۲-۲- پیشینه پژوهش
۲-۲-۱- پیشینه مشکلات رفتاری- عاطفی در افراد عادی
حیدری و همکاران (۱۳۸۵) به منظور بررسی شیوع مشکلات رفتاری در دانش آموزان مقطع ابتدایی پژوهشی انجام دادند. نتایج این بررسی مؤید شیوع کلی اختلالات رفتاریهیجانی کودکان بر اساس گزارش والدین ۸/۱۵درصد و بر اساس گزارش معلمان ۹/۲۴ درصد بوده است. شایعترین اختلال رفتاری ـ هیجانی اختلال کمبود توجه و حواسپرتی و کمترین شیوع اختلالها رفتار ضداجتماعی گزارش شد.
خوشابی، مرادی، شجاعی، همتی علمدارلو، دهشیری و عیسیمراد (۱۳۸۶) در پژوهشی با عنوان بررسی میزان شیوع اختلالهای رفتاری در دانش آموزان دوره ابتدایی استان ایلام نشان دادند که میزان شیوع اختلالهای رفتاری در دانش آموزان دوره ابتدایی استان ایلام ۲/۱۰درصد میباشد. میزان شیوع در پسران بیش از دختران، در مناطق شهری بیش از مناطق روستایی و در پایه تحصیلی سوم بیشتر از سایر پایه های تحصیلی میباشد.
تیموری و عطاییفر (۱۳۸۹) در پژوهشی با عنوان رابطه بین تنیدگی مادر و اختلالهای رفتاری عاطفی کودک، نشان دادند که بین میزان سطوح تنیدگی والدین و اختلالهای رفتاری-عاطفی کودکان ارتباط معناداری وجود دارد. تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که اثر اصلی تنیدگی والدین بر اختلالهای رفتاریـعاطفی کودکان معنادار است.
صابری (۱۳۸۷) در پژوهشی با عنوان همهگیرشناسی اختلالهای رفتاری و عاطفی در دانشآموزان مقطع ابتدایی در شهر رودهن نشان داد که میزان شیوع اختلالهای رفتاری در کل نمونه مورد پژوهش ۲۹/۳۴ درصد بود. نتایج نشان میدهد که اختلال اضطرابی با میزان ۱۶درصد، شایعترین اختلال در دختران و اختلال سلوک با ۴/۱۹ درصد، شایعترین اختلال در پسران مورد پژوهش بود.
گلچین و حسینینسب (۱۳۹۲) به منظور مقایسه مشکلات رفتاری در فرندان مادران با هوش هیجانی بالا و مادران با هوش هیجانی پایین پژوهشی انجام دادند. یافته ها نشان داد، میانگین مشکلات رفتاری در فرزندان مادران با هوش هیجانی بالا نسبت به فرزندان مادران با هوش هیجانی پایین کمتر است. دختران نسبت به پسران در میانگین رفتاری نمرات کمتری داشتند.
مارسیانو و همکاران[۱۳۲] (۲۰۱۱) در پژوهشی مقطعی با عنوان اختلالهای رفتاری و کیفیت زندگی پایین در کودکان و نوجوانان مبتلا به بیماری مزمن کلیه نشان دادند که این گروه از بیماران کیفیت زندگی پایینتر و شیوع بالاتری از مشکلات رفتاری-عاطفی نسبت به گروه افراد سالم، را دارا هستند. بنابراین یک ارتباط منفی بین وجود مشکلات رفتاری-عاطفی و نمره کیفیت زندگی مرتبط با سلامت وجود دارد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ساتک و همکاران[۱۳۳] (۲۰۰۳) به منظور بررسی توافق بین والدین و معلمان در زمینه مشکلات رفتاری در دانش آموزان مدارس ژاپن پژوهشی انجام دادند. یافته ها نشان داد که همبستگی بین درجهبندی والدین و معلمان از مشکلات رفتاریعاطفی دانش آموزان پایینتر ازمتوسط بود. والدین مشکلات رفتاری-عاطفی فرزندشان را، با شدت بیشتری، نسبت به معلمان ارزیابی کردند.
۲-۲-۲- پیشینه مشکلات رفتاریعاطفی در افراد کم توان ذهنی
فرخنده و بهپژوه (۱۳۸۲) در پژوهشی با عنوان مقایسه اثربخشی روش های مشاورهی گروهی و اقتصاد ژتونی در کاهش مشکلات رفتاری دانش آموزان کم توان ذهنی که در مشهد انجام شد، نشان دادند که بین اثربخشی استفاده از روش مشاورهی گروهی و روش اقتصاد ژتونی در کاهش مشکلات رفتاری دانش آموزان کم توان ذهنی تفاوت معناداری وجود نداشت و هر دو روش در کاهش مشکلات رفتاری تاثیر یکسانی داشتند.
آذرنیوشان، بهپژوه و غباریبناب (۱۳۹۱) به منظور بررسی اثربخشی بازیدرمانی با رویکرد شناختیرفتاری بر دانش آموزان پسر کم توان ذهنی در دوره ابتدایی پژوهشی انجام دادند. نتایج بدست آمده نشان داد که استفاده از بازیدرمانی با رویکرد شناختیـرفتاری موجب کاهش معنادار مشکلات رفتاری در دانشآموزان کم توان ذهنی شد.
