شاید دو مورد از پیشرفتهای نظامهای آموزشی در سالهای اخیر، یادگیری بر مبنای شایستگی و تعامل یادگیری و استعداد باشد. در اولی، توجه به شایستگیهای فردی و هماهنگ ساختن یادگیری با آن اهمیت دارد و در دومی، بر تعامل این دو تأکید میشود. یکی از استعدادهایی که سبب بروز تفاوتهای فردی در یادگیری میشود و توجه به آن در طراحی آموزشی اهمیت دارد »سبک یادگیری« است (داف[۶۶]، ۲۰۰۴). سبک یادگیری یک رفتار عادتی و متمایز برای کسب دانش، مهارتها یا نگرشها از طریق مطالعه یا تجربه میباشد و یا به عنوان شیوهای است که فراگیران در یادگیری مطالب درسی خود به سایر شیوهها ترجیح میدهند (اسمیت[۶۷]، ۲۰۰۵؛ نقل از سیف، ۱۳۸۴).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
نورتون[۶۸]، (۲۰۰۸) رویکرد واقعی و اثربخش را به آموزش، یادگیری بر مبنای شایستگی تعریف میکند که در آن بر تعامل ویژگی دانشآموز و سبک آموزش تأکید شده است. او یکی از ویژگیهای مهم دانشآموزان را سبک یادگیری آنان میداند. کاکیت، لاپاین و نو[۶۹] (۲۰۰۲) نیز در فراتحلیل پژوهشهای یک دوره ۲۰ ساله، سبکهای یادگیری را عامل مهمی در ایجاد انگیزه و موفقیت تحصیلی دانشآموزان یافتند.
فیلدینگ[۷۰] (۱۹۹۴ نقل از کوچ سالامونسن، رولی و دیویدسون[۷۱]، ۲۰۱۰) بر این موضوع تأکید دارد که فهم سبکهای یادگیری برای فراگیران و آموزش دهندگان ضروری است. در واقع وجود ابزاری معتبر برای اندازه گیری سبکهای یادگیری میتواند به شناخت دقیقتر سبکهای یادگیری منتهی شود و بر مبنای این شناخت میتوان به فراگیری برای افزایش یادگیری و تقویت خودشکوفایی آنها کمک کرد. بر حسب تعریف، سبکهای یادگیری باورها، رجحانها و رفتارهاییاند که افراد به منظور یادگیری در یک وقت معین به کار میبرند. این سبکها، از سویی بر اساس تفاوتهای فردی و از سویی دیگر، تحت تأثیر محیط شکل میگیرند (همایونی و کدیور، ۱۳۸۵). سبکهای یادگیری فرد به طور مستقیم انعکاسی از عوامل متعدد روانی و شناختیاند. همچنین این سبکها رویآورد فرد را برای پاسخ به محرکهای یادگیری مشخص میکنند (کرستو و دیناو[۷۲]،۲۰۱۰). در حقیقت یکی از مؤثرترین رویکردها در مطالعه یادگیری افراد، نظریهی سبکهای یادگیری کلب است. بر طبق نظریهی کلب، یادگیری یک فرایند چهار مرحلهای است که شامل: تجربه عینی، مشاهدهی تأملی، مفهوم سازی انتزاعی و آزمابشگری فعال میباشد.
تجربه عینی: این وضعیت به حالتهای حسی تأکید دارد. شخص خود را درگیر تجربه میکند، از موضع شخصی با موقعیتها برخورد میکند و نسبت به مسائل به دیدگاه شخصی و شهودی خود تأکید دارد، تا نظریهها و تعمیمگرایی. این افراد تصمیمگیریهای شهودی را به خوبی انجام داده و در موقعیتهای بدون ساختار، عملکرد خوبی دارند، همواره یک دیدگاه ذهنی باز نسبت به زندگی دارند. این افراد همچنین به احساساتشان بیش از ذهنیتشان اعتماد داشته و در موقعیتها بر احساس توانایی خود تأکید دارند، تا یک رویکرد منظم حل مسأله (کلب، ۱۹۸۵).
