توجّه به میزان بهرهگیری میبدی از روایات علی (علیهالسلام)، نشان از ذکاوت مفسّر مذکور، در تبیین آیات الهی دارد. در این تحقیق اهتمام ورزیدهایم تا آیات مربوط به شأن نزول حضرت علی (علیهالسلام) و روایات در کشفالاسرار را از کلام میبدی بیان کنیم.
۱-۲-۱-۴- تقدّم حضرت علی (علیهالسلام) در پذیرش اسلام
-
- «والسّابقونَ الأوّلونَ مِنَ المُهاجِرینَ وَ الًانصارِ والذّین اتَّبعوُهُم بِاِحًسانٍ …؛ هم آنان که در صدر اسلام سبقت به ایمان گرفتند از مهاجران و انصار که به طاعت خدا پیروی آنان کردند از سایر امّت، …»[۱۵۷].
کلام میبدی
اسماعیل بن ایاز بن عفیف روایت کند از پدر خویش از جدّ خویش ـ عفیف ـ گفتا: مردی بازرگان بودم. به روزگار حجّ به مکّه آمدم و بهنزدیک عبّاس بن عبدالمطلب فرود آمدم که با وی دوستی و برادری داشتم. گفتا: هر دو به ایّامِ موسم، به منی ایستاده بودیم ـ من و عبّاس ـ که مردی جوانِ تازه روی فراز آمد بهوقت پیشین و ساعتی در آسمان مینگرد؛ آنگه روی به قبله آورد و در نماز ایستاد. هم در آن ساعت کودکی آمد و از راستْدستِ وی بایستاد و زنی آمد از پسِ هر دو بایستاد. آن جوان پشت خم داد و در رکوع شد. هر دو در متابعت وی در رکوع شدند. جوان به سجود شد. ایشان نیز به متابعت وی در سجود شدند و در قیام همچنان و در تشهّد همچنان. ابن عفیف رو به عبّاس آورد؛ گفت: یا عبّاس، این عظیم کاری است. این کار ایشان چهکار است و این چه کساناند اینان؟ عبّاس گفت هذا ابنُ أخی ـ محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطّلب. یَزَعمُ أنَّ اللّهُ تعالی بَعَثَهُ رَسولاً وَ أنَّ کنوزَ کسری و قیصر سَتُفتَحُ عَلَیهِ وَ هذَا الغُلامُ ابنُ أَخی ـ علیّ بن ابیطالب ـ و هذا المرأهُ خدیجه بنت خویلد ـ زوجه محمّد. ابن عفیف (عفیف باید درست باشد) روی به عباس آورد گفت: یا عباس این عظیم کاری است، این کار ایشان چهکار است و این چه کساناند؟ عباس گفت: این بردار زادهام علی بن ابیطالب است و این خانم خدیجه دختر خویلد همسر محمد (صلیالله علیه و آله) است که او را در دینش پیروی میکنند. به خدا سوگند بر روی زمین جز این سه نفر کسی بر دین اسلام نمیباشد. عفیف پس از اسلام و ایمان آوردن گفت: ایکاش من چهارمین نفر میبودم. روزی ابوطالب علی (علیهالسلام) را گفت: فرزندم این چه دین است که توداری و آن را پیروی، گفت: ای پدر ایمان آوردم که خدا یکی است و محمد (صلیالله علیه و آله) پیغامبر او است و استوار است و راستگوی به هر چه آورد و گفت و با وی نماز میکنم بهفرمان خدای ازبهر خدای. ابوطالب گفت: ای پسر: محمد هر که خواند به هر چه خواند به خیر خواند و خیر گوید و جز خیر از او نیاید. نگر او را به دست داری و ملازم باشی و از او برنگردی. مجاهد گفت: نعمتی و نواختی بود که خدای تعالی بر علی بن ابیطالب نهاد و خیری که بوی خواست که روز قحط و نیاز بود و قریش بهغایت تنگی و سختی رسیده و ابوطالب صاحب عیال بود و یساری (راحتی) نه که ایشان را به فراخی نعمت داشتید و در بنیهاشم، عباس توانگر بود و صاحب نعمت، رسول خدا (صلیالله علیه و آله) گفت: یا عباس اگر در حق ابوطالب تخفیف جوییم و از آن فرزندان وی لختی برداریم و داشتن ایشان را در پذیریم مگر صواب باشد و او را خفّتی (سبکی) بود، مصطفی و عباس هر دو رفتند و این اندیشه که کرده بودند با ابوطالب بگفتند ابوطالب گفت: عقیل را به من بگذارید و با دیگران شما دانید که چه کنید. مصطفی علی را برداشت و در پذیرفت و عباس جعفر را. پس علی به مصطفی میبود تا وحی از آسمان آمد و بعث وی در پیوست و ربّ العزۃ علی را به اسلام گرامی کرد؛ و جعفر با عباس میبود تا آن گه که مسلمان شد و به اسلام عزیز گشت و مستغنی شد[۱۵۸].