خانزاده فیروزجاه و پرند (۱۳۸۶) در پژوهشی با عنوان تهیه پرسشنامه ارزیابی اختلالهای رفتاری در دانش آموزان پسر کم توان ذهنی خفیف دوره راهنمایی، نشان دادند که شیوع اختلالهای رفتاری در افراد کم توان ذهنی، با توجه به شدت کمتوانی ذهنی، به شدت افزایش یافته است و همچنین شیوع این اختلالها در افراد کم توان ذهنی، نسبت به جمعیّت عادی بیشتر میباشد.
موللی، ترابی و توکلی (۱۳۹۳) به منظور بررسی شیوع مشکلات رفتاری در افراد کمشنوا پژوهشی انجام دادند. یافته ها نشان داد که شیوع مشکلات رفتاری در گروه کمشنوایان بیش از گروه شنوا برآورد شده است. چهار عامل نقص زبانی، مشکلات ارتباطی، نقش والدینی و طرز نگرش و باورهای فرد و جامعه نسبت به مسأله کمشنوایی در بروز مشکلات رفتاری این گروه دخیل بودند.
دیکر و همکاران[۱۳۴] (۲۰۰۲) پژوهشی با عنوان مشکلات رفتاری-عاطفی در کودکان با و بدون کمتوانی ذهنی انجام دادند. در این مطالعه در این پژوهش ۱۰۴۱ کودک آموزشپذیر در مدارس ویژه و کودکان تربیتپذیر در موسسات شبانهروزی شرکت داشتند. با کنترل جنس، سن و وضعیت اجتماعی-اقتصادی، میانگین نمرات مشکلات رفتاری به طور قابل توجهی بالاتر از کودکان بدون کمتوانی ذهنی بود. تقریباً۵۰ درصد کودکان با کمتوانی ذهنی یک نمره مشکلات رفتاری کل در مقایسه با ۱۸ درصد کودکان بدون کمتوانی ذهنی داشتند. در مقایسه با کودکان بدون کمتوانی ذهنی، برجستهترین مشکل رفتاری کودکان آموزشپذیر، مشکلات اجتماعی، مشکلات توجه و رفتار پرخاشگرانه و کودکان تربیتپذیر خطر افزایش مشکلات اجتماعی، گوشهگیری، مشکلات فکری و آسیبشناختی روانی را داشتند.
دیکنز و همکاران[۱۳۵] (۲۰۰۲) به منظور بررسی مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به سندرم دان پژوهشی انجام دادند. یافته ها نشان داد که کودکان مبتلا به سندرم دان نسبت به همسالان عادیشان بیشتر در معرض خطر رفتارهای ناسازگارانه هستند. همچنین نوجوانان مبتلا به سندرم دان کاهش علائم مشکلات برون نمود و افزایش کنارهگیری را نشان دادند.
باتیا و همکاران[۱۳۶] (۲۰۰۵) پژوهشی با عنوان بررسی مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به سندرم داون انجام دادند. در این پژوهش ۴۰ کودک مبتلا به سندرم داون مورد مطالعه قرار گرفتند. نتایج نشان داد که ۵۵ درصد کودکان مبتلا به سندرم داون مشکلات رفتاری را نشان دادند. مشکلات رفتاری این کودکان در تمامی حوزه ها از جمله جامعهپذیری، مشکلات تغذیه و خواب، آموزش توالت رفتن، اضطراب، بیشفعالی، تشنج در مقایسه با کودکان عادی بیشتر مشاهده شد و والدین شیوع بیشتر مشکلات روانی را گزارش کردند. در ارزیابی نگرش والدین، بیتوجهی و غفلت در تمامی حوزه های مذکور مشاهده شد. مادران این کودکان، کمتر به کودکشان توجه می کنند و کمتر با آنها بازی و تفریح می کنند و چون آنها را افرادی ناتوان و ضعیف میدانند، آنها را، بیشتر کنترل می کنند. همچنین نمرات کم در رشد اجتماعی، حرکتی و انطباقپذیری در تمام سنین در مقایسه با کودکان عادی نشان داده شد.
سیپال و همکاران[۱۳۷] (۲۰۰۹) به منظور بررسی مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به فلج مغزی پژوهشی انجام دادند. یافته ها نشان داد که سطوح مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به فلج مغزی بالا است اما دردوران بلوغ کاهش مییابد. همچنین دختران مبتلا به فلج مغزی نسبت به پسران مشکلات رفتاری کمتری را نشان می دهند.