مشاهدهی تأملی: این وضعیت، به فهم و معنا بخشیدن به یک قضیه یا موقعیت تأکید میشود، تا کاربرد عملی آن. این افراد به خوبی میتوانند قضایا را از دیدگاه متفاوت ببینند و از نقطه نظرهای متفاوت ارزیابی کنند و به مفهوم سازی بپردازند. در حقیقت از شهودگرایی و معنا بخشیدن به عقاید و موقعیتها لذت میبرند و همچنین به تفکرا خودشان و احساساتی که ناشی از عقاید شخصی است، توجه خاص دارند در این موقعیت یادگیری، فرد بر حوصله، عینیت و قضاوت دقیق متکی است، ولی به ضرورت اقدامی انجام نمیدهد.فرد برای تشکیل عقاید به افکار و تئوریها مراجعه میکند (کلب، ۱۹۸۵).
مفهوم سازی انتزاعی: این افراد به کاربرد عملی و بهرهگیری از مفاهیم تأکید دارند و سیستم مفهوم سازی بر اساس تفکر و منطق به صورت یک نظام جدی و خشک از عقاید تحلیلگرا صورت میگیرد، به صورت کلی برای درک مسائل، بیشتر از منطق و اندیشهی خود بهره میبرند تا احساساتشان و یادگیری در آنها از طریق تجربه کردن به جای مشاهدهی صرف از یک موقعیت، تأثیرگذاری بر مردم و رویدادها صورت میگیرد. در این مرحله از یادگیری، برای درک مسائل و موقعیتها از منطق و اندیشه بیشتر استفاده میشود تا احساس (کلب، ۱۹۸۴).
آزمایشگری فعال: این افراد به کارهای عملی، تأثیرگذاری فعالانه و تغییر موقعیت تأکید داشته و توجه چندانی به درک منفعلانه پدیده ها ندارند. آنها از تکمیل کردن اقدامهای خاص لذت برده و در دستیابی به اهدافشان خطرپذیرند و مایل هستند بر محیط پیرامون خود تأثیر گذاشته و بازدهی رفتارشان را دریافت کنند (کلب، ۱۹۸۴؛ به نقل از میلر، ۱۹۹۱). در این افراد یادگیری به صورت فعال و از طریق تجربه کردن به مشاهده صرف از یک موقعیت، تأثیرگذاری بر مردم و رویدادها صورت میگیرد.
کلب با ترکیب چهار مرحله یادگیری، چهار نوع سبک یادگیری را مشخص نمود که عبارتند از: سبک همگرا یا هنجار پذیر[۷۳]، سبک واگرا یا هنجارگریز[۷۴]، سبک جذبکننده یا همگونساز[۷۵]، سبک انطباقیابنده یا همگونگرد[۷۶].
سبک یادگیری همگرا: این سبک یادگیری از ترکیب دو شیوهی یادگیری مفهومسازی انتزاعی و آزمایشگری فعال بدست میآید. افراد با این سبک یادگیری بیشترین توانایی را در کاربرد عملی اندیشهها و نظریهها دارند و در حل مسائل و تصمیمگیری بر اساس راه حل هایی که برای آنها مییابند توانا هستند و ترجیح میدهند با تکالیف فنی سر و کار داشته باشند تا مسائل اجتماعی و بینفردی. روش تدریس ترجیحی برای فراگیران همگرا، فعالیتهای برنامهریزی شده برای یادگیری مهارتها، روشهای حل مسئله، نشان دادن، دیاگرامها و دست نوشتههای استاد است (کلباسی، ۱۳۸۷؛ فلدر، ۲۰۰۵؛ آدامز، ۲۰۰۵؛ آرتورز، ۲۰۰۷؛ راسول[۷۷]، ۲۰۰۷).
سبک یادگیری واگرا: این سبک یادگیری از ترکیب شیوه تجربه عینی و مشاهده تأملی و فکورانه به وجود میآید. افراد با این سبک یادگیری دارای قدرت تخیل و احساس قوی بوده و به دنبال یافتن جوابهای گوناگون هستند، در موقعیتهای بارش افکار که با ارائه ایدهها و نظریات جدید همراه است بهتر عمل میکنند و به کارهای گروهی و تعامل با مردم علاقهمند هستند. این افراد بیشتر به رشتههای تاریخ، علوم سیاسی، ادبیات، جامعه شناسی، روانشناسی، مشاوره، پرستاری و هنر گرایش دارند. روش تدریس ترجیحی برای این گروه از فراگیران، بحث گروهی، بارش افکار و مطالعه موردی است (آستین، ۲۰۰۹؛ کلب، ۲۰۰۵؛ سالیمان، ۲۰۰۶؛ کنسیسائو[۷۸]، ۲۰۰۴).
