نصر و وایت، در دیدگاه های خویش به نقش علوم طبیعی در زمینه بحران موجود پرداختهاند. نصر، علوم طبیعی را به یک معنا میوه و به معنای دیگر علت بحران فعلی مواجهه انسان با طبیعت میداند. هر دو بر این عقیدهاند که علم و فناوری در ایجاد وضع کنونی محیط زیست مسئول است و به همین دلیل در میان سلسله علت و معلولها باید دورههاى پیش از انقلاب صنعتى و حتى قبل از انقلاب علمى قرن هفدهم را بررسى، و آنچه را در غرب رخ داده است، تحلیل کرد. براساس دیدگاه نصر برای انسان غربی در سدههای میانه، هر چیز در زندگى با حضور «سنت» که در مورد غرب، مسیحیت بود تقدس مىیافت. اما همزمان با قرون سیزدهم و چهاردهم بود که تمدن شروع به تحول نمود، بیتوجهی به طبیعت و تقدسزدایی از طبیعت صورت گرفت. جوهره اصلى کلام غرب در آن زمان، به طور غیرمستقیم و تدریجى به غیرمذهبى شدن کیهان کمک کرد. انقلاب کپرنیکى، بدون فرو کاستن افلاک به عناصر عالمى غیر مذهبى، نمىتوانست رخ دهد. بنابراین از جهتى، این پیشینه نه توسط علوم جدید، بلکه به واسطه عناصرى از دگرگونیهاى کلامى قرون چهاردهم و پانزدهم که مىتوان آنها را در ارسطویى شدن بیش از اندازه کلام مسیحى دنبال کرد، بنیان نهاده شد. درواقع تغییرات و تحولاتی که در کلام مسیحی رخ داد تا حدی بر بار مسئولیتی که لین وایت از آن یاد می کند صحه میگذارد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
نصر و وایت، هر دو به نقش قرون وسطا و رشد تکنولوژی بر بحران محیط زیست اشاره داشته اند. با این تفاوت که نصر قرون وسطا را برخلاف دورانهای بعدی، همچنان مبتنی بر پایبندی به آموزههای سنتی و دینی میداند [۵] حال آنکه در دورانهای بعد بود که تقدس طبیعت کمرنگ شد. اما وایت آغاز تغییر نگرش و در نتیجه رشد تکنولوژی را از قرون وسطا میدانست.
وایت رشد تکنولوژی را ریشه در مسیحیت غربی میدانست از سویی در دیدگاه های نصر نیز مشابهتی از این منظر به چشم میخورد یعنی نصر نیز معتقد است دوره مدرن در سایه سنت مسیحی شکل گرفته است. اساساً هر دو اندیشمند، علم و فناوری مدرن را که به نگرش آدمی در قبال محیط زیست برمیگردد موجب تخریب محیط زیست میدانند.
سیدحسین نصر با اشاره به زندگی شهرنشینی که متأثر از فرهنگ غربی و تکنولوژی برآمده از آن است و نیز پیامدهای ناشی از این سبکِ زندگی یعنی مصرفگرایی و مادیگراییِ مفرط، به حوزه بحث بحران زیستمحیطی وارد شده است. نحوهی ورود وایت به بحث بحران محیط زیست، مبتنی بر باورها و سبک زندگی انسان است، اینکه نوع زندگی یا شکل زندگی است که تغییر دهنده بافت محیط است. از همینروی نوع زندگی مبتنی بر کتاب مقدس را در تخریب محیط زیست مؤثر میداند. نوع نگاه و تفسیر نصر به انسان و جهان از نظرگاه دینی، متفاوت با دیدگاه وایت به نظر میرسد. بنابر دیدگاه نصر:
«جهان تجلی الاهی است، جهان و طبیعت، کتاب وحیانی است. کتابی که صفحاتش آکنده از کلمات مؤلف (خالق) است. کتابی که همانند کتاب وحیانیِ دین، دارای معانی ذومراتب است. درواقع این دیدگاه تا زمانی که دسترسی به معنای باطنیِ خود وحی امکان پذیر بود، از میان نرفت. آنگاه که تأویل، به تفسیرِ معنای تحتاللفظی ظاهریِ متن مقدس تبدیل شد، رمزهای کیهانی به امور واقع مبدل شدند که بهجای پرده برداشتن از عالم هستی همچون تجلی الاهی، واقعیات عالم را به مقولات جِرم و حرکت هستی محدود ساخت. در حجاب شدن انسان خلیفهالله و تبدیل او به انسان عاصی، نتیجهای جز این نمیتوانست داشت که کتاب کیهانی، ناخوانا شود و کتاب آسمانی مقدس، تنها به معنای ظاهریاش کاهش یابد» (نصر، ۱۳۸۵: ۳۸۱).