تومیک و همکاران[۱۳۸] (۲۰۱۲) پژوهشی با عنوان شیوع مشکلات رفتاری-عاطفی در کودکان با کمتوانی ذهنی خفیف انجام دادند. افزایش بروز مشکلات رفتاریعاطفی در کودکان مبتلا به کمتوانی ذهنی در این پژوهش نشان داده شد. چون کودکان مبتلا به کمتوانی ذهنی خفیف، معمولاً اختلال عصبشناختی یا ژنتیکی که منجر به اختلالات روانی شود، ندارند؛ به همین دلیل در این مطالعه عوامل جمعیتشناختی مورد بررسی قرار گرفت. ارتباط بین عوامل جمعیتشناختی و مشکلات رفتاری در این کودکان با تاکید ویژه بر عواملی مانند استاندارد اقتصادی خانواده، شرایط مسکونی و تعداد اعضای خانواده نشان داده شد. نمرات بالاتر در مقیاس مشکلات رفتاری با عملکرد تحصیلی پایینتر، استاندارد پایین زندگی، سکونت در مناطق روستایی و همچنین اشتغال و سطح تحصیلات والدین مرتبط بود. رفتارهای قانونشکنی کودکان با سطوح تحصیلات پایین والدین و بیکاری والدین با مشکلات بزرگتری همراه بود. اشتغال و سطوح تحصیلات بالاتر والدین به دلیل فشار عاطفی بالاتر، انتظارات بیشتر در رشد کودک و به طور کلی مشکلات پذیرش ناتوانی کودک با بعد دروننمود ارتباط داشت. تعداد زیاد اعضای خانواده ارتباط زیادی با مشکلات دروننمود، به دلیل کاهش فرصت نظارت بر رفتار کودکان، دارد.
توتسیکا و همکاران[۱۳۹] (۲۰۱۴) در پژوهشی با عنوان فرزندپروری و مشکلات رفتاری در کودکان با کمتوانی ذهنی نشان دادند که والدین کودکان با کمتوانی ذهنی، کمتر از شیوه های انضباطی نامناسب استفاده می کنند و در استفاده از شیوه های انضباطی تفاوت کمی با والدین کودکان بدون کمتوانی ذهنی دارند، اما اغلب ارتباط آنها با کودکشان با نزدیکی کمتر و بیشتر به صورت جنگ و دعوا و تعارض بود. در واقع روابط نزدیکتر با سطوح پایینتر مشکلات رفتاری در زمان حال و یک عامل حفاظتی برای مشکلات رفتاری در آینده، مرتبط بود. مادران کودکان با کمتوانی ذهنی نسبت به مادران با کودکان عادی در تعاملات با کودکشان، رفتارهای منفی بیشتری نشان دادند که منجر به بروز مشکلات بروننمود از جمله رشد اجتماعی-عاطفی ضعیف، عدم سازگاری با مدرسه، رشد حرکتی و شناختی ضعیف و بزهکاری در آینده و غیره می شود.
۲-۲-۳- پیشینه همدلی
درویزه (۱۳۸۲) پژوهشی با عنوان بررسی رابطه همدلی مادران و دختران دبیرستانی و اختلالات رفتاری دختران شهر تهران انجام داد. ۴۴۱ نفر از دانش آموزان در این پژوهش شرکت کردند. یافته ها نشان داد بین همدلی مادران و دختران رابطه وجود دارد و همدلی مادران و دختران به نوبه خود با اختلالات رفتاری دختران رابطه دارد. هر قدر مادران بتوانند درک و فهم بهتری از احساسات و عواطف و تمایلات دختران نوجوان بهدست آورند و نسبت به آنه توجه همدلانه نشان دهند، اختلالات رفتاری در دخترانشان کاهش پیدا می کند. همچنین رابطه همدلانه مادر و دختر در سازگاری و رشد عاطفی دختران موثر بوده است.
رضویه، لطیفیان و عارفی (۱۳۸۵) به منظور بررسی نقش تئوری ذهن و همدلی در پیشبینی رفتارهای پرخاشگری ارتباطی، آشکار و جامعهپسند دانش آموزان، پژوهشی انجام دادند. نتایج نشان داد که همبستگی بین همدلی گرم و تئوری ذهن با رفتارهای پرخاشگری ارتباطی، آشکار و جامعهپسند، معنادار بود و همچنین همدلی گرم نسبت به تئوری ذهن از قدرت پیشبینیکنندگی بیشتری برای انواع رفتارهای اجتماعی مذکور برخوردار خواهد بود.
بگیان کوله مرز، پژوهینیا و رضازاده (۱۳۹۱) به منظور بررسی اثربخشی آموزش گروهی همدلی بر بهبود روابط بینشخصی و خودتنظیمی عاطفی دانش آموزان دارای نشانه های نقصتوجهـ بیشفعالی، پژوهشی انجام دادند. یافتههای این پژوهش نشان میدهد آموزش مهارت همدلی در مدارس، به ویژه در سنین نوجوانی با فراهم کردن درک توانایی دیگران میتواند به کاهش رفتارهای تکانشی و بهبود روابط بین شخصی دانشآموزان دارای نقص توجهـ بیش فعالی منجر شود.