سبک یادگیری جذبکننده: این سبک یادگیری از ترکیب تفکر انتزاعی و مشاهده تأملی حاصل میشود. افراد با این سبک یادگیری در کسب و درک اطلاعات گسترده و تبدیل آن به صورتی خلاصه، دقیق و منطقی توانا هستند. توانایی یادگیری این افراد، فکر کردن و نگاه کردن است. این افراد بیشتر به مفاهیم انتزاعی علاقهمند هستند و به دلیل علاقه به برنامهریزی سیستماتیک، اغلب در بخشهای پژوهشی و برنامهریزی فعالیت مینمایند. افراد با این سبک بیشتر جذب علوم پایه، ریاضیات، شیمی، اقتصاد و علوم اجتماعی میشوند. روش تدریس ترجیحی برای فراگیران جذبکننده، سخنرانی، روشهای تحلیلگرایانه اکتشافی و مطالب خودآموز میباشد (کلباسی، ۱۳۸۷؛ راسول، ۲۰۰۷؛ کلب، ۱۹۸۱؛ کازو[۷۹]، ۲۰۰۹).
سبک یادگیری انطباقیابنده: این سبک یادگیری محصول ترکیب دو شیوه کسب تجربه عینی و آزمایشگری فعال میباشد. این گروه از فراگیران از طریق احساس کردن واقعیات و عمل کردن میآموزند. از اجرای طرحها و درگیر کردن خود با تجارب تازه و چالشانگیز لذت میبرند و در حل مسائل به جای تکیه بر تحلیلهای فنی خود، بیشتر سعی میکنند از اطلاعاتی که از دیگران کسب مینمایند، استفاده کنند. افراد دارای این سبک یادگیری، در مشاغل بازاریابی و فروشندگی موفقتر از دیگران هستند. روش تدریس ترجیحی برای انطباقیابندهها، ایفای نقش و شبیهسازی رایانهای میباشد (سیف، ۱۳۸۴؛ کلباسی، ۱۳۸۷؛ کلب ، ۲۰۰۵؛ کازو، ۲۰۰۹).
ویژگیهای افراد برحسب سبکهای یادگیری کلب
سبک واگرا: افراد با سبک واگرا که شیوه های یادگیری تجربه عینی و مشاهده تاملی را باهم ترکیب میکنند بیشترین توانایی را در دیدن موقعیتهای عینی از دیدگاه های مختلف دارند. براین اساس، روی آورد آنها به موقعیتها بیشتر بر مبنای مشاهده است تا عمل. این افراد از موقعیتهایی که مستلزم ایجاد اندیشه های وسیع است لذت میبرند و متمایل به رابطه با دیگران، هیجانی و دارای قوه تصور بالا هستند.
سبک همگرا: افراد با سبک همگرا شیوه های مفهومسازی انتزاعی و آزمایشگری فعال را با هم ترکیب میکنند بیشترین توانایی را در کاربرد اندیشه ها ونظریهها دارند. آنها ترجیح میدهند با مسائل فنی سرو کار داشته باشند، نه مسائل اجتماعی و بین فردی. همچنین، این افراد استدلال فرضی-قیاسی را به کار میگیرند و با مشکلات خاص روبه رو میشوند. گفتنی است که سبک یادگیری همگرا در مشاغل تخصصی و فناوری نقش موثری ایفا میکند.
سبک جذب کننده: افراد با سبک جذب کننده شیوه های یادگیری مفهومسازی انتزاعی و مشاهده تاملی را با هم ترکیب میکنند. بیشترین توانایی را در درک و ترکیب اطلاعات فروان به صورت موجز و منطقی دارند. براین اساس دوست دارند مدلهای نظری ایجاد کنند. در استدلال استقرایی و جذب مشاهدات مجزا به صورت یکپارچه مهارت دارند. آنها کمتربه افراد توجه میکنند، ولی به اندیشه ها و مفاهیم انتزاعی علاقمندند. همچنین، بیشتر ترجیح میدهند نظریه از لحاظ منطقی درست باشد، به جای اینکه ارزش عملی داشته باشد. گفتنی است که سبک جذب کننده برای مشاغلی که مستلزم اطلاعات و دانشاند مفید است.
