم سیاوش را ناخودآگاه به جای پسر مقتولش دوست میدارد وبه اصطلاح قسم راست او سیاوش است. همه از زیبایی اش حیرانند.او یوسف شاهنامه است وروحیات وی وبرخی از جنبه های زندگی او از جمله عشق ممنوع وهوسبازانهی زن شوهردار به او و پاکی وی در این ماجرا شبیه یوسف است. جز درموردعاقبت که سیاوش از عزّت به ذلّت میافتد ویوسف برعکس» (همان: ۲۸۴)
آنچه در مطالعه داستان زندگی و مرگ سیاوش میتوان گفت این است که وی پهلوانی معصوم و بی گناه است، بدین خاطر هرشخصیّت بیگناه ومعصوم را به وی شباهت میکنند.سیاوش به دنیا آمد تا پاکی و نیکی را در شاهنامه به نقطهی اوج خود برساند.چه کسی میتواند در برابر این همه ظلم پدر و نامادری تحمل کند. خدا هم سیاوش را دوست دارد وهمواره او را در پاکی و قداست کمک میکند.
و آنچه در کشته شدن سیاوش دردناک است این است که او در کمال بیگناهی ودرغربت کشته میشود. اگر در ایران بر او این همه ظلم نمیرفت هرگز به دربار دشمن پناهنده نمیشد. او باید در ایران میماند و چون یوسف عزیز ایران میشد، نه این که در خاک دشمن غریبانه کشته شود. شاهزاده زیبارویی که درجمال و کمال یوسف ثانی بود.
آقای اسلامیندوشن در خصوص ویژگی معصومیّت و بی گناهی سیاوش عقیده دارد:«سیاوش عزیزترین پهلوان شاهنامه است. او نیز مانند ایرج به سبب خوبی سرشت خود، قربانی نبرد خیر و شرّ میگردد؛ گویی برای آن که درخت خوبی از خشکیدن مصون بماند، باید گاه به گاه از خون یکی از بیگناهترین و آراستهترین فرزندان آدمی آبیاری شود.» (اسلامیندوشن،۱۳۸۷: ۱۵۶)
سیاوش نماد آزادگی وپاکی ونیکی است. محمدفولادی نیز درخصوص آزادگی سیاوش میگوید: «به حق سیاوش یکی از کسانی است که درخت آزادگی را در کشور آزادگان، ایران، با خون خود آبیاری کرد و این درخت، تا ابد برای ایران و ایرانی سرسبزی ثمر میدهد، این درخت، همان درخت نیکی است و باید گفت شاهنامه، سرتاسر چیزی جز نبرد خیر و شرّ و نیکی و بدی نیست.» (فولادی،۱۳۷۹: ۱۲۵)
در داستان های شاهنامه،سیاوش،حتّی یک بار دچار لغزش واشتباهی نمیشود.هر کاری انجام میدهد، عشق به ایران و گوهر نیکی وخرد را چاشنی آن میکند. با این که شاهزادهی ایران است امّا همواره در معرض تهدید است. وقتی میخوانیم که اختر شناسان اختر او را این گونه بد پیش بینی کردهاند به اختر بینی این ستاره شناسان ایمان میآوریم. خلقت سیاوش برگ زرّینی است بر اوراق این کتاب بینظیر که روحِ عاطفه را در کنار حماسه پرورش میدهد. داستان سیاوش اندکی از خشکی حماسه را میکاهد و رطوبت عاطفه را بر روح حماسه واسطوره میپاشد.
غلامحسین یوسفی درباره خلق داستان سیاوش میگوید::«اگر حماسه ملّی ایران تنها سیاوش را در خود پرورده بود، باز هم گرانقدر بود و در خور تحسین. یادِ سیاوش و ایرج، تعظیم تقوی و فضیلت است و زشت شمردن دروغ و خیانت»(یوسفی، ۱۳۷۲: ۶۹)
شاهنامه نبرد بین بدی ونیکی،غرور وتواضع،خشم ومهربانی،جنگ وصلح وجدال همیشگی فضیلت های اخلاقی علیه رذیلت ها اخلاقی را نمایش میدهد.در این اثر بی بدیل ایران وانیران مهم نیست مهم روح عمل وکنش پهلوانان است،این پهلوانان ممکن است چون رستم وسیاوش فرزند ایران باشند یا چون اغریرث وپیران زادهی توران که هر عمل نیک آنان به نیکی یاد شده است.خون وریشه وزادگاه مهم نیست مهم فضیلت ورذیلتی است که به وقوع میپیوندد.