این در حالی است که وایت نیز تنها براساس ظاهر متن مقدس، ادعای خویش را مطرح نموده است. وایت ریشه بحران محیط زیست را در آموزه کتاب مقدس میداند این در حالی است که بر اساس گفته او در ابتدای مقالهاش، تخریب محیط زیست به زمان رشد و فزونی نوع انسان بر زمین برمیگردد. به عبارتی مثالها و مواردی که وایت در ابتدای مقاله به آنها اشاره مینماید مانند نامعلوم بودن تاریخ دگرگونی زیستمحیطی بهدست انسانها، نقضکننده دیدگاه های بعدی او در باب تأثیر دین- مسیحیت- بر بحران محیط زیست میباشد. هرچند ممکن است مسیحیت با فراز و نشیبی که در طول دورانها داشته است، در سرشت مردمسالاریای که وایت بدان اشاره نموده است و نیز در ثروتاندوزی و حتی طرز تلقی تجاوزگرایانه تأثیرداشته باشد اما یگانه عامل بحرانی بودن وضع محیط زیست و ریشه بحرانی بودن وضع زیستمحیطی را به دوش مسیحیت انداختن - با توجه به قرائن خود وایت نیز- ادعایی دقیق و صحیح نمی باشد. ضمن اینکه بنابر ادعای وایت، میان رفتار مسیحیان غربی و شرقی در قبال محیط زیست تفاوت چشمگیری وجود دارد. بنابراین اگر آموزه کتاب مقدس موجب تخریب و سلطهگری بر طبیعت است چرا در محیطهای گوناگون نتایج متفاوتی داشته است؟ افزون بر این، محیطهای غیرمسیحی و حتی غیردینی، از تخریب در امان نبوده است برای مثال هند یکی از آلودهترین کشورهای جهان میباشد که متأثر از دین مسیحیت نیستند.
درمورد راه حلهای ارائه شده، راهحل بحران محیط زیست از سوی وایت، منوط به بازیابی دین قدیم و یا رویآوری به دینی جدید میباشد. نصر نیز بازیابی طبیعت بهعنوان واقعیتی قدسی و نوزایی انسان بهعنوان حافظ امر قدسی را مورد نیاز میداند. البته تصریح می کند که نیازی به ابداع نیست بلکه صورتبندی دوبارهی جهانشناسیهای سنتی و دیدگاه های مرتبط با طبیعت که در سراسر تاریخ مورد اعتقاد ادیان مختلف بوده است (نصر، ۱۳۸۹: ۳۷۵). ضمن آنکه وایت در مقاله خویش میان مسیحیت غربی و شرقی تفاوت مینهد و مسیحیت شرقی را هماهنگ با طبیعت میداند. بنابراین به نظر میرسد استناد وایت به داستان آفرینش و نقش منفی آن در نگرش انسان نسبت به طبیعت، دقیق نیست. اگر استناد وی درست میبود، بنابراین میبایست در نگرش تمامی مسیحیان چه در غرب و چه در شرق تأثیرگذار میبود حال آنکه بنابر اظهارات وایت، رویکرد مسیحیت غربی چه در قبال تکنولوژی و علم و چه در قبال محیط زیست، اساساً متفاوت از هماند.
تشابه دیدگاه های وایت و نصر در یک نگاه:
تفاوت دیدگاه های وایت و نصر در یک نگاه:
یادداشتهای فصل سوم
[۱]. متافیزیک، دانش واقعیت مطلق است، علم آغاز و انجام موجودات. علمی است که از طریق شهود عقلانی قابل دستیابی است نه صرفاً از طریق خردورزی و اندیشه منطقی. تحقق مؤثر حقیقت متافیزیکی و کاربرد آن در مورد حیات بشری تنها می تواند از خلال یک سنت وحیانی - که نمادها و آداب خاصی را که متافیزیک برای تحقق خویش باید بر آنها تکیه کند اثر میبخشد- کسب شود (سیدحسین نصر، انسان و طبیعت: بحران معنوی انسان متجدد، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۹: ۱۰۱-۱۰۲).
[۲]. مراد از سنت، غیر از سنت به معنای متعارف آن - یعنی امری متعلق به گذشته - است. مراد از سنتی که نصر حمایتگر آن است، سنت جاویدان است که چیزی جز سنت خداوندی نیست، همان سنتی که تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد و هرگز دورانش بهسر نمیآید و همگان در همه اعصار میتوانند از نور رحمتش برخوردار شوند. به عبارتی سنت همان حقایق و اصول با منشا الهی است که از طریق رسولان یا دیگر عوامل انتقال، برای ابنای بشر و درواقع برای یک بخش کامل کیهانی آشکار شده است. در یک معنای کلیتر، سنت مشتمل بر اصولی است که انسان را به عالم بالا پیوند میدهد و بنابراین مشتمل بر دین است (دین را میتوان همان اصولی تلقی کرد که از عالم بالا وحی شده است و انسان را به مبدأش پیوند می دهند (سیدحسین نصر، معرفت و معنویت، ترجمهی انشاءاللّه رحمتی، تهران، انتشارات دفتر پژوهش و نشر سهروردی، سیدحسین نصر، انسان و طبیعت: بحران معنوی انسان متجدد، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،۱۳۷۹: ۱۹و ۱۵۵-۱۵۶).