سبک انطباق یابنده: افراد با سبک انطباق یابنده شیوه های یادگیری تجربه عینی و آزمایشگری فعال را با هم ترکیب میکنند. آنها بیشترین توانایی را در یادگیری تجارب دست اول دارند. بنابراین، احتمالا از اجرای طرحهایی که آنها را با تجارب تازه و چالش انگیز درگیر میسازد بسیار لذت میبرند و نسبت به افراد دارای سبکهای دیگر، خطرپذیری بیشتری دارند. همچنین آنها برای کسب اطلاعات- در حل مسائل- بیشتر به افراد تکیه میکنند تا تحلیلهای خود. شایان ذکر است که سبک انطباق یابنده در انجام دادن مشاغل فعال نظیر بازاریابی و فروشندگی موثر است (استرنبرگ، ۱۹۹۷؛ کلب، ۱۹۸۵).
به اعتقاد کلب، در شیوهی تجربهی عینی، یادگیرنده بر احساسات خود متکی است و بیشتر از راه شهود یاد میگیرد و نسبت به امور انعطافپذیری ندارد. افراد برخوردار ازشیوهی مشاهدهی تأملی اطلاعات را از زوایای مختلف بررسی کرده، و از طریق ادراک یاد میگیرند. در شیوهی مفهومسازی انتزاعی یادگیری از طریق تفکر منطقی صورت میگیرد و در شیوهی آزمایشگری فعال، فرد از طریق انجام دادن کارها موفق به کسب یادگیری میشود. از ترکیب دو به دوی این چهار شیوهی یادگیری چهار سبک یادگیری ایجاد میشود که عبارتند از سبک یادگیری واگرا[۸۰] (که از ترکیب تجربهی عینی و مشاهدهی تأملی حاصل میشود)، سبک یادگیری جذب کننده[۸۱] (که از ترکیب مشاهدهی تأملی ومفهومسازی انتزاعی حاصل میشود)، سبک یادگیری همگرا[۸۲] (که از ترکیب مفهومسازی انتزاعی و آزمایشگری فعال حاصل میشود)، و نهایتاً سبک یادگیری انطباق یابنده[۸۳] (که از ترکیب آزمایشگری فعٌال و تجربهی عینی حاصل میشود).
شکل شماره(۱): نمودار چرخه و سبک یادگیری کلب
کرونول و مانفردو[۸۴] (۱۹۹۴) تحقیقی که روی ۷۴ آزمودنی انجام دادند، تفاوت معنیداری بین سبکهای یادگیری و عملکرد تحصیلی یافتند. با بهره گرفتن از آزمونهای تعقیبی مشخص شد که افراد با سبک یادگیری تفکر انتزاعی از بالاترین نمره ها در پیشرفت تحصیلی برخوردارند.
المبوری (۱۳۸۷) در بررسی و مقایسه رابطه سبکهای یادگیری و عملکرد تحصیلی در دانشآموزان مدارس دولتی و نمونه دولتی شهرستان به ابن نتیجه دست یافت که میان عملکرد تحصیلی با سبک یادگیری رابطه معناداری وجود دارد. تفاوت میان سبک یادگیری دو گروه مورد بررسی معنادار، سبک یادگیری مدارس نمونه دولتی اکثراَ واگرا و سبک یادگیری مدارس عادی انطباق یابنده بوده است. میان عملکرد تحصیلی دانش آموزان مدارس دولتی و نمونه دولتی تفاوت معناداری مشاهده نشد.
کان[۸۵] (۲۰۰۹) در مقالهای به «بررسی ارتباط بین پیشرفت تحصیلی، سال تحصیلی، جنسیت و نوع آموزش دریافتی دانشجویان رشتههای علوم (پایه) با سبکهای یادگیری» در دانشگاه Mugla ترکیه پرداخت که نتایج مطالعه فوق نشان داد نزدیک به نیمی از دانشجویان سبک یادگیری جذبکننده داشتند و بقیه دانشجویان به ترتیب سبکهای یادگیری همگرا، واگرا و انطباق یابنده داشتند.