هافتس و هدتک[۱۴۰] (۲۰۰۹) در پژوهشی با عنوان رابطه اختلالات والدین و کودکان و عملکرد خانواده، گزارش کردند که افسردگی و اضطراب والدین باعث می شود که آنها از مهارت های ارتباطی به خوبی استفاده نکنند و این عملکرد خانوادگی بدتری را به دنبال دارد و عملکرد خانوادگی بد ارتباط معناداری با اختلال اضطرابی دارد.
بیلتون[۱۴۱] (۲۰۰۷) پژوهشی با عنوان اثربخشی روابط مثبت خانوادگی بر سلامت روانی اعضای خانواده انجام داد. نتایج نشان داد که روابط مثبت خانوادگی نقش مهمی در رشد اجتماعی دارند و باعث کاهش رفتارهای مخرب و خطرناک افراد می شود.
گرسکویک و گواتز[۱۴۲] (۲۰۰۸) پژوهشی با عنوان اثربخشی برنامه ارتباط آموزی مادران بر بهبود رابطه والد-کودک انجام دادند. نتایج نشان داد در پایان دوره همدلی، پذیرش و کنترل استرس در مادران بیشتر و اختلالات رفتاری در فرزندان آنها کمتر شده است.
اسکیونک و همکاران[۱۴۳] (۲۰۱۱) به منظور بررسی همدلی در کودکان طیف اتیسم و کودکان دارای اختلال سلوک پژوهشی انجام دادند. ۵۷ پسر مبتلا به اتیسم و ۷۰ پسر مبتلا به اختلال سلوک در این پژوهش شرکت داشتند. پسران مبتلا به اختلال طیف اتیسم نقص در همدلی شناختی را نشان دادند، در حالی که پسران دارای اختلال سلوک نقص در همدلی عاطفی را نشان دادند و همچنین اثر قوی سن، افزایش در مهارت های همدلانه شناختی و عاطفی در هر دو گروه را، نشان داد. با توجه به نظریه عدم تعادلی همدلی، افراد مبتلا به اتیسم در درجه اول، نقص در مهارت های شناختی و درمقابل مهارت های همدلانه عاطفی سالم و بینقص داشتند، درحالی که افراد مبتلا به اختلال سلوک، پروفایل متفاوتی را نشان دادند. توانایی دیدگاهگیری در افراد مبتلا به اتیسم معیوب بود. افراد مبتلا به اتیسم در واکنش به چهره غمگین دیگران، آهستهتر عمل می کنند، اما توانایی باز شناسی آنها تفاوتی با کودکان عادی ندارد. در مقابل افراد مبتلا به اختلال سلوک، هیچ آسیبی در همدلی شناختی اعم از بازشناسی هیجانی و دیدگاهگیری نداشتند و در موقعیتهای هیجانی دیگران، واکنش کمتری نشان دادند و به این معنی است که همدلی عاطفی در کودکان مبتلا به اختلال سلوک آسیب بیشتری دیده است.
هاین و کیلپاتریک[۱۴۴] (۲۰۰۶) به منظور بررسی همدلی والدین و تاثیر آن بر رفتار کودک پژوهشی انجام دادند. یافته ها نشان داد که عدم همدلی یا سطوح پایین همدلی والدین با پرخاشگری والدین نسبت به کودک و سطوح بالاتری از همدلی آنها با نگرش کمتر سخت (اسنادهای منفی و تحریف شده کمتر در مورد رفتارهای کودک) والدین مرتبط است. دسترسی عاطفی والدین به اندازه حضور فیزیکیشان و برآوردن نیازهای فیزیکی اولیه اهمیت دارد عدم دسترس عاطفی اثرات زیانباری در سرتاسر طول عمر کودک دارد و با همه اشکال کودکآزاری مرتبط شده است. همچنین عدم همدلی مناسب والدین، از توانایی کودک برای درونی کردن مهارت تنظیم هیجانات و همدلی با افراد مضطرب جلوگیری می کند. بنابراین فقدان الگوی مناسب برای کودکان مانع از یادگیری تجارب عاطفی آنها برای کمک به عملکرد انطباقیشان می شود و این می تواند به مشکلاتی در زمینه ایجاد و حفظ رابطه مؤثر با دیگران و همچنین مشکلات بروننمود، منجر شود. همچنین داشتن توانایی دیدگاهگیری والدین منجر به تغییر در اسنادهای ساخته شده برای رفتار کودک، که خود باعث کاهش احتمالی واکنشهای تهاجمی است، خواهد شد. در این پژوهش مدل ترکیبی همدلی والدین پیشنهاد شد که چهار مرحله دارد. ا- توجه والدین به نشانهها و سرنخهای کودک ۲- ساخت اسنادهای دقیق در مورد اینکه چرا کودک چنین هیجاناتی را تجربه می کند ۳- تجربه هیجانات مثبت کودک-محور (برای مثال دلسوزی و عشق) و ۴- اجرای رفتارهای مفید متمرکز بر کودک. بنابراین ناتوانی برای شرکت در مراحل فوق منجر به بدرفتاری با کودک و غفلت از کودک می شود.