[۳]Religion and the order of nature .، این کتاب دنبالهی کتاب انسان و طبیعت (Man and Nature) است که شامل متن سخنرانی نصر در سلسله سخنرانیهای راکفلر در ۱۹۶۶ در دانشگاه شیکاگو و یکی از نخستین آثاری است که در آن بحران زیست محیطی پیش بینی شده است و نیز دنبالهی سخنرانیهای کرسی گیفوردِ نصر در سال ۱۹۸۱ با عنوان معرفت و معنویت و در پی آن نیاز به علم مقدس است (سیدحسین نصر، دین و نظم طبیعت، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران: نشر نی، ۱۳۸۹: ۱۶).
[۴]. به ویژه به خردگرایی و انسانگراییِ رنسانس که زمینه ایجاد انقلاب علمی را خلق کرد که به قول فرانسیس بیکن نقش آن این بود که بر طبیعت سلطه قهریه یابد و آن را مجبور سازد تا نه بهخاطر شکوه و مجد الهی بلکه برای فراهم آوردن زمینه قدرت و ثروت مادیِ بشر، اسرار درونی خویش را برملا سازد (سیدحسین نصر، انسان و طبیعت: بحران معنوی انسان متجدد، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۹).
[۵]. قرون وسطا در حالی به پایان رسید که در آن، نگاه رمزآلود و معنوی به طبیعت، به میزان زیادی جای خود را به یک نگاه عقلگرایانه داده بود. با تخریب عناصر عرفانی و متافیزیکی درون مسیحیت، علوم کیهانشناختی، تاریک و غیرقابل ادراک گردیده و خود کائنات نیز بهتدریج دنیوی شد. حتی حلقه های مسیحیتی چون فرانسیسکنها هم علاقه خاصی به مطالعه طبیعت از خود نشان نمیدادند. بدین ترتیب زمینه برای پایان بردن تمدن یکپارچه مسیحی قرون وسطا فراهم شد و جوی ایجاد شد که در آن نهالهای علوم طبیعی، بیرون از جهانبینی مسیحیت پرورش یافتند و کائنات بهتدریج صورت مسیحی خویش را از دست داد (سیدحسین نصر، انسان و طبیعت: بحران معنوی انسان متجدد، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۹: ۷۶). اومانیسمِ رنسانس، منصب خلیفۀاللهی خداوند بر زمین را از انسان گرفته بود (همان: ۸۰). انقلاب علمی در دوره رنسانس اتفاق نیفتاد بلکه در خلال قرن هفدهم آغاز شد. زمانی که کائنات عملاً صورت سکولاریزه یافته بود، مذهب نیز در اثر تضادهای درونیِ طولانی، ضعیف شده بود (همان: ۸۴). انسان دیگر چیزی جز مخلوق زمینی نبود و هدفی جز استثمار طبیعت و غارت منابع نداشت درواقع با علم جدید تنها نقشی که برای بشر باقی مانده بود فتح و سلطه بر طبیعت بود و طبیعت در خدمت حوائج انسان، به عنوان حیوانی که تا حدودی از عقل و تفکر استدلالی برخوردار است درآید (همان: ۸۹).
فصل چهارم
نتیجه گیری
۴-۱- جمعبندی
اگرچه انسان همواره محیط زیست را تحتتأثیر قرار داده است، اما در طول چند قرن اخیر به خصوص با پیشرفت تکنولوژی و صنایع، بطور جدی نظم طبیعت آسیب دیده و این تخریب در سطح جهانی رخ داده است. به عبارتی این مسأله تنها محدود به نقاط خاصی نمی شود. بلکه غالب نقاط کره زمین را تحت تأثیر قرار داده و به مرور این تخریب کل طبیعت را در برخواهد گرفت. این تخریب شامل کیفیت آب، هوا و زمین است که برای زندگی حیاتی است. تا حد زیادی رسانههای مختلف در طول دهه گذشته این مسأله را مورد بحث قرار دادهاند اما با افزایش چنین مسائلی، تحقیقات و بررسیهای زیادی درصدد ریشهیابی و علل این مسأله صورت گرفت. یکی از دلایلی که پیشنهاد شد، نگرش انسان به طبیعت بود و نیز عواملی که این نگرش را شکل داده است.
در مورد اینکه دین چه نقشی در شکل گیری دیدگاه ما نسبت به جهان طبیعی دارد یکی از پاسخهای ارائه شده در این خصوص، دیدگاه لین وایت (۱۹۶۷) است. مقالهی وایت شکلدهندهی روشی بود که برمبنای آن اخلاق دینی، مسائل زیستمحیطی را درمییافت. لین وایت ریشه های بحران زیستمحیطی را در کیهانشناسی دینی بویژه در انسانمداریِ مسیحیت غربی و نگرش ابزاری به طبیعت دانست. روش وی مفاهیم اخلاقیِ کیهانشناسیِ دینی را به مسائل زیستمحیطی مرتبط ساخت و کمک به پیشرفت رشته های دانشگاهیِ اخلاق زیستمحیطی و دین و اکولوژی بوده است. وایت معتقد بود دیدگاه غرب در قبال طبیعت، متأثر از سنت یهودی - مسیحی است و نیز جهان طبیعی تنها برای برآوردن خواسته و منافع انسان خلق شده است؛ افزون بر این، سنت مسیحی، انسان را از طبیعت جدا نموده این در حالی است که در سنتهای دینیِ کهن، انسان بخشی از طبیعت بود نه سرور آن. سنت مسیحی نه تنها معتقد به جداییِ انسان و طبیعت بود بلکه آن را خواست خدا میدانست. به تعبیر شوماخر (۱۳۸۹: ۱۰)، انسان نوین خویشتن را همچون بخشی از طبیعت تجربه نمیکند بلکه خود را به عنوان یک نیروی خارجی تلقی میکند که رسالت چیره شدن و غلبه کردن بر طبیعت را عهدهدار است. وایت در مورد نقش دین در بحران محیط زیست - با یک مقدمه که همان تأثیر باور انسان در شکلگیری رفتار انسان با محیط است- دین یهودی- مسیحی را (که در رشد و شکل گیری باورهای انسان به ویژه انسان غربی حتی در عصر پسامسیحی به غایت تأثیرگذار است)، مسئول میداند. چرا که باور به برتری انسان بر سایر مخلوقات و نیز اینکه همه چیز صرفاً برای نفع و امیال انسان آفریده شده است موجب سلطهی انسان بر سایرین و در نتیجه شکاف میان انسان و طبیعت و تخریب رابطه فیمابین شده است.