عبادی (۱۳۸۴) در پژوهشی نشان داد که بین ریختهای شخصیتی و سبکهای یادگیری با جنسیت و بین مراحل چهارگانه یادگیری با ریختهای شخصیتی و جنست رابطه معنادار است.
۲-۱۱- تسلط ربعهای مغزی
عوامل متعددی از جمله سبکهای تفکر میتواند بر جریان یادگیری تأثیر داشته باشد، سبک تفکر، یک رفتار عادتی و متمایز برای کسب دانش، مهارتها یا نگرشها از طریق مطالعه یا تجربه میباشد و یا به عنوان شیوهای است که فراگیران در یادگیری مطالب درسی خود به سایر شیوهها ترجیح میدهند (اسمیت[۸۶]، ۲۰۰۵؛ سیف، ۱۳۸۴).
جانسون و گروبوسکی[۸۷] (۲۰۰۳) یک مدل مفهومی از ارتباطات پیچیده ذهن انسان در مورد نحوهی یادگیری فراهم آوردهاند. در سطح بالای این چهارچوب توانایی های ذهنی قرار دارند و در سطح بعدی توانایی های ذهنی به سبکهای شناختی و کنترل شناختی تقسیم میشوند و این دو بعد به طور اختصاصی با یادگیری ارتباط دارند. سبک یادگیری[۸۸] (LS) مهمترین بخش این چهارچوب است که از ترکیب موارد ذکر شده ایجاد میشود.
توانایی ذهنی
سبکهای شناختی
کنترل شناختی
سبکهای یادگیری
مدل چهارچوبی یادگیری جانسون و گروبوسکی (۲۰۰۳)
یکی از عوامل مهم در ترجیح شیوهی افراد برای پردازش اطلاعات و چگونگی درک آنها برتری نیمکرهای مغز میباشد.
راجر اسپری و رابرت اُرنستین[۸۹] (۱۹۸۱)، موضوع تفاوتهای عملکردی دو نیمهی مغز را عنوان نمودند. به دنبال آن پژوهشگران بسیاری از توانمندیهای متفاوت نیمکرهها در درک و پردازش اطلاعات خبر دادند (کاپلان، ۱۹۸۱؛ لوی، ۱۹۸۳ رستاک، ۱۱۹۸۴ کانی و کانی، ۱۹۹۰ و دین و رینولدز[۹۰]، ۱۹۹۷). در سال ۱۹۷۶ زمانیکه تحقیق در مورد مغز، منبع خلاقیت به شمار میرفت، ند هرمن[۹۱] نیز مانند جوزف بُگن، پائول مک لین و راجر اسپری[۹۲] تحقیقاتی انجام داد. از کارها و آزمایشات آنها نتیجهگیری شد که مغز دارای چهار قسمت و حیطه میباشد.تحقیقات نشان میدهند که هشت خصوصیت کلیدی تفکرشخصیتی مغزی وجود دارد که طرز تفکر و یادگیری ما را تحت تأثیر قرار میدهد. ند هرمن از ترکیب تئوری نیمکره راست و چپ راجر اسپری، رابرت اُرنستین[۹۳] (۱۹۹۷)، هنری مینتزبرگ و میچائل گازانیکا[۹۴] (۱۹۹۸) با تئوری تثلیث مغز مک لین (مغز منطقی، مغز میانی و مغز اولیه) و ارتباطات فیزیکی بین نیمکره راست و چپ و رابطه بین قسمتهای سربرال و لیمبیک مغز استفاده کرد تا مدل چهار ربعی از مغز را ارائه دهد (عبدالله، کریشنان، بالاسینگم و ایگ فونک،۲۰۰۲؛ هرمن بین المللی، ۲۰۰۸).