همانطور که از کلام میبدی برمیآید حضرت علی (علیهالسلام) و حضرت خدیجه (سلامالله علیها) اولین کسانی بودند که به خدا و پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و اسلام ایمان آورده و از جان و مال خود در این راه دریغ ننمودند و این آیه در شأن حضرت علی (علیهالسلام) نازلشده است.
۲-۲-۱-۴- منزلت علی (علیهالسلام)
توجّه به جایگاه علی (علیهالسلام) و بیان منزلت آن حضرت، از موضوعاتی است که مکرّر در تفسیر کشفالاسرار مدّنظر مفسّر بوده است.
-
- «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله وَاللّهُ رَئوفٌ بِالعِبادِ؛ بعضی مرداناند که از جان خود درراه رضای خدا درگذرند و خدا دوستدار چنین بندگان است»[۱۵۹].
کلام میبدی
و ذلک اَنَّ اللّه تعالی أوحی إلی جبرئیل و میکائیل، إنّی آخیتُ بَینَکما و جَعلتُ عُمرَ أحدِکُما أطوَلُ مَن عُمرِ الآخَر، فَأَیُّکُما یُؤثِرُ صاحِبَه بالحَیوهِ، فَاختارِ کِلاهُما الحَیوه، فَأوحی اللّهُ إلَیهما أفَلا کُنتُما مِثلَ علیِّ بن ابیطالب، آخییت بَینَه و بَینَ نبیّی محمّدٍ (صلی الله علیه و آله) فَبات عَلی فِراشِهِ یَفدیه بِنفسه و یُؤثِرُه بِالحَیوه. اهباطا إلی الارض فَاحفَظاهُ مِن عَدوّه، فَنَزَلا، وَ کانَ جبرئیلُ عِندَ رَأسِ علیٍّ، وَ میکائیلُ عَندِ رِجْلَیهِ و جبرئیلُ یُنادی «بَخٍ بَخٍ مِن مِثلِک یَابنَ ابیطالب، یباهی اللّهُ ـ عزّ و جلّ ـ بِکَ المَلائِکَهُ.» فَأَنزَلَ اللّهُ ـ عزّ و جلّ ـ عَلی رَسولِه و هو متوجّهٌ إلی المدینهِ فی شأن علیِّ: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشتری نَفْسَهٌ…»
و گفتهاند که این آیت در شأن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) آمد، آنگه که مصطفی (صلیالله علیه و آله) هجرت کرد و علی (علیهالسلام) را برجای خود خوابانید. توضیح آن چنین است که خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی کرد که من میان شما برادری قراردادم و عمر یکی از شمارا از عمر دیگری بیشتر کردم، حال کدامیک از شما حاضراست فداکاری کند و عمر خود را به دیگری ببخشد. هیچکدام حاضر نشدند و هر دوزندگی را برگزیدند. خداوند به آن دو وحی کرد چرا شما مانند علی بن ابیطالب (علیهالسلام) نیستید. بین او و محمد (صلیالله علیه و آله) برادری قراردادم. امشب بهجای محمد (صلیالله علیه و آله) در رختخواب او میخوابد و جان خود را فدای محمد میکند. به زمین بروید و علی (علیهالسلام) را از دشمنانش نگهداری کنید. فروآمدند و جبرئیل بالای سر علی و میکائیل پایین پای علی ایستادند. جبرئیل ندا میزد آفرین آفرین بر تو ای علی. خداوند به تو برفرشتگان فخر میفروشد. در این حال خداوند این آیت در شأن علی (علیهالسلام) بر رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرو فرستاد درحالیکه پیامبر (صلیالله علیه و آله) بهطرف مدینه میرفت[۱۶۰].