لین وایتِ مورخ با یک بررسی تاریخی در تلاش برای بررسی ریشه های تاریخی بحران محیط زیست برآمده بود. او علیرغم تصدیق نقش علم و فناوری در بروز بحران، ریشه های بحران را در فکر و جهانبینی انسانها دانست. فکر و جهانبینیای که برآمده از فرهنگ و بهعبارت بهتری، دین است. به نظر او حتی تأثیر مخرب علم و فناوری بر محیط زیست، نیز به دین مرتبط است. چرا که آن برآمده از فکر و جهانبینیای است که به دین برمیگردد. اگرچه سخن او از دین، کلیگویانه به نظر میرسد اما در فقرات بعدی، منظور خود از دین را محدود به دین یهودی – مسیحی نموده و آموزهی کتاب مقدس در سفر پیدایش را منشأ تخریب گسترده دانسته است. همچنین بر این باور بود که تا زمانی که چنین طرز تلقیای (آموزه کتاب مقدس) وجود داشته باشد بحران به قوت خود پای برجاست. اما در ادامه بحث، خودِ او اذعان به کلیگویی نموده و احتیاط را پیشه می کند مبنی بر اینکه این دین مسیحی- یهودی در غرب است که به طبیعت بیتوجه است. با این حال، علیرغم این تبصرهها، کلیگویی وایت از آغاز، برای برخی منشأ اعتقاد به نقش منفی دین در ایجاد بحران زیست شده است[۲۲۶]. به نظر میرسد دیدگاه وایت علیرغم شتابزدگیهای اولیه و شاید نوعی بیدقتی، منشا داوریهای شتابزده بعدی شده است. بهکار بردن واژه دین از سوی وایت، ادعای بزرگی است که براساس تحقیقات و یافتههای وایت - که در فصل سوم به تفصیل آمده است- بهدرستی تبیین و اثبات نشده است. ضمن اینکه دیدگاه وایت دیدگاهی جهانی است که موافقان دیدگاه او – بعضاً– این دیدگاه را در زمرهی دیدگاه های منفی به دین تلقی مینمایند در حالیکه دیدگاه وایت بنابر تصریح او، متوجه دین یهودی – مسیحی در غرب میباشد. با این حال کلی گوییهای او در برخی فقرات از مقالهاش، چنین پیامدهایی داشته است.
با وجود نقدهای وارده، فارغ از درستی یا نادرستی دیدگاه وایت، به نظر میرسد دیدگاه او منشا توجه و تکاپوی پیشوایان دینیِ مسیحیت به مقوله حفظ محیط زیست- براساس آموزههای کتاب مقدس- شده است. شاید بتوان گفت، بنابر بررسیهای تاریخیِ وایت از روند بحران و نقشی که دین یهودی – مسیحی در طول تاریخ داشته است، وایت دیدگاه و نقد خود را میتوانست بهگونه ای دیگر پرورش دهد، بهگونه ای که هم نقدها مستدلتر و خدشهناپذیر باشد و هم دین به طور کل و دیانت یهودی- مسیحی به طور خاص، بدین صورت چالش برانگیز نشود.
بنابر واقعیت پیشرو (یعنی مسائل زیستمحیطیِ جهان امروز و گستره و تبعات آن)، حل بحرانهای زیستمحیطی علاوه بر تغییرات زیربنایی در سیاست و اقتصاد، نیازمند بازبینی در جهانبینی و اخلاقیاتی است که با پیروی از جوامع صنعتی، به طبیعت بهعنوان کالای مصرفی مینگرند. برای تفکر مجدد در دیدگاه های موجود در باب روابط میان انسان و طبیعت، منابع غنی در سنن وجود دارد. کندوکاو منابع مفهومی سنتهای دینی، می تواند ابزاری برای فراهم نمودن الگوی اخلاقیات زیستمحیطی جهانشمول باشد. اخلاقیات زیستمحیطی دینی به دو پرسش اساسی اخلاق یعنی چه چیزی به طور ذاتی ارزشمند است؟ و معیار درستی یا اشتباه بودن یک عمل چیست؟ پاسخ میدهد. میتوان گفت ارزش ذاتی، مختص خداوند باریتعالی است و ارزش سایر مخلوقات در این رابطه قابل تعریف میباشد. به این صورت که تمامی مخلوقات (اعم از زنده و غیر زنده) همگی آیات و نشانه های خداوند هستند و تفکر و تحقیق در مورد آنها، راهی برای رسیدن به شناخت خداوند است.
