ای هدهدِ صبا به سبا می فرستمت بنگر که از کجا به کجا می فرستمت
(حافظ، ۱۳۸۹ : ۳۹)
“نه بر جای خود است"حال و وضع پیشین را ندارد. بر اساس این جمله باید منظور شاعر ، ” دل” باشد که گاه در سفر است(مثل هدهد) و منظور از ” سبا” سرزمین یار ( استعاره ی مصرحّه) است که هدهد شاعر(دل او) به سوی او پرکشیده و رفته است.
۳-۳۰-استعاره مصرحّه و تبعیّه
از شکن زلف روز پوش قمر ساش چشمه ی خورشید شب نِقاب برآمد
(خواجو:۱۸۱)
در” زلف روز پوش” ” روز” استعاره ی مصرحّه است از چهره ی دل افروز یار.
زلف روز پوش به معنای زلفی که چهره ی پر فروغ را می پوشاند. روز پوش : استعاره ی تبعیّه ی وصفی .
” قمر سا” [ = قمر ساینده ، مماس و در تماس با قمر چهره ] استعاره ی تبعیّه ی وصفی از زلفی که بر چهره ی یار افشان ودر تماس است. ضمناً روز و قمر وخورشید وشب را باهم ردیف کرده است. “چشمه خورشید شب نقاب ” : ترکیب بسیار بدیع و استعاره ی مصرحّه ی مطلقه است به جهت داشتن ملایم از طرفین تشبیه در ژرف ساخت استعاره است بدیع بودن این ترکیب وقتی معلوم می شود که خواننده شعر سبک عراقی را دستِ کم به طور غالب خوانده باشد و بداند آفرینش چنین ترکیباتی، ساده نیست و انصافاً خواجو در ساختن ترکیبات بلاغی، دستمایه ی شگرفی دارد!
“چشمه ی خورشید” افزون بر تشبیه بلاغی، استعاره ی محقّقه (مستعار و مستعارٌله) است از “چهره ی فروزان” و “شب نقاب” استعاره ی تبعیّه وصفی است از “زلف سیاه یار” که گاه بر چهره افشان می شود. بنابراین در یک ترکیب : خواجو یک تشبیه و دو استعاره (در چهار واژه) آورده است. ظرافت دیگر بیت : “طلوع خورشید چهره ی از چین و شکن زلف” است. معلوم نیست خواجو در آن روزگار وانفسای انزوای زن در حصار خانه، چگونه به این تشبیهات و تعبیرات دراماتیک و زیباشناسانه رسیده است؟!
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۳۱-استعاره ی مصرحّه ی مطلقه
چشمه ی خورشید درخشان مروّق وقت صبوح از افق جام درآمد
(خواجو:۱۸۲)
مروّق (راوق) : می صاف شده از زغال بید. چوب بید را می سوختند و از زغال بید برای تصفیه ی شراب استفاده می کردند :
مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته تا به من راوق کند مژگان می پالای من
(خاقانی، ۱۳۷۵: ۲۰۶)
چشمه ی خورشید درخشان : تشبیه مقیّد به مفرد. “چشمه ی خورشید درخشان مروّق” تشبیه مقیّد (با دو قید اضافه و صفت) که مروّق به “چشمه ی خورشید درخشان” مانند شده است و استعاره است از “می درخشان” که چون خورشید از افق جام طلوع می کند : تشبیه مقیّد به مرکّب. وجه شبه مشبه : درخشش می درخشان و متلألئ از جام که همچون طلوع خورشید درخشان از افق مشرق است. چنانکه مشاهده می شود “مشبّهٌ به ” تشبیه مرکّب است. خاقانی نیز قریب به همین مضمون را چنین آورده است :
می، آفتاب زرفشان، جام بلورش آسمان مشرق کف ساقیش دان، مغرب لب یار آمده
(خاقانی، ۱۳۷۲ : ۴۷۵)
افق جام : تشبیه بلیغ مفرد به مفرد و محسوس به محسوس (جام ← افق)
گر صبا سلسله بر آب نهد فصل ربیع ازچه بر گردن قمری بود از غالیه غُل
(همان :۳۲۰)
سلسله : زنجیر و استعاره ی مصرحّه ی مطلقه از “امواج” است امیر معزّی می گوید:
تا برآمد جوشن رستم به روی آبگیر زالِ زر باز آمد و سر بر کشید از کوهسار
(امیر معزّی ، ۱۳۸۸ : ۱۸۲)
منظور از ” جوشن رستم ” به استعاره همان امواج زیر برکه است. باد صبا هم “سلسله بر آب می نهد” یعنی امواج زیر پدید می آورد : استعاره ی تبعیّه است و مجموعه ی ترکیب ،مستعار مستعارٌله است و معنی مستعارٌمنه است .
غُل: زنجیر و توسّعاً طوق. سراینده به ” سلسله و غُل” در معنای حقیق و مجازی (بلاغی ) نظر داشته است .