-
- روایت «لا فتی الا علی و لاسیف الا ذوالفقار»
روزی … عمرو بن عبدود و عکرمه و وهیب و نوفل سلاح در پوشیدند و اسب در تاختند در خندق و عمرو مبارز قریش بود با بطشی و قوتی و ترکیبی تمام، مبارزت خواست و شعر گفت. علی بن ابیطالب (علیهالسلام) پیش وی رفت. عمرو گفت: یا علی من نخواهم که تو به دست من کشته شوی. علی (علیهالسلام) گفت: من خواهم که تو به دست من کشته شوی، عمرو خشم گرفت و از اسب فروآمد و با علی (علیهالسلام) به هم برآویختند. گردی از میان ایشان برآمد. از بامداد تا نماز پیشین. چون گرد بازنشست علی وی را کشته بود. رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرمود: لا فتی الا علی و لاسیف الا ذوالفقار[۱۶۱].
-
- روایت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
هر که من مولای اویم علی مولای اوست. علی از من و من نیز از علی هستم و او پس از من مولای مؤمنان است. پیامبر (صلیالله علیه و آله) میان یاران پیمان برادری برگزار کرد، علی درحالیکه گریان بود آمد، پیامبر (صلیالله علیه و آله) گفت: این علی مولای شماست خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن میدارد. علی گفت: بین یاران برادری قراردادی، من را با چه کسی برادری قرارمی دهی؟ رسول خدا (صلیالله علیه و آله) گفت: تو در دنیا و آخرت برادر منی و نیز گفت: تو با من مانند هارون با موسی هستی مگر اینکه پس از من پیامبری نیست. روز قیامت که میشود از بالای عرش ندا میشنوم: بهترین پدرت، ابراهیم خلیل است و بهترین برادر، برادرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام). رسول خدا (صلیالله علیه و آله) در چهرهی علی نگریست و فرمود: دروغ میگوید کسی که گمان میکند مرا دوست دارد درحالیکه تو را دشمن دارد[۱۶۲].
یا علی هرگاه دیدی مردم به عیبجویی از یکدیگر میپردازند، تو به فکر چارهجویی برای عیوب خود باش و هرگاه دیدی مردم به آبادانی زندگی دنیوی میپردازند تو به فکر آبادانی دل باش[۱۶۳].
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-
- روایت «نقل از پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در مورد قاتل حضرت علی (علیهالسلام)»
یا علی میدانی بدبختترین مردم گذشته که بود؟ گفت خدا و رسول خدا (صلیالله علیه و آله) میدانند. گفت: پی کننده شتر صالح، میدانی بدبختترین مردم آینده کیست؟ گفت: خدا و رسول خدا (صلیالله علیه و آله) میدانند. گفت: قاتل تو[۱۶۴].