برای مثال، از نظر اسلام و قرآن، موجودات طبیعی، آیات و نشانه های حق تعالی هستند و طبیعتشناسی باید به منزله آیتشناسی تلقی شود و ما را از آیات به صاحب آیات برساند. «آیه» به معنای نشانه است و مشعر بر هر چیزی است که ذات خداوند را تداعی نماید. در قرآن مجید، حدود چهارصد بار، این کلمه به صورت مفرد و جمع آمده است. از نظر قرآن، هرچیزی در جهان نشانهای از خداوند است (محقق داماد، ۱۳۸۵: ۱۵۶).
احترام به طبیعت در بطن آموزههای دینی[۲۲۷] است. با توجه به آنچه در متون دینی آمده است، دین موجب تخریب محیط زیست نیست بلکه حامی آن است. در آیهی ۶۱ از سوره هود، خداوند اصل و منشا انسان را، از زمین قرار داده است و آنها را امر به آبادانی زمین می کند[۲۲۸]. تا افزون بر بهره برداری برای زندگی، محیطی که در آن میزید سالم و بانشاط باشد. برای رسیدن به این مقصود یعنی آبادانی زمین و نیز زندگی سالم، دستورات و راهنماییهای مقتضی، در متون دینی آمده است مانند اعتدال پیشه کردن در امور زیستی. بنابراین با استناد به بخشی از کتاب مقدس و یا یک عبارت، نمی توان کلیت دین را زیرسؤال برد و یا آموزههای دینی را مخرب دانست. هر چیزی در بافت و کلیت متن خود معنادار خواهد بود. برای مثال از اینکه انسان به صورت خدا آفریده شده است و نسبت به سایر خلقت در تعالی قرار گرفته است نمی توان حکم به بیگانگی انسان با طبیعت داد و نیز نمی توان استنتاج کرد که چنین ویژگی، ملازم با استثمار و سلطهگری است. بنابراین با توجه به سفارشاتی که در دین در خصوص محیط زیست وجود دارد، بیاعتنایی و بیتوجهیِ برخی از دینداران در خصوص محیط زیست را نمی توان به گردن دین انداخت بلکه نقص، متوجه رفتار اجتماعی انسانهاست که باید اصلاح گردد. اشکال از دین نیست از رفتار انسانهاست. در واقع نمی توان حرص، اسراف و تقلیل انسان به حیوان اقتصادی را که مشتق از نیازهای مادی است، نادیده گرفت و دین را مقصر همه ماجرا دانست.
سیدحسین نصر نیز، ریشه بحران محیط زیست را در گمگشتگی انسان از مبداء خود میداند. به تعبیر او (۱۳۸۹)، بحران محیط زیست نمود ظاهری بحران درونی انسان (بحران معنویت) است[۲۲۹]. به نظر نصر باید به بُعد معنویِ بحران زیستمحیطی که ریشه بحران است توجه نمود. البته این تنها نصر نیست که به الاهیاتی بودن بحران محیط زیست اذعان دارد، دیدگاه های محقق داماد در مورد ریشه های بحران محیط زیست بسیار مشابه با نصر میباشد. بدین صورت که او هم در مورد بحران، توجه به ریشه های مسأله را اصلی مهم میداند. نگاه و جهانبینی انسان به زندگی را ریشه اصلی بحران تلقی می کند. جایگیری علم معاصر بهجای معرفت را عامل هلاکت و تباهی طبیعت و انسان میداند. او برخلاف توین بی بر این عقیده است که راهحل بحران، در توجه به آموزههای دینی ادیان توحیدی در خصوص حفظ محیط زیست میباشد.
نصر (۱۳۸۷)، برخلاف کسانی مانند توین بی، ادیان را مسئول بحران زیستمحیطی نمیداند بلکه این مسئولیت را بر دوش تحولاتی که در تمدن غرب از قرون وسطا، رنسانس و قرن هفدهم شروع شد، میداند. درواقع از نظر او، دلیل ریشهای بحران محیط زیست جهانبینیای است که تمدن مدرن را سلطه بخشیده و شکل داده یعنی همان پارادایم مدرن؛ و این نیز نتیجه بحران معنوی انسان مدرن است. بنابراین نصر اگرچه همعقیده با وایت بحران را ریشه در «جهانبینی» میداند اما برخلاف وایت، نه در جهانبینی دینی بلکه در جهانبینی مدرن و مادی[۲۳۰] میداند.