شکلA : تقسیم مغز انسان به دو نیمکره چپ و راست (راجر اسپری، رابرت اُرنستین، ۱۹۸۱)
شکل B: تقسیم مغز انسان به نیمه بالایی و پایینی (مک لین، ۱۹۹۸)
شکل C: در نهایت تقسیم مغز انسان به چهار ربع (ند هرمن، ۲۰۰۸)
ند هرمن در زمینۀ چگونگی کنش مغز انسان براساس مدارک فیزیولوژیکی مربوط به سبکهای تفکر چهار ربع یا حیطه های مغز، تحقیقات گستردهای انجام داده است. او با بهره گرفتن از تکنیکهای ثبت امواج الکتروانسفالوگرام، نشان داد که در مغز چهار حیطه مشخص(A,B,C,D) وجود داردکه کنشهای حل مسئله و تفکر ما را مشخص میکند (هرمن، ۱۹۸۹؛ وسلی، ۱۹۹۴) هرمن ابزاری را که ربعهای ترجیحی یا سبک تفکر فرد را مشخص میکند طراحی و گسترش داد. بدین منظور او و تیم تحقیقاتیاش پس از چند تحقیق و بازنگری پرسشنامه تسلط ربعهای مغزی ([۹۵]HBDI) را طراحی و آن بر روی بیش از ۵۰۰ هزار نفر اجرا کردند، آنها دریافتند که ۷ درصد افراد فقط یک نوع تسلط، ۶۰ درصد افراد تسلط ۲ تایی ۳۰ درصد تسلط ۳ تایی و فقط ۳۰ درصد تسلط چهارگانه داشتند (هرمن، ۱۹۹۵).
ندهرمن پدر تکنولوژی تسلط مغز با تحقیق و تجارب خود به این نتیجه رسید که مغز نه فقط از جنبه فیزیکی بلکه از جنبه عملکردی نیز تخصصی شده است. وی معتقد است که افراد از نیمکرههای مغز به یک شیوه و با فراوانی برابری استفاده نمیکنند. در واقع افراد برای حل مسئله از حالت مسلط مغز خود استفاده میکنند؛ برای مثال فردی که مسئلهای را به صورت تحلیلی و یا با نگاه به آمار و ارقام حل میکند و آن را در درون فرمول منطقی یا فرایندی متوالی قرار میدهد، در حال استفاده از نیمکره چپ خود است؛ برعکس اگر فرد به دنبال الگوها و تصاویری باشد که تأثیرات حسی دربردارند و ادراکی شهودی از کل یک پدیده به دست میدهند، از نیمکره راست مغز خود استفاده میکنند (به نقل از حائری زاده، ۱۳۸۰).
ابزارسنجش تسلط مغزهرمن HBDI براساس این تئوری است که کنش مغز توسط پردازش در چهار حیطۀ به هم پیوسته یا «سبکهای فرایند تفکر» (چپ، راست، سربرال، لیمبیک) میباشد و نتیجۀ آن در چهار ربع مغزی (A,B,C,D) یا سبکهای تفکر (منطقی، منظم، بین فردی، نوآور) به افراد با خصوصیات خاص تبدیل و نمایان میشود.
چهار ربع مغزی هرمن عبارتند از :
۱- ربع A: سربرال چپ ( ربع چپ و بالا): نظریهپرداز
۲- ربع B: لیمبیک چپ (ربع چپ و پایین): سازمان دهنده
۳- ربعC: لیمبیک راست (ربع راست و پایین): بشر دوست
۴- ربع :Dسربرال راست (ربع راست بالایی): خلاق
شکل زیر نشان میدهد که چگونه نظریه تمام مغزی (چهار ربعی) هرمن، تئوری نیمکره راست و چپ مغز (براساس تحقیق در رشته عصب شناختی) و تئوری سه گانه مغز (براساس یافتههای بدست آمده از انسانشناسی) را در برمیگیرد (بوئر، لویز، استین، توبیا، ۱۹۹۹؛ هرمن،۱۹۹۵؛ لامزدین، لامزدین، شلنات[۹۶]، ۱۹۹۹).
شکل(۱) ترکیب تئوری نیمکره راست و نیمکره چپ با تئوری تثلیث مغز (هرمن، ۱۹۹۵)
ترجیحات یادگیری | ویژگیهای شخص | ربعهای مغزی هرمن |
دنبال واقعیت بودن و کسب کردن آن؛ استفاده از تحلیل و منطق؛ همیشه اهل تفکر بودن؛ صورتبندی نظریه | منطقی، تحلیلی، کمی، بر اساس واقعیت، انتقادی، واقعگرا: شبیه ریاضی: آکاهی در مورد پول: اگاهی در مورد کارکرد اشیاء؛ پایا و مرتب. |