-
- حدیث منزلت
کلام میبدی
رسول خدا در آنوقت که (برای جنگ تبوک) بیرونشد، محمد بن مسلم (مسلمه) را بر مدینه خلیفه کرد و علی (علیهالسلام) را بر حجرات (خانههای) خویش. منافقان، علی (علیهالسلام) را طعن کردند که رسول (صلیالله علیه و آله) از دشمنی دیدار وی، او را با خود نبرد. علی (علیهالسلام) از آن گفتهی ایشان، غمگین شد، سلاح برداشت و براثر (پی) رسول برفت. رسول (صلیالله علیه و آله) وی را گفت: چرا آمدی؟ قصه بگفت. رسول (صلیالله علیه و آله) بگفت: آیا خشنود نیستی که تو با من همانند هارون با موسی باشی؟[۱۶۵]
این حدیث که حدیث «منزلت» نامیده شده از احادیث مشهور است و دلیلی آشکار بر خلافت بلافصل علی (علیهالسلام). میبدی آن را بهعبارتیدیگر در جلد سوم صفحه ۱۵۰ نیز نقل نموده است.
-
- روایت «لا فتی الا علی»
کلام میبدی
در خبر است که رسول (صلیالله علیه و آله) نشسته بود سائلی برخاست و سؤال کرد، رسول (صلیالله علیه و آله) روی سوی یاران کرد گفت: با وی جوانمردی کنید. علی (علیهالسلام) برخاست و رفت، چون بازآمد یک دینار داشت و پنج درهم و یک قرص طعام. رسول (صلیالله علیه و آله) گفت: یا علی (علیهالسلام) این چه حال است؟ گفت: یا رسولالله چون سائل سؤال کرد بر دلم بگذشت که قرصی دهم، باز در دلم آمد که پنج درهم به وی دهم، باز به خاطرم بگذشت که یک دینار به وی دهم، اکنون روا نداشتم که آنچه با خاطرم فراز آمد و بر دلم بگذشت نکنم. رسول (صلیالله علیه و آله) گفت: لا فتی الا علی؛ جوانمردی نیست مگر علی[۱۶۶].
-
- گفتهاند که نمرود طاغی، صانع و آفریدگار را منکر نبود و دعوی جباری (خدایی) که میکرد بر طریق حلول بود، چنانکه بعضی ترسایان بر عیسی (علیهالسلام) دعوی کردند و بعضی متشیّعه بر علی (علیهالسلام) و مذهب حلول آن است که باریتعالی به اشخاص ائمه فرود آید. تعالیالله و تقدس عما یقول الظالمون علواً کبیراً[۱۶۷].
-
- آیهی «قل یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم»[۱۶۸]
غلو در دین آن است که از اقتصار درگذرند، مابین دو طرف اقتصاد (میانهروی) مذموم. افراط چون تفریط است هر دو نکوهیده … درراه میانجی روید نه از سزا دون و نه از اندازه افزون. غالیان در دین سه قوماند: ترسایان در کار عیسی (علیهالسلام) و رافضیان در کار علی (علیهالسلام) و خوارج در کار تشدید (سختگیری در دین). رافضیان در غلو ملحقاند به ترسایان و موسوسان (اهل وسواس) در طهارت و نماز در نمطی (روشی) اند از سیرت خوارج[۱۶۹].
۳-۲-۱-۴- دانش و بینش علی (علیهالسلام)
کلام میبدی
-
- در ضمن تفسیر سورهی حمد، به حکایتی از امام مسلمانان، علیّ مرتضی (علیهالسلام)، میپردازد که مشکل را برای فردی جهود حل میکند: «ابوبکر نقّاش حکایت کرد از امام مسلمانان، علیّ مرتضی (علیهالسلام) که روزی جهودی مرا گفت: در کتابِ شما آیتی است، بر من مشکل شده؛ اگر کسی آن را تفسیر کند تا اشکال من حل شود، من مسلمان شوم. امام گفت: آنچه آیت است؟ گفت: «إهدِنا الصِّراطَ المُستقیم». نه شما میگویید که به راه راستیم و دین روشن؟ اگر چنین است و بر شک نهاید، در دین خویش چرا میخواهید و آنچه دارید، چرا میجویید؟ امام (علیهالسلام) گفت: قومی از پیغامبران و دوستان خدا پیش از ما به بهشت رفتند و به سعادت ابدی رسیدند. ما از اللّه میخواهیم تا آن راه که به ایشان نمود، به ما نماید و آن طاعت که ایشان را بر آن داشت تا به بهشت رسیدند، ما را بر آن دارد تا ما نیز بر ایشان در رسیم و در بهشت شویم. گفتا آن اشکال وی حل شد و مرد مسلمان گشت»[۱۷۰].