استدلال نصر در مورد ربط و نقش دین در حل بحران محیط زیست براین مبناست که چون اکثریت بشر در متن یک جهانبینی واقع در تحت سیطرهی دین بهسر میبرند بنابراین نقش دین در حل و فصلِ بحران موجود میان انسان و طبیعت، حیاتی است. برهمین اساس به گفتهی او (۲۰۰۷: ۲۹)، اخلاق زیستمحیطی نیز منهای دین معنا ندارد چرا که همین اخلاق سکولار، ریشه های دینی دارد. اکثریت مردم جهان، اخلاقی را که پشتوانه دینی نداشته باشد به رسمیت نمیشناسند. بنابراین از نظر او اخلاق زیستیِ برآمده از دین رهگشا میباشد نه اخلاق سکولار. همچنین از نظر نصر، دین برای مردم، عاملی بازدارنده در مقابل تخریب محیط زیست و سبک زندگی مصرفگرا خواهد بود. نصر معتقد است در جهان امروز هیچ نیرویی بهجز دین، این قدرت بازدارندگی و کنترل را ندارد.
با توجه به ظهور گستردهی بحرانهای پیاپی از جمله بحران جنگ، بحران محیط زیست، بحران هویت و فاصله گرفتن از معنـویت اصیلی که در دامان دین حقـیقی یافت می شود، راهحل بحرانهای مذکور از منظر کسانی مانند نصر و وایت، دینی است. به نظر آن دو، راهحل ریشهای بحران محیط زیست در رجوع و بازبینی اصولی است که در منابع غنی دینی یافت می شود. همان اصولی که باید به دقت بررسی گردد. درواقع راهحل مسأله محیط زیست را دینی میدانند.
با این همه بهنظر میرسد صرفِ دین داریای که مردم دارند (نه دین داریای که پیشوایان دینی پیام آورش بوده اند)، به حل بحران محیط زیست کمک نمیکند چرا که هماکنون کم نیستند انسانهای دیندارِ جامعه مدرن، ولی با این حال بحران پایبرجاست. درواقع دینداری هم، به طور حقیقی، آنگونه که باید اجرا نمی شود. از دیگر سو، کم نیستند انسانهایی که دیندار به معنای عرفی نیستند اما کاملاً پایبند به حفظ محیط زیست هستند و دغدغهی آن را دارند. البته این از اهمیت و نقش دین نمیکاهد بلکه منظور آن است که انسانی که به آموزههای دین پایبند باشد و حقیقتاً دین را راهنمای زندگی و سلوک خویش سازد، به حق خلیفهی خدا در زمین خواهد بود و با همه مخلوقات، تعامل درستی خواهد داشت. چرا که آموزههای دینی مانند اسلام، علاوه بر دعوت به بندگی خدا، به آبادانی زمین نیز توصیه نموده اند[۲۳۱].
دین اسلام، دینی کامل و جامع است که در همه ابعاد زندگی حتی ریزترین مسائل زندگی، راهنمای انسان است. روایاتی که اشاره به محبت به حیوانات یا ارزش کاشت یک درخت دارد[۲۳۲] شاهدی بر این مدعاست. درواقع هر آنچه آفریده شده است، آیتی الهی و امانتی است برای رشد و تعالی انسان. آیهی ۷ از سورهی کهف به زیبایی ارزش و اهمیت خلقت را بیان نموده است: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَهً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» آنچه در زمین است زینت است و خداوند انسان را میآزماید که چه کسی بهتر عمل می کند. حال انسانها تا چه حد توانسته اند به امانت و زینتهای خداوندی وفادار باشند و به نحو احسن عمل نمایند؟! نه تنها زینتها را آلوده کرده بلکه به حد بحران رساندهاند. افزون بر هدف از آفرینش خلقت، از نعمات بازخواست می شود.
در قرآن آمده است که: «لَتُسْئلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (تکاثر: ۸). تلاش برای آبادانی و حفظ طبیعت نه تنها از نشانه های تعالی و رشد انسان است بلکه به گفتهی امام صادق (علیه السلام): «زندگی بدون محیط زیست پاک، گوارا و شیرین نمی شود». همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودهاند: «خدا پاک است و پاکی را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد پس آستان زندگی خود را پاکیزه کنید»[۲۳۳]. بنابر سخن پیامبرِ دین اسلام، اصول زیستمحیطی، صبغه ملکوتی دارد و رعایت این طهارت در هر جا برای آن است که انسان خلیفه خداست و خلیفه خدا باید سنت و سیرت او را سیره خود قرار دهد و به پاکی و پاکیزگی از آن رو که محبوب خداست علاقهمند باشد. کسی که خود را خلیفه خدا بداند محیط زیست و مافیها را دوست خود میداند و آن را آلوده نمیسازد (جوادی آملی، ۱۳۹۱: ۶۹۰ و ۶۸۷). حفظ محیط زیست و کوشش در آبادانی از منظر دینی نه تنها محیط زندگی را دلپذیر میسازد بلکه آثار سودمندی برای حیات دنیوی و اخروی انسان دارد.