اسلامیندوشن درتأیید این مطلب میگوید:«در شاهنامه وفکر باستانی ایران، خوبی و بدی دو شاخه یک درخت هستند؛ یکی ثمر نیک میدهدو یکی ثمر بد؛ چنانکه از تخم فریدون، ایرج مبیّن نیکی میشودو سَلم و تور مبیّن بدی. برعکس،سیاوش و کیخسرو وفُرود،با داشتن خون ترک، بهجانب نیکیمیگرایند.» (اسلامی ندوشن، ۱۳۸۷ : ۱۵۷)
۴-۳-۲-۲- خردورزی سیاوش در شاهنامهی فردوسی
در مطلب گذشته در پاکی ومظلومیت سیاوش سخن گفته شد.اینجا سخن از این است که آیا این شخصیّت پاک و زیبا در کنار جمال،کمال نیز دارد یا خیر؟ به یقین میتوان گفت که دست پروردهی شخصیّتی خردمند چون رستم نمیتواند از این گوهر محروم باشد.بیت زیر خردمندی سیاوش را به خوبی نشان میدهد:
بــدان انــدکـی ســال و چنــدان خــرد کــه گفتــی روانــش خـــرد پــــرورد
(فردوسی،۱۳۸۷: ۲۹۱)
آقای محمد فولادی در مقالهی «اندیشهای بر ویژگیهای اخلاقی - اجتماعیداستان سیاوش» دربارهی او میگوید: «از ویژگیهای مهم سیاوش در شاهنامه، خردورزی، درنگ، اندیشه وتدبیر در رخدادهای گوناگون زندگی است. او در میان دو راهیهای زندگی میاندیشد و گزینش میکند. خردورزی که، پایه و اساس اندیشه فردوسی را در اثر بیبدیل او، حماسه ملّی ایران، شاهنامه تشکیل میدهد، در سیاوش نمودی به تمام معنی مییابد و همین ویژگی و عامل مهم خردورزی است که نه تنها به سیاوش، بلکه به تمام حماسهی سترگ فردوسی رنگ و بویی خاصّ میدهد. سراینده این اثر، خود حکیم است و اثر خود را نیز با یادکرد خرد آغاز میکند.»(فولادی،۱۳۷۶: ۱۲۶)
از جایی که رفتار وکردار سیاوش در داستان برخورد با سودابه تا زمان عبور از آتش برای بیگناهیش ونیزرفتن به دربار افراسیاب،بسیار خردمندانه وجوانمردانه بوده است، ابتدا به بررسی،رفتار وی در مواجهه با هوسبازیهای سودابه، این دست نشاندهی اهریمن میپردازیم :
سیاوش پس از این که سیروسلوک جوانمردی و پاکی و نیز آیین رزم و بزم را از معلّم خود، رستم فراگرفت و به سوی پدر بازگشت، در جریان اوّلین دیدار خود از کاخ پدر، ناگاه با سودابهی نابکار که نامادری او نیز میباشد، روبرومیگردد واین لحظه شوم، ابتدای گرفتاریهای سیاوش است. سودابهی نابکار،از همین لحظه،شیفتهی روی زیبای سیاوش میشود و به دنبال کام گرفتن از او است؛ امّا همیشه سیاوش در مقابل هوسهای این زن عفریته پاکدامنی و اندیشه پیشه نموده است.(ر.ک.: فولادی،۱۳۷۶: ۱۲۹)
ز نــا گــــاه روی سیــــاوش بــدیـــد پـر اندیشـه گشت و دلـش بـــر دمیــد
چنــان شــد کــه گفتـی طـراز نــخ است و یــا پیــش آتــش نهاده یــخ اســت