گرف و همکاران[۱۴۵] (۲۰۱۲) به منظور بررسی نقش واسطهای همدلی در ارتباط بین حمایت مادری و پرخاشگری نوجوان، پژوهشی انجام دادند. یافته ها نشان داد که نوجوانان با سطوح مختلف همدلی در پاسخدهی به حمایت مادری متفاوت عمل می کنند. بدین صورت که نوجوانان با همدلی بالا حمایت بالاتر مادری را دریافت کردند که این خود سطح پایین پرخاشگری را پیش بینی کرد.
کریستوفر و همکاران[۱۴۶] (۲۰۱۲) پژوهشی با عنوان همدلی مادر و تغییرات در آسانگیری وی به عنوان پیش بینی کننده های شایستگیهای اجتماعی کودکان با همسالانشان انجام دادند. در این پژوهش تعاملات کودکان با همسالانشان در حوزه های رفتار ضداجتماعی، پرخاشگری کلامی، رفتارهای جامعهپسند و همدلی کدگذاری شد. نتایج نشان داد همدلی مادر می تواند دلبستگی ایمن بیشتری را در کودکان رشد دهد که خود بر رفتارهای کودکان در نوپایی اثر میگذارد و باعث کاهش رفتارهای ضداجتماعی در تعامل با همسالانشان می شود. مادران همدل از مهارت های فرزندپروری مناسب به طور شایستهای استفاده می کنند و مزایای زیادی برای کودکانشان از جمله کاهش رفتارهای ضداجتماعی را به ارمغان میآورد.
فارانت و همکاران[۱۴۷] (۲۰۱۱) در پژوهشی با عنوان همدلی، دیدگاهگیری و رفتار جامعهپسند نشان دادند که سطوح بالاتر همدلی مادر به طور معناداری با سبک فرزندپروریی که کودک را به دیدگاهگیری (گرفتن دیدگاه دیگران) تشویق می کند مرتبط است که این به نوبه خود منجر به توسعه مهارت همدلی کودک، پیش بینی رفتار جامعهپسند و در نهایت کاهش مشکلات رفتاری می شود.
۲-۳-۴- پیشینه همدلی در مادران کودکان با کمتوانی ذهنی
نیکولز و فلدمن[۱۴۸] (۲۰۰۶) پژوهشی با عنوان حساسیت مادر و مشکلات رفتاری در کودکان با کمتوانی ذهنی انجام دادند. در این پژوهش تعامل ۳۰ کودک با کمتوانی ذهنی با مادرانشان، ثبت شد و مادران چک لیست رفتاری کودک را تکمیل کردند. نتایج ارتباط معکوس و معناداری بین حساسیت مادر و مشکلات بروننمود، همچنین، ارتباط مثبت و معناداری بین حساسیت مادر و رفتارهای مناسب مشاهده شده در زمان حال و آینده را، نشان داد. همچنین نشان داد که کودکان با کمتوانی ذهنی در معرض خطر ابتلا به مشکلات رفتاری هستند. مادرانی که در تعاملاتشان، هنگامی که کودکانشان ۲ ساله بودند، حساسیت کمتری نشان میدادند، کودکانشان رفتارهای جامعهپسند کمتری داشتند و در سن ۳ سالگی رفتار بروننمود بیشتری را گزارش کردند.
رانی و همکاران[۱۴۹] (۲۰۱۴) پژوهشی با عنوان استرس مادر و سبک تعامل مادر-کودک بین مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی انجام دادند. این پژوهش بر روی ۳۸ کودک ۵ تا ۱۲ ساله مبتلا به فلج مغزی انجام شد. و تعامل مادر-کودک در طی ۸ دقیقه در موقعیت بازی ضبط شد. نتایج نشان داد، مادرانی که به خاطر معلولیت فرزندشان سطوح بالایی از استرس را تجربه میکنند، نسبت به رفتار کودکشان کمتر پاسخگو هستند و ارتباط موثر کمتری دارند؛ بنابراین کودکانشان در معرض خطر ابتلا به مشکلات رفتاری هستند. همچنین شواهد نشان داد که ۵ سال اول زندگی دوره حساس برای مقابله با مشکلات رشدی، عاطفی، رفتاری و اجتماعی و دوره مهمی برای افزایش اثربخشی تعاملات والدین و کودک میباشد. سن وتحصیلات نیز بررسی شد. میانگین سنی مادران در این مطالعه ۳۰ سالگی بود و این نشان میدهد که اکثر مادران در دوره بزرگسالی اولیه قرار داشتند. میانگین نمرات برای وضعیت آموزشی (۴۷ درصد) در این مادران نشان میدهد که اکثر مادران تحصیلات دبیرستان و تعداد خیلی کمی تحصیلات دانشگاهی داشتند. دامنه سنی کودکان نشان میدهد که اکثر کودکان در سنین ۶ تا ۱۱ ساله( کودکی میانه) هستند. همچنین اکثریت خانوادهها دارای دو فرزند بودند. یافته ها برای جنسیت کودک نشان داد ۶۸ درصد پسران و ۳۲ درصد دختران دارای مشکلات رفتاری بودند.