به نظر نصر نیاز به نوعی رنسانس و نوزایی است البته نه آن رنسانس اروپایی که یک سقوط بود یعنی اکتشاف یک زمین جدید به بهای از دست رفتن آسمان، بلکه رنسانسی سنتی که مستلزم نوعی احیاگری از بالا در مقابلِ کشش رو به پایین سیالهی زمان تاریخی است (نصر، ۱۳۸۵: ۲۵۰). این رنسانس با احیاگری و رجوع به جهانبینی دینی جامع (برای مثال اسلام سنتی) بهدست می آید. درواقع این جهانبینی به منزله ابزاری است برای تنظیم هنجارهای اخلاقی تا در عمل برای حل مسائل زیستمحیطی بهکار برده شود. با این همه با وجود آنکه بهکاربستن آموزههای دین در زندگی، زندگیای هماهنگ با جهان را در بطن خود دارد اما بهنظر میرسد که جایگزین و نهادینه نمودن فرهنگ دینی[۲۳۴] در میان همه انسانها، کار چندان راحتی نیست و درک، تعامل و توجه خود انسان را میطلبد.
در پایان با استناد به کلام خداوند، به «ریشه فساد و تباهی» اشاره می شود.
«چون از حضور تو دور شود کارش فتنه و فساد است، تا حاصل خلق به باد فنا دهد و نسل بشر را قطع کند و خداوند مفسدان را دوست ندارد و هرگز در مشیت از کسی نخواسته که فساد کند.»[۲۳۵]
اگر انسان بخواهد خودش را از نیستی و انهدام نجات دهد، باید با همنوعان خود تفاهم کند. با زمین هم که گهواره پرورش اوست همزیستی نماید و این دو تفکیکناپذیرند. به عبارت دیگر حفاظت از محیط زیست و دوستی با زمین بدون تفاهم و گفتگوی انسانها با هم و همزیستی آنها ممکن نیست و این دو فقط یک نقطه مشترک دارند و آن اعتقاد و پیروی از خالق زمین و انسان است. «فساد و پریشانی به کردهی خود مردم در همهجای زمین و دریا پدید آمد . . .»[۲۳۶] در دو آیه فوق کردار ناصواب و افزونطلبی مردم از یک سو و ایجاد فساد در برّ و بحر در اثر این اعمال زشت، به هم گره خورده است. به طور آشکارا مشخص است که ریشه این افزونطلبی و خودخواهی یعنی فراموش کردن نقش اساسی خدا در زندگی انسان، موجب پریشانی و تضاد و برخوردها و فساد در زمین است. اگر مردم خود را اصلاح کنند و فراموشی نقش خدا جایش را به پرهیزگاری و ایجاد تفاهم دهد، آن موقع راه بازگشت وجود دارد و میتوان به آینده امیدوار بود (ابتکار، ۱۳۸۰: ۴۸).
۴-۲- پیشنهادها و راهکارها
انسان در میان سایر مخلوقات عالم، نوع پیچیدهای است. بنابراین هر نوع بررسی، پیرامون انسان و زندگی او، پیچیدگی خاص خود را دارد. تغییر نگرش انسان به زندگی یا نوع نگاه او به زندگی، می تواند رفتار مسئولانه را در پی داشته باشد. بنابراین تغییر نگرش نه تنها در سطح سیستمهای حکومتی و اقتصادی و به طور کلیتر تغییر سیستم نگرشهای جهانی به زندگی ضروری است بلکه تغییر نوع نگاه انسان به زندگی نیز ضروری مینماید. تغییر در نوع نگاه به عالم و مواجهه با آن، تغییر در مصرف و مانند آن. بدین معنا که براساس آموزههای دینی، مقام خلیفۀاللهی انسان با فرهنگ زیستمحیطی آمیخته است. کسی که محیط زیست را میآلاید و ابایی ندارد، در واقع مقام خلیفۀاللهی را آلوده ساخته است. توجه انسان به خود، یعنی چیستیِ ماهیت و سرشت او و نیز آگاهی از جایگاه ویژهی او در جهان و حیات اخروی، او را به شناخت و معرفتی رهنمون میسازد که هماهنگ با کل هستی به تسبیح و تحمید خالق جهان بپردازد؛ خالقی که نعمات گوناگونِ خلقت را به او بخشیده است. با همه اینها روند مدرنیته و تجدد و نیز پیشرفت روزافزون علم و تکنولوژی، برای بسیاری از انسانها مجال توجه به مؤلفه های فوق را بهدست نمیدهد. آنچه حائز اهمیت است این است که زندگیِ انسانها همانند روزگار پیشین نیست و بازگشت به آن روزگار نیز - با توجه به تغییرات شـگرفِ دوران معـاصر- اندکی دور از ذهن بهنظر میآید. یعنی راهحلهایی موردی مانند اینکه انسانها سبک زندگیای مانند دوران گذشته – که فاقد امکانات امروزین بودند - را اتخاذ کنند اگر محال نباشد، غریب مینماید. بهنظر میرسد اگر انسان خود را جزئی از طبیعت بداند و آسیب به آن را آسیب به خود قلمداد کند، و نیز میان خواسته ها و نیازها تفاوت قائل شود و از مصرفگرایی و حرص روزافزون فاصله بگیرد، در جهت انسانیت گام برخواهد داشت. البته در این خصوص التزام به دین، پشتوانهی خوبی برای گام برداشتن در این مسیر– هماهنگی با هستی و رشد و کمال- خواهد بود و درواقع به منزله میانبُری در این مسیر است.
