کیفیت مهم برندهای قدرتمند، ارائه یک هویت برند واضح و روشنی است که به خوبی تعریف و تشریح شده باشد (مک کورمک[۴۰] و همکاران، ۲۰۰۴). تعریف هویت برند، موضوع بسیار مهمی در مدیریت برند است، زیرا هرچه برند گسترش و تنوع یابد، مشتری نیز به این احساس بیشتر می گراید که با برندهای مختلف، نه واحد روبرو است. اگر هر محصول، بدون آنکه به ارزش ها و اصول در نظر گرفته شده برای یک نام پایبند باشد، بخواهد مسیر خود را بپیماید، دیری نخواهد پایید که در بازار شکست خواهد خورد. به همین دلیل است که بسیاری از شرکت ها، توجه ویژه ای برای حفظ هویت برند خود دارند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
هویت برند در ساده ترین نوع آن، این گونه تعریف می شود که: هویت، از یک منبع واحد بیرون می آید و بر حسب نمادها، پیام ها، و … به محصول منتقل می شود اگر محصول و تجربه های ارتباطی پیوسته با آن، مسیر خود را بپیمایند، به دشواری می توان گفت که تمامی این مسیرها از منبع برند یکسان ناشی می شود. هویت هر برند، جوهر و اصالت آن است. اگر شرکتی بخواهد تصویری ماندگار برای خود ایجاد کند، باید ابتدا هویت برند خود را به وجود آورد، سپس بر مبنای این هویت، پیام ها، که تصویر ذهنی هر نام را می سازند، منتشر شوند (آشکرافت[۴۱] و همکاران، ۲۰۱۲).
هویت برند عبارت است از معنا و مفهوم برند که توسط شرکت مطرح و ارائه شده است (جینس[۴۲] و همکاران، ۲۰۰۹). به اعتقاد آکر (۲۰۰۲)، هویت برند، مجموعه ای منحصر به فرد از تداعی های برند است که استراتژیست های برند خواهان ایجاد آن هستند. این تداعی ها، آن چه که برند بر آن دلالت دارد و نیز قول و وعده ای که به مشتریان می دهد می باشد. در واقع، اساس و جوهره برندسازی آن است که شرکت ها، باید تلاش کنند که برندهایی با تداعی های قوی و قدرتمند، مطلوب و منحصر به فرد بودن، بیافرنند (کستلیک[۴۳]، ۲۰۰۸).
هویت برند، چارچوبی را برای یکپارچگی کل برند فراهم می آورد. از طریق آن، می توان حدود موقعیت گذاری را تعیین کرد، ابزار بیان آن را قانون مند ساخت و از فردیت و دوام آن اطمینان یافت. مفهوم هویت به ما گوشزد می کند که یک برند نمی تواند به هر نوع موقعیت گذاری تن بدهد. یک برند ممکن است در ابتدای تولد خود ظرفیت پذیرش هر چیزی را داشته باشد، ولی زمان و نمادهایی را که می پذیرد یک معنا، یک قلمرو، و در نتیجه مرزهایی برای آن قلمرو می بخشند. به طور خلاصه، معنای ریشه شناختی[۴۴] آن، محدودیت هایی را تحمیل می کند. هویت نام تجاری، برخی از موقعیت گذاری ها را ممنوع و برخی را تضمین می کند. موقعیت گذاری باید باور پذیر و برای نام تجاری مورد نظر، قابل توجیه باشد (کاپفر، ۱۳۸۵).
۲-۲-۳- ابعاد هویت برند
به اعتقاد آکر و جواچمستلر[۴۵] هویت برند شامل چهار بعد می باشد که عبارت است از:
برند به عنوان یک محصول
برند به عنوان یک سازمان
برند به عنوان یک شخص
برند به عنوان یک سمبل (جینس و همکاران، ۲۰۰۹).
کاپفر معتقد است، مفهوم هویت بر پایه ی سه کیفیت فرمول بندی می شود: دوام، انسجام، واقع گرایی. هویت، آن گونه که در مورد تصویر برند صادق است، مستعد آرمان گرایی، بی ثباتی، و یا فرصت طلبی نیست. کاپفر، هویت برند را به صورت اجزای یک منشور بیان کرده است، که عبارتند از: پیکر، شخصیت، فرهنگ، رابطه، بازتابش، خود انگاره.
۲-۲-۳-۱- پیکر
یک برند، در وهله اول، یک پیکر دارد. ترکیبی از ویژگی های مستقل که ممکن است یا قابل رؤیت باشند (با ذکر برند، بی درنگ به ذهن آیند)، یا نهفته (گرچه، با این حال، قابل تشخیص). پیکر، اساس یک برند است و کیفیت خود را از محصولات کلیدی، یا برجسته ی برند می گیرد.