-
- در ضمن تفسیر آیهی ۱۴۷ از سورهی «نساء»، با ذکر داستانی، فراست و ذکاوت علیّبن ابیطالب (علیهالسلام) را مطرح میکند و روحیهی علمگرایی و پرهیز از خرافات را در آن حضرت نشان میدهد: «و در تحقیق فراست اولیا روایت کنند که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) روزی قدم در رکابِ مرکب میکرد تا به غزاه شود. مردی منجّم بیامد و رکاب او گرفت، گفت: یا علی! امروز بهحکم نجوم، در طالعِ تو نگاه کردم و تو را رویِ رفتن نیست؛ که تو را نُصرت نخواهد بود. علی (علیهالسلام) گوید: دور، ای مرد از برِ مرکب من! حیدر کرّار بدان قدم در رکاب کرده است تا چون تویی رکاب او گیرد و بازگرداند؟ دورباش از بر من که اندیشهی سینهی من، کم از آن اثر نکند که خورشید در فلک. اگر فلک را از بهر کاری در گردش آوردهاند، ما را نیز هم از بهر کاری درروش آوردهاند. کسی را که دقیقتِ او حقیقت بود و ثوانی او سبعِ مثانی بود و اسطرلاب او دل او بود، اندیشهی وی کم از رأی تو بود؟ من بدین حرب خواهم شد و جز امروز حرب نخواهم کرد که مرا به فراستِ باطن معلوم شده است که از این لشکر من نُه کشته شود. واللّه که دَه نَبود! و از لشکر دشمن نُه بجهند. واللّه که ده نبود»[۱۷۱].
-
- و باز از بیان آن حضرت (علیهالسلام) در تبیین مسائل تاریخی بهره میگیرد و علم و دانش او را بر مسائل پیشینیان و تاریخ گذشتگان میستاید و آن را دلیل محکم برای بیان مطالب خود میداند. ازجمله در ضمن شرح قصّهی اصحاب کهف و روایات متعدّد و مختلفی که دربارهی آن ها واردشده است، از روایات امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بهره میگیرد و بدان استناد میکند: «علماءِ صحابه و تابعین و ائمّهی دین در آن مختلفاند و در روایات و اقوال ایشان اختلاف و تفاوت است. قول امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آن است که اصحابالکهف قومی بودند در روزگار ملوک طوایف، میان عیسی (علیهالسلام) و محمّد (صلیالله علیه و آله) و مسکن ایشان زمین روم بود در شهر افسوس. گفتهاند که آن شهر امروز طرسوس است و اهل آن شهر بر دین عیسی (علیهالسلام) بودند و کتاب ایشان انجیل بود و ایشان را ملکی بود صالح. تا آن ملک بر جای بود، کار ایشان بر نظام بود و بر دین عیسی (علیهالسلام) راست بودند. چون آن ملک از دنیا برفت، کاربر ایشان مضطرب گشت و سر به باطل و ضلالت و تباهکاری در نهادند و بتپرست شدند و در میان ایشان قومی اندک بماندند متواری از بقایای اهل توحید که بر دین عیسی (علیهالسلام) بودند؛ و پادشاه اهل ضلالت در آنوقت دقیانوس بود؛ جبّاری متمرّد، کافری بتپرست. قومی گفتند دعوی خدایی کرد و خلق را بر طاعت خود دعوت کرد؛ و این دقیانوس با لشکر و حشم فراوان از زمین پارس آمده بود و این مدینه افسوس دارالملک خودساخته و هر کس که سر در چنبر طاعت وی نیاوردی و از دین وی برگشتی، او را هلاک کردی…»[۱۷۲].
-
- آیهی «وتعیها اذن واعیه؛ و گوش شنونده آن را میشوند»[۱۷۳]