تلاش های موردی مانند بنرهای مربوط به حفظ محیط زیست در خیابانها که برخی از آنها هم برگرفته از احادیث است اگرچه اقدام خوبی بهنظر میرسد و نشان از توجه به حفظ محیط زیست است اما به اندازه لازم مؤثر نیست چرا که کم هستند افرادی که توجه لازم به بنرها داشته باشند و یا اگر توجهشان را برانگیخت منشا تأثیر شود. آنچه ضروری میرسد با توجه به عنوان این پژوهش، جلب توجه افراد به محیط زیست از طریق نهادینه کردن باورهای دینیاشان است.
بنابراین با توجه به اهمیت آموزههای دینی در خصوص حفظ محیط زیست، دین می تواند نقش مثبت و سازندهای در رابطه میان انسان و محیط زیست داشته باشد. اگر جامعهای مبتنی بر دین اداره می شود در ترویج آموزههای دینی در خصوص محیط زیست نباید غفلت نمود. میتوان طرحی برای مراکز دینی فراهم نمود که به موجب آن در کلاسهای درس، کتب دینی، سخنرانیها و مانند آن، به مسائل زیست محیطی تأکید شود و از اهمیت آن از منظر دینی سخن به میان آید. مهمتر از مدارس و مقاطع بالاتر، سهم خانوادهها در فرهنگسازی زیستمحیطی است. اینکه از همان اوان کودکی، به فرزندان آموزشهای لازم در خصوص برخورد با محیط زیست و حفظ آن داده شود. به تعبیر نصر (۱۳۸۵: ۶۳) درست است که جوهر تربیت، انتقال ارزشهاست، لیکن ارزشها به ما کمک نمیکند که راه زندگی خود رابرگزینیم مگر آنکه جزئی از وجود خودمان شوند به عبارتی نهادینه شود، یعنی آنها چیزی بیش از فرمولهای محض یا احکام جزمی باشند که بتوان با آن فکر کنیم و آنها را احساس کنیم. ابزارهایی باشند که از طریق آنها بتوان دنیا را نگریست و تعبیر و تجربه کرد.
بهنظر میرسد تشویق و ترغیب حوزه های علمیه، مساجد، سازمانهای فرهنگی در ارتقای آگاهی مردم درباره حفظ محیط زیست با رویکرد دینی و نیز در نظرگیری سخنرانی با توجه به دستورالعملهای دینی در خصوص محیط زیست می تواند بستر خوبی برای توجه و پیشگیری از آسیبهای زیستمحیطی باشد. شاخه مطالعاتی «دین و محیط زیست» در میان رشته های تحصیلی دانشگاهی از جمله توجه و اهمیت به نقش دین در رابطه با محیط زیست میباشد. بنابراین چنین اقداماتی می تواند توجه و حساسیت مردم را برانگیزد.
از جمله نتایج بهدست آمده از پژوهش، صرفنظر از مطالعات تطبیقی، براساس تجربه شفاهی نگارنده با برخی از افراد فرهیخته یا عامی، نوعی ناآگاهی نسبت به نقشی است که دین می تواند در حفظ محیط زیست داشته باشد. چرا که رابطه میان دین و محیط زیست برایشان غریب مینمود. درنتیجه این نشان از ناآگاهی و یا کم توجهی مردم در خصوص آموزههای زیست محیطیِ مندرج در دین است. بنابراین در حوزه فضای عمومی، از رابطه میان دین و محیط زیست بحث نشده و یا بسیار اندک بوده است.
در دوره بحران زیستمحیطی، سخن از کمبود منابع بهفور شنیده می شود. اما شاید بهتر آن است که گفته شود، منابع لازم (که میتوان در سیاق دینی از آن به نعمت یاد کرد)، بهقدر کافی برای تکتک انسانها موجود است اما این حرص و طمع آدمی، خودمحوری او (نه خدامحوری) و مصرفزدگی است که عدهای را فقیر و تهیدست از نعمت می کند و عدهای را انباشته از نعمت![۲۳۷] توسعه و رفاه بیشتر، آلودگی محیط زیست را بههمراه دارد.
میان ارزشهای فرهنگی و باورهای دینی و عملکرد انسانها نوعی شکاف است یعنی سنتهای دینی، منابعی غنی از تنظیم رابطه انسان و طبیعتاند اما اینکه تا چه حد در عمل بهکار گرفته می شود مسأله است. میتوان گفت وظیفه مبلغان دینی است که از بُعد دینی به مسأله محیط زیست و حفظ آن اشاره کنند و تذکر دهند. مثلاً در متون دینی از کاشت درخت، حفظ محیط زیست، آلوده نکردن آب و غیره گفته شده است.
عالم محضر خداست و خداوند محیط بر عالم و همه چیز است. ذکر خداوند بدین معناست که انسان خدا را در همه جا ببیند. بیتوجهی انسان به محیط خود، ناشی از فاصله گرفتن از اصول دینی ناب است. بهنظر میرسد لازم است که مجدداً برای انسانهایی که غرق در پیشرفت مادی، بیتوجه به اصول ناب دینی هستند، اصول دینی را یادآوری نمود، نهادینه کرد و به کاربست.