اسمیت و همکاران[۱۵۰] (۲۰۰۸) پژوهشی با عنوان تاثیرات تشویق، گرمی و کیفیت رابطه مادر-کودک بر مشکلات رفتاری در میان کودکان و جوانان مبتلا به اتیسم انجام دادند. نمونه ای از ۱۴۹ مادر و نوجوان مبتلا به اتیسم در این مطالعه شرکت کردند. نتایج نشان داد که سطح بالایی از کیفیت روابط، گرمی و تحسین مادر با کاهش بعدی در مشکلات دروننمود و بروننمود و همچنین کاهش اختلال در روابط متقابل اجتماعی، همراه بود. در مقابل ارتباط معکوس و معناداری بین هیجانان ابراز شده مادر(انتقاد بالای مادر) و افزایش علائم رفتارهای ناسازگارانه برای کودکان و نوجوانان مبتلا به اتیسم مشاهده شد.
گرینبرگ و همکاران[۱۵۱] (۲۰۱۲) پژوهشی با عنوان محیط خانواده و مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به سندرم ایکس شکننده انجام دادند. مادران ۴۸ کودک مبتلا به سندرم ایکس شکننده در این پژوهش شرکت کردند. نتایج نشان داد گرمی و وجود مثبت مادر و عدم انتقاد وی با مشکلات رفتاری کمتری همراه است. افراد مبتلا به سندرم ایکس شکننده اختلال شناختی و ارتباطی و مشکلات همبود از قبیل بیشفعالی، علائم اضطراب، افسردگی و درخودماندگی دارند. شواهد نشان میدهد که این اختلالات در طول نوجوانی و اوایل بزرگسالی بدتر میشوند. با توجه به مرکزیت خانواده در تاثیرگذاری بر رشد مادامالعمر در این پژوهش، رفتار والدین و محیط خانواده و تاثیر آن بر عملکرد هیجانی و اجتماعی کودک بررسی شد. نتایج نشان داد پاسخگویی والدین نقش مهمی در بالا بردن رشد کودک دارد و در مقابل انتقاد والدین، بی نظمی رفتاری و هیجانی در کودکان، در نتیجه مشکلات رفتاری جدیتر را، افزایش میدهد.
تاگارت و همکاران[۱۵۲] (۲۰۱۰) در پژوهشی با عنوان وقایع زندگی، عوامل فردی و خانوادگی و شرایط اجتماعی-اقتصادی کودکان مرتبط با کودکان کم توان ذهنی و مشکلات رفتاری در این کودکان انجام دادند. نتایج نشان داد که متغیرهایهای جمعیتشناختی، یکی از شاخص های مهم پیش بینی کننده مشکلات رفتاری در افراد کم توان ذهنی میباشد. همچنین محرومیتهای اجتماعی با مشکلات رفتاری مرتبط بود. متغیرهای جمعیتشناختی شامل اشتغال و سطح تحصیلات والدین، تعداد اعضای خانواده، ترکیب و عملکرد خانواده و سلامت روانی والدین، بود. والدین این کودکان اغلب اشتغال مناسبی ندارند، از سطح تحصیلات پایینی برخوردارند و مشکلات سلامت روان بیشتری نسبت به والدین کودکان بدون کم توان ذهنی دارند و به احتمال بیشتری به سوء مصرف الکل و مواد مخدر، مبتلا هستند. همچنین این کودکان به احتمال بیشتری نسبت به کودکان بدون کمتوانی ذهنی اختلال سلوک، اختلال رشدی فراگیر، اختلال اضطرابی، خودآزاری، تشنج و رفتارهای قانونشکنی، دارند و هیچ تفاوت معناداری از لحظ جنسیت مشاهده نشد.
بیکر و همکاران[۱۵۳] (۲۰۱۱) پژوهشی با عنوان تغییر در انتقاد مادری و مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به طیف اتیسم و کودکان با ناتوانی رشدی انجام دادند. در این مطالعه خانوادهها در یک دوره ۷ ساله برای بررسی رابطه بین انتقاد و مشکلات رفتاری تا پایان دوره، دنبال شدند. یافته ها نشان داد تغییر در انتقاد، تغییر در مشکلات رفتاری را پیش بینی می کند. در طول دوره ۷ ساله، انتقاد مادر به دلیل مراقبت طولانی مدت از کودکان با کمتوانی ذهنی و در نتیجه خستگی و فرسوده شدن مادر، افزایش یافت و منجر به افزایش مشکلات رفتاری در دختران و پسران شد. مشکلات رفتاری شامل آسیب به خود، رفتارهای غیر معمول و تکراری، انزوا و بیتوجهی، تعرض اجتماعی، عدم همکاری، آسیب به دیگران و تخریب اموال بود.
لانکاستر و همکاران[۱۵۴] (۲۰۱۴) پژوهشی با عنوان اسنادها، انتقاد و گرمی در مادران کودکان مبتلا به کمتوانی ذهنی و رفتار چالشانگیز انجام دادند. در این مطالعه از ۲۷ مادر کودک مبتلا به کمتوانی ذهنی در مورد مشکلات رفتاری کودکشان مصاحبه به عمل آمد. نتایج نشان داد که مادران معممولاً اسنادهایی درونی برای کودک، قابل کنترل به وسیله کودک و پایدار و منحصر به کودک برای علت مشکلات رفتاری کودکشان ساختند و این اسنادها با انتقاد مادری بالا و گرمی کم وی مرتبط بود.