۲-۲-۳-۲- شخصیت
شخصیت برند عبارت است از: مجموعه ای از ویژگی های انسانی که به گونه ای با برند مرتبط می شود (به آبادی،۱۳۸۸). هر برند، شخصیتی دارد. اگر، همان گونه که غالباً اتفاق می افتد، یک برند را با فردی همانند سازی کنیم، به تدریج تصویری از آن فرد می سازیم که ضمناً از محصولات یا خدمات حرف می زند.
یک راه آسان شخصیت دادن به یک برند آن است که برای آن یک سخنگو، یک ستاره یا یک حیوان فراهم کنیم. کاپفر ادراک مصرف کنندگان از شخصیت یک برند، در قالب پنج بعد اصلی شکل می گیرد که هر یک، با جنبه های مختلف مطرح می شوند.
شکل ۲-۵، ابعاد ادراک مصرف کنندگان از شخصیت برند
۲-۲-۳-۳- فرهنگ
برند، فرهنگ خود را دارد. محصول، تجسم فیزیکی و ناقل این فرهنگ است. فرهنگ، بر نظامی از ارزش ها دلالت دارد و یک منبع الهام و انرژی برای برند است. بعد فرهنگی به اصول پایه ای حاکم بر علائم بیرونی برند (یعنی محصولات و ارتباطات) مربوط است. بعد فرهنگی، اتصال بین برند و شرکت را، به خصوص زمانی که هر دو، نام واحدی دارند، برقرار می کند (مانند آی بی ام و رنو).
۲-۲-۳-۴- رابطه
یک برند، یک رابطه است و اغلب فرصت تبادلی غیر ملموس بین افراد را فراهم می آورد. این امر به ویژه در مورد برندها بخش خدمات، صادق است.
۲-۲-۳-۵- بازتابش
یک برند، تصویر یک مشتری را بازتاب می دهد. اگر از مصرف کنندگان اتومبیل سؤالاتی درباره دیدگاه هایشان نسبت به جنبه های مختلف یک اتومبیل پرسیده شود، واکنش فوری آنان این است که درباره ی مناسب ترین نوع افرادی که آن را می رانند فکر می کنند. یک مرد خانواده، یک فرد مسن و… . غالباً بین این بازتابش و هدف برند ابهامی وجود دارد. هدف، خریداران یا استفاده کنندگان بالقوه برند را توصیف می کند. بازتابش لزوماً هدف نیست، بلکه تصویری است از آن هدف که برند به جامعه ارائه می کند؛ یعنی، نوعی همانند سازی است. اگر یک برند، بازتابش مشتریانش را که به اسم آن الصاق شده است، مدیریت نکند، رقیبان این کار را خواهند کرد.
۲-۲-۳-۶- خودانگاره
بعد ششم هویت برند، خودانگاره مشتریان است. اگر بازتابش، آینه بیرونی هدف باشد، خودانگاره، آینه ی درونی خود هدف است. ما از طریق نگرش خود نسبت به برندها معین، نوعی رابطه درونی با خودمان برقرار می کنیم. بنابراین، یک برند به عنوان یک انگیزه اجباری برای “خود بهبودی[۴۶]” عمل می کند (به آبادی، ۱۳۸۵).
۲-۲-۴- دیدگاه های تعیین هویت برند
به اعتقاد کستلیک[۴۷] در زمینه شیوه تعیین هویت برند دو دیدگاه وجود دارد که عبارت است از:
دیدگاه مبتنی بر منابع و
دیدگاه بازاریابی در تعیین هویت برند.
۲-۲-۴-۱- دیدگاه مبتنی بر منابع در تعیین هویت برند
بر اساس این دیدگاه، به منظور تعیین هویت برند، شرکت ها باید مشخص کنند که داوطلب انجام چه کاری می
باشند که این، حول محور آرمان و مطلوب شرکت و در سطح وسیع تر حول محور دیدگاه[۴۸] شرکت است. از آنجا که هویت شرکت باید درست، صادقانه و واقعی باشد، بنابراین، همواره باید بر مبنای شایستگی های اصلی شرکت باشد. شکل (۲-۶). بر طبق این دیدگاه، هویت برند، از منابع و مهارت های رؤسای شرکت نشأت می گیرد. به اعتقاد طرفداران دیدگاه مبتنی بر منابع در تعیین هویت برند، توجه زیاد به خواسته های مشتریان و بازارگرایی زیاد (دیدگاه امروز بازاریابی) می تواند زیان بار باشد؛ چرا که ممکن است مشتریان، کالا یا خدمتی را تقاضا کنند که با کسب و کار اصلی شرکت تناسبی نداشته باشد و نیز ممکن است مزایایی را طلب نمایند که با هویت برند شرکت ناسازگار باشد (کستلیک، ۲۰۰۸).