هندویِ پُردل شوریده که داری ز قفا ای بسا دل که کشانت ز قفا می آرد
(همان:۱۵۰)
مصراع اوّل استعاره ی مصرحّه مطلقه است از” زلف چو زنجیر بافته ی یار که در پشت سر آویزان است (مستعارٌمنه )". کشانت زقفا می آرد ،کنایه است از “مجذوب شدن و عاشق شدن دل های بسیار بر یار” . دو واژه ی “قفا” را در دو مصراع، شیوا و فصیح، نشانده و به کار برده است ضمناً ” هندوها” (سربازهای سلحشور مغربی و آفریقایی) درجنگ های تن به تن و نیز رزم و صف آرایی و دزدی و عیّاری، زبان زد بوده اند.
۳-۳۲-استعاره ی مصرحّه نمادین و اقسام کنایه
شام را از صبح صادق باز شناسم ز شوق چون مهم پرچین کند بر صبح صادق شام را
(خواجو:۲۸)
“شام را از صبح صادق باز شناختن” لازم کنایه است از کمال حیرت و شعف و سرگشتگی (مکنیّ عنه ولازم) کنایه یک گروه فعلی است که قابل تأویل به مصدر است چنانکه موّول آن آورده شده است. مصراع دوّم استعاره مصرحّه مجرده ( به قرینه ملایم َ م در “مهم” و … است)
الف) مَهَم : استعاره از یار ( وقرینه و ملایم برای استعاره ی بعد).
ب)” صبح صادق” که از آن به طرق استعاره ، چهره ی دل افزون یار را خواسته و اراده کرده است .
ج)"شام” که استعاره از زلف سیاه اوست. چنانکه تذکر داده شد،خواجو در ردیف آوردن این نوع استعاره، تأکید و توّجه خاص دارد. بعدها شاعران سبک عراقی، از جمله حافظ از این روش امّا بلاغت و ظرافت بیشتر بهره برده است.
۳-۳۳-استعاره ی مکنیّه و تبعیّه
گرنَفس راه می زندت کاین طریق نیست از ره مرو که پیر خرد ره نمای توست
(خواجو:۷۲)
“راه زدن” ( مستعار و مستعارٌله ) استعاره از “اغوا کردن و فریب دادن ” (مستعارٌمنه ).
اسناد ” فریب دادن” به نفس ، از منظر عرفان، حقیقی است امّا از دیدگاه بلاغت، مجازی است و استعاره ی مکنیّه است و “نفس” (مستعار و مستعارٌله ) و ” راه می زند ” ملایم مستعارٌمنه است .
“از ره مرو ” کنایه است از “فریب مخور” می توان آن را استعاره تبعیّه نیز محسوب داشت. “پیرخرد” اضافه ی تشبیهی است.
چشم دریا دل ما چون ز تموّج دم زد شور در جان خروشنده ی دریا افتاد
(همان :۱۳۵)
دریا دل : استعاره ی تبعیّه وصفی است از گسترده و ژرف. این ترکیب هم به معنای اخیر در فارسی استعمال می شود و هم به معنای “بخشنده". تموّج : موج زدن و استعاره است از “اشکباری” چشم. شور افتادن : تأثیر دریا و (اِسناد مجازی) و موج زدن. جان خروشنده ی دریا : دریا : لفظ استعاره و مستعارٌله . جان : ملایم مستعارٌمنه و خروشنده صفتِ ملایم است. در بیت تشبیه تفضیل و مضمر نهفته است. چشم ما چون دریاست امّا دریا از آن تأثیر می پذیرد (تفضیل) و چون مشبّه و مشبّهٌ به ظاهراً وجود ندارند، مضمر است.
۳-۳۴-اضافه ی تشبیهی و آمیزه ای از استعاره و کنایه
مطرب چو خروس سحری نغمه برآورد با مرغ صراحی به مقالات درآمد
(خواجو : ۱۸۳)
مرغ صراحی : صراحی (تنگ گلو باریک شراب) را به مرغی کرده است. وجه شبه در این تشبیه ظریف و دقیق است وعبارت است از ناله ی مرغ به هنگام صبح و بلبله (صدای ریزش شراب از تنگ قلقل) و دیگر شکل صراحی و مرغ است. وجه شبه نخستین بسیار دقیق و ظریف است. به مقالات درآمدن : استعاره تبعیّه است از “همنوا شدن” و همنوا شدن به معنای هم پیمانه وهماهنگ شدن و نهایتاً به معنای میگساری مطرب است. مطرب ساز می زند و می خواند، خروس سحری که خواند، دست به تنگ شراب ← برد و شراب به جام ریخت، صدای صراحی (بلبله) بلند شد ومطرب در حین خواندن و ساز زدن با مرغ صراحی همنوا شدن. “به مقالات درآمد” با همه ی صور خیال خود، آمیزه ای از استعاره ی تبعیّه و کنایه است.
۳-۳۵-استعاره مکنیّه و ایهام
راز من، جمله فروخواند برِ دشمن و دوست اشک از این واسطه از چشم بیفتاد مرا
(خواجو:۲۹)
مصراع نخست استعاره ی مکنیّه است. اشک (مستعار) و مستعارٌله از انسان (مستعارٌمنه) با ملایم “فروخواندن راز و برملا کردن راز شاعر نزد دشمن و دوست” چنانکه می بینیم تخییلاً راز ” صفت انسانی قائل شده است از “چشم افتادن اشک"ایهام زیبایی است :الف)به همین جهت من شروع کردم به گریه کردن ب)اشک به جهت برملا کردن راز و رسوا نمودن من، از چشم من و از نظر من افتاد و بیقدر شد!