ریجمونه و همکاران[۱۵۵] (۲۰۱۲) پژوهشی با عنوان مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به کمتوانی ذهنی و مشکلات حرکتی انجام دادند. در این پژوهش ۱۰۱کودک با کمتوانی ذهنی شرکت کردند. بر اساس گزارش والدین ۲۸ درصد کودکان با ناتوانی حرکتی، مشکلات اضطرابی داشتند و هیچ تفاوت معناداری بین دختران و پسران مشاهده نشد. مشکلات رفتاری که در این مطالعه گزارش شد شامل اختلال ارتباط اجتماعی، مشکلات توجه، اضطراب و نقص توجه-بیشفعالی میباشد. نتایج نشان داد عدم تعامل مناسب و درگیری در روابط مادر-کودک با مشکلات رفتاری ارتباط معناداری داشت و تعارض در روابط مادر-کودک به دلیل تعارض در روابط زناشویی بود.
گرین و بیکر[۱۵۶] (۲۰۱۱) پژوهشی با عنوان ابراز هیجان مثبت والدین پیش بینی کنده شایستگی اجتماعی در کودکان با و بدون کمتوانی ذهنی، انجام دادند. در این پژوهش ۱۸۰ خانواده کودکان با کمتوانی ذهنی و کودکان بدون کمتوانی ذهنی شرکت داشتند. عاطفه مثبت و منفی والدین از طریق تعاملات طبیعی در خانه و مهارت های اجتماعی کودک با بهره گرفتن از گزارش مادر اندازهگیری شدند. نتایج نشان داد مادران برخلاف پدران عاطفه مثبت کمتر و عاطفه منفی بیشتر نسبت به کودکان با کم توان ذهنی، ابراز کردند. احساسات مثبت مادر و نه پدر، مهارت های اجتماعی بالاتری را پیش بینی میکرد. کودکان مبتلا به کمتوانی ذهنی در چهار حوزه همکاری، ابراز وجود، مسئولیت پذیری و خودکنترلی مهارت پایینتری نشان دادند.
بادر و همکاران[۱۵۷] (۲۰۱۵) در پژوهشی با عنوان رابطه بین هیجانات ابراز شده والدین و رفتارهای بروننمود در کودکان مبتلا به طیف اتیسم انجام دادند. نتایج نشان داد که هیجانات ابراز شده بیش از اندازه والدین مثل انتقاد و خصومت، از عوامل خانوادگی پیش بینی کننده مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به اتیسم و کودکان با کمتوانی ذهنی میباشد. تنیدگی والدین وشیوههای فرزندپروری متغیر محیطی هستند که با مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به اتیسم مرتبط شده اند. تاخیر در توانایی اجتماعی شدن کودک با تنیدگی والدین مرتبط است. همچنین نتایج نشان داد مداخلاتی که با خانوادههای با ابراز هیجانات بالا صورت گرفت، به طور ویژه انتقاد و خصومت و در نتیجه میزان عود مشکلات رفتاری را،کاهش داد.
ارسموند و همکاران[۱۵۸] (۲۰۰۶) پژوهشی با عنوان کیفیت رابطه مادر-کودک میان جوانان مبتلا به اتیسم انجام دادند. در این مطالعه روابط مادر-کودک در خانوادههای ۲۰۲ نوجوان مبتلا به اتیسم در خانه و ارتباط آن با مزایا و آسیبهای مراقبت بررسی شد. نتایج نشان داد که رفتارهای ناسازگارانه شدیدتر در پسران و دختران با عاطفه مثبت و گرمی کمتر، انتقاد بیشتر مادر و آسیبهای مراقبتی بیشتر مرتبط بود. در جمعیت عمومی، افزایش شباهتهای تجربیات زندگی، رابطه مادر-کودک را توسعه میدهد و باعث ارتقا بلوغ اجتماعی و افزایش روابط متقابل اجتماعی می شود و در جمعیت کودکان مبتلا به طیف اتیسم به دلیل شرایط خاص و متفاوت آنها، اغلب روابط مادر-کودک خدشهدار می شود و باعث آسیبهای مراقبتی می شود. زحمت مراقبتی بیشتر با سلامتی ضعیفتر در کودکان با کمتوانی ذهنی مرتبط است. رفتارهای ناسازگارانه در کودکان مبتلا به کمتوانی ذهنی باعث فرسوده شدن رابطه مادر-کودک می شود. و در نتیجه بر احساسات مادر درباره تجارب مراقبت اثر میگذارد. همچنین وضعیت مادر، بدبینی مادر و عزت نفس وی بر روابط مادر-کودک و تجارب مراقبتی اثر میگذارد. هنگامی که مادران سطوح بالاتری از عزت نفس و سطوح پایین بدبینی داشتند، کیفیت روابط بهتر و رفتارهای ناسازگارانه کمتر شدید پیش بینی شد.