دیدگاه مبتنی بر منابع
مزایای رقابتی از منابع و قابلیت ها نشأت می گیرد
هویت برند
هویت و موضع سازی برند متناسب با منابع شرکت است
شکل ۲-۶، دیدگاه مبتنی بر منابع در تعیین برند
۲-۲-۴-۲- دیدگاه بازاریابی در تعیین هویت برند
دیدگاه امروز بازاریابی، تمرکز بر مشتری است. دیدگاه بازاریابی در تعیین هویت برند دارای کاربردها و نتایج مهمی برای مدیران است. پیام اصلی این دیدگاه آن است که، شرکت ها باید درک بهتری از تأثیر برند خود بر ذهن مشتری داشته باشند. پیام دیگر آن این است که، شرکت ها باید تصمیم بگیرند در هنگام رویارویی با تغییر در نیازهای مصرف کنندگان، آیا و چگونه باید استراتژی نام تجاری خود را تغییر دهند. همچنین، این تغییر در تصمیمات استراتژیک و تغییر در استراتژی برند شرکت، با هویت برند و منابع اصلی و زیر بنایی شرکت سازگار است؟
دیدگاه مبتنی بر منابع
مزایای رقابتی از منابع و قابلیت ها نشأت می گیرد.
(عرضه)
هویت برند
تناسب هویت با منابع
(تقاضا)
نیازهای مشتریان
دیدگاه امروز بازاریابی
تعیین هویت بر مبنای دیدگاه بازاریابی
رهبران شرکت باید میان نیازهای مشتری و هویت شرکت توازن ایجاد نمایند.
شکل ۲-۷، دیدگاه بازاریابی در تعیین هویت برند
یکی از ریسک های توجه نامحدود به نیازهای مشتریان، آن است که ممکن است در بلندمدت موجب پراکنده شدن تصویر برند شرکت و مشکل شدن ایجاد رابطه با مشتریان است.
بر اساس دیدگاه بازاریابی در تعیین هویت، هویت و نیازها دارای اثر متقابل می باشند که در ادامه به شرح آن می پردازیم:
از نیاز مشتری تا هویت برند: یک رابطه منطقی میان نیاز و عرضه وجود دارد. بازاریابی موجب می شود که نیاز مشتری توسط کالا برآورده شود. اگر نیازها تغییر کنند، محصولات (و در سطح وسیع تر هویتی که محصول نماینده ی آن بود) باید تغییر کند.
از هویت تا نیاز مشتری: این رابطه دو جنبه دارد. اول، با توجه به این که یکی از وظایف بازاریابی، آموزش به مشتریان است، شرکت ها می توانند بر ادراک و نیازهای مشتریان تأثیر بگذارند و از سوی دیگر، مشتریان نیز می توانند از نیازهای برآورده نشده خود آگاه شوند. جنبه دوم از رابطه بین هویت برند و نیازهای مشتری مفهومی تر است: افراد با شرکت هایی که می شناسند ارتباط برقرار کنند. این نکته در تعریف کلر از ارزش ویژه برند بر مبنای مشتری نیز دیده می شود: اثربخشی ابزارهای بازاریابی در مورد برندی که مشتری با آن آشنا باشد بسیار بیشتر از برندی است که مشتری آن را با آن آشنایی ندارد (لند و تیلور[۴۹]، ۲۰۱۰).
به طور کلی، هویت، نماینده ارزشی است که برند بر آن دلالت دارد. بنابراین اساس هویت برند، در فرایند ایجاد و حفظ رابطه با مشتریانی که جذب آن ارزش ها شده اند می باشد. این امر، دلالت بر آن دارد که تغییر در هویت، نه فقط با تغییر در نیازهای مشتریان، بلکه با تغییر در ارزش ها و منابع داخلی و زیربنایی سازمان، ایجاد
می شود. نکته مهم آن که، حتی اگر تغییر در ارزش های زیربنایی، قادر به تغییر هویت شود، تغییر در هویت ممکن است موجب ایجاد شک و تردید درباره ثبات و پایداری و نیز در صداقت و قابل اعتماد بودن برند شود که این می تواند موجب کاهش رابطه بین مشتریان هدف و برند شود. بنابر این نقطه نظر، با توجه به تئوری تعهد-اعتماد، می توان گفت، اعتماد، عاملی کلیدی در ایجاد روابط متعهدانه بوده و شهرت، رابطه مثبتی با اعتماد دارد (رنستام، ۲۰۱۳). بنابراین، شرکت ها باید در نظر داشته باشند که برای ایجاد اعتماد، ضروری است که مشتریان هدف بدانند که ” آنها چه کسانی هستند” (شکل ۲-۸).