تانسن و همکاران[۱۵۹] (۲۰۱۴) پژوهشی با عنوان پیش بینی کننده های مادری از خطر اضطراب در پسران مبتلا به سندرم ایکس شکننده انجام دادند. این کودکان نرخ بالایی از اختلال اضطرابی حدود، ۶۵ تا ۸۳ درصد از معیارهای تشخیصی DSM-5 را داشتند. نتایج نشان داد که که عاطفه منفی و خوشبینی پایین تر مادر با شدت علائم اضطراب در این کودکان مرتبط است. اضطراب و عاطفه منفی و گرمی کم مادر، پاسخهای ضعیفتر کودک به درمان اضطراب، را پیش بینی می کند. نتایج مداخلاتی که با خانوادههای این کودکان صورت گرفت، نشان داد که والدین میتوانند با حمایتهای مناسب به طور موفقیتآمیزی، اضطراب کودک را کاهش دهند. سلامتی و رفاه مادر، همچنین برای اطمینان از تاثیر درمان لازم است.
امرسون (۲۰۰۳) پژوهشی با عنوان تاثیر شرایط اجتماعی-اقتصادی و وضعیت سلامت روان مادران کودکان با کمتوانی ذهنی بر ارزیابی مشکلات رفتاری کودک انجام دادند. نتایج نشان داد که خانوادههایی که دارای کودک کم توان ذهنی هستند نسبت به خانوادههای دارای کودک بدون کم توان ذهنی، محرومیت اجتماعی قابل توجهی دارند. مشکلات کودکان با کمتوانی ذهنی، اثرات روانشناختی و اجتماعی زیادی به همراه دارد که منجر به نتایج روانشناختی ضعیفتر برای مادران خواهد شد و مشکلات رفتاری- عاطفی کودک به طور قابل توجهی با تنیدگی روانشناختی مادر مرتبط است. همچنین نشان داده شد که تنیدگی مادر و مشکلات رفتاری-عاطفی کودک، توسط شرایط اجتماعی-اقتصادی تعدیل می شود. به این صورت که بهبود شرایط اجتماعی-اقتصادی موجب کاهش اثرات روانشناختی و اجتماعی و کاهش تنیدگی مادر و در نتیجه روابط خوب مادر-کودک می شود و این به نوبه خود مشکلات رفتاری کودک را کاهش خواهد داد.
۲-۳-۵- نتیجه گیری از تحقیقات پیشین
پژوهشهای انجام شده نشان می دهند که مشکلات رفتاری در میان کودکان کم توان ذهنی شایع است. معلمان نسبت به والدین شیوع اختلال رفتاری را بیشتر گزارش می دهند. شیوع اختلالهای رفتاری در کودکان کم توان ذهنی نسبت به جمعیّت عادی بیشتر است. به همین دلیل آنها نمی توانند ارتباط مناسبی با دیگران برقرار کنند و اغلب از سوی همسالان طرد میشوند. رفتار و نوع ارتباط والدین نقش مهمی در بروز مشکلات رفتاری در کودکان با کم توان ذهنی دارد. والدین کودکان با کمتوانی ذهنی، اغلب ارتباطشان با کودک با نزدیکی کمتر و بیشتر به صورت جنگ و دعوا و تعارض است. در واقع روابط نزدیکتر با سطوح پایینتر مشکلات رفتاری همراه است. بنابراین کودکان با کمتوانی ذهنی مشکلات رفتاری بیشتری را نشان میدهند. همچنین بررسیها نشان می دهند که همدلی به برقراری ارتباط مناسب بین افراد کمک می کند و بین همدلی مادران و مشکلات رفتاری کودکان یک ارتباط دو سویه برقرار است. سطوح بالای همدلی مادر منجر به استفاده از شیوه های فرزندپروری می شود که کودک را به دیدگاهگیری تشویق می کند و این امر به نوبه خود منجر به توسعه مهارت همدلی کودک، پیش بینی رفتار جامعهپسند و کاهش مشکلات رفتاری می شود. از طرفی نشانه های آسیبشناسی روانی از جمله مشکلات رفتاری-عاطفی در کودکان باعث کاهش همدلی مادر و افزایش اضطراب او می شود. بر طبق بررسیهایی که در دسترس پژوهشگر بود، پژوهشی که رابطه بین همدلی مادران و مشکلات رفتاری دانش آموزان با کمتوانی ذهنی را نشان دهد، مشاهده نشد. بنابراین جهت کمک به پیشبرد علم در این زمینه ضرورت دارد گامی هر چند کوچک در راستای رسیدن به این هدف برداشته شود.
فصل سوم
روش پژوهش
در این فصل به مباحث مربوط به جامعه آماری، گروه نمونه و روش نمونه گیری، ابزارهای پژوهش و روایی و پایایی آنها، روش اجرا و طرح آماری مورد استفاده برای تجزیه و تحلیل دادهها پرداخته می شود.
۳-۱- طرح پژوهش